شهدای زندان آلواتان مظلومترین شهدای جنگ هستند
«به یاد شهدای غریب زندان آلواتان». این جمله پرمعنی زیر تصویر شهید مفقودالاثر محرمعلیمقدم به چشم میخورد. مقدم یكی از اولین شهدای محله جلیلی تهران است كه خیلی زود وارد دفاع مقدس شد و زود هم آسمانی شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/12/26 ساعت 10:21
«به یاد شهدای غریب زندان آلواتان». این جمله پرمعنی زیر تصویر شهید مفقودالاثر محرمعلیمقدم به چشم میخورد. مقدم یكی از اولین شهدای محله جلیلی تهران است كه خیلی زود وارد دفاع مقدس شد و زود هم آسمانی شد. آنطور كه نوشته زیر تصویر خبر میدهد، محرمعلی در زندان معروف آلواتان گرفتار ضد انقلاب بود و ماجراهای دردناكی را پشت سرگذاشته است. از این زندان و وضعیت اسفناكش روایتهای بسیاری شده است. وقتی به دیدار خوشقدم رشیدی مادر شهید رفتیم، از مظلومیت پسرش در این زندان مخوف روایتها شنیده بود و با سوز و گداز خاصی نیز برای ما روایت میكرد. روایتهای مادر شهید و همچنین زینب مقدم خواهر شهید را پیشرو دارید.
مادر شهید
مظلوم آلواتان
زندانیان آلواتان در تاریخ دفاع مقدس خیلی مظلوم هستند. پسرم یكی از رزمندههای گرفتار در این زندان بود. بعد از شهادتش وقتی من و همسرم از مظلومیتها و رنجهای او در این زندان شنیدیم، خیلی غصه خوردیم. حتی میتوانم بگویم اروج علی پدر شهید از غصه فرزندش دق مرگ شد. مشكل ما فقط آزار و اذیتهای پسرمان توسط ضد انقلاب نبود. غصه ما بیشتر به این خاطر بود كه هیچ وقت پیكر عزیزمان برنگشت. همسرم سالها به دنبال رد و نشانی از او گشت، ولی هیچ وقت حتی تكه استخوانی از محرمعلی به دست ما نرسید.
فرزندان رزمنده
من سه فرزند پسر داشتم كه یكی از آنها شهید شد و دیگری كه اكبر نام دارد، جانباز است. اكبر الان در بسیج فعالیت و جوانهای محلهمان را جذب بسیج میكند. او و برادر شهیدش زمان جنگ یا در بسیج بودند یا به جبهه میرفتند. محرمعلی از همان كودكیاش نشان میداد كه آدم بزرگی میشود. وقتی خیلی كوچك بود مبتلا به اسهال خونی شد. چند روز تب كرد و لب به غذا نزد. با وجود كمبود امكانات و عدم دسترسی به دكتر، با دعای سید محلهمان خوب شد. ماند تا بعدها سرباز امام خمینی شود و به كشورش خدمت كند.
تكبیر مقابل مأمور ساواك
پسرم از بچگی مذهبی و غیرتی بود. همان زمان شاه به معلمشان گفته بود چرا حجابت را رعایت نمیكنی! معلم هم كتكش زده بود. من با معلمش صحبت كردم و به محرمعلی گفتم كاری به كار كسی نداشته باش. آخر شرایط جامعه به گونهای بود كه نمیشد جلوی آن همه معلم و خانمهای بدحجاب قد علم كرد. ضمناً محرمعلی هنوز خیلی كوچك بود. پسرم در جواب گفت وظیفه من امر به معروف است و باید به تكلیفم عمل كنم. نمیدانم در آن سن و سال چطور این چیزها را میدانست؟!
یكبار دیگر هم محرمعلی در اوج تظاهرات انقلابی پشتبام رفته بود تا تكبیر بگوید. دو برادر كوچكترش را هم برده بود تا آنها هم تكبیر بگویند. در همسایگی ما یك مرد ساواكی بود كه از این كار بچهها عصبانی شد. داد زد چهكار میكنید و چرا تكبیر میگویید؟ محرمعلی در هیئتها شنیده بود كه امام حسین(ع) زمان جنگ «هل من ناصرینصرنی» گفته بود. او هم به تبعیت از امام در جواب ساواكی میگوید هل من ناصرینصرنی. یك نوجوان در محله ما به اسم آشتیانی بود كه بعدها شهید شد. ایشان در جواب پسرم گفته بود من كمكت میكنم و او هم تكبیر فرستاده بود.
خواهر شهید
در خواب 2 هدیه به من داد
چند سال پیش خواب برادرم را دیدم و تصمیم گرفتم زندگینامهاش را در قالب یك كتاب جمع آوری كنم. در خواب دیگری كه از ایشان دیدم دو هدیه به من داد. تعبیرش شد دو بار سفر كربلا كه رفتهام. برادرم در روز 19 مردادماه 1360 به شهادت رسید. محرمعلی از رزمندههای شجاعی بود كه برای ترور یكی از سركردگان منافقین رفته بود كه توسط آنها اسیر میشود. او ابتدا در زندان معروف دوله تو اسیر بود. بعد از بمباران این زندان، آنها را به آلواتان منتقل میكنند. آلواتان زندانی بود كه توسط رزمندههای اسیر ساخته شده بود. چند وقتی هم آنجا بودند تا اینكه برادرم را به شهادت میرسانند.
شهدای غریب آلواتان
متأسفانه كسانی كه در زندان آلواتان شهید شدند بسیار مظلوم هستند. خیلی از آنها یاد نمیشود. یكی از اسرای آزاد شده آلواتان برایم تعریف میكرد كه آنجا بسیار به اسرا سخت گرفته میشد. مرتب آنها را شكنجه میدادند و كتك میزدند. ما بعدها این وقایع را شنیدیم، اما از همان زمان جنگ پدرم خیلی دنبال برادرم گشت. گشت و تا روز مرگش همیشه چشم انتظار خبری از محرمعلی بود.
منبع: روزنامه جوان