تبیان، دستیار زندگی
آمنه خاتون یا آمنه بیگم، یكی از چهار دختر عالم بزرگوار مجلسی اول (1033 – 1070 ه.ق.) یعنی ملا محمد تقی مجلسی است. سال تولد آمنه خاتون در دست نیست. مؤلف ریاض العلماء، كه همزمان با وی می زیسته است، از او با عنوان فاضله، عالمه، ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آمنه بیگم مجلسی

آمنه خاتون یا آمنه بیگم، یكی از چهار دختر عالم بزرگوار مجلسی اول (1033 – 1070 ه.ق.) یعنی ملا محمد تقی مجلسی است. سال تولد آمنه خاتون در دست نیست. مؤلف ریاض العلماء، كه همزمان با وی می زیسته است، از او با عنوان فاضله، عالمه، صالحه و متقیه، یاد كرده است.

او را«دختر مجلسی» نیز می گفته اند. البته به دو نفر از زنان خاندان مجلسی این عنوان اطلاق شده است؛ یكی همین بانو و دیگری دختر ملا عزیز الله مجلسی، دختربرادر آمنه بیگم بوده است.

شوهر آمنه بیگم، ملا محمد صالح مازندرانی متوفی 1086 ه.ق است . او نیز از علمای نامور عصر خود بوده است. وی را مردی خودساخته و زحمت كش معرفی كرده اند. پدر این مرد او را از سن یازده سالگی بر آن داشت كه چون تهیدست است، خود، آینده خویش را در دست گیرد. پس محمد صالح به اصفهان می آید و با استعداد و پشتكار مداوم، پس از طی دروس مقدماتی به بالاترین سطوح علمی دست یافته، در حوزه درس ملا محمد تقی مجلسی نیز بر دیگران رجحان می یابد.

ترقیات وی در تحصیل، او را بیش از دیگران به استاد نزدیك می كند، تا جایی كه به شرف دامادی او و همسری دختر دانشمند، آمنه بیگم نائل می گردد. درباره ی این ازدواج نوشته اند: چون استاد محمد صالح، یعنی ملا محمد تقی مجلسی، متوجه شد كه شاگرد دانشمند، میل به ازدواج دارد، روزی بعد از فراغت از تدریس به وی گفت: اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری كنم، تا از رنج تنهایی آسوده شوی. شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال، آمادگی خود را اعلام داشت.

ملا محمد تقی مجلسی به اندرون رفت و آمنه بیگم را كه در علوم دینی و ادبی به سرحد كمال رسیده بود، فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا كرده ام كه در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و كمال درسی است. ولی قبولی او بسته به اجازه تو است.

آمنه بیگم، این دختر دانشمند و پاك سرشت در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست. و بدین گونه موافقت خود را به همسری آن دانشمند مستمند اعلام داشت. عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا كردند و به حجله عروسی بردند.

داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد كه عروس، گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم داردو پی برد كه واقعاً علامه، استاد بزرگوارش، چه مهربانی درباره او داشته است. و دختر نیز چه عنصر تربیت یافته ی با كمالی است كه با این زیبایی و آن علم  فضل و اصالت خانوادگی، حاضر شده با شاگرد پدرش كه طلبه ای مستمند است، شوهر كند.

پس به گوشه ای رفت و بر این نعمت و موهبت الهی سجده شكرنمود و سرگرم مطالعه شد و بر حسب اتفاق، با مسئله علمی بسیار مشكلی مواجه شد، كه می بایست با دقت در آن می اندیشید، تا آن را حل كند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا برای تدریس، آماده سازد. مطالعه آن صفحه، مدتی طول كشید و عروس كه ناظر كار وی بود، با فراست ذاتی پی برد كه مسئله چیست و در چه كتابی است. داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت. پس از رفتن داماد، عروس برخاست و كتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسئله را حل كرد و پاسخ داد و میان كتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.

شب دوم چون داماد كتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد كه با خط خود آن مسئله مشكل علمی، از كتاب قواعد علامه حلّی را حل كرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفكر را بر خود، هموار نسازد. پس از مطالعه  پاسخ، دریافت كه آن مطلب مشكل با سرانگشت همسرش حل شده است.

بی درنگ پیشانی بر خاك نهاد و خداوند متعال را شكر كرد كه چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است. به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شكرگزاری بود.

وقتی استاد داماد و پدر عروس، یعنی مجلسی اول، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت اگر این دختر با تو هم افق نیست، صریحاً بگو تا دیگری را برایت عقد كنم. ولی داماد گفت: نه، علت نه این است كه دختر دانشمند شما مورد من نیست، بلكه فقط به ملاحظه این است كه می خواهم شكر خدا را به مقداری كه می توانم به جا آورم، كه چنین همسری به من موهبت كرده است و من می دانم كه هر چه كوشش كنم، نمی توانم چنانكه باید، شكر نعمت خدا را ادا كنم.

چون محمد تقی مجلسی ،این سخن را از داماد با كمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید، فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شكرگزاری، خود دلیل به نهایت شكر بندگان است.

از این ازدواج، فرزندان صالح و فاضلی حاصل شد؛ به نقلی شش پسر (برخی دو پسر) و یك یا دو دختر. از جمله «اولاد ذكور اول، فاضل مقدس علامه آقا محمد هادی، مترجم قرآن مجید و شارح فی حدیث و كافیه نحو و ... از كتب و رسایل است. دوم، فاضل مقدس، آقا نورالدین محمد، سوم، عارف كامل و شاعر ادیب، آقا محمد سعید، متخلص به اشرف است و چهارم، فاضل عارف، آقا حسنعلی است.»

نام دو تن دیگر از پسران آمنه بیگم، ملا عبدالباقی و ملا محمد حسین بوده است. زكیه از دختران این بانو است كه در باره ی شخصیت او مطالبی نقل شده است. از اولاد دختری آمنه بیگم و نسل های بعدی وی نیز تعداد زیادی مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید، فیلسوف، محدث، مفسر، اصولی و رجالی و غیره به وجود آمده است كه بعضی از آنها در شمار بزرگترین مراجع شیعه و اعاظم فقها، بوده اند. كسانی مانند خاندان طباطبایی، بروجردی كه مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی (ف 1380 ه.ق.) از این خاندان است و خاندان شهرستانی (آل شهرستانی) كه همه از ناحیه آمنه بیگم بوده اند.

بزرگان علمای این چهار خاندان در نوشته های خود همه جا از مجلسی اول وملا محمد صالح مازندرانی به جدّ و از علامه محمد باقر مجلسی دوم، به دایی تعبیر نموده و به آنها افتخار می كنند. از آثا رعلمی این بانو می توان از شرح بر «الفیه ابن مالك» و «شواهد سیوطی» یاد كرد. آمنه بیگم كتابی هم، درفقه و احكام دینی تألیف كرده است.

به علاوه،  وی در جمع آوری اخبار بعضی از جلدهای «بحارالانوار» برادرش ، (مجلسی دوم) به وی كمك كرده است. بعدها نیز شوهرش با همه علم و فضلی كه داشت، در حل بعضی از مسائل علمی با وی مباحثه و مذاكره داشته است.

سال وفات این بانون نیز در كتب تراجم نیامده است.

برخی كتب گویا با استناد به یكدیگر، محل دفن این بانو را در تخت فولا د اصفهان نوشته و عنوان كرده اند كه بعضی ازاشعارآمنه بیگم نیز، بر روی قبرش نوشته شده است.

لكن مرحوم مصلح الدین مهدوی، كه در باب خاندان مجلسی جستجوهای بسیاری انجام داده است می نویسد:

« در تخت فولاد، قبر، صاحب عنوان (آمنه بیگم) معروف نیست بلكه مظنون آن است كه قبر مشارالیها و خواهرانشان در بقعه، یا حوالی مجلسی در جنب مسجد جامع اصفهان است.»