تبیان، دستیار زندگی

تاثیر مال حرام

یکی از موجبات سقوط، خوردن حرام است. العیاذ بالله مواد مخدر باشد یا اعتیادهای زمان ما باشد یا غذای حرام باشد. گرچه معلوم است که اگر شراب بخورد، غیر از آنست که غذای حرام بخورد، اما در اینکه هر دو انسان را به سقوط می کشاند اشکالی نیست.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 تاثیر مال حرام

 تاثیر مال حرام
(1)

یکی از موجبات سقوط، خوردن حرام است. العیاذ بالله مواد مخدر باشد یا اعتیادهای زمان ما باشد یا غذای حرام باشد. گرچه معلوم است که اگر شراب بخورد، غیر از آنست که غذای حرام بخورد، اما در اینکه هر دو انسان را به سقوط می کشاند اشکالی نیست. لذا سفارش روی اینکه مواظب باشید که غذای حرام نخورید. حتی اسلام قبل از انعقاد نطفه، دستور می دهد که اگر غذا حرام شد، این نطفه خطرناک می شود.

در میان مردم مشهور است که یک بچه ای که خیلی بدی می کند، به او می گویند لقمه حرام. این حرف به جایی است و حرفی است که در روایات ما آمده است. حرفی است که دستور داده شده که مواظب باشید قبل از انعقاد نطفه این نطفه از غذای حلال باشد. مواظب باشید که بچه در شکم مادر حلال بخورد. مواظب باشید که وقتی بچه به دنیا می آید، شیر مادر حلال باشد. مواظب باشید در خانه و در زندگیتان غذای حرام نباشد. برای اینکه غذای حرام روی نطفه تأثیر دارد.

در شکم مادر غذای حرام برای بچه تأثیر عجیبی دارد. در وقتی به دنیا می آید اگر شیر از غذای حرام بخورد، این بچه معلوم نیست که عاقبت بخیر بشود. و باید مواظب باشیم که بچه مان در اثر غذای حرام ناباب نشود و به عبارت دیگر به سقوط کشانده نشود [از امام محمّد باقر در مورد چگونگی شراکت شیطان در آیه «وَشارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَالاَوْلادِ… ؛(ای شیطان) و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی…» پرسیده شد؛ فرمودند:« مَا کَانَ مِنْ مَالٍ حَرَامٍ فَهُوَ شِرْکُ الشَّیْطَانِ … وَ یَکُونُ مَعَ الرَّجُلِ حِینَ یُجَامِعُ فَیَکُونُ الْوَلَدُ مِنْ نُطْفَتِهِ وَ نُطْفَهِ الرَّجُلِ اِذَا کَانَ حَرَاماً؛ آنچه از مال حرام باشد شیطان در آن شریک است…   وقتی که شخص با همسر خویش نزدیکی می کند شیطان با او همراهی می کند و اگر مال از حرام باشد، قسمتی از فرزند از نطفه شیطان و قسمتی، از نطفه خود شخص خواهد بود»].(2)

راجع به خود ما هم بسیار سفارش شده است، به اندازه ای که در روایات می خوانیم که اگر کسی مواظب باشید که غذای حرام نخورد، ثوابش بالاترین ثوابهاست [رسول اکرم (ص): الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَال؛عبادت هفتاد جزء است و بالاترین جزء آن کسب حلال است»](3) . حتی در روایات می گوید که اگر انسان از غذای حرام اجتناب کند، تا دویست هزار رکعت نماز بخواند، آن اجتناب از غذای حرام بهتر است [و یا حتی ترک مقدار ناچیزی از مال حرام معادل هفتاد هزار حج مقبول دانسته شده است: « لرد دانق من حرام یعدل عند الله سبعین ألف حجة مبرورة» ](4).

 

سببش هم اینست که آن غذای حرام انسان را به سقوط می کشاند. اول سقوطش اینست که یک حال غفلتی برای او پیدا می شود. سقوطش این می شود که دیگر حال عبادت ندارد. دیگر از نماز لذت نمی برد. سقوطش می رسد به آنجا که از گناه لذت می برد. سقوطش می رسد به آنجا که رابطۀ با خدا برایش مشکل است. دیگر نه موفق به نماز شب نمی شود بلکه موفق به نماز اول وقت هم نمی شود. دیگر می رسد به آنجا که کار زشت برای او کار خوب می شود. به قول قرآن یک جهل مرکبی برای او پیدا می شود. قرآن می فرماید ورشکسته ترین افراد همین است: هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا.  الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا»(5) یعنی؛ می خواهید یک کسی را نشان دهم که ورشکسته ترین افراد است یعنی سقوط کرده است و حسابی هم سقوط کرده است، می فرماید آن کسی که کار بد می کند و خیال می کند که کار خوبی می کند. این جهل مرکب در اثر خوردن غذای حرام است. یکی از آثاری که غذای حرام دارد، اینکه انسان مبتلا می شود به جهل مرکب.

کارهای بد می کند و خیال می کند که این کار خوب است. می رسد به آنجا که فرهنگش خراب است و فرهنگ غربی است اما تخیل می کند که بهترین فرهنگ هاست. می رسد به آنجا که فرهنگ اسلام را یک فرهنگ خرافی می داند. چادر نه اینکه برایش ارزش ندارد بلکه یک خرافت است. لباسهای غربی برایش یک امتیاز است. می رسد به آنجا که دین را و مسجد و محراب را مسخره می کند. و نماز را مسخره می کند. مسجد برای او بی ارزش می شود و یا لاأقل بی تفاوت راجع به مسجد و محراب می شود.

اما چه چیز برایش ارزش است؟ کارهای زشت و فرهنگی غربی. می رسد به آنجا که کم کم ظلم را یک امتیاز می داند. می رسد به آنجا که رباخوری و ربادادن و رشوه دادن و رشوه خوردن برایش یک امتیاز می شود و برایش یک کار معمولی می شود و بالاخره سقوطش به اینست که رابطۀ با خدایش قطع می شود و رابطۀ با شیطانش وصل می شود و آن به آن رو به سقوط است تا بمیرد. متأسفانه وقتی هم که مُرد سقوطش ادامه دارد. خدا نکند کسی به اینجا برسد که سقوطش ادامه داشته باشد و حتی در جهنم سقوطش ادامه داشته باشد.

دیگر در دنیا قابل هدایت نیست. به قول قرآن، کور است و کر است و بی دل است و مثل حیوانها و از حیوانها پست تر است و یک حال غفلتی بر او حکمفرماست: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ‏؛ براى جهنم بسیارى از جن و انس را بیافریدیم. ایشان را دلهایى است كه بدان نمى‌فهمند و چشمهایى است كه بدان نمى‌بینند و گوشهایى است كه بدان نمى‌شنوند. اینان همانند چارپایانند حتى گمراه‌تر از آنهایند. اینان خود غافلانند».(6)

چه چیز انسان را به غفلت می کشاند؟ غذای حرام. به دست آوردن غذای حلال را هم باید بدانیم که مشکل است اما لازم است. یک وقتی برایتان یک روایت می خواندم و روایت عجیب است. یک کسی که از مریدهای خاص امام صادق (سلام الله علیه) است، می گوید امام صادق مرا خواستند و فرمودند من دلم می خواهد برای خرج و مخارجم کاسبی بکنم و خودم که نمی توانم کاسبی کنم اما یک پولی دارم و دلم می خواهد تو کاسبی کنی به عنوان مضاربه. پول مال من و استفاده برای هر دو. این آقا می گوید خوشحال شدم از اینکه امام من، امام صادق (سلام الله علیه) مرا امین می داند که من برایش کاسبی کنم. می گوید پول امام صادق را گرفتم و پول هزار درهم بود. یک جنسی خریدم و با قافله رفتیم به شام و نرسیده به شام، قافله ای برمی گشت.

سراغ گرفتیم که در شام این جنسی که ما داریم چه وضعی دارد. گفتند که کمیاب است و هرطور بخواهید بفروشید، می شود. می گوید با رفقا تصمیم گرفتیم که دوبرابر بفروشیم. یک تومان خریدیم و دو تومان بفروشیم. می گوید این تصمیم را گرفتیم و به شام رفتیم و اتفاقا چنین شد و من جنس را فروختم و هزار درهم شد دو هزار درهم و خیلی خوشحال شدم که توانستم به امام صادق (سلام الله علیه) خدمت بکنم. می گوید آمد و پولها را دو تا کیسه یعنی دو هزار درهم در خدمت امام صادق گذاشتم. امام صادق (ع) فرمودند اینها چیست.

 قضیه را گفتم و این گرانفروشی را گفتم. آقا خیلی ناراحت شدند و یکی از کیسه ها را برداشتند و گفتند این هزار درهم که به تو دادم مال من و مضاربه فسخ است. آن هزار درهم را هم هرکار می خواهی بکن و این پولها به درد من نمی خورد. اینجا مرادم است که امام صادق (ع) یک روایت خواندند و این روایت باید سرمشق زندگی ما باشد. فرمود: «مُجالدة السیف اهون من طلب الحلال؛ نبرد با شمشیر آسان تر از طلب مال حلال است».(7)  انسان در خط مقدم جبهه باشد، آسانتر از اینست که بتواند حلال به دست بیاورد. حلال به دست آوردن مشکل است. اما لازم است. انسان گرسنگی بخورد تا اینکه العیاذبالله حرام بخورد، معلوم است که باید گرسنگی بخورد. حرام خوردن انسان را بیچاره می کند. حرام دادن به بچه ها، انسان را و بچه ها را بدبخت می کند. شما الان ببینید که وضع فرهنگی ما خیلی بد است. یعنی دخترهای ما و پسرهای ما خیلی وضعشان بد است و ما الان عفت عمومی نداریم. ما الان غیرت عمومی نداریم. ما الان با کمال شهامت یک فساد اخلاقی در جامعۀ ما حکمفرماست. به قول امام صادق (ع)، عفت از زنها رفته و غیرت از مردها رفته است.

اصلاً رسیده به آنجا که بی عفتی یک ارزش شده است. بی غیرتی یک ارزش شده است. اینها از کجا پیدا می شود؟  ماها که شیعه هستیم. ماها که به راستی عقیده داریم و عقیدۀ ما خیلی عالی است. ما که اشهد أن علیاً ولی الله، داریم. ما که تا سرحد عشق زهرا را دوست داریم. ما که تا سرحد عشق امیرالمؤمنین دوست داریم. اما چرا چنین شده است؟ به خاطر غذای حرام. در اداره های ما بیکاری هست و کم کاری هست و رشوه خواری هست. معلوم است کسی که رشوه بخورد و در اداره کم کاری کند و بدکاری کند، این پول حرام است و این شهریه و این حقوق حرام است و وقتی حرام به دختر و پسر می دهد، کارشان به آنجا می رسد که بی عفتی برایشان ارزش می شود. خدا لعنت کند این موبایلها که برایشان یک خانۀ شیطان می شود و دیگر سر و کار با مسجد ندارد و اصلاً آخوند را خرافت می داند. اینها از کجا پیدا می شود؟ از حرام. الان بازار ما، بازار اسلامی نیست.

ربا داده می شود و ربا خورده می شود و گرانفروشیها عجیب است و کم فروشیها عجیب است و غش در معامله فراوان است. معلوم است این بازاری دیگر نمی تواند یک دختر و پسر مقدس تحویل جامعه بدهد. لذا خودش مسجدی است اما پسر و دخترش نه اینکه حال مسجد ندارد بلکه پدرش را هم مسخره می کند. وقتی غذا حرام شود، کار به اینجا می رسد. به قول امام صادق(ع) از آنطرف هم مُجالدة السیف اهون من طلب الحلال، تهیه کردن غذای حلال هم مشکل است. این می خواهد هم تجمل گرا باشد و هم دیندار. وقتی خمس در جامعه یک ضدارزش باشد، معلوم است این پولی که در خانه می برد و این غذایی که به خانه می برد، حرام است. وقتی این حرام را بچه ها بخورند دیگر نه اینکه راجع به دین کسل و غافل می شوند بلکه سقوط است و سقوطش هم به جاهای عجیبی می­رسد. جوانها! در زمان مهدی عباسی یکی به نام شریک که آدم خیلی مقدسی بوده است. هم مقدس بوده است و هم عالم. علاوه بر این انقلابی هم بوده است.

سروکار پیدا کرد با دربار و مهدی از او تقاضا کرد که بیا و قاضی القضات من بشو. او با کمال شهامت گفت نه، دستگاه ظلم است و قرآن می فرماید زیر بار ظلم نرو. گفت پس بیا معلم این بچه های من باش. معلم خانوادگی ما باش. گفت نه، این بچه های تو هم فردا مثل تو هستند و من اعانت به ظلم نخواهم کرد. خیلی با شهامت.

 موقع شام شد. گفت پس شام پیش ما باش. این آقا برای اینکه فرار کند گفت خوب یک شام پیش این بخوریم. شام را خورد و وقتی شام سلطنتی را خورد به خانه رفت. کم کم این شام گل کرد یعنی حرام گل کرد. وقتی حرام گل کرد، فکر انحرافی است. نمی شود که غذای حرام در شکم باشد و فکرها، فکرهای الهی باشد و دیگر برای نماز شب بلند شود و خدا خدا بکند. دیگر شیطان آلت خوبی برای انحراف در این پیدا کرده است و لذا فکر شیطانی این را گرفته است. گفت ما برای چه قاضی القضاتی را رها کردیم.

 برای اینکه من بروم قاضی القضات بشوم و بتوانم خدمتی به خلق خدا بکنم. بیخود رها کردم. همانی که با کمال شهامت می گفت من نمی آیم رئیس قوۀ قضائیه برای تو بشوم برای اینکه تو ظالمی، الان توجیه گریش رسید به اینجا که این کار، کار مقدسی است. معلوم است شیطان هم خوب بلد است توجیه کند به عنوان خدمت به خلق خدا. گفت فردا می رویم و قاضی القضاة می شویم. دوباره فکر شیطانی جلو آمد و گفت می روم معلم خانوادگی این بچه ها می شوم و این بچه ها را تربیت می کنم به تربیت اسلامی و اینهم یک کار مقدسی است. فردا صبح با پای نامبارکش آمد و هر دو سمتی که با اصرار مهدی قبول نمی کرد، هر دو را قبول کرد. بنا شد یک حقوق حسابی هم به او بدهند. هم قاضی القضاة شد و هم معلم خانوادگی دربار شد، اما خود متوجه است- مرادم اینجاست که گاهی هم انسان درحالی که منحرف است اما یک حال توجهی هم برای او پیدا می شود - رفته بود که حقوق بگیرد و حقوقش هم خیلی بالا بود. اما یک درهمی و یک دینار مشکوکی به او داد.

این درهم و دینار را انداخت در مقابل رئیس بیت المال و گفت این چیست؟ او گفت این همه پول به تو می دهم و حالا یکی از آنها خراب باشد مگر ارث پدرت را می دهی. شریک گفت نه، دینم را می دهم به خاطر این پولها.(8)  می دهد اما در وقتی که غذای حرام شکمش را پر کرده، معلوم است که رستگاری این مشکل است. می رسد به آنجا که یک غذای حرام بیشتر نیست اما همین غذای حرام این را هم قاضی القضاة مهدی می کند و هم معلم درباری و معلم خانوادگی می کند. لذا بزرگان به این قضای حرام فوق العاده اهمیت می دادند.

به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) گفتند استاندار تو به جایی رفته است که نباید برود و آنجا یک غذایی در مقابلش گذاشتند و این گوشت بود اما متصل به استخوان و این استخوان را گرفت و گوشت را لیسید. امیرالمؤمنین (ع) خیلی ناراحت شدند و یک نامۀ تندی به این نوشتند و فرمودند که رفتن به این منازل تشریفاتی و خوردن این غذاهای تشریفاتی سزاوار استاندار من نیست. در نهج البلاغه دارد(9)  که فرمودند عثمان بن حنیف، من که امام مردم هستم، در روز به دو دانه نان جو، دو تا پیراهن وصله ای و آنهم بشور و بپوش، درحالی که می توانم بهترین غذاها را بخورم و می توانم بهترین زندگیها را بکنم، اما هیهات از اینکه من اینطور باشم. مگر می شود من بیت المال مسلمانان را هدر بکنم با اینکه غذای خوب یا اینکه لباس خوب داشته باشم.

این امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به همۀ استاندارها و من جمله این آقا یک جمله دارد که می فرماید: «أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ- وَ قَارِبُوا بَیْنَ سُطُورِكُمْ- وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی- وَ إِیَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ- فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار؛ استاندار من در وقتی که نامه به من می نویسی، قلم را ریز کن و درشت نباشد و سطرها را جدا نه و فاصله بین سطرها نینداز و قلم فرسائی نکن و جان کلام را بنویس. برای اینکه اگر قلمت درشت باشد و اگر جان کلام را ننویسی و اگر بین سطرها فاصله باشد، کاغذ زیاد مصرف می شود و اموال مسلمانها تحمل چنین ضرری را ندارد».(10)  این امیرالمؤمنین است راجع به بیت المال.

این امیرالمؤمنین است راجع به غذای حرام و غذای حلال. و ما خیلی باید مواظب باشیم. اداره­ایها بیشتر از بازاریها و بازاریها بیشتر از اداره ایها و اهل علم بیشتر از همه و بالاخره همه و همه باید بدانیم که غذای حرام انسان را به سقوط می کشاند. بعضی اوقات سقوطی که برگشت هم ندارد. یعنی انسان یک وقت می­­رسد به آنجا که دیگر نمی تواند برگردد و می­خواهد که برگردد اما دیگر نمی­شود. برای اینکه انّ المنافقین فی الدرک أسفل من النار. یکی از علمای بزرگ برای من تعریف می­کرد از یکی از علمای بزرگ و می­گفت با این مسافرت بودیم. در وسط راه ماشین توقف کرد و یک چند دقیقه­ای ماشین بود و بعد سوار شدیم.

بچۀ این آقا از مادرش آب خواست. به او آب داد. آن آقا پرسید این آب را از کجا آوردی؟ گفت وسط راه آفتابه را آب کردم. آن آقا به من می­گفت یک حالت عجیبی برای این پیدا شد. به من چه کنم. این آفتابه وقتی وزنش کردیم بی آب بود و در وسط راه با آب شد و ماشین تحمل این مقدار آب را کرده. حال من چه کنم و از چه کسی حلالیت بطلبم.

هرچه آن آقا به من می گفت. آقا جون اینها چیست؟ معلوم است که طوری نیست و معلوم است که حلال است. برای من روایت می خواند و می گفت مگر نمی بینی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می گوید: اللهم انّی أعوذ بک من نقاش الحساب. یعنی خدایا پناه می برم به تو که راجع به حق الناس در روز قیامت منقاش بازی است. یعنی گاهی تیغ در دست انسان می­رود و می­تواند این تیغ را از دست بیرون بیاورد و گاهی تیغ فرو می­رود و پیدا نیست و باید با منقاش پیدا شود. امیرالمؤمنین (ع) میگوید: حق الناس در روز قیامت منقاش بازی است. انّ ربک لبالمرصاد. خدا در کمینگاه است. در کمینگاه چه کسی؟ خودش قسم خورده و فرموده به عزت و جلالم ممکن است از حق الله بگذرم اما از حق الناس نخواهم گذشت. عباداتش را می دهند به کسی که بستکار است و به کسی که مال او را خورده و از او رشوه خواری کرده و رباخواری کرده است.

اعمال خوبش را به او می­دهند و سر خودش بی کلاه می­ماند. و بالاخره بدانید که حق الناس مشکل است. غذای حرام تأثیر عجیبی روی بچه ها دارد. یکی از علمای بزرگ در همین اصفهان، یک تاجری برای شام وعدۀ او را گرفته بود. رفت شام و وقتی شام را خورد بعد از شام این تاجر یک قباله آورد تا این آقا امضاء بکند. این آقا متوجه شد که این شامی که خورده، شبهۀ رشوه دارد. آن کسانی که اطراف آن آقا بودند نقل می­کنند که رنگ این آقا تغییر کرد و بنا کرد مثل بید بلرزد. رو کرد به تاجر و گفت من چه کردم که این زهرمار را به خورد من دادی و بعد هم رفت لب باغچه و آن غذا و آن زهرمار را قی کرد. اینها یعنی چه؟ آیا آنها دیوانه هستند یا ما؟.

سلمان فارسی می گوید در دورۀ آخر زمان اینطور است که افراد خوب نمی توانند زندگی کنند. مردم می گویند اینها دیوانه هستند. اما آنها هم می گویند اینها که آدم نیستند و اینها شیطان هستند. به راستی هم یک مشت شیطان جمع شدیم و راجع به غذای حرام اصلاً و ابداً اهمیت نمی دهیم و خودمان را آدمهای حسابی می دانیم و رشوه سرتاپایش را گرفته و رباخوری و ربادادن سرتا پایش را گرفته و بالاخره غذای حرام هم شکم خودش و هم شکم زن و بچه اش را پر کرده و می توانم بگویم در روز قیامت این بچه ها شکایت می کنند که خدایا ما منحرف شدیم و شکایت این پدر را به تو می کنیم، برای اینکه این غذای حرام در خانه آورد و ما خوردی و منحرف شدیم.

منابع:

1 - برگرفته از مباحث  اخلاقی آیت الله مظاهری حفظه الله.
2 - محمد بن مسعود العیاشی. تفسیر العیاشی. تحقیق: السید هاشم الرسولی المحلاتی. المكتبة العلمیة الإسلامیة . طهران. ج2. ص 299
3 - مجلسی. محمدباقر. بحارالانوار. دارالاحیاء التراث. بیروت. ج100. ص 9.
4 - پیشین. ص 12.
5 - الاعراف/ 104- 103.
6 - الاعراف/ 179.
7 - محمد بن یعقوب الكلینی. الكافی. تصحیح: علی اکبر غفاری. دار الكتب الاسلامیة. تهران. چاپ: سوم 1367 ش. ج5. ص 161 و 162.
8 - المسعودی. أبو الحسن على بن الحسین. مروج الذهب ومعادن الجوهر.تحقیق: أسعد داغر. دار الهجرة – قم. 1409هـ. ج3. ص 310
9 - نامه 45. ص 416.
10 - الشیخ الصدوق.  الخصال. تحقیق: علی أكبر  غفاری. ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﻣﺪرﺳـﯿﻦ. قم. ١٣٦٢ ش. ص 310.

گروه حوزه علمیه تبیان – علی محمد سرلک