تبیان، دستیار زندگی

مدبر الامور

برخى توهم كرده بودند كه خداوند متعال تنها خالق جهان است، اما اداره آنرا فرشتگان بر عهده دارند اما قرآن مجید این توهم را باطل دانسته و در آیات زیادى مى فرماید خداوند متعال هم خالق جهان است و هم مدبرالامور است، مقاله حاضر در این زمینه است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
مدبرالامور
“ا و لم یر الذین كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شى ء حى ا فلا یؤمنون”.

مراد از”رؤیت”علم فكرى است و اگر آن را رؤیت نامید به خاطر این است كه علم فكرى در هر امرى آن را مانند رؤیت محسوس مى سازد.

دو كلمه”رتق”و”فتق”به دو معناى مقابل همند، راغب در مفردات گفته: كلمه “رتق”به معناى ضمیمه كردن و به هم چسباندن دو چیز است، چه اینكه در اصل خلقت به هم چسبیده باشند و چه آن را با صنعت عمل بچسبانند، همچنان كه قرآن كریم مى فرماید:

“كانتا رتقا ففتقناهما”، زمین و آسمان به هم چسبیده بودند، از یكدیگر جداشان كردیم، و “فتق”به معناى جدا سازى دو چیز متصل به هم است، و این ضد رتق است (1) ، و ضمیر تثنیه در جمله”كانتا”، و”ففتقناهما”، به سماوات و ارض بر مى گردد، در حقیقت آسمان ها را طایفه اى، و زمین را طایفه اى (دیگر) دانسته، و آن دو را دو طایفه خوانده، و اگر خبر”كان”

یعنى”رتقا”را مفرد آورد، بدین جهت بود كه مصدر است، و مصدر تثنیه و مفردش یكى است، هر چند كه به معناى مفعول باشد، و معنایش این است كه: این دو طایفه متصل به هم بودند ما جدایشان كردیم.

این آیه و آیات سه گانه بعدش برهان بر توحید خداى تعالى در ربوبیت، و تدبیر عالم است كه به مناسبت اینكه كلام منجر به توحید خدا، و نفى الوهیت ملائكه شد، در اینجا به میان آمده، و خلاصه برهانى كه گفتیم در این سه آیه آمده، این است كه پاره اى از موجودات را بر شمرده، كه خلقت آنها آمیخته با تدبیر است، و نتیجه گرفته كه پس تدبیر از خلقت منفك شدنى نیست، پس بالضروره آن كسى كه این موجودات را آفریده، خود او مدبر آنها است، مانند آسمانها و زمین، و هر موجود جاندار، و نیز مانند كوهها و دره ها و شب و روز و آفتاب و ماه، كه وجودشان توأم با تدبیر است.

پس اینكه فرمود: “ا و لم یر الذین كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما” مقصودش از”الذین كفروا”به طورى كه از سیاق بر مى آید وثنى ها است، كه میان خلقت و تدبیر جدایى انداخته، خلقت را به خدا، و تدبیر را به آلهه نسبت دادند، و براى اینكه خطاى آنان را روشن سازد، نظرشان را معطوف به موجوداتى كرده كه میان خلقت و تدبیر آنها جدایى تصور ندارد، و هیچ كس شك نمى كند كه خلقت و تدبیر آنها هر دو از خدا است، مانند آسمان و زمین، كه ابتدا یكپارچه بوده اند، و بعد، از یكدیگر جداشان كرده است، و چنین خلقتى از تدبیر جدا نیست، چگونه ممكن است خلقت آسمان و زمین از یكى باشد، آن وقت جدا سازیش از دیگرى؟ .

و ما به طور دائم جداسازى مركبات زمینى و آسمانى را از هم مشاهده مى كنیم، و مى بینیم كه انواع نباتات از زمین، و حیوانات از حیواناتى دیگر، و انسانها از انسانهاى دیگر، جدا مى شوند، و بعد از جدا شدن صورتى دیگر به خود مى گیرند، و هر یك آثارى غیر آثار زمان اتصال، از خود بروز مى دهند، آثارى كه در زمان اتصال هیچ خبرى از آنها نبود.

آرى این آثار كه در زمان جدایى، فعلیت پیدا مى كند در زمان اتصال نیز بوده، ولى به طور قوه در آنها به ودیعه سپرده شده بود، و همین قوه كه در آنها است، رتق و اتصال است، و فعلیت ها، فتق و جدایى.

آسمان ها و زمین و اجرامى كه دارند، حالشان حال افراد یك نوع است كه در باره آنها صحبت شد، اجرام فلكى و زمین كه ما بر روى آن هستیم هر چند كه عمر ناچیز ما اجازه نمى دهد تمام حوادث جزئى را كه در آن صورت مى گیرد ببینیم، و یا بدو خلقت زمین و نابود شدنش را شاهد باشیم، لیكن اینقدر مى دانیم كه زمین از ماده تكون یافته، و تمامى احكام ماده در آن جریان دارد، و زمین از احكام ماده مستثنى نیست.

از همین راه كه مرتب جزئیاتى از زمین جدا گشته به صورت مركبات و موالید جلوه مى كنند، و همچنین موالیدى كه در جو پدید مى آید ما را راهنمایى مى كند بر اینكه روزى همه این موجودات منفصل و جداى از هم، منظم و متصل به هم بودند، یعنى یك موجود بوده، كه دیگر امتیازى میان زمین و آسمان نبوده، یك موجود رتق و متصل الاجزاء بوده، و بعدا خداى تعالى آن را فتق كرده، و در تحت تدبیرى منظم و متقن، موجوداتى بى شمار از شكم آن یك موجود بیرون آورده، كه هر یك براى خود داراى فضیلت ها و آثارى شدند.

این آن معنایى است كه در یك نظر سطحى و ساده، از خلقت این عالم، و پیدایش اجزاى علوى و سفلیش به نظر مى رسد، خلقتى كه توأم با تدبیر و نظام جارى در همه اجزاى آن است.

و این نظریه را علم امروز تایید مى كند، زیرا علم امروز این معنا را روشن نموده كه آنچه از اجرام عالم محسوس ما است، هر یك مركب از عناصرى متعدد و مشترك است كه عمرى معین، و محدود دارد، یكى كمتر و یكى بیشتر.

این معنا در صورتى درست است كه مقصود از رتق آسمانها و زمین یكى بودن همه، و نبودن امتیاز میان ابعاض و اجزاى آن باشد، كه قهرا مراد از فتق هم جدا سازى، و متمایز كردن ابعاض آن خواهد بود.

و اما اگر مراد از رتق آنها این باشد كه زمین از آسمان، و آسمان از زمین، جدا نبود تا چیزى از آسمان به زمین فرود آید و یا چیزى از زمین بیرون شود، و مراد از فتق آن، مقابل این معنا باشد، آن وقت معناى آیه شریفه این مى شود كه: آسمان رتق بود، یعنى بارانى از آن به زمین نمى بارید، پس ما آسمان را فتق كردیم، و از آن پس بارانها به سوى زمین باریدن گرفت، و زمین هم رتق بود، یعنى چیزى از آن نمى رویید، پس ما آن را فتق كردیم، و در نتیجه روییدن آغاز كرد، و با این آیت خود، برهان خود را تمام كردیم.در این صورت دیگر آیه شریفه با آن معنایى كه علم امروز اثباتش مى كند ارتباطى ندارد، و چه بسا جمله”و جعلنا من الماء كل شى ء حى”كه بعد از آیه مورد بحث قرار دارد، این معناى دوم را تایید كند، چیزى كه هست در این صورت برهان آیه شریفه مختص مساله باریدن آسمان، و روییدن زمین مى شود، و نظرى به سایر حوادث ندارد، به خلاف معناى اول كه برهان آیه بر آن معنا شامل همه حوادث مى شود.

بعضى (2) از مفسرین احتمالى داده اند كه جمعى هم آن را پسندیده اند، و آن این است كه مراد از رتق آسمانها و زمین تمیز نداشتن از یكدیگر در حال عدم، و قبل از وجود است، و مراد از فتق آن، تمیز یافتن بعضى از بعض دیگر در وجود بعد از عدم است، و برهان آیه شریفه احتجاج به حدوث آسمانها و زمین، بر وجوب آفریننده، و پدید آورنده آن است.

ولى هر چند كه احتجاج از راه حدوث بر محدث و پدید آورنده، احتجاجى است صحیح، لیكن این احتجاج در قبال وثنى ها كه معترف به وجود خداى تعالى هستند، و عالم ایجاد را مستند به او مى دانند، صحیح و مفید فایده نیست، احتجاجى است كه باید در قبال منكرین خدا اقامه نمود، و در قبال وثنى ها باید حجتى اقامه نمود كه تدبیر عالم را مستند به خداى تعالى كند، و تدبیر را از آلهه وثنیان نفى كند، و در نتیجه عبادت را كه آنان معلق بر تدبیرش كرده اند منحصر در ذات خداى تعالى سازد.

“و جعلنا من الماء كل شى ء حى” ـ از ظاهر سیاق بر مى آید كه كلمه”جعل”به معناى خلق، و جمله”كلشى ء حى”مفعول آن باشد، و مراد این باشد كه آب، دخالت تامى در هستى موجودات زنده دارد، همچنانكه همین مضمون را در جاى دیگر آورده و فرموده است:

“و الله خلق كل دابة من ماء” (3) ، و شاید واقع شدن این مضمون در سیاقى كه در آن آیات محسوس را مى شمارد، باعث شود كه حكم در آیه شریفه منصرف بغیر ملائكه، و امثال آنان باشد، دیگر دلالت نكند بر اینكه خلقت ملائكه و امثال آنان هم از آب باشد، و اما مساله مورد نظر آیه شریفه، یعنى ارتباط زندگى با آب، مساله اى است كه در مباحث علمى به خوبى روشن شده و به ثبوت رسیده است.

“و جعلنا فى الارض رواسى ان تمید بهم، و جعلنا فیها فجاجا سبلا، لعلهم یهتدون”.

در مجمع البیان گفته است: كلمه”رواسى”به معناى كوههایى است كه با سنگینى خود استوار ایستاده اند، همچنانكه گفته مى شود: “ترسو السفینة”، یعنى كشتى ایستاد و به خاطر سنگینیش بى حركت ایستاد، و كلمه”تمید”از”مید”، به معناى اضطراب، و نوسان در این سو و آن سو است، و كلمه”فج”به معناى راه گشاد میان دو كوه است (4).

معناى آیه این است كه ما در زمین كوههایى استوار قرار دادیم، تا زمین دچار اضطراب و نوسان نگشته، انسانها بتوانند بر روى آن زندگى كنند، و ما در این كوهها راههایى فراخ قرار دادیم، تا مردم به سوى مقاصد خود راه یابند و بتوانند به اوطان خود بروند.

و این آیه دلالت دارد بر اینكه وجود كوهها در آرامش زمین و مضطرب نبودن آن تاثیرى مستقیم و مخصوص دارد كه اگر نبود قشر زمین مضطرب مى شد و پوسته رویى آن دچار ناآرامى مى گردید .

“و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون”.

گویا مراد از این كه فرمود آسمان را سقفى محفوظ كردیم این باشد كه آن را از شیطانها حفظ كردیم همچنانكه در جاى دیگر فرموده:

“و حفظناها من كل شیطان رجیم” (5) و مراد از اینكه فرمود”مردم از آیات آن رو مى گردانند”این است كه حوادث جوى را مى بینند و با اینكه دلیل روشنى بر مدبر واحد و ایجاد كننده واحد است باز متوجه نمى شوند و به شرك خود ادامه مى دهند.

“و هو الذى خلق اللیل و النهار و الشمس و القمر كل فى فلك یسبحون”.

از ظاهر آیه به خوبى بر مى آید كه مى خواهد براى هر یك از شب ـ كه ملازم سایه مخروطى شكل وجه زمین است ـ و روز ـ كه سمت مقابل آفتاب است ـ و نیز براى هر یك از آفتاب و ماه فلك اثبات كند و بنا بر این قهرا باید مراد از فلك مدار هر یك از آنها باشد.

ولى با اینكه ظاهر آیه روشن است مع ذلك باید بگوییم مراد از فلك اوضاع و احوالى كه در جو زمین و آثارى كه آنها در زمین مى گذارند مى باشد هر چند كه حال اجرام دیگر بر خلاف آنها باشد پس بنا بر این آیه شریفه تنها براى زمین اثبات شب و روز مى كند، دیگر دلالت ندارد بر اینكه آفتاب و ماه و ثوابت و سیارات (چه آنها كه از خود نور دارند و چه آنها كه كسب نور مى كنند) شب و روز دارند.”یسبحون”این كلمه از”سبح”اشتقاق یافته است كه به معناى جریان و شناى در آب است.بعضى (6) از مفسرین گفته اند اینكه سیر كرات در فضا را شناى در فضا نامید از این جهت بوده كه كار آفتاب و ماه را كار عقلا خوانده چنانكه در جاى دیگر فرموده”و الشمس و القمر رأیتهم لى ساجدین” (7).

پى نوشت:
1) مفردات راغب، ماده”فتق”و”رتق”.
2) روح المعانى، ج 17، ص 34 به نقل از ابى مسلم.
3) خداوند هر جنبنده را از آب آفرید.سوره نور، آیه .45
4) مجمع البیان، ج 7، ص .46
5) آسمان را از هر شیطان رانده شده حفظ كردیم.سوره حجر، آیه .17
6) منهج الصادقین، ج 6، ص .66
7) من دیدم آفتاب و ماه را كه برایم سجده مى كردند.سوره یوسف، آیه .4

منبع:پایگاه علمی فرهنگی اعتقادی الشیعه/  ترجمه المیزان، ج 14، ص 390، سید محمد حسین طباطبایى(ره)