حكیم سخنور، ابوالمعالی كیكاووس ابن اسكندر در حكایتی زیبا چنین آورده است:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1386/02/26
درزی (1) عاقبت در كوزه افتاد!
حكیم سخنور، ابوالمعالی كیكاووس ابن اسكندر در حكایتی زیبا چنین آورده است:
به شهر مرو درزئی بود كه بر در دروازه گورستان، دكانیداشت و كوزه ای در میخی آویخته بود و هوس آن داشتی كه هر جنازه ای كه از آن شهر بیرون بردندی، وی سنگی اندر آن كوزه افكندی، و هر ماهی حساب آن سنگها بكردی كه چند كس را بردند و باز كوزه تهی كردی و سنگ همی در افكندی تا ماهی دیگر...
تا روزگار برآمد، از قضا درزی بمرد، مردی به طلب درزی آمد و خبر مرگ درزی نداشت، در دوكانش بسته بود، همسایه را پرسید كه: این درزی كجاست كه حاضر نیست؟
همسایه گفت: درزی نیز در كوزه افتاد.(2)
پینوشتها:
1- خیاط
2- قابوسنامه، تالیف، ابوالمعالی كیكاووس ابن اسكندر.