تبیان، دستیار زندگی

نگاهی به زندگی امام محمد غزالی

عالمی که ده قرن تاثیر گذار بوده است

غزالی نمونه ای از عالمان راستین و به دور از ریا و تزویر بود که بدون تحجر و ظاهر سازی و با جرات و شجاعت عقیده خودش را بیان می کرد و از اینکه روزی از آراء و نظرات علمی خودش پشیمان شود هیچ باکی نداشت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
امام غزالی

امام غزالی را باید از معدود عالمان اسلامی دانست که توانست چندین قرن بر تفکرات مختلف در علوم اسلامی تاثیر گذار باشد و تا امروز بسیاری از اندیشمندن از او تاثیر پذیرفته اند. غزالی چنان تاثیر گذار بود که عده ای را به سمت خود جذب کرد و عده ای را مجبور ساخت تا با افکار او درگیر شوند و با هر زحمتی هست نقدی بر او بنویسند.
شناخت بزرگان دین می تواند در شناخت حقیقت و راه حق راهگشا باشد، به همین دلیل به مناسبت رحلت ابو حامد محمد غزالی نگاهی اجمالی به زندگی وی خواهیم انداخت.

زندگی تا رحلت

ابو حامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد غزالی از دانشمندان بزرگ اسلامی است که در سال 450هـ.ق در طابران طوسی دیده به جهان گشود. او از پیروان مکتب شافعیه بوده و رونقی به این مکتب بخشیده بود.
غزالی در نیشابور کسب علم می‌کرد و استاد معروفی که در آن‌جا داشت؛ جوینی معروف به امام الحرمین بود. او در همان نیشابور نیز به شهرتی دست یافته بود. وی ثمره کسب علم خود را در ملاقاتی که با خواجه نظام الملک وزیر ملک شاه سلجوقی داشت، نمایان کرد.

غزالی در سال 484هـ.ق به منصب استادی در مدرسه نظامیه بغداد منصوب شد و چهار سال در آن مقام که بزرگ‌ترین پایگاه علمی آن زمان بود، ماند و در میان اهل عراق به مقام و منزلتی رسید. وی در سی و چهار سالگی به فلسفه روی آورد و سپس وارد دوره‌ای از بحران عمیق معنوی شد که او را به شک در ایمان خویش کشاند. این شک البته گذرا بود و بیش از سه ماه به طول نینجامید. این شک همچون محرکی غزالی را به وارسی دقیق و همه جانبه عقاید خود وا داشت.

غزالی به درخواست سلطان سنجر و خواجه نظام الملک در سال 499هـ.ق از طوس به نیشابور آمد و به تدریس در نظامیه نیشابور مشغول شد. اما مجدداً در سال 500هـ.ق از تدریس کناره گیری کرد.
سرانجام در 14 جمادی الثانی در سال 505هـ.ق دعوت حق را لبیک گفت و در طابران طوس که محل تولد وی بود مدفون شد.




دو کتاب مهم امام غزالی

تهافت الفلاسفه
غزالی با انگیزه های اعتقادی، و نه سیاسی، تهافت الفلاسفة را نگاشت و در آن از فلاسفه بشدت انتقاد کرد و آنان را به یاوه گویی و پریشانی اندیشه نسبت داد. [1] وی  محرک خود را انصراف گروهی اهل بدعت و هواپرست از وظایف اسلام و ترک تقید به احکام عبادی و اِعراض آنان از دین و همچنین انکار خدا و قیامت توسط گروه قلیلی از کژاندیشان دانسته است. به نظر او [2] ریشه کفر این گروه مرعوب شدن آنان در مقابل حکمای یونانی، از جمله سقراط و افلاطون و ارسطو، است. این گروه برای اظهار برتری بر توده مردم، تشبه به یونانیان و تظاهر به کفر کردند و این را از نشانه های زیرکی و علم دانستند. به عقیده غزالی [3] بزرگان و رؤسای فلسفه با شرع، در امهات مسائل اتفاق نظر دارند و از انکار شرایع، که برخی جاهلان به آنان نسبت داده اند، بری هستند. بدین ترتیب او فیلسوفان محقق را از متفلسفان غیرمحقق امتیاز داده است و حملات او به ارسطو و فارابی و ابن سینا به این سبب بوده که ایشان را اهل تحقیق نمی‌دانسته است.

احیاءالعلوم الدین
احیاء علوم الدین را در دوران‌ کناره‌گیری‌ از تدریس‌ در نظامیه بغداد ، و پس‌ از بروز دگرگونی‌های‌ روحی‌ و شکوک‌ و شوریدگی‌های‌ فکری‌، و بر اثر برگزیدن‌ طریق‌ مجاهده‌ و ترک‌ مجادله‌، و در ایام‌ سفر و اقامت‌ چند ساله‌ به‌ شام‌ و قدس‌ و حجاز به‌رشته نگارش‌ کشیده‌ است‌ و حاصل‌ مراقبات‌ صوفیانه‌ و مطالعات‌ عالمانه خود را در آن‌ به‌ ودیعت‌ نهاده‌ است‌.
اما‌ این‌ کتاب‌، به‌ روشنی‌ گواهی‌ می‌دهد که‌ تصنیف‌ آن‌ برای‌ چه‌ بوده‌ است‌: برای‌ زنده‌ کردن‌ دانش‌های‌ دینی‌.
ابوحامد بر این‌ باور بود که‌ فقیهان‌ و متکلمان‌ و واعظان‌ هم‌روزگار وی‌، نه‌ درد دین‌ دارند و نه‌ درس‌ دین‌ می‌دهند.
درد دین‌ ندارند، چرا که‌ « شیطان‌ بر اکثر آنان‌ چیره‌ شده‌ است‌ و طغیان‌، آنان‌ را از راه‌ به‌در برده‌ است‌ و هر کس‌ به‌ حظ عاجل‌ خود خرسند است‌...» [4] و درس‌ دین‌ نمی‌دهند، چرا که‌ علم‌ دین‌ در قضا و حکومت‌ و جدل‌ ورزی‌ و اندرزگوییهای‌ مسجع‌ که‌ پیشه فقیهان‌ و متکلمان‌ و واعظان‌ است‌، خلاصه‌ نمی‌شود و آنچه‌ در این‌ میان‌ متروک‌ و مظلوم‌ افتاده‌ است‌، علم‌ آخرت‌ و سیره صالحان‌ سلف‌ است‌ که‌ خداوند آن‌ را فقه‌ و حکمت‌ و ضیا و نور و هدایت‌ و رشد خوانده‌ است‌ و پیامبران‌ برای‌ تعلیم‌ آن‌ آمده‌اند .
با چنین‌ تجربه‌ و تشخیصی‌ است‌ که‌ ابوحامد به‌ احیای‌ علوم‌ دین‌ همت‌ می‌گمارد و به‌ نوشتن‌ احیاء علوم‌ الدین‌ دست‌ می‌برد.

جمع بندی

غزالی نمونه ای از عالمان راستین و به دور از ریا و تزویر بود که بدون تحجر و ظاهر سازی و با جرات و شجاعت عقیده خودش را بیان می کرد و از اینکه روزی از آراء و نظرات علمی خودش پشیمان شود هیچ باکی نداشت.
شاید به ایشان نقد هایی وارد باشد اما به هر حال خوب است صفت حریت علمی او را همه عالمان اسلامی داشته باشند.

پی نوشت ها:
[1] نجیب مایل هروی، سایه به سایه: دفتر مقاله‌ها و رساله های عرفانی، ج۱، ص۱۸۱، ادبی و کتاب شناختی، تهران ۱۳۷۸ ش
[2] همان، ص7 - 8
[3] همان، ص7-9
[4] احیاء علوم‌ الدین‌، ج۱، ص۲، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/۱۹۸۳م‌.

منابع:
اسلام کوئست
راسخون
ویکی فقه
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.