معنای واقعی صله رحم
ما برای وصل کردن آمدیم
مگر نخواندیم و نشنیدیم در کلام خداوند که در یوم الحساب، از خویشاوندان پرسیده میشود؟ آیا به احوال آنان رسیدگی کردید؟ آیا در غمها و شادیهای آنان همراه و همدل و شریک بودید؟ یا ایشان را از یاد بردید؟!
اگر اجتماع بشر و به ویژه خویشاوندان در مسیر حقجویی و حقیقت طلبی پشتیبان هم و دست در دست یکدیگر باشند، و همانند قطرهها در کنار هم بیایند و به یکدیگر متصل شوند، از باد و باران گزندی نمیبینند. نتیجه این پیوند، نزول برکت بر زندگی آدمی است. این همان فرمان خداوندی بر «صلة الارحام» است[1] که در اصطلاح عام، صلهی رَحِم (وصل کردنِ پیوندِ خویشاوندی) خوانده میشود.[2]
صله در زبان عربی به معنی «وصل کردن» و رحم نیز به معنی «پیوند خویشاوندی» است. در ارزش و اهمیت این امر همین بس که چنین پیوند و چنان مودتی، همسانِ بندگی خداست. مگر در قرآن نخواندیم که خداوند امر به پرسش و بندگی میکند. سپس از شرک نهی میکند و احسان در حق پدر و مادر را یادآور میشود. آنگاه به برقراری ربط و پیوند با خویشاوندان و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان امر میکند.[3]
در نقطهی مقابلِ پیوندِ وحدت و محبت، تفرقه، جدایی و قطع پیوند است. که در اصطلاح، قطعِ رحم خوانده میشود. مگر نخواندیم در کلام پیغمبر اعظم و اوصیای ایشان که بُریدنِ شاخ و برگ و تنهی خویشاوندی، آرامش و آسایش را از آدمی میگیرد؟ مگر نخواندیم و نشنیدیم در کلام خداوند که در یوم الحساب، از خویشاوندان پرسیده میشود؟ آیا به احوال آنان رسیدگی کردید؟ آیا در غمها و شادیهای آنان همراه و همدل و شریک بودید؟ یا ایشان را از یاد بردید؟![4]
انصافاً گاهی باید فصل کرد! یعنی گاهی باید جدا شد! باید دور شد! هر پیوندی مفید نیست. برخی زندگیها چنان گرفتار آلودگی است که هر که به آن نزدیک شود، ناگزیر آلوده میشود. مگر میشود وارد لجنزار شد ولی آلوده نشد؟!
مگر این کلام الهی نیست که انسان نسبت به حقوق خداوند و نیز نسبت به حقوق ارحام مورد سؤال قرار می گیرد؟ اگر خداوند به ما نعمت حیات بخشید، اگر به ما جان داد برای این بود که مایه وَصل (پیوند و مودّت) باشیم. نه موجب فَصل (جدایی). چه اینکه قطع پیوندی خویشاوندی موجب لعنت در دنیا و عذاب آخرت است: «وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.[5] آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى شكنند، و پیوندهایى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مى كنند، و در روى زمین فساد مى نمایند، لعنت در این دنیا و مجازات سراى آخرت برایشان است». ولیکن انسان ناسپاس، این وعید خداوندی را نادیده میگیرد؛ وصل را به بهای فصل داده و خسران و زیان را به جان میخرد. چنین نباشیم!
هم برای فصل کردن آمدیم!
جایی برای قسم خوردن نیست! ولی انصافاً گاهی باید فصل کرد! یعنی گاهی باید جدا شد! باید دور شد! هر پیوندی مفید نیست. برخی زندگیها چنان گرفتار آلودگی است که هر که به آن نزدیک شود، ناگزیر آلوده میشود. مگر میشود وارد لجنزار شد ولی آلوده نشد؟!برخی گرفتار آفتاند. باید به آنان کمک کرد. از سر خیرخواهی باید دستشان را گرفت. لیکن گاهی چنان آفت سراسر زندگی برخی را میگیرد که راه نجاتی برایشان نمیماند. ما هم که قرار نیست خود و زندگیمان را به پای هر آتشی حراج کنیم. آن پیوندی که ما را به گناه میاندازد و از خدا دورمان میکند، چرا باید برقرار بماند؟! مگر پیغمبران چنین خویشاوندانی نداشتند؟ مگر پسر نوح چنان آفتی بر زندگیاش نیفتاده بود؟ مگر سرپرست ابراهیم (ع) در کجراهه گرفتار نبود. این بزرگواران چه کردند؟ دعوت کردند. محبت کردند. دوستی کردند. از سر خیرخواهی به احوال آنان رسیدند. اما وقتی که تأثیر نداشتند نتیجه چه شد؟ نوح از پسرش جدا شد. ابراهیم هم از سرپرستش... محمد (صلی الله علیه و آله) هم از ابولهب و دیگر اوباش مکه![6]
مگر در قرآن نخواندیم که خداوند امر به پرسش و بندگی میکند. سپس از شرک نهی میکند و احسان در حق پدر و مادر را یادآور میشود. آنگاه به برقراری ربط و پیوند با خویشاوندان و یتیمان و مساکین و در راه ماندگان امر میکند.
نوروز از راه رسید... جان و جامه نو کنیم
بهار که میشود، ذوق و شوقی عجیب همه جا را فرا میگیرد. پس از یک زمستان سرد، و خواب عمیق طبیعت، این بار نوبت بهار است. نوبت گلها. نوبت شکوفه دادن درختان و نوبت بیداری!چه خوب است که همراه با بیداری طبیعت، دلهایمان نیز بیدار شود! کدورتها دور انداخته و دشمنیها به دوستی در راه خدا تبدیل شود! پیوندها در راه خدا محکم و آن رَبطی که ما را از خدا دور میکند، بریده و دور انداخته شود! چه خوب است که به همراه خانهتکانیها، خانهی دل هم تکانی بخورد! گرد و غبار و زنگار از آن فرو بریزد تا صحن دل، آینه وار، خدا نما شود! اکنون فرصت آن رسیده! پس... یا علی!
پینوشت:
[1]. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ [النحل : 90] خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیكان فرمان مىدهد و از فحشا و منكر و ستم، نهى مىكند خداوند به شما اندرز مىدهد، شاید متذكّر شوید.»
[2]. بنگرید به: فرهنگ لاروس، تألیف دکتر خلیل جُرّ، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1386، ص 1330-1054.
[3]. «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساكینِ... [النساء : 36] و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیكى كنید همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسكینان...»
[4]. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَیْكُمْ رَقیباً [النساء : 1] از خدایی پرهیز کنید که مورد سؤال واقع می شوید؛ و همچنین پیرامون خویشاوندان خود...»
[5]. الرعد : 25
[6]. چه زیبا فرمودک «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ... [الممتحنة : 4] براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم ما نسبت به شما كافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشكار شده است تا آن زمان كه به خداى یگانه ایمان بیاورید!»