نگاهی به نظرات مختلف پیرامون «علم دینی»
آیا «علم اسلامی» اصطلاحی نادرست است؟
اینکه جایگاه قرآن و احادیث اسلامی در علم روز کجاست، یک اختلاف داخلی میان اندیشمندان مسلمان است. برخی از عدم تقسیم بندی علوم به اسلامی و غیراسلامی سخن می گویند و برخی دیگر علم را به صورت مطلق الهی می دانند!
آیا علم اسلامی همان علم الهی است؟
رئیس جمهور، دکتر حسن روحانی در 5 اسفندماه 1396 و در جمع دانشجویان و نخبگان علمی داخلی و خارجی در سی و یکمین جشنواره بین المللی خوارزمی گفتند: «عده ای هم بودند میخواستند ثابت کنند تمام علوم، اولش از اسلام بود. هر علمی که پیدا میشد یک آیه یا یک روایت را پیدا میکردند میگفتند ریشه اش اینجا بود. این حرف درستی نیست. خود پیغمبر مردم را تشویق میکرد میگفت بروید در جاهای مختلف علم بیاموزید. اُطلبوا العِلم ولو بِالصین، بروید در شرقِ دور علم بیاموزید. حکمت دانش گمشدهی مؤمن است. هر جا که باشد میرود این گوهر را پیدا میکند. برمیدارد می آید.» به راستی این سخن صحیح است؟
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد!
خردمندان جامعه بشری بر این ضرب المثل اتفاق نظر دارند که «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد». حتی اگر سخنی درست باشد، باید جایگاه بیان آن را سنجید. مثلاً اگر کسی با برادرش اختلاف دارد، و بالفرض که حق با او باشد، باز هم مُجاز نیست که این اختلاف درون خانوادگی را در مترو یا وسط خیابان جار بزند. اینکه نقش قرآن و احادیث اسلامی در علم روز کجاست، یک اختلاف داخلی میان اندیشمندان مسلمان است و اساساً بیان چنین مسئلهای (که به مثابه یک اختلاف نظرِ درونخانوادگی است) در جایی که مدعوین خارجی به عنوان مهمان حضور دارند، صحیح نیست.خدا سرچشمه علم است
برای درک بعضی مسائل نیازی نیست به شرق دور برویم! بلکه کافی است قرآن را از روی تاقچه برداریم. گرد و غباری که چند سال است روی آن نشسته را کنار بزنیم. آن را باز کنیم، بخوانیم و اندیشه کنیم. خداوند، عالِم به هر نهان و آشکار است.[1] هر آنچه در زمین و آسمان است را میداند و به هر آنچه در دلها میگذرد آگاه است.[2] بلکه علم از صفات خداست. صفتی که عین ذات اوست! این خدا بود که علمِ همه اسماء و پتانسیل دانش و دانایی را در وجود انسان به امانت گذاشت[3] و آنچه را که انسان نمیدانست، به او آموخت.[4] با این حال، دانش انسان در برابر علم الهی، قطعهای در برابر اقیانوس است.[5] چون خداوند سرچشمه دانش است و انسان تنها از آبشخورهای پایین دست، به قدر توان مینوشد.[6]دانش انسان در برابر علم الهی، قطعهای در برابر اقیانوس است. چون خداوند سرچشمه دانش است و انسان تنها از آبشخورهای پایین دست، به قدر توان مینوشد.
اسلام و سرچشمه
میدانیم که اسلام از زمان محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) آغاز نشده است. بلکه «اسلام» عنوان طریقت الهی از زمان آدم تا خاتم بوده است. اسلام، دینی با قدمت 1400 سال نیست. بلکه بسیار دیرینه تر از آن است. دین آدم، اسلام بود. دین نوح هم. و همچنین ابراهیم و موسی و عیسای مسیح... اینها همگی بر طریقت اسلام بودند. ولیکن این دیانت در گذر تاریخ گاهی لباس شریعت موسی و مسیح به تن کرد و در پایان هم جامهی شریعت محمد (صلی الله علیه و آله) را. چنانچه در قرآن میخوانیم که ابراهیم خلیل الرحمن بر طریقت اسلام بود[7] و یوسف صدیق (علیه السلام) هم دعا میکند که خداوند او را بر طریقت اسلام بمیراند.[8]همچنین این اعتقاد روشن و صریح قرآن است که خداوند بر هر قومی پیامبری هدایتگر فرستاد،[9] و از سویی همه علوم نشأت گرفته از سرچشمه لایزال الهی خوانده شده است. از همین روی، اگر در چین هم علمی نافع وجود دارد، منشأ آن از خداست و از پیامبرانی که هزاران سال پیش در آن دیار بودند.
اگر در میان سرخپوستان امریکای قدیم دانشی سودمند وجود داشت، آن هم در همین حکم است و اساساً تمامی علومِ امروز بشر، ارتقا یافتهی همان دانشی است که پیامبران از سوی خدا برای جامعه بشری به ارمغان آوردند. هرچند رسالت اصلی و بنیادین انبیای الهی، آموزش پزشکی و شیمی و فیزیک و ریاضیات نبود. بلکه آنان همگی در راستای استقرار و تحکیم حاکمیت خدا تلاش کردند. این مقصود اصلی آنان بود و سایر علوم به عنوان امری فرعی قلمداد میشد. چون علوم تجربی برای دنیای انسانها مفید است.
عجیب نیست که آیت الله جوادی آملی، ارسطو و سُقراط (دانشمندان یونانی) را شاگردان مکتب حضرت ابراهیم (علیه السلام) مینامد، و در منابع تاریخی نیز جابر بن حیان (پدر علم شیمی) به عنوان شاگرد امام جعفر صادق (علیه السلام) مطرح است.
اما تحکیم پایههای حاکمیت الهی در زمین، هم با دنیا و هم با آخرت انسانها سر و کار دارد. از همین باب است که میگوییم همه علوم از خداوند سرچشمه گرفته و اسلام راه واصله و طریق متصل بین مبدأ و مقصدِ انسان است. راهی که از زمان آدم آغاز و نشانههای این راه در زمان مصطفای برگزیده به کمال خود رسید و از این باب، میگوییم همه علوم از اسلام سرچشمه گرفته است.
اما منظور ما از اسلام، همان معنیِ عام آن است. یعنی تمامی پیامبران در تمامی نقاط زمین و در تمامی تاریخ بشر، مصداق و نمایندهی اسلام بودند. از این روی، هیچ دانشی نیست مگر اینکه "ریشه" و "منشأ" در وحی تکوینی و تشریعی دارد که ابلاغ و احیاء آن بر عهده پیامبران بوده است.
پس عجیب نیست که آیت الله جوادی آملی، ارسطو و سُقراط (دانشمندان یونانی) را شاگردان مکتب حضرت ابراهیم (علیه السلام) مینامد،[10] و در منابع تاریخی نیز جابر بن حیان (پدر علم شیمی) به عنوان شاگرد امام جعفر صادق (علیه السلام) مطرح است.[11] هر چند امروز، حجت خدا بر ما ظاهر نیست (و این از بدبختیها و ضعفهای ماست) اما در جهان پس از ظهور، درهای دانش به روی بشر باز خواهد شد. این درها به دست قائم آل محمد باز خواهد شد. این هم خود دلیلی است بر اینکه دانش ریشه در اسلام (با همان معنی عامش) دارد.[12]
[1]. زمر: 46 ؛ توبه: 94
[2]. فاطر: 38.
[3]. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها (بقره: 31) سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت».
[4]. «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (علق: 5) و به انسان آنچه را نمىدانست یاد داد.»
[5]. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا (اسراء: 85) جز اندكى از دانش، به شما داده نشد.»
[6]. «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ (مُلک: 26) بگو: علم تنها نزد خداست».
[7]. آل عمران: 67
[8]. یوسف: 101
[9]. رعد: 7
[10]. خبرگزاری رسمی حوزه، 15/7/1389.
[11]. ابن خلکان البرمکی، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، بیروت: دار صادر، ج 1 ص 327 ؛ محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 هجرى قمری ، ج 1 ص 432 ؛ سید ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 10 شماره 2009 : جابر بن حیان.
[12]. حدیث امام صادق (علیه السلام): «الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً (ترجمه: علم و دانش بیست و هفت حرف است و همه آنچه پیامبران آوردهاند تنها دو حرف آن است و مردم جز به آن دو حرف آشنایی ندارند و هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را بیرون میآورد، آن را بین مردم نشر و گسترش میدهد...) سند: علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت، 1404 هجرى قمری، ج 52، ص 336.