تبیان، دستیار زندگی

سروده های شاعران معاصر درباب بهار

نوروز در بهاران

همه لذت شاعری و شاعرانگی، سرودن درباره نوروز و بهار است. آیینی که با آمدن سال نو گره خورده است و شعر بهارانه پارسی نیز این پیوند را محکم تر کرده است. نیکویی شعرخوانی در کنار سفره هفت سین وقتی دوچندان می شود که زمزمه ابیاتی از شاعران معاصر هم باشد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
بهار

کمتر شاعری را در زبان شیرین پارسی می یابید که از نوروز و بهار سخنی نگفته باشد. از بزرگان شعر فارسی همچون سعدی و حافظ گرفته تا شاعران جوان معاصر قطعه شعری یا بهاریه ای درباره نو شدن روزگار سروده اند.

برخی چنان گیرا و شیوا چنان تغییر فصل و تحول سال را توصیف کرده اندو با استفاده از صنایع شعری، واژگان را درهم آمیخته اند که پس از گذشت سال ها همچنان در هنگام تحویل سال زمزمه می شود. در ادامه مروری کوتاه بر سروده های شاعران معاصر درباب نوروز و بهار داریم.
 
نوروز گُلی – محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)
شهریار، شاعر نام آشنای ایران زمین در منظومه زیبا و دلنشین خود «حیدربابا یه سلام» که به زبان شیرین ترکی سروده است، از نوروز و بهار یادکرده است.

بایرام یئلی چارداخلاری ییخاندا

نوروز گولی، قار چیچکی، چیخاندا

آغ بولوتلار کؤینکلرین سیخاندا

بهاران كه فرو ریزد كومه ها

گل های نوروزی شود شكوفا

ابرها هم طوفان نماید بپا

بهار بچه ها – نیما یوشیج
علی اسفندیاری یا همان نیما یوشیج را همه ما با عنوان پدر شعر نو می شناسیم.معلم مدرسه روستا به تشویق معلمی دیگر سرودن شعر را آغاز می کند و سبکی نو در شعر فارسی را به عنوان شناسنامه و برند خود خلق می کند. در لابلای شعرها، نامه ها و مقاله های معروف نیما، قطعه شعری درباره نوروز و بهار وجود دارد که او به زبان کودکانه برای بچه ها سروده است:

بچه ها! بهار.

گل ها وا شدند.

برف ها پا شدند

از رو سبزه ها

از روی کوهسار

بچه ها! بهار.

داره رو درخت

می خونه به گوش:

«پوستین را بکن

قبا را بپوش»

بیدار شو، بیدار.

بچه ها! بهار.

دارد می رود

دارد می پرد

زنبور از لونه

بابا از خونه.

 همه پی کار

بچه ها! بهار.

عید آمد – مهدی اخوان ثالث
اخوان را به درستی می توان ادامه دهنده راه نیما در نوسرایی دانست. م. امید که نام مستعار اخوان است علاوه بر اینکه اصالت و بلاغت خود را در سرودن شعر نو حفظ کرد، وزن شعر نیمایی را نیز تکمیل کرد.

ردپای شعر قدیم خراسان در شعر اجتماعی اخوان به آشکاری دیده می شود. او شعری سمبلیک و در عین حال سختگیرانه در انتخاب سمبل هایش دارد. امید در قطعه شعر عید آمد، درباره نوروز چنین می گوید.
 
عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم

گردی نستردیم و غباری نستاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز

از بیدلی آن را زدر خانه براندیم

هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است

ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما

پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم

و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر

سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند

ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم

ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت

بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان

مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار

عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم

عروسان چمن - پروین اعتصامی
بانوی شعر و ادب ایران، یی از نوابغ شعری در دوره خویش بود. پروین اعتصامی را با دیوان مهروف و مشهورش می شناسیم. 606 شعر در قالب مثنوی، قطعه و قصیده که مهم ترین ویژگی آن سبک مناظره است.

کودکان و نوجوانان ایرانی بیش از همه با اشعار پروین بواسطه انتشار آن در تاب های درسی آشنا هستند. پروین در قطعه شعری به مناسبت نوروز به زیبایی از جان بخشی، تمثیل و خیال در توصیف بهار و اوضاع طبیعت استفاده کرده که خواندن آن خالی از لطف نیست.

سپیده دم، نسیمی روح پرور

وزید و کرد گیتی را معنبر

تو پنداری، ز فروردین و خرداد

بباغ و راغ، بد پیغام آور

برخسار و بتن، مشاطه کردار

عروسان چمن را بست زیور

گرفت از پای، بند سرو و شمشاد

سترد از چهره، گرد بید و عرعر

ز گوهر ریزی ابر بهاری

بسیط خاک شد پر لؤلؤ تر

مبارکباد گویان، در فکندند

درختان را بتارگ، سبز چادر

نماند اندر چمن یک شاخ، کانرا

نپوشاندند رنگین حله در بر

ز بس بشکفت گوناگون شکوفه

هوا گردید مشکین و معطر

بسی شد، بر فراز شاخساران

زمرد، همسر یاقوت احمر

بتن پوشید گل، استبرق سرخ

بسر بنهاد نرگس، افسر زر

بهاری لعبتان، آراسته چهر

بکردار پریرویان کشمر

چمن، با سوسن و ریحان منقش

زمین، چون صحف انگلیون مصور

در اوج آسمان، خورشید رخشان

گهی پیدا و دیگر گه مضمر

فلک، از پست رائیها مبرا

جهان، ز الوده کاریها مطهر

بهاریه - هوشنگ ابتهاج ( ه الف سایه)
بهارا زنده مانی زندگی بخش

به فروردین ما فرخندگی بخش

مگو کاین سرزمین شوره زار است

چو فردا در رسد رشگ بهار است

بهارا باش کاین خون گل آلود

برآرد سرخ گل چون آتش از دود

میان خون و آبش ره گشائیم

از این موج و از این توفان برآئیم

به نوروز دگر هنگام دیدار

به آئین دگر آیی پدیدار

بهار بهار - محمدعلی بهمنی
همه با شعرهای محمدعلی بهمنی خاطرات خوشی داریم. بهمنی از خاطرات کودکی خود و روزهایی که در کنار سفره هفت سین همراه خانواده به شعرخوانی می پرداخته اند،به نیکی یاد می کند.بهمنی بهترین خاطره نوروزی اش تحویل سال نو در حافظیه شیراز به همراه جمعی از شاعران است.

استاد بهمنی تاکید ویژه ای بر شعرخوانی در سال جدید دارد و پیشنهاد می کند نوروز را با شعر شاعران معاصر آغاز کنیم. در ادامه شعری از وی در توصیف بهار و نوروز را با هم می خوانیم. این شعر را زنده یاد ناصر عبدالهی نیز با صدای ماندگارش اجرا کرده است.

 بهار بهار، صدا همون صدا بود

صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود

بهار بهار، چه اسم آشنایی

صدات میاد، امّا خودت کجایی؟

وا بکنیم پنجره‌ها رو یا نه؟

تازه کنیم خاطره‌ها رو یا نه؟

بهار اومد لباس نو تنم کرد

تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد

بهار اومد با یه بغل جوونه

عیدو آورد از تو کوچه تو خونه

حیاط ما یه غربیل، باغچۀ ما یه گلدون

خونۀ ما همیشه منتظر یه مهمون

بهار بهار، یه مهمون قدیمی

یه آشنای ساده و صمیمی

یه آشنا که مثل قصه‌ها بود

خواب و خیال همه بچه‌ها بود

یادش به خیر بچگیا چه خوب بود

حیف که هنوز صب نشده غروب بود

آخ که چه زود قلّک عیدی‌هامون

وقتی شکست باهاش شکست دلامون

بهار اومد برفا رو نقطه‌چین کرد

خنده به دلمردگی زمین کرد

چقد دلم فصل بهارو دوست داشت

وا شدن پنجره‌ها رو دوست داشت

بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد

منو با حسیّ دیگه آشنا کرد

شمیم بهاران – محمدعلی شفیعی کدکنی
یک دانشگاه تهران است و یک دانشکده ادبیات و چه بهتر که کلاس  استاد هم در یک عصر بهاری تشکیل شده باشد و استاد قطعه شعری هم درباره بهار زمزمه ند و چه لذتی بالاتر از این.

در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشه‌های مهاجر
زیباست
در نیم روز روشن اسفند
وقتی بنفشه‌ها را از سایه‌های سرد
در اطلس شمیم بهاران
با خاک و ریشه
میهن سیارشان
در جعبه‌های کوچک چوبی
در گوشه‌ خیابان می‌آورند
جوی هزار زمزمه در من
می‌جوشد
ای‌کاش
ای‌کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه‌ها
در جعبه‌های خاک
یک روز می‌توانست
همراه خویش ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک

قطار نوروز - محمد کاظم کاظمی
نوروز نه فقط در ایران بلکه در تمام کشورهای پارسی زبان گرامی داشته می شود. پیوند میان فارسی زبانان ایران و کشورهای همسایه هم در شعر و هم در پاسداشت بهارقدمتی دیرینه دارد.

محمد کاظم کاظمی از شاعران معاصر و مهاجران افغان، سال هاست میهمان سرزمین ماست و شاید هم به نوعی میزبان. کوشش و اهتمام او در شعر فارسی بر علاقه مندان ادبیات کهن ایران زمین و افغانستان پوشیده نیست.

او در قسمتی از یک مثنوی، اشاره هایی مستقیم به نوروز و بهار دارد:
 
گفتی قطار خرم نوروز می‌رسد

نوروز را نداده کسی راه در قطار

نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ‌

نوروز مانده آن طرف سیم خاردار

پرسیده‌ای که سال‌ِ فراروی‌، سال چیست‌؟

نومید بود باید از آن یا امیدوار؟

وقتی که سال‌، سال کبوتر نمی‌شود

دیگر چه فرق می‌کند اسپ و پلنگ و مار؟

این خرمی بس است که سنجاق می‌شود

بر سررسید کهنه من برگی از بهار

تا شعر تازه‌ای بنویسم بر آن ورق‌

از ما همین دو جمله بماند به یادگار

آ بهار- امیر حسین مدرس
شاعر، ترانه سرا، نویسنده، مجری، خواننده، بازیگر و خلاصه مردِ همه کاره عرصه هنر و صدالبته دوست داشتنی یعنی امیرحسین مدرس را قطعا می شناسید. مدرس در کنار همه کارهای نمایشی که انجام می دهد، از قلم خوبی هم برخوردار است و در نثر و نظم، اشعار و نوشته هایش خواندنی است.

یکی از اشعار کمتر منتشر شده او، قطعه شعری است درباره بهار که در ادامه می آید:

دس نیگردار آ بهار، خاک و گلم مونده هنو

دس پاچم نکن، نیگا: فرش دلم مونده هنو

هنو ایوون چشام گرت و خاکش پاک نشده

خیلی وقته این چشا ابری و نمناک نشده

آدما میگن تو داروی جوونی رو داری

روی زخم دل عاشقا، تو مرهم میذاری

هر کی عاشق می‌شه نور چشم تو پناهشه

اگرم کم بیاره، دست تو تکیه‌گاهشه

آ بهار هر کیو دیدم، بوی پاییز و می‌داد

بوی کوچه‌های تاریک و غم‌انگیز و می‌داد

آبهار، هر کیو دیدم، خنده‌هاش دروغی بود

برق چشم همه‌شون چراغ بی‌فروغی بود

نکنه وقتی میای باز دوباره خواب بمونم

مث یه حباب آواره روی آب بمونم

آبهار یادت باشه وقتی میای، صدام کنی

قربون برق چشات یادت نره نگام کنی

آ بهار چیکار کنم، خاک و گلم مونده هنو

رسیدی پشت در و فرش دلم مونده هنو...