تبیان، دستیار زندگی

ابوذر، یار باوفای پیامبر(ص)

شرح مختصری درباره ابوذر، یار باوفای پیامبر(ص)،‌ ارائه دهید؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
ابوذر غفاری

پاسخ: مشخصات فردی
اسم او «جندب بن جناده» و لقبش «ابوذر» می‌باشد.کلمه «غفاری» که معمولا پس از نام وی می‌آید اسم قبیله ابوذر است (وی منسوب به قبیله بنی غفار می‌باشد).
از دوران کودکی و جوانی وی تا قبل از اسلامش اطلاعات دقیقی در دست نیست. آن‌چه درباره وی می‌دانیم از زمانی است که به دین مبین اسلام گروید و مسلمان شد.

پذیرفتن اسلام در جوانی

ابوذر از اولین مسلمانان و پیشتازان در پذیرش دین اسلام است. او را چهارمین یا پنجمین مسلمان معرفی کرده‌اند. آن‌چه پیشتازی وی را در اسلام پررنگ‌تر می‌سازد این است که او ساکن شهر مکه نبود و با شنیدن ظهور پیامبر خدا(ص) در مکه به محضر ایشان شرفیاب گردید و اسلام آورد.
پیامبر اسلام (ص) که استعداد شاگرد جدید و تازه وارد، و قدرت خیره كننده او را در مبارزه با باطل بخوبی درك می‌كرد، به او دستور داد به میان طایفه خود بر گردد و آنان را به سوی اسلام دعوت كند. ابوذر به سوی قوم و طایفه خود برگشت و كم كم با آنان پیرامون موضوع قیام پیامبری كه از جانب خدا بر انگیخته شده و مردم را به پرستش خدای یگانه و اخلاق نیك دعوت می‌كند، سخن گفت. ابتداء برادر و مادر ابوذر اسلام آوردند، بعد، نصف افراد قبیلة «غفار» مسلمان شدند، و پس از هجرت پیامبر اسلام (ص) به شهر «یثرب» (= مدینه)، نصف دیگر نیز اسلام اختیار كردند.

همراهی با پیامبر خدا (ص)

همانگونه که گذشت ابوذر پس از پذیرش اسلام برای تبلیغ این دین به میان قبیله خود رفت و سالیان سال در آن‌جا بود. وی پس از جنگ بدر و اُحد، در مدینه به پیامبر اسلام (ص) پیوست و در آن شهر اقامت گزید.[1] او در دوران حیاتش در شهر مدینه به عنوان یكى از صحابه پاك و یاران راستین پیامبر خدا صلى الله علیه وآله و امیرمؤمنان«علیه السلام» بود. از زبان پیامبر ستایشهای فراوانی درباره او نقل شده است. از آن جمله همان حدیث مشهور است كه «آسمان بر سر هیچ‌كس سایه نیفكنده و زمین كسى را در برنداشته است كه راستگوتر از ابوذر باشد».
او بر اثر زهد فوق‌العاده‌ای كه داشت، دارای طبع بلند و روح عالی بود و ضمن دعائی كه بامدادان می‌خواند، از خداوند می‌خواست او را از افراد پست و شرور اجتماع بی‌نیاز سازد. یك روز هنگامی كه پیك وحی الهی (جبرئیل) بصورت «دحیة كلبی»، در حضور پیامبر (ص) بود، ابوذر وارد شد، جبرئیل پرسید: این شخص كیست؟ حضرت فرمود: ابوذر است. امین وحی گفت: او در آسمان از زمین معروف‌تر است، از او بپرس كه بامدادان چه دعائی می‌خواند؟ ابوذر در پاسخ پیامبر (ص)، دعائی را كه گذشت، خواند.[2]

زهد و ساده زیستی ابوذر

طرز زندگی ابوذر پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) تا روزی كه در بیابان ربذه جان سپرد، گواه زنده بر زهد و پارسائی بی‌نظیر او است. ابوذر مردی وارسته و زاهد بود و در سادگی زندگی از پیامبر (ص) پیروی می‌كرد، او هرگز تحت تأثیر وسوسه‌های مال و ثروت قرار نمی‌گرفت و هیچ عاملی نمی‌توانست او را بفریبد و از راه راست منحرف سازد. درباره زهد و وارستگی او كافی است كه پیامبر (ص) فرمود: «هر كس می‌خواهد زهد عیسی بن مریم را به بیند، به زهد ابوذر نگاه كند»[3]. بی‌شك سخنان و روش زندگی پیامبر اسلام (ص) در تكامل زهد و وارستگی او نقش مؤثری داشته است. ابوذر خود از پیامبر خدا(ص) نقل می‌كند كه حضرت فرمود: «نزدیكترین شما به من در روز رستاخیز، كسی است كه بعد از من ثروت دنیا او را آلوده نكند، و به همان كیفیتی كه در زمان من بود، از دنیا برود»[4].
دو داستان زیر گوشه‌ای از دقت او را در زهد و پافشاریش را در ساده‌زیستی بیان می‌کند:
در دوران خلافت عثمان، بدلیل کشور گشایی‌های انجام شده، ثروت‌های سرشاری به مركز حكومت اسلامی سرازیر شد و وضع مالی مسلمانان فوق‌العاده رونق یافت. گروهی از دنیا پرستان و بردگان زر و سیم كه از نظر فضیلت و كمال و سوابق درخشان اسلامی، هرگز به پایه ابوذر نمی‌رسیدند، صاحب گنج‌ها، خانه‌های وسیع، گله‌های بزرگ و غنیمت‌های بی‌شمار شدند و به ثروت‌های کلان رسیدند. ولی او نه تنها دل در گرو این ثروتها ننهاد، بلكه بشدت مراقب بود كه این اموال عمومی در مصارف حقیقی خود مصرف گردد. او از اینكه مشاهده می‌كرد عثمان بیت‌المال مسلمانان را به خویشان و بستگان خود می‌بخشد، سخت ناراحت بود و مرتب نسبت به این بخشش‌ها انتقاد می‌كرد. عثمان تصور می‌كرد می‌تواند با دادن حق السكوت، ابوذر را نمك‌گیر نموده از انتقاد‌های تند او راحت شود، از این رو مبلغ 200 دینار بوسیله دو نفر از غلامان خود برای ابوذر فرستاد و پیغام داد كه با این مبلغ مشكلات و نیازمندی‌های خود را بر طرف نماید، ابوذر از غلامان پرسید: ـ آیا عثمان به سایر مسلمانان نیز این مقدار داده است؟ آنان پاسخ دادند: نه. ابوذر به آنان گفت: من فردی از مسلمانان هستم، اگر چیزی در میان آنها تقسیم شود، سهمی به من نیز خواهد رسید، در غیر این صورت به هیچ وجه چیزی نخواهم پذیرفت. آن دو غلام این خبر را به عثمان رساندند. خلیفه اظهار داشت كه این مبلغ از مال حلال شخصی من است و دیناری از مال حرام با آن مخلوط نشده است. ابوذر در پاسخ به این سخن عثمان گفت: من هرگز نیازی به این پول ندارم و اكنون از بی‌نیازترین افراد هستم. دو غلام با تعجب گفتند: ما كه در خانه تو چیزی كه به درد بخورد، نمی‌بینم، چگونه از بی‌نیازترین افراد هستی؟! ابوذر: من اكنون زیر این پارچه‌ای كه می‌بینید، دو قرص نان جو دارم كه از چند روز پیش مانده است، اگر گرسنه شدم با آنها رفع گرسنگی می‌كنم، من با اكتفا به چنین زندگی، نیازی به این دینارها ندارم، این پول‌ها را به خود عثمان بدهیدو بگوئید: این پول‌ها برای من لازم نیست، محاكمه و احقاق حق میان من و تو، به روز رستاخیز بماند تا خدا میان من و تو، به حق داوری كند.[5]
روزی یكی از مسلمانان دید ابوذر لباس كهنه‌ای پوشیده و با آن نماز می‌خواند، پرسید: ـ غیر از این، لباس دیگری نداری؟ ـ اگر داشتم می‌پوشیدم. ـ چند روز پیش دیدم دو لباس (تازه) داشتی؟ ـ آنها را به كسی دادم كه بیش از من به آنها احتیاج داشت. ـ بخدا سوگند تو خود به آنها احتیاج داری. ـ خدا تو را بیامرزد، تو دنیا را بزرگ می‌شماری، آیا این عبا را بر دوش من می‌بینی؟ عبای دیگری نیز دارم كه هنگام رفتن به مسجد می‌پوشم، چند تا بز دارم كه از شیر آنها استفاده می‌كنیم، چند تا الاغ دارم بار و اثاث ما را حمل می‌كند، خدمتكاری نیز دارم كه كار خانه را انجام داده زحمت تهیه غذای ما را متحمل می‌شود، پس ما از نعمتهای خدا چه كم داریم؟. او وقتی كه شیر بزها را می‌دوشید، ابتداء به همسایگان و مهمانان می‌داد، و گاهی همه را در میان آنها تقسیم می‌‌كرد و برای خود او چیزی باقی نمی‌ماند. [6]

ابوذر پس از رسول خدا(ص) و در زمان خلفا

نقش ابوذر در دفاع از ولایت امیرمومنان على«علیه السلام» پس از رسول اكرم«صلى الله علیه وآله» بسیار مهم بود. او در زمان حکومت کوتاه مدت ابوبکر یكى از مدافعان آن حضرت در برابر حكومت غاصب ابوبكر محسوب می‌گردید. در زمان خلافت عمر، ابوذر مدینه را ترک کرده و به شام رفت و در برخی از فتوحات مثل حمله به بیزانس (امپراطوری روم شرقی) و فتح قبرس حضور داشت و تا زمان خلافت عثمان در آن جا ماند. در زمان حکومت عثمان و بدلیل رفتارهای ناشایست معاویه مخالفت او با حکومت وقت شدت گرفت. او در شام مردم را درباره ولایت امیرالمومنین على«علیه السلام» آگاه مى‌ساخت; چنان كه بسیارى از مردم شام با امیرالمومنین آشنا و برخی به تشیّع گرویدند. هنگامى كه عثمان از مخالفت او با حکومت و تبلیغات او برای آشنا سازی مردم با اسلام واقعی آگاه شد، به معاویه دستور داد تا ابوذر را به مدینه بفرستد. معاویه او را با وضعى دلخراش و ناراحت كننده به مدینه فرستاد. چون به مدینه آمد و عثمان را ملاقات كرد، زبان به انتقاد از او گشود و او را از اسراف در بیت المال برحذر داشت. او همواره بر این شیوه پاى مى‌فشرد تا سرانجام عثمان وى را به ربذه تبعید كرد.
پیامبر خدا(ص) بیست و سه‌سال قبل از وقوع این حادثه یعنی در جنگ « تبوك» این واقعه را پیشگویی کرده بود و اکنون زمان تحقق آن فرا رسیده بود.ابوذر این راد مرد الهی كه به جرم حق گوئی و دعوت به عدل و داد، به ربذه تبعید شده بود، كم كم قوای بدنی خود را از دست داد و در بستر بیماری افتاد، او واپسین دقایق عمر پرفراز و نشیب خود را سپری می‌كرد، همسرش به سیمای نورانی و تكیده او می‌نگریست و به تلخی می‌گریست و قطرات عرق پیشانی شوهر خود را پاك می‌كرد، ابوذر پرسید: چرا گریه می‌كنی؟ زن پاسخ داد: برای این گریه می‌كنم كه تو اكنون می‌میری و لباسی كه با آن پیكر تو را كفن كنم، در اختیار ندارم! لبخندی اندوهگین در میان لب‌های ابوذر نقش بست و گفت: آرام باش! گریه نكن، من روزی با گروهی از یاران پیامبر (ص) در محضر او نشسته بودم، پیامبر رو به ما كرد و فرمود: «یكی از شما در یكی از بیابان‌ها، تنها و دور از جمعیت از دنیا می‌رود، و گروهی از مؤمنان او را به خاك می‌سپارند». همه كسانی كه در آن مجلس بودند، در میان مردم و در آبادی از دنیا رفته‌اند و اكنون غیر از من كسی از آنان باقی نمانده است، و اینك یقین دارم شخصی كه پیامبر از او خبر داده منم! پس از مرگ من، سر راه حجاج عراق بنشین، طولی نمی‌كشد كه گروهی از مؤمنان می‌آیند، آنان را از مرگ من آگاه ساز. همسرش گفت: اكنون هنگام عبور كاروان سپری شده است، ابوذر گفت: تو مراقب راه باش به خدا سوگند نه دروغ می‌گویم و نه دروغ شنیده‌ام. این را گفت و مرغ روحش به سوی فردوس برین بال و پر گشود.[7]
ابوذر راست گفته بود كاروانی از مسلمانان به سرعت پیش می‌آمدند كه در میان آن شخصیت‌های بزرگی مانند: «عبدالله بن مسعود» «حجر بن عدی» و «مالك اشتر» بودند. «عبدالله» از دور منظره عجیبی دید، منظرة پیكر بیجانی در كنار راه، و نزدیك آن یك نفر زن و یك پسر بچه كه هر دو گریه می‌كنند. عبدالله، لجام مركب را به سوی آن دو نفر پیچید، كاروانیان هم دنبال او روانه شدند عبدالله تا به آن جسد نگاه كرد چشمش به صورت دوست و برادرش در اسلام ـ ا‌بوذر ـ افتاد! چشمانش پر از اشك شد، بالای پیكر پاك ابوذر ایستاد و با یادآوری پیشگوئی پیامبر اسلام (ص) در جنگ تبوك، گفت: پیامبر اسلام راست فرمود كه تو تنها می‌روی و تنها می‌میری و تنها از گور برانگیخته می‌شوی.[8]
آنگاه عبدالله بن مسعود بر جسد او نماز گذارد سپس او را بخاك سپردند. هنگامی كه از دفن او فارغ شدند، مالك اشتر در كنار قبر او ایستاد و چنین گفت: «پروردگارا! این ابوذر، یار پیامبر است كه عمری تو را پرستش كرد و در راه تو با مشركان جهاد نمود و هرگز در پیروی از آئین حق، تغییر روش و مسیر نداد، لكن چون بازبان و قلب خود به مبارزه با فساد و منكر پرداخت، مورد جفا و ستم و محرومیت و تحقیر واقع شد و تبعید گردید و سرانجام در سرزمین غربت، تنها جان سپرد.[9]

پی نوشت:
[1] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص222 ـ 221.
[2] . محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج2، ص446.
[3] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص228.
[4] . حلیة الاولیاء، ج1، ص162.
[5] . شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشی)، ص30.
[6] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص235.
[7] . ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص302.
[8] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 4، ص232-234.
[9] . سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص252.

منبع: پرسمان دانشجویی
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.