تبیان، دستیار زندگی
در عملیات والفجر 9 ، در کوههای سر به فلک کشیده حاج عمران ، قبل ازاینکه عملیات شروع شود بچه ها به روح الله گفتند : امشب به ضیافت خدا می روی : در آن هنگام او تبسمی زد و گفت " مگر سال دیگر ،هنوزکه لیاقت ندارم " ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روح الله سرباز گمنام روح الله بود ...

ابوالفضل لشگر ….

سختی و پایمردی رزمندگان لرستان زبانزد اهل جبهه هاست. هر کسی که از دم گرم این عزیزان بهره ای برده باشد به اخلاص و یک رنگی آنها در کنار صلا بتشان یقین دارد .لشگر 57 ابوالفضل (ع) ، تیپ امام حسن و دیگر یگانهای رزمی جنوب ، جایگاه مقدسی برای این بزرگواران در دوران دفاع مقدس بود . یادی می کنیم از بزرگ مردی از تبار لرستان .نامش روح الله بود ، آشنای شهر خرم آباد . دلیر بود و شجاع ولی هرگز کوچکترین صحبتی از رشادتهایش به میان نمی آورد . چهره ای خندان وشاداب داشت ، که شاخص سیمای ملکوتیش بود . در عملیات والفجر 9 ، در کوههای سر به فلک کشیده حاج عمران ، قبل ازاینکه عملیات شروع شود بچه ها به روح الله گفتند : امشب به ضیافت خدا می روی : در آن هنگام او تبسمی زد و گفت " مگر سال دیگر ،هنوزکه لیاقت ندارم " .وقت غذا که می رسید سفره را پهن میکردند ، اینقدر بچه ها به او علا قه داشتند که تا صلواتش را نمی شنیدند غذا نمی خوردند .مردم خرم آباد هم علاقه شدیدی نسبت به او داشتند . بطوری که آوازه زبان مردم این شهر بود . بالاخره یک سال گذشت ، یعنی یکسال پس از اینکه گفت " هنوز لیاقت ندارم " ، " مگر سال دیگر " . ریشها ی بلند و چهره نورانیش همه حکایت از شهادت او می کرد .در عملیات آزاد سازی شهر" ماووت " عراق نیروهایش در لشگر 57 ابوالفضل (ع) از اولین گردانهای خط شکن بودند. قبل از عملیات ، خودش برای بچه ها نوحه  خواند و بعد شروع به گریه  کرد . بچه ها به شوخی گفتند : روح الله نکنه می ترسی ؟ که گفت " نه از کی و از چی بترسم ، ولی نمیدانم چرا امشب همه اش گریه ام می آید "در اولین یا حسین اش که تا قلب دشمن پیشروی کرد ، یک افسر عراقی را اسیر نمود . همان شب انگشترش را از دستش در آورد و گفت که این را به پدرم بدهید تا از فرزندش بیادگار داشته باشد ، چرا که برادر روح الله قبلا شهید شده بود .در ادامه آن عملیات نیروهایش برای مدتی به محاصره افتادند . چون آذوقه آنها تمام شده بود ، خودش برای رساندن مواد غذایی کوله باری را به دوش گرفت و برای تهیه آن به عقب رفت .روح الله هنگامی که به سوی یارانش برمیگشت مورد اصابت مستقیم گلوله خمپاره قرار گرفت و ندای حق را لبیک گفت و به جوار مولایش حسین (ع) شتافت .وقتی زمزمه شهادت روح الله به گوش بچه ها رسید ، تا ساعتهاغوغائی که حاکی از این حزن سنگین میکرد در میان نیروها بپا بود . آری به راستی روح الله سرباز گمنام روح الله بود . یاد بزرگ مرد خرم آباد " شهید روح الله سگوندی "  گرامی باد .