علی اکبر داور
وزیری که خودکشی کرد!
روز 21 بهمن 1315 علی اكبر داور كه از پایه های اساسی سلطنت رضاشاه پهلوی بود با خوردن تریاك در منزل خود، خودكشی كرد!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : يکشنبه 1396/11/22 ساعت 23:37
در تاریخ دهم فوریه 1937، علیاکبر داور، وزیر مالیه، دار فانی را وداع گفت. او سالیان دراز در مقام وزارت مالیه و وزارت عدلیه خدمت کرده و از باکفایت ترین مدیران ایران تلقی میشد. اگرچه در اعلان رسمی، علت مرگ او را سکته مغزی عنوان کرده بودند، اما داور خودکشی کرده بود تا به سرنوشت دوستانش تیمورتاش و سردار اسعد گرفتار نشود.
علیاكبر داور وزیر مالیه حكومت رضاخان در سال 1264 ش در تهران متولد شد. پدرش سالها خزانهدار دربار قاجار بود. علیاكبر دروس مقدماتی زبان فارسی، عربی، حساب، تاریخ و جغرافیا را نزد معلمین خصوصی فرا گرفت. با توصیه یكی از درباریان مظفرالدین شاه قاجار و در سن 15 سالگی برای تحصیل رشته پزشكی وارد مدرسه دارالفنون تهران شد. پس از چند سال ادامه تحصیل، در رشته پزشكی را رها كرد و به تحصیل در علوم انسانی روی آورد. او در زمینه علوم، فلسفه، تاریخ، ادبیات و حقوق، مطالعات و تحصیلاتش را ادامه داد و پس از هشت سال از مدرسه دارالفنون فارغالتحصیل شد.
در سال 1919 كه موضوع عقد قرار داد معروف وثوقالدوله با انگلستان بر سر زبانها افتاده بود، داور دانشجوی دوره دكتری حقوق در ژنو هم با این قرارداد به مخالفت برخاست. در همان زمان «حزب ملی ایران» را در ژنو تأسیس كرد. بدین ترتیب نام داور بتدریج در محافل سیاسی و اجتماعی ایران بر سر زبانها افتاد.
با شنیدن خبر وقوع كودتای 1299 و ریاستالوزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی كه از دوستان وهمكاران سیاسی و مطبوعاتی سابق او بود، داور مشتاق بازگشت به كشور شد. ولی هنگامی كه در خرداد 1300 وارد تهران شد، اوضاع سیاسی تغییركرده بود و سیدضیاء جای خود را در پست نخستوزیری به میرزا احمدخان قوامالسلطنه سپرده بود. اما به زودی به ملاقات رضاخان شتافته و مورد توجه او قرار گرفت.
چنانكه از منابع موجود بر میآید داور در روند اضمحلال تدریجی سلسله قاجاریه و صعود رضاخان به سریر سلطنت و حكومت نقش قابل توجهی ایفا كرد. داور به ویژه در جهت متقاعد ساختن نمایندگان مجلس برای همكاری با رضاخان و مخالفت با احمد شاهقاجار تلاشهای گستردهای انجام داد.
داور به سرعت در تشكیلات اداری، مدیریتی و قضایی وزارت عدلیه تغییراتی جدی و ساختاری ایجاد كرد و با اختیارات تامی كه از دولت وحكومت كسب كرد و حمایتی كه رضا شاه به طور پیدا و پنهان از اقدامات او میكرد، بر آن شد كه وزارت عدلیه را در راستای خواسته رضاشاه ترمیم و تغییر دهد.
او به سرعت كار تغییر و تحولات در وزارت دارایی را آغاز كرد و به ویژه با انتقال گروهی از همكارانش در وزارت عدلیه به وزارتخانه جدید، مشاغل مهم و حساسی را به آنان واگذار كرد. در این میان اعلام ناگهانی مرگ تیمورتاش در زندان و سپس دستگیری و قتل فجیع سردار اسعدبختیاری (جعفرقلیخان) وزیر جنگ رضاخان كه سخت مورد توجه و لطف رضاخان (شاه) بود، روحیه علی اكبر داور را به شدت پریشان كرد.
در این میان مغضوبیت، بركناری، زندان و قتل بسیاری از دوستان و همكاران دور و نزدیك داور كه سالیانی طولانی صادقانه در راه تحكیم و تثبیت حكومت استبدادی رضا شاه از هیچ تلاشی فروگذار نكرده بودند، بیش از پیش وی را پریشان احوال كرده دچار مشكلات و ناراحتیهای عدیده جسمی و روحی كرد. به همین دلیل همواره در بیم و هراس سیر نموده و منتظر زمانی بود كه رضاخان او را نیز قربانی خواستهای خود بكند. او از این كه چرا تا آن هنگام هنوز رضاخان او را مغضوب نكرده و یا به قتلش نرسانیده همواره در بیم و هراس دائمی بود. به ویژه این كه تصور میكرد مسئولیتهایش در رأس وزارتخانههای عدلیه و مالیه، چنان كه باید نظر مساعد رضاشاه را جلب نكرده است.
در 20 بهمن 1315 رضا شاه محمود جم، رضا قالی میرخسروی و علیاكبر داور را به خاطر تردیدی كه در معامله و صدور پنبه به شوروی برایش پیش آمده بود به كاخ خود (مرمر) فراخواند و ابتدا امیرخسروی و سپس داور را به باد فحش، و ناسزا گرفته و به طرز بسیار موهنی از اطاقش بیرون انداخت. این اقدام رضاشاه آخرین ضربه بر روحیه به شدت آسیبدیده و پریشان داور وارد ساخت. او كه سخت نسبت به آینده تاریك خود نومید شده بود، پس از پایان جلسه هیأت دولت در نیمه همان شب و پس از ورود به منزل خودكشی كرد ( با مخلوط الكل و تریاك) و به عمرش پایان داد. رضا شاه كه از این اقدام داور به شدت عصبانی شده بود، عمل او را تقبیح كرده و نشریات فقط اجازه یافتند به طور مختصر بنویسند كه داور بر اثر سكته قلبی درگذشته است. جایگزین او در وزارت مالیه محمود بدر بود. چند ماهی پس از خودكشی داور، نصرتالدوله فیروز آخرین بازمانده مغضوب مثلث پیشین، در زندان سمنان و توسط مأمورین شهربانی رضا شاه به قتل رسید.(1)
«گوردن پی. مریام» کاردار موقت آمریکا، خودکشی داور در روز 10 فوریه 1937 را در گزارشش شرح داده است. معلوم است که داور چند هفته پیش از مرگش در فکر خودکشی بوده است:
چند هفته قبل، داور مقداری مرفین را که وزارتخانهاش از قاچاقچیان ضبط کرده بود پیش خود نگاه داشته بود. چند روز پیش از مرگش هم قدری از تریاکی را که وزارتخانه برای فروش تهیه کرده بود برداشت و از مقامات مسئول درباره خلوص آن پرسید تا خیالش راحت شود. او هر دو پاکت را به اتاق کارش در خانه برد؛ ولی زنش متوجه پاکتها شد و از او پرسید که در پاکتها چیست و اینکه آیا برای بچهها خطری ندارد، و داور پاسخ داد «هیچ چیز» و آنها را درون کشوی میزش انداخت.او شب نهم فوریه به منزل آمد و گفت که رختخوابش را در اتاق کارش بیندازند چون میخواهد تا دیر وقت کار کند، و گفت که فردا صبح ساعت هفت بیدارش کنند. دفترش در خانه پر از پروندههای مختلف بود؛ چون داور عملاً هیچوقت دست از کار نمیکشید. تا ساعت 2 یا 3 صبح صدایش میآمد که در دفترش این طرف و آن طرف میرود، و بعد از آن که احتمالاً تریاک و مُرفین را مصرف کرده بود رفت تا بخوابد؛ البته نه در دفترش، بلکه در هال مجاور که گفته بود یک رختخواب هم آنجا برایش بیندازند؛ زیرا میدانست که به محض اینکه جسد بیجانش را پیدا کنند فوراً عده زیادی به خانهاش میریزند و در چنین شرایطی هال جای بهتر و آبرومندتری است.
در ساعتِ مقرر خدمتکار برای بیدار کردن اربابش پشت در اتاق رفت؛ بعد از اینکه چند بار محکم به در اتاق کوبید و جوابی نشنید خانم داور را خبر کرد. او هم سراسیمه از تختخواب بیرون پرید و وارد اتاق کار شوهرش شد، و وقتی نتوانست او را از خواب بیدار کند، با همان لباس خواب به در خانة دکتر سمیعی، برادر وزیر خارجه که همسایهشان بود رفت، و خیلی زود عده زیادی دکتر و اشخاص دیگر در خانهشان جمع شدند. یکی از مدیر کلهای وزارت مالیه به نام آقای اللهیار صالح که قبلاً مترجم سفارت بود و در همان محله زندگی میکند با شنیدن این خبر فوراً برادرش دکتر جهانشاه صالح را که فارغالتحصیل دانشگاه سیراکوس است، برداشت و به خانه داور رفت. آنها به محض ورود به اتاق مشاهده کردند که داور با صورتی کبود در احاطه دکترها و دوستانش است و فهمیدند که دکترها وضعیت او را ناشی از نوعی مسمومیت تشخیص دادهاند، ولی کسی نمیدانست چه نوع مسمومیتی است و باید چه کار کرد.
ظاهراً دکتر صالح با دیدن او فوراً مسمومیت را ناشی از مصرف تریاک تشخیص داده بود؛ ولی بقیه سرهایشان را به علامت نفی تکان داده بودند، زیرا ایرانیها این نوع خودکشی را چندان آبرومند نمیدانند (شاید هم داور از این راه میخواسته که خانوادهاش شاهد صحنه هولناک تیرخوردگی نباشند.) دهانش را باز کردند و بوی تریاک که از آن بیرون میآمد کاملاً قابل تشخیص بود. ترتیبات مقتضی اتخاذ شد، ولی دیگر خیلی دیر شده بود. داور که بیهوش در آغوش آقای اللهیار صالح آرمیده بود، و او طبق دستور برادرش داشت شقیقههای داور را میمالید تا جریان خون به مغزش قطع نشود، ناگهان چشمانش را باز کرد، رعشهای بر اندامش افتاد و در حدود ساعت 9 صبح از دنیا رفت. به دستور شاه، علت مرگ [برغم اینکه در ابتدا سکته مغزی گزارش شده بود] سکته قلبی اعلام شد. علاوه بر این، هیچ دیپلمات یا شخصیت دیپلماتیک، از هر درجه و رتبه، در تهران نیست که حقیقت را نداند؛ تا جایی که به هنگام صحبت درباره این مسئله حتی نمیگویند طبق شایعات اینطور بوده زیرا این حرف را توهین به شعور و آگاهیشان میدانند، و صحبتها فوراً به این سو میرود که چرا داور خودکشی کرده است.(2)
پی نوشت:
1-« داور » وزیری که با خوردن تریاک خودکشی کرد، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
2- قتلهای سیاسی رضاخان؛ از ماجرای قتل «نصرت الدوله فیروز» تا خودکشی «علی اکبر داور»، خبرگزاری تسنیم
علیاكبر داور وزیر مالیه حكومت رضاخان در سال 1264 ش در تهران متولد شد. پدرش سالها خزانهدار دربار قاجار بود. علیاكبر دروس مقدماتی زبان فارسی، عربی، حساب، تاریخ و جغرافیا را نزد معلمین خصوصی فرا گرفت. با توصیه یكی از درباریان مظفرالدین شاه قاجار و در سن 15 سالگی برای تحصیل رشته پزشكی وارد مدرسه دارالفنون تهران شد. پس از چند سال ادامه تحصیل، در رشته پزشكی را رها كرد و به تحصیل در علوم انسانی روی آورد. او در زمینه علوم، فلسفه، تاریخ، ادبیات و حقوق، مطالعات و تحصیلاتش را ادامه داد و پس از هشت سال از مدرسه دارالفنون فارغالتحصیل شد.
نام داور بر سر زبانها افتاد!
پس از آغاز نهضت مشروطیت، علیاكبر داور در سنین جوانی به عضویت حزب دموكرات درآمد و به ویژه در نشریات حزبی مطالب گوناگونی چاپ و منتشر كرد. در سال 1289 ش به استخدام وزارت عدلیه درآمد و پلكان ترقی اداری را به سرعت در این وزارت خانه طی كرد. او به ریاست اداره اجرای احكام منصوب شد و پس از مدتی به سمت دادستان تهران برگزیده شد. در این زمان داور فقط 25 سال سن داشت. در همان حال بار دیگر فعالیتش را در نشریات و روزنامهها ادامه داد و عضو هیأت تحریریه روزنامه شرق شد كه مدیریت آن بر عهده سیدضیاءالدین طباطبایی بود. مدت كوتاهی بعد و با یاری بازرگانی آذربایجانی به نام حاج ابراهیم آقاپناهی و جهت ادامه تحصیل راهی سوئیس شد و پس از حدود یازده سال موفق به دریافت دكترای حقوق از دانشگاه ژنو گردید.در سال 1919 كه موضوع عقد قرار داد معروف وثوقالدوله با انگلستان بر سر زبانها افتاده بود، داور دانشجوی دوره دكتری حقوق در ژنو هم با این قرارداد به مخالفت برخاست. در همان زمان «حزب ملی ایران» را در ژنو تأسیس كرد. بدین ترتیب نام داور بتدریج در محافل سیاسی و اجتماعی ایران بر سر زبانها افتاد.
با شنیدن خبر وقوع كودتای 1299 و ریاستالوزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی كه از دوستان وهمكاران سیاسی و مطبوعاتی سابق او بود، داور مشتاق بازگشت به كشور شد. ولی هنگامی كه در خرداد 1300 وارد تهران شد، اوضاع سیاسی تغییركرده بود و سیدضیاء جای خود را در پست نخستوزیری به میرزا احمدخان قوامالسلطنه سپرده بود. اما به زودی به ملاقات رضاخان شتافته و مورد توجه او قرار گرفت.
چنانكه از منابع موجود بر میآید داور در روند اضمحلال تدریجی سلسله قاجاریه و صعود رضاخان به سریر سلطنت و حكومت نقش قابل توجهی ایفا كرد. داور به ویژه در جهت متقاعد ساختن نمایندگان مجلس برای همكاری با رضاخان و مخالفت با احمد شاهقاجار تلاشهای گستردهای انجام داد.
داور به سرعت در تشكیلات اداری، مدیریتی و قضایی وزارت عدلیه تغییراتی جدی و ساختاری ایجاد كرد و با اختیارات تامی كه از دولت وحكومت كسب كرد و حمایتی كه رضا شاه به طور پیدا و پنهان از اقدامات او میكرد، بر آن شد كه وزارت عدلیه را در راستای خواسته رضاشاه ترمیم و تغییر دهد.
رضاشاه كه از عملكرد تقیزاده در رأس وزارت مالیه (دارایی) رضایت نداشت در كابینه محمدعلی فروعی كه از 21 شهریور 1312 كار خود را آغاز كرد، علی اكبر داور را جایگزین او كرد و از او خواست تا به سرعت اصلاحات مورد نظر را در این وزارتخانه به انجام رساند.
در این میان مغضوبیت، بركناری، زندان و قتل بسیاری از دوستان و همكاران دور و نزدیك داور كه سالیانی طولانی صادقانه در راه تحكیم و تثبیت حكومت استبدادی رضا شاه از هیچ تلاشی فروگذار نكرده بودند، بیش از پیش وی را پریشان احوال كرده دچار مشكلات و ناراحتیهای عدیده جسمی و روحی كرد. به همین دلیل همواره در بیم و هراس سیر نموده و منتظر زمانی بود كه رضاخان او را نیز قربانی خواستهای خود بكند. او از این كه چرا تا آن هنگام هنوز رضاخان او را مغضوب نكرده و یا به قتلش نرسانیده همواره در بیم و هراس دائمی بود. به ویژه این كه تصور میكرد مسئولیتهایش در رأس وزارتخانههای عدلیه و مالیه، چنان كه باید نظر مساعد رضاشاه را جلب نكرده است.
در 20 بهمن 1315 رضا شاه محمود جم، رضا قالی میرخسروی و علیاكبر داور را به خاطر تردیدی كه در معامله و صدور پنبه به شوروی برایش پیش آمده بود به كاخ خود (مرمر) فراخواند و ابتدا امیرخسروی و سپس داور را به باد فحش، و ناسزا گرفته و به طرز بسیار موهنی از اطاقش بیرون انداخت. این اقدام رضاشاه آخرین ضربه بر روحیه به شدت آسیبدیده و پریشان داور وارد ساخت. او كه سخت نسبت به آینده تاریك خود نومید شده بود، پس از پایان جلسه هیأت دولت در نیمه همان شب و پس از ورود به منزل خودكشی كرد ( با مخلوط الكل و تریاك) و به عمرش پایان داد. رضا شاه كه از این اقدام داور به شدت عصبانی شده بود، عمل او را تقبیح كرده و نشریات فقط اجازه یافتند به طور مختصر بنویسند كه داور بر اثر سكته قلبی درگذشته است. جایگزین او در وزارت مالیه محمود بدر بود. چند ماهی پس از خودكشی داور، نصرتالدوله فیروز آخرین بازمانده مغضوب مثلث پیشین، در زندان سمنان و توسط مأمورین شهربانی رضا شاه به قتل رسید.(1)
«گوردن پی. مریام» کاردار موقت آمریکا، خودکشی داور در روز 10 فوریه 1937 را در گزارشش شرح داده است. معلوم است که داور چند هفته پیش از مرگش در فکر خودکشی بوده است:
چند هفته قبل، داور مقداری مرفین را که وزارتخانهاش از قاچاقچیان ضبط کرده بود پیش خود نگاه داشته بود. چند روز پیش از مرگش هم قدری از تریاکی را که وزارتخانه برای فروش تهیه کرده بود برداشت و از مقامات مسئول درباره خلوص آن پرسید تا خیالش راحت شود. او هر دو پاکت را به اتاق کارش در خانه برد؛ ولی زنش متوجه پاکتها شد و از او پرسید که در پاکتها چیست و اینکه آیا برای بچهها خطری ندارد، و داور پاسخ داد «هیچ چیز» و آنها را درون کشوی میزش انداخت.
روزهای قبل از دهم فوریه، همکاران و دوستانش هیچ چیز مشکوکی در رفتار داور ندیدند؛ در واقع همه میگویند که تصمیمات داور در طول این مدت از همیشه منطقیتر و روشنتر بوده است.
در ساعتِ مقرر خدمتکار برای بیدار کردن اربابش پشت در اتاق رفت؛ بعد از اینکه چند بار محکم به در اتاق کوبید و جوابی نشنید خانم داور را خبر کرد. او هم سراسیمه از تختخواب بیرون پرید و وارد اتاق کار شوهرش شد، و وقتی نتوانست او را از خواب بیدار کند، با همان لباس خواب به در خانة دکتر سمیعی، برادر وزیر خارجه که همسایهشان بود رفت، و خیلی زود عده زیادی دکتر و اشخاص دیگر در خانهشان جمع شدند. یکی از مدیر کلهای وزارت مالیه به نام آقای اللهیار صالح که قبلاً مترجم سفارت بود و در همان محله زندگی میکند با شنیدن این خبر فوراً برادرش دکتر جهانشاه صالح را که فارغالتحصیل دانشگاه سیراکوس است، برداشت و به خانه داور رفت. آنها به محض ورود به اتاق مشاهده کردند که داور با صورتی کبود در احاطه دکترها و دوستانش است و فهمیدند که دکترها وضعیت او را ناشی از نوعی مسمومیت تشخیص دادهاند، ولی کسی نمیدانست چه نوع مسمومیتی است و باید چه کار کرد.
ظاهراً دکتر صالح با دیدن او فوراً مسمومیت را ناشی از مصرف تریاک تشخیص داده بود؛ ولی بقیه سرهایشان را به علامت نفی تکان داده بودند، زیرا ایرانیها این نوع خودکشی را چندان آبرومند نمیدانند (شاید هم داور از این راه میخواسته که خانوادهاش شاهد صحنه هولناک تیرخوردگی نباشند.) دهانش را باز کردند و بوی تریاک که از آن بیرون میآمد کاملاً قابل تشخیص بود. ترتیبات مقتضی اتخاذ شد، ولی دیگر خیلی دیر شده بود. داور که بیهوش در آغوش آقای اللهیار صالح آرمیده بود، و او طبق دستور برادرش داشت شقیقههای داور را میمالید تا جریان خون به مغزش قطع نشود، ناگهان چشمانش را باز کرد، رعشهای بر اندامش افتاد و در حدود ساعت 9 صبح از دنیا رفت. به دستور شاه، علت مرگ [برغم اینکه در ابتدا سکته مغزی گزارش شده بود] سکته قلبی اعلام شد. علاوه بر این، هیچ دیپلمات یا شخصیت دیپلماتیک، از هر درجه و رتبه، در تهران نیست که حقیقت را نداند؛ تا جایی که به هنگام صحبت درباره این مسئله حتی نمیگویند طبق شایعات اینطور بوده زیرا این حرف را توهین به شعور و آگاهیشان میدانند، و صحبتها فوراً به این سو میرود که چرا داور خودکشی کرده است.(2)
پی نوشت:
1-« داور » وزیری که با خوردن تریاک خودکشی کرد، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
2- قتلهای سیاسی رضاخان؛ از ماجرای قتل «نصرت الدوله فیروز» تا خودکشی «علی اکبر داور»، خبرگزاری تسنیم