تبیان، دستیار زندگی

شناخت مختصرى از زندگانى حضرت على (ع)

حضرت على (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در كعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یكم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر كوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 شناخت مختصرى از زندگانى حضرت على (ع)وبگردی،معارف،پیامبر و اهل بیت ،سراج اندیشه


 شناخت مختصرى از زندگانى حضرت على (ع)

حضرت على (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در كعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یكم ماه رمضان سال 40 هجرى در شهر كوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد
بخشهاى زندگانى على (ع)
با توجه به اینكه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام هموارده در كنار پیامبر اسلام (ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سى سال زندگى نمود، مى‏توان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود:
1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام،
2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه،
3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام،
4- از رحلت پیامبر اسلام تا آغاز خلافت آن حضرت،
5- دوران خلافت آن بزرگوار
1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام( ص)
چنانكه اشاره كردیم، اگر مجموع عمر على (ع) را به پنج بخش تقسیم كنیم، نخستین بخش آن را زندگى امام پیش از بعثت پیامبر تشكیل مى‏دهد. مقدار عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمى‏كند زیرا زمانى كه على (ع) دیده به جهان گشود، بیش از سى سال از عمر پیامبر نگذشته بود و پیامبر در چهل سالگى به رسالت مبعوث گردید، بنابراین على (ع) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.
در آغوش پیامبر
على(ع) در این دوره كه دوره حساس شكل‏گیرى شخصیت و دوره پذیرش تربیتى و روحى او بود، در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت او به سربرد. مورخان اسلامى در این زمینه مى‏نویسند:
یك سال، قحطى بزرگى در مكه رخ داد. در آن زمان ابوطالب عموى پیامبر داراى عائله زیاد و هزینه سنگینى بود. حضرت محمد (ص )به عموى دیگر خود «عباس» كه از ثروتمندترین افراد بنى هاشم بود، پیشنهاد كرد كه هر كدام از ما یكى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا فشار مالى ابوطالب كم شود، عباس موافقت كرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضو(ع) را با او در میان گذاشتند. ابوطالب با این پیشنهاد موافقت كرد. در نتیجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «على» را به خانه خود برد. على (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنكه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و على (ع) او را تصدیق كرد و از او پیروى نمود.(1) پیامبر اسلام (ص) پس از گرفتن على (ع) فرمود: همان را برگزیدم كه خدا او را براى من برگزید.(2)
از آنجا كه حضرت محمد (ص) در سنین كودكى - پس از درگذشت عبدالمطلب - در حانه عمویش ابوطالب و تحت كفالت او بزرگ شده بود، مى‏خواست با تربیت یكى از فرزندان او، زحمات وى و همسرش فاطمه بنت اسد را جبران كند و از میان فرزندان او نظر به على (ع) داشت
على (ع) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به این دوره تربیتى خود اشاره نموده و مى‏فرماید:
«شما (یاران پیامبر) از خویشاوندى نزدیك من با رسول خدا و موقعیت خاصى كه با آن حضرت داشتم آگاهید و مى‏دانید موقعى كه من خردسال بودم، پیامبر مرا در آغوش مى‏گرفت و به سینه خود مى‏فشرد و مرا در بستر خود مى‏خوابانید به طورى كه من بدن او را لمس مى‏كردم، بوى خوش آن را مى‏شنیدم و او غذا در دهان من مى‏گذارد
من همچون بچه‏اى كه به دنبال مادرش مى‏رود، همه جا همراه او مى‏رفتم، هر روز یكى از فضائل اخلاقى خود را به من تعلیم مى‏كرد و دستور مى‏داد كه از آن پیروى كنم.»(3)
على (ع) در غار حرأ
حضرت محمد (ص) پیش از آنكه به رسالت مبعوث شود، سالى یك ماه در غار حرأ به عبادت مى‏پرداخت (4)و در این مدت اگر تهیدستى نزد وى مى‏رفت به او طعام مى‏داد و وقتى كه ماه به پایان مى‏رسید و مى‏خواست به خانه برگردد، ابتدأا به مسجدالحرام مى‏رفت و هفت بار یا هر قدر كه خدا مى‏خواست خانه خدا را طواف مى‏كرد و سپس به منزل خود باز مى‏گشت. (5)
قرائن نشان مى‏دهد كه حضرت محمد (ص) با عنایت شدیدى كه نسبت به على (ع) داشت او را در آن یك ماه همراه خود به حرأ مى‏برد
وقتى كه فرشته وحى براى نخستین بار در همان غار بر حضرت محمد (ص) نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (ع) در كنار آن حضرت بود و آن روز از همان ماهى بود كه حضرت محمد (ص) براى عبادت به كوه حرأ مى‏رفت
على (ع) در خطبه «قاصعه» در این باره مى‏فرماید:
«پیامبر هر سال در كوه حرأ به عبادت مى‏پرداخت و جز من كسى او را نمى‏دید...هنگامى كه وحى بر آن حضرت نازل شد، صداى ناله شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض كردم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت ناله‏اش این است كه او از اینكه در روى زمین اطاعت شود، ناامید گشته است. آنچه را من مى‏شنوم تو نیز مى‏شنوى و آنچه را مى‏بینم تو نیز مى‏بینى جز اینكه تو پیامبر نیستى، بلكه وزیر (من) و بر خیر و نیكى هستى.» (6)
این گفتار گر چه مى‏تواند مربوط به عبادت پیامبر در حرأ در دوران پس از رسالت باشد، ولى قرائن گذشته و اینكه عبادت پیامبر در حرأ غالبا قبل از رسالت بوده است، نشان مى‏دهد كه این گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پیامبر اسلام (ص) باشد. در هر حال پاكى روح على (ع) و تربیتهاى پیگیر پیامبر سبب شد كه او در همان دوران كودكى با قلب حساس، دیده نافذ و گوش شنوا، چیزهایى را ببیند و اصواتى را بشنود كه براى مردم عادى دیدن و شنیدن آنها ممكن نیست.
ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه مى‏نویسد:
«در كتب صحاح روایت شده است كه وقتى جبرئیل براى نخستین بار بر پیامبر نازل گردید و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، على (ع) در كنار پیامبر اسلام بود.»(7)
از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «على (ع) پیش از رسالت پیامبر اسلام ص همراه آن حضرت نور نبوت را مى‏دید و صداى فرشته را مى‏شنید. پیامبر اسلام (ص) به او مى‏فرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگى مقام نبوت را داشتى ولى تو وصى و وارث من، سرور اوصیأ و پیشواى پرهیزگاران هستى.»(8)
2- از بعثت تا هجرت پیامبر
دومین قسمت از زندگانى على (ع) را بخش از بعثت تا هجرت به مدینه تشكیل مى‏دهد كه از نظر زمانى سیزده سال مى‏شود. این بخش از زندگانى امام شامل یك سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته على (ع) در راه پیشرفت اسلام مى‏باشد كه در تاریخ اسلام نصیب كسى جز او نشده است
نخستین كسى كه اسلام آورد
نخستین افتخار على (ع) در این دوران پیشگام بودن وى در پذیرفتن اسلام، و یا به عبارت صحیح‏تر، ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است زیرا على (ع) از كوچكى یكتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستى نبود(9)تا اسلام او به معناى دست كشیدن از بت پرستى باشد (در حالى كه در مورد سایر یاران پیامبر چنین نبود)
پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشى است كه قرآن مجید روى آن تكیه كرده و صریحا اعلام نموده است كه كسانى كه در گرایش به اسلام پیشگام بوده‏اند، در پیشگاه خدا ارزش والایى دارند، آنجا كه مى‏فرماید: «و پیشگامان، پیشگام، آنان مقربانند.»(10)
توجه خاص قران به موضو(ع) «سبقت در گروش به آیین اسلام» به حدى است كه حتى كسانى را كه پیش از فتح مكه ایمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نموده‏اند، ز افرادى كه پس از پیروزى مسلمانان برمكیان، ایمان آورده و جهاد كرده‏اند، برتر شمرده است چه رسد به كسانى كه پیش از هجرت و در سالهاى نخست ظهور اسلام، مسلمان شده‏اند، آنجا كه مى‏فرماید:
«كسانى از شما كه پیش از پیروزى (فتح مكه) در راه خدا انفاق كردند و سپس به جهاد پرداختند، با كسانى كه بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد كردند، یكسان نیستند، بلكه آنان در پیشگاه خدا مقامى برتر دارند و خداوند به هر دو وعده نیك داده است...»(11)
علت برترى امیان مسلمانان پیش از فتح مكه (كه در سال هشتم هجرى صورت گرفت) این است كه آنان در موقعى ایمان آورند كه اسلام در جزیره العرب به اوج عظمت نرسیده بود و هنوز پایگاه بت پرستان یعنى شهر مكه به صورت دژ شكست ناپذیرى باقى بود و خطرهایى از هر طرف جان و مال مسلمانان را تهدید مى‏كرد. البته مسلمانان پس از مهاجرت به مدینه و گرایش اوس و خزرج و قبایل اطراف مدینه به اسلام، از پیشرفت و ایمنى نسبى برخوردار بودند و در بسیارى از درگیریهاى نظامى غالب و پیروز مى‏شدند، ولى خطر هنوز بكلى برطرف نشده بود. بنابراین در صورتى كه گروش به اسلام و بذل مال و جان در چنین شرائطى، از ارزش خاصى برخوردار باشد، قطعا اظهار ایمان و اسلام در آغاز دعوت پیامبر كه قدرتى جز قدرت قریش و نیرویى جز نیروى بت پرستان در كار نبود، ارزش بالاتر و بیشترى خواهد داشت. از این نظر سبقت در اسلام در میان یاران پیامبر، از افتخارات مهم بشمار مى‏رفت
با این توضیح میزان ارزش پیشگامى على (ع) در اسلام بخوبى روشن مى‏گردد
دلائل پیشگامى على (ع) در اسلام
دلائل و شواهد پیشگامى على (ع) در متون اسلامى به قدرى فراوان است كه بیان همه آنها از حد گنجایش این كتاب بیرون است ولى به عنوان نمونه تعدادى از آنها را ذیلا مى‏آوریم:
الف- پیش از همه، خود پیامبر اسلام (ص) به پیشقدم بودن على (ع) تصریح كرده و در میان جمعى از یاران خود فرمود:
«نخستین كسى كه در روز رستاخیز با من در كنار حوض (كوثر) ملاقات مى‏كند پیشقدمترین شما در اسلام، على بن ابى طالب است.» (12)
ب - دانشمندان و محدثان نقل مى‏كنند:
حضرت محمد (ص) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و على (ع) فرداى آن روز (سه شنبه) با او نماز خواند.(13)
ج- امام در خطبه «قاصعه» مى‏فرماید: «آن روز اسلام جز به خانه پیامبر و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر آنها بودم. نور وحى و رسالت را مى‏دیدم، و بوى نبوت را مى‏شنیدم.»(14)
د- امام در جاى دیگر از سبقت خود در اسلام چنین یاد مى‏كند:«خدایا من نخستین كسى هستم كه به سوى تو بازگشت، و پیام تو را شنید و به دعوت پیامبر تو پاسخ گفت و پیش از من جز پیامبر اسلام كسى نماز نگزارد.»(15)
ه' على (ع) مى‏فرمود: من بنده خدا و برادر پیامبر و صدیق اكبرم، این سخن را پس از من جز دروغگوى افترأ ساز، نمى‏گوید. من هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .(16)
و- عفیف بن قیس كندى مى‏گوید:
من در زمان جاهلیت بازرگان عطر بودم. در یكى از سفرهاى تجارتى وارد مكه شدم و مهمان عباس (یكى از بازرگانان بزرگ مكه) شدم، در یكى از روزها در مسجدالحرام در كنار عباس نشسته بودم، در این هنگام كه خورشید به اوج رسیده بود، جوانى به مسجد در آمد كه صورتش همچون قرص ماه نورانى بود، نگاهى به آسمان كرد و سپس رو به كعبه ایستاد و شروع به خواندن نماز كرد، چیزى نگذشت كه نوجوانى خوش سیما به وى پیوست و در سمت راست او ایستاد. سپس زنى كه خود را پوشانده بود، آمد و در پشت سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و ركوع و سجود شدند
من (از دیدن این منظره كه در مركز بت پرستان، سه نفر آیین دیگرى غیر از مرام بت پرستى را برگزیده‏اند) در شگفت ماندم، رو به عباس كرده و گفتم: حادثه بزرگى است! او نیز این جمله را تكرار كرد و افزود: آیا این سه نفر را مى‏شناسى؟ گفتم: نه. گفت: نخستین كسى كه وارد شد جلوتر از هر دو نفر ایستاد، برادر زاده من محمد بن عبدالله (ص)، و دومین فرد، برادرزاده دیگر من على بن ابى طالب (ع)، و سومین شخص همسر محمد است. و او مدعى است كه آیین وى از طرف خداوند نازل شده است و اكنون در روى زمین، جز این سه نفر كسى از این دین پیروى نمى‏كند.(17)
این قضیه بخوبى نشان مى‏دهد كه در آغاز دعوت پیامبر اسلام (ص) غیر از همسرش خدیجه، تنها على (ع) آیین او را پذیرفته بوده است/
حامى و جانشین پیامبر (ص)
پیامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومى خود دارى مى‏ورزید و تنها در تماسهاى خصوصى با افرادى كه زمینه پذیرش را در آنها احساس مى‏كرد، آنها را به اسلام دعوت مى‏كرد/
پس از سه سال فرشته وحى نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ كرد كه پیامبر دعوت همگانى خود را از طریق دعوت خویشان و بستگان آغاز نماید. فرمان خدا چنین بود:
«بستگان نزدیك خود را از عذاب الهى بیم ده، و پرو بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ایمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت كن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از كارهاى (بد) شما بیزارم.»(18)
علت اینكه دعوت خویشان براى نقطه شروع دعوت همگانى انتخاب شد، این است كه تا نزدیكان یك رهبر الهى و یا بشرى به او ایمان نیاورند و از او پیروى نكنند، هرگز دعوت او درباره بیگانگان موثر واقع نمى‏شود زیرا نزدیكان همواره از اسرار و رازها و ملكات خوب و بد وى كاملا واقف و مطلع هستند، از این رو ایمان آنان نشانه وارستگى مدعى رسالت به شمار مى‏رود، چنانكه اعراض و روى گردانى اكثریت قریب به اتفاق آنها نشانه دورى مدعى از خلوص و صفا و صدق در ادعأ است. از این نظر پیامبر به على (ع) دستور داد كه چهل و پنج نفر از شخصیتهاى بزرگ بنى هاشم را براى ضیافت ناهار دعوت كند و غذایى از گوشت همراه با شیر آماده سازد/
مهمانان همگى در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموى پیامبر با سخنان سبك خود مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقیب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، خانه رسول خدا را ترك گفتند و پیامبر تصمیم گرفت كه فرداى آن روز، ضیافت دیگرى ترتیب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نماید. باز على (ع) به دستور پیامبر غذا و شیر آماده نمود و از شخصیتهاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استما(ع) سخنان پیامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگى باز در موعد مقرر حضور بهم رسانیدند. پیامبر ص پس از صرف غذا سخنان خود را چنین آغاز كرد:
«هیچ كس از مردم براى كسان خود چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده‏ام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت براى شما آورده‏ام. خدایم به من فرمان داده كه شما را به توحید و یگانگى وى و رسالت خویش، دعوت كنم. چه كسى از شما مرا در این راه كمك مى‏كند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد؟»
او این جمله را گفت و مقدارى مكث نمود تا ببیند كدامیك از آنان به نداى او پاسخ مثبت مى‏دهد؟ در این موقع سكوتى مطلق آمیخته بإ؛ ّّ بهت و تحیر بر مجلس حكومت مى‏كرد و همگى سر به زیر افكنده و در فكر فرو رفته بودند/
ناگهان على (ع) كه سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمى‏كرد، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پیامبر كرد و گفت:
«اى پیامبر خدا من تو را در این راه یارى مى‏كنم»، سپس دست خود را به سوى پیامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پیمان فداكارى بفشارد. در این موقع پیامبر دستور داد كه على (ع) بنشیند. بار دیگر پیامبر گفتار خود را تكرار نمود،
باز على برخاست و آمادگى خود را اعلام كرد. این بار نیز پیامبر به وى دستور داد بنشیند. در مرتبه سوم نیز مانند دفعات پیشین كسى جز على برنخاست و تنها او بود كه بپاخاست و پشتیبانى خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام كرد. در این موقع پیامبر (ص) دست خود را بر دست على زد و جمله تاریخى خود را در مجلس بزرگان بنى هاشم درباره على بیان نمود و گفت:
«هان اى خویشاوندان و بستگان من! على برادر و وصى و خلیفه من در میان شما است.»(19)
بدین ترتیب نخستین وصى پیامبر اسلام به وسیله آخرین سفیر الهى در آغاز رسالت كه هنوز جز عده ناچیزى به آیین وى نگرویده بودند، تعیین گردید/
از اینكه پیامبر در یك روز نبوت خود و امامت على و اعلام كرد و روزى كه به بستگان خود گفت مردم من پیامبر خدا هستم، همان روز نیز فرمود كه على وصى و جانشین من است، مى‏توان مقام و موقعیت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزیابى نمود و به این مطلب توجه كرد كه این دو مقام از یكدیگر جدا نبوده و همواره امامت مكمل برنامه رسالت است/
فداكارى بزرگ
در سال سیزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پیمان عقبه دوم در شب سیزدهم ذیحجه، میان پیامبر اسلام (ص) و یثربیان كه طى آن مردم یثرب پیامبر را به آن شهر دعوت نموده و قول حمایت و دفا(ع) از آن حضرت دادند، و از فرداى آن شب مسلمانان مكه بتدریج به یثرب هجرت كردند، سران قریش دانستند پایگاه تازه‏اى براى نشر دعوت اسلام در یثرب آماده شده است، از اینرو احساس خطر كردند، چه، مى‏ترسیدند كه پس از آنهمه آزار و اذیت كه به پیامبر و پیروان او رسانده‏اند، پیامبر در صدد انتقام بر آید و اگر هم فرضا قصد جنگ نداشته باشد، ممكن است راه بازرگانى قریش به شام را كه از كنار یثرب عبور مى‏كرد، مورد تهدید قرار دهد. براى رویارویى با چنین خطرى، در آخر ماه صفر سال 14 بعثت در «دارالندوه» (مجلس شوراى مكه) اجتما(ع) كردند و به چاره اندیشى پراختند. در این شورا برخى از حاضران پیشنهاد كردند كه پیامبر تبعید یا زندانى شود ولى پیشنهاد رد شد. سرانجام تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند، اما كشتن پیامبر كار آسانى نبود زیرا بنى هاشم آرام نمى‏نشستند و به خونخواهى بر مى‏خاستند. سرانجام تصمیم گرفتند كه از هر قبیله جوانى آماده شود تا شبانه دسته جمعى بر سر حضرت محمد (ص) بریزند و او را در بستر خواب قطعه قطعه كنند، در این صورت قاتل، یك نفر نخواهد بود و بنى هاشم نمى‏توانند به خونخواهى برخیزند زیرا جنگ با همه قبائل براى آنان مقدور نخواهد بود و ناچار به گرفتن خونبها راضى خواهند شد و ماجرا خاتمه خواهد یافت. قریش براى اجراى نقشه خود شب اول ربیع الاول را انتخاب كردند/
خداوند بعدها هر سه نقشه آنان را یادآورى نموده و فرمود: «به یادآور هنگامى را كه كافران نقشه مى‏كشیدند كه تو را به زندان بیفكنند، یا به قتل برسانند و یا (از مكه) خارج سازند. آنها چاره مى‏اندیشیدند (و تدبیر مى‏كردند) و خداوند هم تدبیر مى‏كرد و خدا بهترین چاره جویان (و مدبران) است».(20)
به دنبال این تصمیم قریش، فرشته وحى پیامبر را از نقشه شوم مشركان آگاه ساخت و دستور الهى را ابلاغ كرد كه پیامبر شهر مكه را به عزم یثرب ترك كند/
در اینجا براى شكست نقشه دشمن لازم بود پیامبر (ص) از شیوه «رد گم كردن» استفاده كند تا بتواند از شهر خارج شود. براى این منظور لازم بود فرد جانباز و فداكارى شب در بستر پیامبر بخوابد تا گروهى كه به خانه او یورش مى‏برند، تصور كنند او هنوز خانه را ترك نگفته است و در نتیجه فكر آنان فقط متوجه خانه او شود و از كنترل راهها غفلت كنند. چنین فردى جز على (ع) كسى نبود/
از این نظر پیامبر نقشه سران قریش را با على در میان گذاشت و فرمود: امشب در بستر من بخواب و آن پارچه سبزى را كه من هر شب بر روى خود مى‏كشیدم، بر روى خود بكش تا تصور كنند كه من در بستر خفته‏ام (مرا تعقیب نكنند)/
على (ع) به این ترتیب عمل كرد، ماموران قریش از سر شب خانه پیامبر را محاصره كردند و بامداد كه با شمشیرهاى برهنه به خانه هجوم بردند، على (ع) از بستر بلند شد.
آنان نقشه خود را تا آن لحظه صد در صد دقیق و موفق مى‏پنداشتند، با دیدن على سخت برآشفتند و روى به وى كرده گفتند: محمد كجاست؟ على فرمود: مگر او را به من سپرده بودید كه از من مى‏خواهید؟ كارى كردید كه او ناچار شد خانه را ترك كند/
در این هنگام به سوى على (ع) یورش بردند و به نقل «طبرى» او را آزردند و آنگاه وى را به سوى مسجدالحرام كشیدند و پس از بازداشت مختصرى او را آزاد ساختند و در سمت مدینه به تعقیب پیامبر پرداختند، در حالى كه پیامبر در غار «ثور» پنهان شده بود.(21) قرآن مجید این فداكارى بزرگ على (ع) را در تاریخ جاودانگى بخشیده و طى آیه‏اى او را از كسانى معرفى مى‏كند كه در راه خدا جان خود را فدا مى‏كنند:
«بعضى از مردم باایمان (همچون على در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر) جان خود را براى كسب خشنودى خدا مى‏فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.» (22)
مفسران مى‏گویند: این آیه درباره فداكارى بزرگ على (ع) در لیله المبیت نازل شده است. (23)خود حضرت نیز در شوراى شش نفرى كه به دستور عمر براى تعیین خلیفه تشكیل گردید، با این فضیلت بزرگ بر اعضاى شورا احتجاج كرد و فرمود: شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا جز من چه كسى در آن شب پرخطر كه پیامبر عازم غار «ثور» بود، در بستر او خوابید و خود را سپر بلا نمود؟
همگى گفتند: كسى جز تو نبود.(24)
3- از هجرت تا وفات پیامبر (ص)
على (ع) برادر پیامبر (ص)
اخوت اسلامى و پیوند برادرى از اصول اجتماعى آیین اسلامى است. پیامبر اسلام به صورتهاى مختلف و گوناگون در ایجاد و استوار ساختن این پیوند، كوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدینه تصمیم گرفت میان مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادرى منعقد سازد، به این منظور روزى در اجتما(ع) مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فى الله اخوین اخوین»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شوید. آنگاه مسلمانان دوبدو دست یكدیگر را به عنوان برادرى فشردند و بدین ترتیب وحدت و همبستگى بین آنان استوارتر گردید/
البته در این پیمان نوعى هماهنگى و تناسب افراد با یكدیگر از نظر ایمان و فضیلت و شخصیت اسلامى رعایت مى‏شد. این معنا با دقت در وضع و حال افرادى كه با هم برادر شدند بخوبى روشن مى‏گردد/
پس از آنكه براى هر یك از حاضران برادرى تعیین گردید، على (ع) كه تنها مانده بود، با چشمان اشكبار به حضور پیامبر عرض كرد: بین من و كسى پیوند برادرى برقرار نساختى. پیامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستى. (25)آنگاه بین خود و على (ع) عقد برادرى خواند.(26)این موضوع میزان عظمت و فضیلت على (ع) را بخوبى نشان مى‏دهد و روشن مى‏سازد كه وى تا چه حد به رسول خدا نزدیك بوده است.
در جبهه‏هاى جنگ‏
زندگى على (ع) از هجرت تا وفات پیامبر، شامل حوادث و رویدادهاى فراوان بویژه فداكاریهاى بزرگ آن حضرت در جبهه‏هاى جنگ است. پیامبر اسلام پس از هجرت به مدینه، بیست و هفت «غزوه»(27)با مشركان و یهود و شورشیان داشت كه على (ع) در بیست و شش غزوه از این غزوات شركت داشت و فقط در غزوه «تبوك» به علت حساسیت شرائط كه بیم آن مى‏رفت منافقان در غیاب پیامبر در مركز حكومت اسلامى دست به توطئه بزنند، به دستور پیامبر (ص) در مدینه ماند. از آنجا كه بررسى همه این غزوات از حد گنجایش این كتاب بیرون است، ما براى نمونه تنها نقش على (ع) را در چهار جهاد بزرگ در زمان پیامبر (ص) ذیلا منعكس مى‏كنیم:
الف - در جنگ بدر
مى‏دانیم كه جنگ بدر نخستین جنگ كامل العیار میان مسلمانان و مشركان بود و به همین دلیل نخستین آزمایش نظامى بین طرفین به شمار مى‏رفت و از این پیروزى هر یك از طرفین در این جنگ بسیار مهم بود/
این جنگ در سال دوم هجرت رخ داد. پیامبر (ص) در این سال آگاهى یافت كه كاروان بازرگانى قریش به سرپرستى ابوسفیان، دشمن دیرینه اسلام، از شام عازم بازگشت به مكه است، و چون مسیر كاروان از نزدیكیهاى مدینه رد مى‏شد،پیامبر اسلام با 313 نفر از مهاجران و انصار به منظور ضبط كاروان به سوى منطقه بدر كه مسیر طبیعى كاروان بود، حركت كرد/
هدف پیامبر ازاین حركت آن بود كه قریش بدانند خط بازرگانى آنها در دسترس نیروهاى اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبلیغ اسلام و آزادى مسلمانان جلوگیرى كنند، شریان حیات اقتصادى آنان به وسیله نیروهاى اسلام قطع خواهد شد/
از طرف دیگر ابوسفیان چون از حركت مسلمانان آگاهى یافت، با انتخاب یك راه انحرافى از كناره‏هاى دریاى سرخ، كاروان را بسرعت از منطقه خطر دور كرد و همزمان با این عمل، از سران قریش در مكه استمداد كرد/
به دنبال استمداد ابوسفیان، تعداد 950 تا 1000 نفر از مردان جنگى قریش به سوى مدینه حركت كردند. در روز 17 رمضان این گروه با مسلمانان رو در رو قرار گرفتند، در حالى كه نیروى شرك سه برابر نیروى اسلام بود/
در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قریش كه تا دندان مسلح بودند، به نامهاى: «عتبه» (پدر هند، همسر ابوسفیان) برادر بزرگ او «شیبه» و «ولید» (فرزند عتبه) فریاد كشان به وسط میدان جنگ آمدند و هماورد خواستند. در این هنگام سه نفر از دلاوران انصار براى نبرد با آنان وارد میدان شدند و خود را معرفى كردند. قهرمانان قریش كه از جنگ با آنان خوددارى نموده فریاد زد: اى محمد! افرادى كه از اقوام ما، همشان ما هستند، براى جنگ با ما بفرست/
در این هنگام رسول خدا (ص) به «عبیده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزه بن عبدالمطلب» و «على بن ابیطالب (ع) »دستور داد به جنگ این سه تن بروند، این سه مجاهد شجا(ع)، روانه رزمگاه شدند و خود را معرفى كردند. آنان هر سه نفر را براى مبارزه پذیرفتند و گفتند: همگى همشان ما هستند. از این سه تن «حمزه» با،«شیبه»، «عبیده» با «عتبه» و «على» كه جوانترین آنها بود، با «ولید»، دایى معاویه، روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گردید. «على» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را بسرعت به قتل رساندند ولى ضربات متقابل میان «عبیده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هیچ كدام بر دیگرى غالب نمى‏شد، از این رو «على» و «حمزه» پس از كشتن رقیبان خود، به كمك، «عبیده» شتافتند و عتبه را نیز به هلاكت رساندند.(28)
على (ع) بعدها در یكى از نامه‏هاى خود به معاویه با اشاره به این حادثه نوشت: شمشیرى كه آن را در یك جنگ بر جد تو(عتبه) و دایى تو(ولید) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اكنون نزد من است. (29)
پس از پیروزى سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قریش كه اثر خرد كننده‏اى در روحیه فرماندهان سپاه شرك داشت، جنگ همگانى آغاز شد و منجز به شكست فاحش ارتش شرك گردید، به طورى كه هفتاد نفر اسیر گشتند//
در این جنگ بیش از نیمى از كشته شدگان با ضربت شمشیر على (ع) از پاى درآمدند/
مرحوم شیخ مفید، سى و شش تن از كشه شدگان مشركین در جنگ بدر را نام مى‏برد و مى‏نویسد:«راویان شیعه و سنى به اتفاق نوشته‏اند كه این عده را على بن ابى طالب (ع) شخصا كشته است، بجز كسانى كه در مورد قاتل آنان اختلاف است و یا على در كشتن آنان با دیگران شركت داشته است.» (30)
شجاعت بى نظیر در جبهه احد
روحیه قریش بر اثر شكست در جنگ بدر سخت افسرده شد، و براى گرفتن انتقام كشته شدگان خود و جبران این شكست بزرگ تصمیم گرفتند با نیروى فراوان و مجهز به مدینه حمله كنند/
عوامل اطلاعاتى پیامبر اسلام (ص) تصمیم قریش را در این زمینه به آن حضرت گزارش كردند. پیامبر براى مقابله با دشمن شوراى نظامى تشكیل داد. گروهى از مسلمانان نظر دادند كه بهتر است ارتش اسلام از مدینه بیرون رود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد/
پیامبر با هزار نفر مدینه را به سوى كوه احد در سمت شمال شهر ترك گفت/
در بین راه سیصد نفر از هوادان عبدالله بن ابى، منافق مشهور، به تحریك وى به مدینه بازگشتند و تعداد نیروهاى اسلام به هفتصد نفر كاهش یافت. بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه كوه احد دو لشكر در برابر هم صف آرایى كردند/
پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ، با یك دید نظامى، میدان جنگ را مورد بررسى قرار داد و نظرش به نقطه‏اى جلب شد كه ممكن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ كرده از پشت سر به مسلمانان حمله كند. از این نظر افسرى بنام «عبدالله بن جبیر» را با پنجاه نفر تیرانداز روى تپه‏اى مستقر ساخت تا از رخنه احتمالى دشمن از آن نقطه جلوگیرى كنند و دستور داد به هیچ وجه نباید آن نقطه حساس را ترك كنند و چه مسلمانان پیروز شوند و چه شكست بخورند/
از طرف دیگر در جنگهاى آن زمان، پرچمدار، نقش بسیار بزرگى داشت و از اینرو پرچم را همیشه به دست افرادى دلیر و توانا مى‏سپردند. استقامت و پایدارى پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمى جنگجویان بود، و برعكس، كشته شدن پرچمدار و سرنگونى پرچم مایه تزلزل روحى آنان مى‏گردید، به همین جهت پیش از آغاز جنگ به منظور جلوگیرى از شكست وحى سربازان، چند نفر از شجاعترین رزمندگان به عنوان پرچمدار تعیین مى‏گردید/
در این جنگ نیز قریش به همین ترتیب عمل كردند، و پرچمدارانى از قبیله «بنى عبدالدار» كه به شجاعت معروف بودند، انتخاب كردند ولى پس از آغاز جنگ پرچمدار آنان یكى پس از دیگرى به دست تواناى على (ع) كشته شدند و سرنگونى پى در پى پرچم باعث ضعف و تزلزل روحى سپاه قریش گردید و افرادشان پا به فرار گذاشتند/
از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: «پرچمداران سپاه شرك در جنگ احد نه نفر بودند كه همه آنها به دست على (ع) به هلاكت رسیدند». (31)
ابن اثیر نیز مى‏گوید: «كسى كه پرچمداران قریش را شكست داد، على (ع) بود.»(32)
به روایت مرحوم شیخ صدوق، على (ع) در احتجاجهاى خود در شوراى شش نفرى كه پس از مرگ عمر، جهت تعیین خلیفه تشكیل گردید، روى این موضو(ع) تكیه نمود و فرمود:
شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا در میان شما كسى جز من هست كه نه نفر از پرچمداران بنى عبدالدار را (در جنگ احد) كشته باشد؟
سپس امام افزود: پس از كشته شدن این نه نفر بود كه غلام آنان بنام «صواب» كه هیكلى بس درشت داشت، به میدان آمد و در حالى كه دهانش كف كرده و چشمانش سرخ گشته بود، مى‏گفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمى‏كشم. شما با دیدن او جاخورده خود را كنار كشیدید ولى من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بین من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتى بر او وارد كردم كه از كمر دو نیم شد/
اعضاى شورا، همگى سخنان على (ع) را تصدیق كردند.(33)
بارى، سپاه قریش هزیمت یافت و افراد تحت فرماندهى عبدالله بن جبیر با دیدن این صحنه خواستند به منظور جمع آورى غنایم رفتند و عبدالله بن جبیر با كمتر از ده نفر همانجا ماند/
در این هنگام خالد بن ولید كه با گروهى سواره نظام در كمین آنان بود، چون این وضع را دید، به آنان حمله كرد و پس از كشتن آنان از پشت جبهه به مسلمانان یورش برد و این همزمان شد با بلند شدن پرچم آنان توسط یكى از زنان قریش بنام «عمره بنت علقمه» كه جهت تشویق سربازان قریش به میدان جنگ آمده بودند/
از این لحظه، وضع جنگ بكلى عوض شد، آرایش جنگى مسلمانان بهم خورد، صفوف آنان از هم پاشید، ارتباط فرماندهى با افراد قطع گردید و مسلمانان شكست خوردند و حدود هفتاد نفر از مجاهدان اسلام، از جمله «حمزه بن عدالمطلب» و «مصعب بن عمیر» یكى از پرچمداران ارتش اسلام، به شهادت رسیدند/
از طرف دیگر ،چون شایعه كشته شدن پیامبر در میدان جنگ توسط دشمن پخش گردید، روحیه بسیارى از مسلمانان متزلزل شد و در اثر فشار نظامى جدید سپاه شرك، اكثریت قریب به اتفاق مسلمانان عقب نشینى كرده و پراكنده شدند، و در میدان جنگ جز افرادى انگشت شمار در كنار پیامبر نماندند و لحظات بحرانى و سرنوشت ساز در تاریخ اسلام فرا رسید/
در اینجا بود كه نقش على (ع) نمایان گردید زیرا على (ع) با شجاعت و رشادتى بى نظیر در كنار پیامبر شمشیر مى‏زد و از وجود مقدس پیشواى عظیم الشان اسلام در برابر یورشهاى مكرر فوجهاى متعدد مشركان حراست مى‏كرد/
«ابن اثیر» در تاریخ خود مى‏نویسد:
پیامبر اسلام (ص) گروهى از مشركین را مشاهده كرد كه عازم حمله بودند، به على دستور داد به آنان حمله كند، على (ع) به فرمان پیامبر به آنان حمله كرد و با كشتن چندین تن موجبات تفرق آنان را فراهم ساخت. پیامبر سپس گروه دیگرى را مشاهده كرد و به على (ع) دستور حمله داد و على آنان را كشت و متفرق ساخت. در این هنگام فرشته وحى به پیامبر عرض كرد: این، نهایت فداكارى است كه على (ع) از خود نشان مى‏دهد. رسول خدا فرمود: او از من است و من از او هستم. در این هنگام صدایى از آسمان شنید كه مى‏گفت: «لاسیف الا ذوالفقار، ولافتى الا على» (34)/
«ابن ابى الحدید» نیز مى‏نویسد:
هنگامیكه غالب یاران پیامبر پا به فرار نهادند، فشار دسته‏هاى مختلف دشمن به سوى پیامبر بالا گرفت. دسته‏اى از قبیله «بنى كنانه» و گروهى از قبیله «بى عبد مناه» كه در میان آنان چهار جنگجوى نامور به چشم مى‏خورد، به سوى پیامبر یورش بردند. پیامبر به على (ع) فرمود: حمله اینها را دفع كن. على (ع) كه پیاده مى‏جنگید، به آن گروه كه پنجاه نفر بود حمله كرده و آنان را متفرق ساخت. آنان چند بار مجددا گرد هم جمع شده و حمله كردند، باز هم على (ع) حمله آنان را دفع كرد. در این حملات، چهار نفر از قهرمانان مزبور و ده نفر دیگر كه نامشان در تاریخ مشخص نشده است، به دست على (ع) كشته شدند/
«جبرئیل» به رسول خدا گفت: راستى كه على (ع) مواسات مى‏كند، فرشتگان از مواسات این جوان به شگفت در آمده‏اند/
پیامبر فرمود: چرا چنین نباشد، او از من است و من از او هستم. جبرئیل گفت: من هم از شما هستم. آن روز صدایى از آسمان شنیده شد كه مكرر مى‏گفت: «لاسیف الا ذوالفقار و لا فتى الا على».
ولى گوینده دیده نمى‏شد. از پیامبر سوال كردند كه گوینده كیست؟ فرمود جبرئیل است. (35)
ج- در جنگ احزاب (خندق)
، چنانكه از نامش پیداست، نبردى بود كه در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبیدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه «كفر» را در این جنگ بیش از ده هزار نفر نوشته‏اند، در حالى كه تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‏كرد/
سران قریش كه فرماندهى این سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهیزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى كرده بودن كه به خیال خود با این یورش، مسلمانان را بكلى نابود سازند و براى همیشه از دست محمد (ص) و پیروان او آسوده شوند!. زمانى كه گزارش تحرك قریش به اطلاع پیامبر اسلام رسید، حضرت شوراى نظامى تشكیل داد. در این شورا، سلمان پیشنهاد كرد كه در قسمتهاى نفوذپذیر اطراف مدینه خندقى كنده شود كه مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر گردد. این پیشنهاد تصویب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده گردید؛ خندقى كه پهناى آن به قدرى بود كه سواران دشمن نمى‏توانستند از آن با پرش بگذرند، و عمق آن نیز به اندازه‏اى بود كه اگر كسى وارد آن مى‏شد، به آسانى نمى‏توانست بیرون بیاید/
سپاه قدرتمند شرك با همكارى یهود از راه رسید. آنان تصور مى‏كردند كه مانند گذشته در بیابانهاى اطراف مدینه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى این بار اثرى از آنان در بیرون شهر ندیده و به پیشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسیدند و مشاهده خندقى ژرف و عریض در نقاط نفوذپذیر مدینه، آنان را حیرت زده ساخت زیرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى سابقه بود. ناگزیر از آن سوى خندق شهر را محاصره كردند/
محاصره مدینه مطابق بعضى از روایات حدود یك ماه به طول انجامید. سربازان قریش هر وقت به فكر عبور از خندق مى افتادند, با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق كه با فاصله هاى كوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند, روبرو مى شدند و سپاه اسلام هر نوع اندیشه تجاوز را با تیراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى گفت . تیراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هیچ یك از طرفین بر دیگرى پیروز نمى شد
از طرف دیگر, محاصره مدینه توسط چنین لشكرى انبوه , روحیه بسیارى از مسلمانان را بشدت تضعیف كرد بویژه آنكه خبر پیمان شكنى قبیله یهودى <بنى قریظه > نیز فاش شد و معلوم گردید كه این قبیله به بت پرستان قول داده اند كه به محض عبور آنان از خندق , اینان نیز از این سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله كنند
روزهاى حساس و بحرانى
قرآن مجید وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جریان این محاصره در سوره احزاب بخوبى
ترسیم كرده است :
<اى كسانى كه ایمان آورده اید نعمت خدا را بر خویش یادآور شوید, در آن هنگام كه لشكرهاى (عظیمى ) به سراغ شما آمدند, ولى ما باد و طوفان سخت و لشكریانى كه آنان را نمى دیدید بر آنها فرستادیم (و به این وسیله آنها را در هم شكستیم ) و خداوند به آنچه انجام مى دهید, بیناست
به خاطر بیاورید زمانى را كه آنها از طرف بالا و پایین شهر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره كردند) و زمانى را به یاد آورید كه چشمها از شدت وحشت خیره شده بود و جانها به لب رسیده بود و گمانهاى گوناگون (بدى ) به خدا مى بردید! در آن هنگام مومنان آزمایش شدند و تكان سختى خوردند
به خاطر بیاورید زمانى را كه منافقان و كسانى كه در دلهایشان بیمارى بود, مى گفتند خدا و پیامبرش جز وعده هاى دروغین به ما نداده اند.
نیز به خاطر بیاورید زمانى را كه گروهى از آنها گفتند: اى اهل یثرب !(مردم مدینه ) اینجا جاى توقف شما نیست , به خانه هاى خود باز گردید. و گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است , در حالى كه بدون حفاظ نبود, آنها فقط مى خواستند (از جنگ ) فرار كنند
آنها چنان ترسیده بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه بر آنان وارد مى شدند و پیشنهاد بازگشت به سوى شرك به آنها مى كردند, مى پذیرفتند, و جز مدت كمى براى انتخاب این راه درنگ نمى كردند.( 36)
اما با وجود وضع دشوارى مسلمانان , خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه این وضع براى آنان سخت و گران بود; زیرا هوا رو به سردى مى رفت و از طرف دیگر, چون آذوقه و علوفه اى كه تدارك دیده بودند تنها براى جنگ كوتاه مدتى مانند جنگ بدر و احد كافى بود, با طول كشیدن محاصره , كمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مى آورد و مى رفت كه حماسه و شور جنگ از سرشان بیرون برود و سستى و خستگى در روحیه آنان رخنه كند. از این جهت سران سپاه چاره اى جز این ندیدند كه رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به نحوى بن بست جنگ را بشكنند. از این رو پنج نفر از قهرمانان لشكر احزاب , اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باریكى به جانب دیگر خندق پریدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند
یكى از این جنگاوران , قهرمان نامدار عرب بنام <عمرو بن عبدود> بود كه نیرومندترین و دلاورترین مرد رزمنده عرب به شمار مى رفت , او را با هزار مرد جنگى برابر مى دانستند و چون در سرزمینى بنام <یلیل > به تنهایى بر یك ];ّّ گروه دشمن پیروز شده بود, <فارس یلیل > شهرت داشت . عمرو در جنگ بدر شركت جسته و در آن زخمى شده بود و به همین دلیل از شركت در جنگ احد باز مانده بود و اینك در جنگ خندق براى آنكه حضور خود را نشان دهد, خود را نشاندار ساخته بود
عمرو پس از پرش از خندق , فریاد <هل من مبارز> سرداد و چون كسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد, جسورتر گشت و عقائد مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت : <شما كه مى گویید كشتگانتان در بهشت هستند و مقتولین ما در دوزخ , آیا یكى از شما نیست كه من او را به بهشت بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه كند؟!>
سپس اشعارى حماسى خواند و در ضمن آن گفت : <بس كه فریاد كشیدم و در میان جمعیت شما مبارز طلبیدم , صدایم گرفت !>(37)
نعره هاى پى در پى عمرو, چنان رعب و ترسى در دلهاى مسلمانان افكنده بود كه در جاى خود میخكوب شده قدرت حركت و عكس العمل از آنان سلب شده بود.(38)
هر بار كه فریاد عمرو براى مبارزه بلند مى شد, فقط على -ع - بر مى خاست و از پیامبر اجازه مى خواست كه به میدان برود, ولى پیامبر موافقت نمى كرد. این كار سه بار تكرار شد. آخرین بار كه على -ع - باز اجازه مبارزه خواست , پیامبر به على -ع - فرمود: این عمرو بن عبدود است ! على -ع - فرمود: من هم على هستم !(39)
سرانجام پیامبر اسلام (ص ) موافقت كرد و شمشیر خود را به او داد, و عمامه بر سرش بست و براى او دعا كرد
على -ع - كه به میدان جنگ رهسپار شد, پیامبر اسلام (ص ) فرمود: <برز الاسلام كله الى الشرك كله >: تمام اسلام در برابر تمام كفر قرار گرفته است . (40)
این بیان بخوبى نشان مى دهد كه پیروزى یكى از آنى دو نفر بر دیگرى پیروزى كفر بر ایمان و ایمان بر كفر بود و به تعبیر دیگر, كارزارى بود سرنوشت ساز كه آینده اسلام و شرك را مشخص مى كرد
على -ع - پیاده به طرف عمرو شتافت و چون با او رو در رو قرار گرفت , گفت : تو با خود عهد كرده بودى كه اگر مردى از قریش یكى از سه چیز را از تو بخواهد آن را بپذیرى
او گفت
- چنین است
- نخستین درخواست من این است كه آیین اسلام را بپذیرى
- از این در خواست بگذر
- بیا از جنگ صرف نظر كن و از اینجا برگرد و كار محمد (ص ) را به دیگران واگذار. اگر او راستگو باشد, تو سعادتمندترین فرد به وسیله او خواهى بود و اگر غیر از این باشد مقصود تو بدون جنگ حاصل مى شود
- زنان قریش هرگز از چنین كارى سخن نخواهند گفت . من نذر كرده ام كه تا انتقام خود را از محمد نگیرم بر سرم روغن نمالم
- پس براى جنگ از اسب پیاده شو
- گمان نمى كردم هیچ عربى چنین تقاضایى از من بكند. من دوست ندارم تو به دست من كشته شوى , زیرا پدرت دوست من بود. برگرد, تو جوانى
- ولى من دوست دارم تو را بكشم
عمرو از گفتار على -ع - خشمگین شد و با غرور از اسب پیاده شد و اسب خود را پى كر و به طرف حضرت حمله برد. جنگ سختى درگرفت و دو جنگاور باهم درگیر شدند. عمرو در یك فرصت مناسب ضربت سختى بر سر على -ع - فرود آورد. على -ع - ضربت او را با سپر دفع كرد ولى سپر دو نیم گشت و سر آن حضرت زخمى شد, در همین لحظه على -ع - فرصت را غنیمت شمرده ضربتى محكم بر او فرود آورد و او را نقش زمین ساخت . گرد و غبار میدان جنگ مانع از آن بود كه دو سپاه نتیجه مبارزه را از نزدیك ببینند. ناگهان صداى تكبیر على -ع - بلند شد
غریو شادى از سپاه اسلام برخاست و همگان فهمیدند كه على -ع - قهرمان بزرگ عرب را كشته است .(41)
كشته شدن عمرو سبب شد كه آن چهار نفر جنگاور دیگر كه همراه عمرو از خندق عبور كرده و منتظر نتیجه مبارزه على و عمرو بودند, پا به فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشكرگاه خود بگذرند, ولى یكى از آنان بنام <نوافل > هنگام فرار, با اسب خود در خندق افتاد و على -ع - وارد خندق شد واو را نیز به قتل رساند! با كشته شدن این قهرمان , سپاه احزاب روحیه خود را باختند, و از امكان هر گونه تجاوز به شهر, بكلى ناامید شدند و قبائل مختلف هر كدام به فكر بازگشت به زادگاه خود افتادند
آخرین ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شدید بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناكامى كامل راه خانه هاى خود را در پیش گرفتند.(42)
پیامبر اسلام (ص ) به مناسبت این اقدام بزرگ على -ع - در آن روز به وى فرمود
<اگر این كار تو را امروز با اعمال جمیع امت من مقایسه كنند, بر آنها برترى خواهد داشت ; چرا كه با كشته شدن عمرو, خانه اى از خانه هاى مشركان نماند مگر آنكه ذلتى در آن داخل شد, و خانه اى از خانه هاى مسلمانان نماند مگر اینكه عزتى در آن وارد گشت >.(43)
محدث معروف اهل تسنن , <حاكم نیشابورى >, گفتار پیامبر را با این تعبیر نقل كرده است
لَمبارزْ على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتى الى یوم القیامه .(44)
(پیكار على بن ابیطالب در جریان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قیامت حتماً افضل است
البته فلسفه این سخن روشن است : در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى ترین لحظات خود را مى پیمود وكسى كه با فداكارى بى نظیر خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قیامت تضمین نمود و اسلام از بركت فداكارى او ریشه گرفت , على -ع - بود, بنابراین عبادت همگان مرهون فداكارى اوست
د- فاتح دژ خیبر
پیامبر اسلام در سال هفتم هجرت تصمیم به خلع سلاح یهودیان خیبر گرفت انگیزه پیامبر در این اقدام دو امر بود 1 خیبر به صورت كانون توطئه و فتنه بر ضد حكومت نو بنیاد اسلامى در آمده
بود و یهودیان این قلعه بارها با دشمنان اسلام در حمله به مدینه همكارى داشتند, بویژه در جنگ احزاب نقش مهمى در تقویت سپاه احزاب داشتند
2 گرچه در آن زمان ایران و روم به صورت دو امپراتورى بزرگ , با یكدیگر جنگهاى طولانى داشتند, ولى ظهور];ّّ اسلام به صورت یك قدرت سوم براى آنان قابل تحمل نبود, از اینرو هیچ بعید نبود كه یهودیان خیبر آلت دست كسرى یا قیصر گردند و با آنها براى كوبیدن اسلام همدست شوند و یا همانطور كه مشركان را بر ضد اسلام جوان تشویق كردند, این دو امپراتورى را نیز براى درهم شكستن قدرت این آیین نوخاسته تشویق كنند
این مسائل پیامبر را بر آن داشت كه با هزار و ششصد نفر سرباز رهسپار خیبر شود
قلعه هاى خیبر دارى استحكامات بسیار و تجهیزات دفاعى فراوان بود و مردان جنگى یهود بشدت از آنها دفاع مى كردند
با مجاهدتها و دلاوریهاى سربازان اسلام قلعه ها یكى پس از دیگرى اما به سختى و كندى سقوط كرد ولى دژ <قموص > كه بزرگترین دژ و مركز دلاوران آنها بود, همچنان مقاومت مى كرد و مجاهدان اسلام قدرت فتح و گشودن آن را نداشتند و سر درد شدید رسول خدا (ص ) مانع از آن شده بود كه خود پیامبر (ص ) در صحنه نبرد شخصاً حاضر شود و فرماندهى سپاه را برعهده بگیرد, از اینرو هر روز پرجم را به دست یكى از مسلمانان مى داد و ماءموریت فتح آن قلعه را به وى محول مى كرد ولى آنها یكى پس از دیگرى بدون اخذ نتیجه باز مى گشتند. روزى پرچم را به دست ابوبكر و روز بعد به عمر داد و هر دو نفر بدون اینكه پیروزى به دست آورند به اردوگاه ارتش اسلام باز گشتند
تحمل این وضع براى رسول خدا (ص ) بسیار سنگین بود. حضرت با مشاهده این وضع فرمود: <فردا این پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خداوند این دژ را به دست او مى گشاید; كسى كه خدا و رسول خدا را دوست مى دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مى دارند.>(45)
آن شب یاران پیامبر اسلام در این فكر بودند كه فردا پیامبر پرچم را به دست چه كسى خواهد داد؟ هنگامى كه آفتاب طلوع كرد سربازان ارتش اسلام دور خیمه پیامبر را گرفتند و هر كدام امیدوار بود كه حضرت پرچم را به دست او دهد. در این هنگام پیامبر فرمود
على كجاست ؟عرض كردند: به درد چشم دچار شده و به استراحت پرداخته است . پیامبر فرمود: على را بیاورید.وقتى على (ع ) آمد, حضرت براى شفاى چشم او دعا كرد و به بركت دعاى پیامبر ناراحتى على (ع ) بهبود یافت . آنگاه پرچم را به دست او داد. على (ع ) گفت
یا رسول الله آنقدر با آنان مى جنگم تا اسلام بیاورند. پیامبر فرمود: به سوى آنان حركت كن و چون به قلعه آنان رسیدى , ابتداءًا آنان را به اسلام دعوت كن و آنچه در برابر خدا وظیفه دارند (كه از آیین حق الهى پیروى كنند) به آنان یادآورى كن . به خدا سوگند اگر خدا یك نفر را به دست تو هدایت كند, بهتر از این است كه دارى شتران سرخ موى باشى . (47)(46)
على ع رهسپار این ماموریت شد و آن قلعه محكم و مقاوم را با شجاعتى بى نظیر فتح نمود پیك و نماینده مخصوص پیامبر (ص )
پیك و نماینده مخصوص پیامبر (ص )
متجاوز از بیست سال بود كه منطق اسلام بر ضد شرك و بت پرستى در سرزمین حجاز میان قبائل مشرك عرب انتشار یافته بود و در این فاصله اكثریت قریب به اتفاق آنان از منطق اسلام درباره بتان و بت پرستان , آگاهى پیدا كرده بودند و مى دانستند كه بت پرستى چیزى جز تقلید كوركورانه از نیاكان نیست و معبودهاى باطل آنان , آنچنان ذلیل و خوارند كه نه تنها نمى توانند درباره دیگران كارى انجام دهند, بلكه نمى توانند حتى ضررى را از خود دفع كنند و یا نفعى كنند و یا نفعى به خود برسانند و چنین معبودهاى زبون و بیچاره اى , هرگز در خور ستایش و خضوع نیستند
گروهى كه با وجدان بیدار و دلى روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند, در زندگى خود دگرگونى عمیقى پدید آورده و از بت پرستى به آیین توحید و یكتا پرستى گرویده بودند. خصوصاً, هنگامى كه پیامبر مكه را فتح نمود, گویندگان مذهبى توانستند در محیط آزاد به بیان و تبلیغ این دین بپردازند و در نتیجه اكثریت قابل ملاحظه اى در شهرها و بخشها و دهكده ها به بت شكنى پرداختند و نداى جانفزاى توحید در بیشتر نقاط حجاز طنین انداز گردید. ولى گروهى متعصب و نادان كه رها كردن عادات دیرینه براى آنان , بسیار سخت بود و پیوسته با وجدان و سرشت انسانى خود در كشمكش بودند, از عادات زشت خود دست برنداشته و از خرافات و اوهام كه دهها مفاسد اخلاقى و اجتماعى را در برداشت , پیروى مى كردند. بنابراین , وقت آن رسیده بود كه پیامبر گرامى هر نوع مظاهر بت پرستى و حركت غیرانسانى را با نیروى نظامى در هم بكوبد و با توسل به قدرت , بت پرستى را كه سرچشمه مفاسد اخلاقى و اجتماعى و اصولاً یك نوع تجاوز به حریم انسانیت است , ریشه كن سازد
در این هنگام آیات سوره <برائت > نازل شد و پیامبر اسلام ماموریت یافت كه بیزارى خدا و پیامبر او را از مشركان در مراسم حج , در آن اجتماع بزرگ كه حجاج از همه نقاط در مكه گرد مى آیند, اعلام بدارد و با صداى رسا, به اطلاع بت پرستان حجاز برساند كه باید وضع خود راتا چهار ماه آینده روشن كنند: هرگاه به آیین توحید بگروند در ردیف دیگر مسلمانان قرار خواهند گرفت وبه سان دیگران از مزایاى مادى و معنوى اسلام بهره مند خواهند بود و اگر بر لجاجت و عناد خود باقى بمانند پس از چهار ماه باید آماده نبرد شوند و بدانند در هر لحظه اى كه دستگیر شوند كشته خواهند شد
آیات سوره برائت , موقعى نازل شد كه پیامبر تصمیم بر شركت در مراسم حج نداشت زیرا در سال پیش كه سال فتح مكه بود, خانه خدا را زیارت كرده بود و تصمیم داشت در سال آینده كه آن را بعدها<حجه الوداع > نامیدند, شركت كند, از این جهت ناگزیر بود كسى رابراى ابلاغ الهى انتخاب كند. بدین منظور نخست ابوبكر را به حضور طلبید و قسمتى از آیات آغاز سوره برائت را به او آموخت و او را با چهل تن روانه مكه ساخت , تا در روز عید قربان , این آیات را بر آنان فروخواند
ابوبكر راه مكه را در پیش گرفت كه ناگهان وحى الهى نازل گردید و به پیامبر دستور داد كه این پیامها را, باید خود پیامبر و یا كسى كه از او است به مردم برساند و غیر از این دو نفر, كسى براى این كار صلاحیت ندارد.(48)
آیا این فردى كه از دیدگاه وحى از پیامبر بود و این جامه بر اندام او دوخته شده بود چه كسى بود؟
چیزى نگذشت كه پیامبر على (ع ) را احضار نمود و به او فرمان داد كه راه مكه را در پیش گیرد, و ابوبكر را در راه دریابد و آیات را از او بگیرد و به او بگوید كه وحى الهى , پیامبر را مامور ساخته است كه این آیات را یا خود پیامبر و یا فردى كه از او است باید براى مردم بخواند, از این جهت انجام این كار به من محول شده است .
على (ع ) با <جابر> و گروهى از یاران رسول خدا, در حالى كه بر شتر مخصوص پیامبر (ص ) سوار شده بود, راه مكه را در پیش گرفت و سخن پیامبر را به ابوبكر رسانید. او نیز آیات را به على (ع ) تسلیم نمود
امیر مومنان وارد مكه شد و روز دهم ذى الحجه بالاى جمزه عقبه , با ندایى رسا, آیات نخستین سوره برائت را قرائت نمود و اخطاریه چهار ماده اى پیامبر را با صداى بلند به گوش تمام شركت كنندگان رسانید(49)این پیام , همه مشركان فهمیدند كه تنها چهار ماه مهلت دارند كه تكلیف خود را با حكومت اسلامى روشن سازند. آیات قرآن و اخطاریه پیامبر تاثیر عجیبى در افكار مشركین بخشید و هنوز چهار ماه سپرى نشده بود كه آنان دسته دسته رو به آیین توحید آوردند, در سال دهم هجرت به آخر نرسیده بود كه شرك در حجاز ریشه كن ];ّّ گردید
هنگامى كه ابوبكر از عزل خود آگاه شد با ناراحتى خاصى به مدینه بازگشت و به حضور پیامبر (ص ) رسید و زبان به گله گشود و گفت
مرا براى این كار (ابلاغ آیات الهى و خواندن اخطاریه ) لایق و شایسته دیدى , ولى چیزى نگذشت مرا از این مقام عزل و بركنار نمودى , آیا در این مورد فرمانى از خدا رسید؟
پیامبر در پاسخ فرمود: پیك الهى در رسید و گفت جز من و یا كسى كه از خود من است , شخص دیگرى براى این كار صلاحیت ندارد.(50)
4 از وفات پیامبر (ص ) تا خلافت ظاهرى آن حضرت
پیش از آغاز این بخش , مقدمتاً یادآور مى شویم كه جریان امامت , از رحلت پیامبر (ص ) (در ماه
صفر سال 11هجرى ) تا سال وفات امام حسن عسكرى (ع ) در ماه ربیع الاول سال 260به طور تقریبى چهار دوره را گذرانده , و هر دوره از لحاظ موضعگیرى امامان در برابر قدرتهاى مسلط, داراى ویژگیهایى بوده است . این دوره ها عبارت بودند از
1- دوره صبر یا مداراى امام با این قدرتها. این دوره سراسر بیست و پنج سال میانه رحلت پیامبر ص (سال 11 هجرى ) تا آغاز خلافت ظاهرى امیرمومنان (سال 35هجرى ) را در بر مى گیرد
2 دروه به قدرت رسیدن امام . این دوره همان چهار سال و نه ماه خلافت امیرمومنان و چند ماه خلافت امام حسن (ع ) است كه با همه كوتاهى و با وجود ملامتها و دردسرهاى فراوانى كه از سوى دشمنان رنگارنگ اسلام براى این دو بزرگوار تراشیده شد, درخشنده ترین سالهاى حكومت اسلامى به شمار مى آید
3 دوره تلاش سازنده كوتاه مدت براى ایجاد حكومت و رژیم اسلامى . این دوره شامل بیست سال فاصله صلح امام حسن ع (در سال 41 تا حادثه شهادت امام حسین (در محرم سال 61 است . پس از ماجراى صلح , عملا كار نیمه مخفى شیعه شروع شده و برنامه هایى كه هدفش تلاش براى بازگرداندن قدرت به خاندان پیامبر در فرصت مناسب بود, آغاز گشت . این فرصت , طبق برآورد عادى چندان دور از دسترس نبود, و با پایان یافتن زندگى شرارت آمیز معاویه , امید آن وجود داشت
4 و بالاخره چهارمین دوره , تعقیب وادامه همین روش در برنامه هایى دراز مدت بود. این دوره در طول نزدیك به دو قرن و با پیروزیها و شكستهایى در مراحل گوناگون , همراه با پیروزى قاطع در زمینه كار ایدئولوژیك و آمیخته با صدها تاكتیك مناسب و مزین با هزاران جلوه از اخلاص و فداكارى , تعقیب گردید.(51)
در گذشت پیامبر و مسئله رهبرى
على (ع ) پس از پیامبر شایسته ترین فرد عالى براى اداره امور جامعه اسلامى بود و در حوزه
اسلام بجز پیامبر اسلام هیچ كس از نظر فضیلت , تقوا, بینش فقهى , قضائى , جهاد و كوشش در راه خدا و سایر صفات عالى انسانى به پایه على (ع ) نمى رسید. به دلیل همین شایستگیها, آن حضرت بارها به دستور خدا و توسط پیامبر اسلام به عنوان رهبر آینده مسلمانان معرفى شده بود كه از همه آنها مهمتر جریان <غدیر> است . از این نظر انتظار مى رفت كه پس از درگذشت پیامبر, بلافاصله على (ع ) زمام امور را در دست گیرد و رهبرى مسلمین را ادامه دهد. اما عملا چنین نشد و مسیر خلافت اسلامى پس از پیامبر منحرف گردید و على ع از صحنه سیاسى و مركز تصمیم گیرى در ادامه امور جامعه بدور ماند
دو راهى سرنوشت ساز
على (ع ) این انحراف را تحمل نكرد و سكوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلالها و
احتجاجهاى متین خود, خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد, ولى مرور ایام و سیر حوادث نشان داد كه این گونه اعتراضها چندان سودى ندارد و خلیفه و هوادارانش در حفظ و ادامه قدرت خود مصرند. در این هنگام على بر سر دو راهى حساس و سرنوشت سازى قرار گرفت : یا مى بایست به كمك رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستین خویش كه حكومت جدید را مشروع و قانونى نمى دانستند, بپاخیزد و با توسل به قدرت , خلافت و حكومت را قبضه كند, و یا آنكه وضع موجود را تحمل كرده و در حدود امكان به حل مشكلات مسلمانان و انجام وظائف خود بپردازد. از آنجا كه در رهبریهاى الهى , قدرت و مقام , هدف نیست , بلكه هدف چیزى بالاتر از ارجدارتر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبرى براى این است كه به هدف تحقق ببخشد, لذا اگر روزى رهبر بر سر دوراهى قرار گرفت و ناگزیر شد كه از میان مقام و هدف , یكى را برگزیند, باید از مقام رهبرى دست بردارد و هدف را مقدمتر از حفظ مقام و موقعیت رهبرى خویش بشمارد. على (ع ) كه با چنین وضعى روبرو شده بود, راه دوم را برگزید. او با ارزیابى اوضاع و احوال جامعه اسلامى به این نتیجه رسید كه اگر اصرار به قبضه كردن حكومت و حفظ مقام و موقعیت رهبرى خود نماید, وضعى پیش مى آید كه زحمات پیامبر اسلام و خونهاى پاكى كه در راه این هدف و براى آبیارى نهال اسلام ریخته شده است , به هدر مى رود
امام در خطبه <شقشقیه >از این دوراهى دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنین یاد مى كند
<...من رداى خلافت را رها ساختم , و دامن خود را از آن درپیچیدم (و كنار رفتم ),در حالى كه در این اندیشه فرو رفته بودم كه آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (وحق خود و مردم را بگیرم ) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتى كه پدید آورده اند, صبر كنم ؟ محیطى كه پیران را فرسوده , جوانان را پیر و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وامى دارد
(عاقبت ) دیدم بردبارى و صبر, به عقل و خرد نزدیكتر است , لذا شكیبایى ورزیدم , ولى به كسى مى ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد, با چشم خود مى دیدم میراثم را به غارت مى برند.>!(52)
امام به صبر خود در برابر انحراف اسلامى از مسیر اصلى خود به منظور حفظ اساس اسلام در موارد دیگر نیز اشاره نموده است از آن جمله در آغاز خلافت عثمان كه راى شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وى افتاد, امام رو به دیگر اعضاى شورا كرده و فرمود
<خوب مى دانید كه من از همه كس به خلافت شایسته ترم .به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمین روبراه باشد و در هم نریزد, و به غیر از من به دیگرى ستم نشود, همچنان مدارا خواهم كرد.>(53)
خطرهاى داخلى و خارجى

  ممكن است سوءال شود كه چه خطرهایى در آن زمان جامعه نوبنیاد اسلامى را تهدید مى كرد؟


< گفتیم كه على ع با ملاحظه خطرهایى كه در صورت قیام او جامعه اسلامى را تهدید مى كرد, از
قیام و اقدام مسلحانه خوددارى كرد. ممكن است سوءال شود كه چه خطرهایى در آن زمان جامعه نوبنیاد اسلامى را تهدید مى كرد؟
در پاسخ این سوال مى توان خطرهاى داخلى و خارجى و ملاحظات و موانعى را كه باعث شد على (ع ) از قیام مسلحانه صرفنظر كند, بدین ترتیب دسته بندى كرد
1 اگر امام با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضه حكومت و خلافت برمى آمد, بسیارى از عزیزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبرى او معتقد بودند, از دست مى داد. علاوه بر اینها گروه بسیارى از صحابه پیامبر];ّّ كه به خلافت امام راضى نبودند, كشته مى شدند. این گروه , هر چند در مسئله رهبرى در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند و روى كینه ها و عقده هایى كه داشتند, راضى نبودند زمام امور در دست على (ع ) قرار بگیرد, ولى در امور دیگر اختلافى با امام نداشتند, و با كشته شدن این عده كه به هر حال قدرتى در برابر شرك و بت پرستى و مسیحیگرى و یهودیگرى به شمار مى رفتند, قدرت مسلمانان در مركز به ضعف مى گرایید
امام هنگامى كه براى سركوبى پیمان شكنان (طلحه و زبیر) عازم <بصره > مى گردید, خطبه اى ایراد كرد و در آن انگشت روى این موضوع حساس گذاشت و فرمود
<هنگامى كه خداوند پیامبر خود را قبض روح كرد, قریش با خودكامگى , خود را بر ما مقدم شمرده ما را كه به رهبرى امت از همه شایسته تر بودیم , از حق خود باز داشت , ولى من دیدم كه صبر و بردبارى بر این كار, بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان ریخته شدن خون آنان است زیرا مردم , به تازگى اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشكى مملو از شیر بود كه كف كرده باشد و كوچكترین سستى و غفلت آن را فاسد مى سازد, و كوچكترین فرد, آن را وارونه مى كند>.(54)
2 از آنجا كه بسیارى از گروهها و قبائلى كه در سالهاى آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند, هنوز آموزشهاى لازم اسلامى را ندیده بودند و نور ایمان كاملا در دل آنها نفوذ نكرده بود, هنگامى كه خبر درگذشت پیامبر اسلام در میان آنان منتشر گردید, گروهى از آنان پرچم <ارتداد> و بازگشت به بت پرستى را برافراشتند و عملا با حكومت اسلامى در مدینه مخالفت نموده و حاضر به پرداخت مالیات اسلامى نشدند و باگردآورى نیروى نظامى , مدینه را بشدت مورد تهدید قرار دادند. به همین جهت نخستین كارى كه حكومت جدید انجام داد این بود كه گروهى از مسلمانان را براى نبرد با <مرتدان > و سركوبى شورش آنان بسیج كرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید.(55)
در چنین موقعیتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام , پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهدید مى كردند, هرگز صحیح نبود كه امام پرچم دیگرى به دست بگیرد و قیام كند
امام در یكى از نامه هاى خود كه به مردم مصر نوشته است , به این نكته اشاره مى كند و مى فرماید
<...به خدا سوگند هرگز فكر نمى كردم و به خاطرم خطور نمى كرد كه عرب بعد از پیامبر, امر امامت و رهبرى را از اهل بیت او بگردانند و (در جاى دیگر قرار دهند, و باور نمى كردم ) خلافت را از من دور سازند! تنها چیزى كه مرا ناراحت كرد, اجتماع مردم در اطراف فلانى (ابوبكر) بود كه با او بیعت كنند. (وقتى كه چنین وضعى پیش آمد) دست نگه داشتم تا اینكه با چشم خود دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دین محمد (ص ) را نابود سازند. (در اینجا بود) كه ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یارى نكنم باید شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصیبت آن براى من از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگتر بود, چرا كه این بهره دوران چند روزه دنیا است كه زائل و تمام مى شود, همانطور كه <سراب > تمام مى شود و یا ابرها از هم مى پاشند. پس در این پیشامدها به پاخاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محكم گردید.>(56)
همچنین امام در نخستین روزهاى خلافت خود طى خطبه اى این موضوع را یادآورى نمود.<عبدالله بن جناده > مى گوید: من در نخستین روزهاى زمامدارى على (ع ) از مكه وارد مدینه شدم , دیدم همه مردم در مسجد پیامبر دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را مى كشند, ناگهان على (ع ) در حالى كه شمشیر خود را حمایل كرده بود, از خانه بیرون آمد, دیده ها به سوى او خیره شد, او در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند چنین آغاز كرد
<هان اى مردم ! آگاه باشید روزى كه پیامبر گرامى از میان ما رخت بر بست , فكر مى كردیم كسى با ما, درباره حكومتى كه او پى افكنده بود, نزاع و رقابت نمى كند, و به حق ما چشم طمع نمى دوزد زیرا ما وارث و ولى و عترت او بودیم , اما برخلاف انتظار, گروهى از قوم ما به حق ما تجاوز كرده و خلافت را از ما سلب كردند و حكومت به دست دیگران افتاد
به خدا سوگند اگر ترس از ایجاد شكاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود, و بیم آن نمى رفت كه بار دیگر كفر و بت پرستى به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود, با آنان به گونه دیگرى رفتار مى كردیم >(57)
3 علاوه بر خطر مرتدین , مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند <مسیلمه >, <طلیحه > و <سجاح > نیز در صحنه ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نیروهاى دور خود گردآوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحمات نیروهاى آنان شكست خوردند
4 خطر حمله احتمالى رومیان نیز مى توانست مایه نگرانى دیگرى براى جبهه مسلمین باشد, زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو یا درگیر شده بودند و رومیان مسلمان را براى خود خطرى جدى تلقى مى كردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر على (ع ) دست به قیام مسلحانه مى زد, با تضعیف جبهه داخلى مسلمانان , بهترین فرصت به دست رومیان مى افتاد كه از این ضعف استفاده كنند
با در نظر گرفتن نكات فوق , بخوبى روشن مى شود كه چرا امام صبر را بر قیام ترجیح داد. و چگونه با صبر و تحمل و تدبیر و دور اندیشى , جامعه اسلامى را از خطرهاى بزرگ نجات داد و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دو دستگى نمى ترسید, هرگز اجازه نمى داد رهبرى مسلمانان از دست اوصیاء و خلفاى راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد
فعالیتهاى امیر مومنان ع در دوران خلفا
فعالیت امام در این مدت در امور یادشده در زیر خلاصه مى گردد: 1 عبادت و بندگى خدا, آنهم به صورتى كه در شان شخصیتى مانند على بود, تا آنجا كه
امام سجاد (ع ) عبادت و تهجد عجیب خود را در برابر عبادتهاى جد بزرگوار خود, ناچیز مى داند
2 تفسیر قرآن و حل مشكلات بسیارى از آیات , و تربیت شاگردانى مانند <عبدالله بن عباس > كه بزرگترین مفسر اسلام , در میان اصحاب به شمار مى رفت
3 پاسخ به پرسشهاى دانشمندان ملل جهان , بالاخص یهود و مسیحیان كه پس از در گذشت پیامبر براى تحقیق و پژوهش درباره آیین وى , رهسپار مدینه مى شدند و سئوالاتى را مطرح مى نمودند و پاسخگویى جز على (ع ), كه تسلط او بر تورات و انجیل از خلال سخنانش روشن بود, پیدا نمى كردند و اگر این خلا به وسیله امام پر نمى شد جامعه اسلامى در سرشكستگى شدیدى فرو مى رفت , و هنگامى كه امام به كلیه سئوالات آنها پاسخهاى دندان شكن مى داد, شادمانى و شكفتگى عظیمى در چهره خلفا كه بر جاى پیامبر نشسته بودند, پدیدار مى شد
4 بیان حكم شرعى و رویدادهاى نوظهور كه در اسلام سابقه نداشت و یا قضیه چنان پیچیده بود كه قضات از داروى درباره آن ناتوان بودند. این نقطه از نقاط حساس زندگى امام است و اگر در میان صحابه شخصیتى مانند على (ع ) نبود كه به تصدیق پیامبر گرامى داناترین امت و آشناترین آنها به موازین قضا و داورى به شمار مى رفت ,];ّّ بسیارى از مسائل در صدر اسلام به صورت عقده لاینحل و گره كورى باقى مى ماند
همین حوادث نوظهور ایجاب مى كرد كه پس از رحلت پیامبر گرامى , امام آگاه و معصومى بسان پیامبر كه بر تمام اصول و فروع اسلام تسلط كافى داشت , در میان مردم باشد و علم وسیع و گسترده او, امت را از گرایشهاى نامطلوب و عمل به قیاس و گمان باز دارد و این موهبت بزرگ به تصدیق تمام یاران رسول خدا ص جز امیر المومنین (ع ) در كسى نبود
قسمتى از داوریهاى امام و استفاده ابتكارى و جالب وى از آیات قرآن در كتابهاى حدیث و تاریخ منعكس است و بعضى از دانشمندان قسمتى از آنها را در كتاب مستقل گردآورده اند. (58)
5 تربیت و پرورش گروهى كه ضمیر پاك و روح آماده اى براى سیر و سلوك داشتند تا در پرتو رهبرى و نفوذ معنوى امام بتوانند قله هاى كمالات معنوى را فتح كنند و آنچه را كه با دیده ظاهرى نمى بینند با دیده دل و چشم باطنى ببینند
6 كار و كوشش براى تامین زندگى بسیارى از بینوایان و درماندگان , تا آنجا كه امام با دست خود باغ احداث مى كردند و قنات حفر مى نمود و آن را در راه خدا وقف مى كرد
7 هنگامى كه دستگاه خلافت در مسائل سیاسى و پاره اى از مشكلات با بن بست روبرو مى شد, امام یگانه مشاور مورد اعتمادى بود كه با واقع بینى خاصى مشكلات را از سر راه برمى داشت و مسیر كار را معین مى كرد, و برخى از این مشاوره ها در نهج البلاغه و نیز كتابهاى تاریخ وارد شده است
امام و حل مشكلات علمى و سیاسى خلفا
تاریخ گواهى مى دهد كه ابوبكر و عمر در مدت خلافت خود در مسائل سیاسى , معارف و عقائد,
تفسیر قرآن , فروع و احكام اسلام به امام مراجعه مى كردند و از مشاوره و راهنمایى و آگاهى امام از اصول و فروع اسلام , كاملا بهره مى بردند كه ذیلا چند نمونه از آن را كه در تاریخ ضبط شده است , از نظر خوانندگان مى گذرانیم
جنگ با رومیان
یكى از دشمنان سرسخت حكومت جوان اسلام , امپراتورى روم بود كه پیوسته مركز حكومت
اسلامى را از جانب شمال تهدید مى كرد و پیامبر گرامى (ص ) تا آخرین لحظه زندگى خود از فكر روم غافل نبود. در سال هشتم هجرت گروهى را به فرماندهى <جعفر طیار> روانه كرانه هاى شام كرد, ولى سپاه اسلام با از دست دادن سه فرمانده و تعدادى از سربازان اسلام بدون اخذ نتیجه به مدینه بازگشت . براى جبران این شكست , پیامبر گرامى در سال نهم با سپاهى گران عازم تبوك گردید, ولى بدون آنكه با سپاه دشمن روبرو گردد, به مدینه بازگشت و این سفر نتایج درخشانى داشت كه در تاریخ مذكور است - مع الوصف - خطر حمله روم همیشه فكر پیامبر را به خود مشغول مى داشت , به همین جهت در آخرین لحظه هاى زندگى كه در بستر بیمارى افتاده بود, سپاهى از مهاجر و انصار ترتیب داد كه رهسپار كرانه هاى شام شوند. این سپاه به عللى مدینه را ترك نگفت و پیامبر, در حالى كه سپاه اسلام , در چند كیلومترى مدینه اردو زده بود چشم از جهان فرو بست
پس از درگذشت پیامبر, فضاى سیاسى مدینه با تثبیت خلافت ابوبكر, بعد از بحران , به آرامش گرایید. ابوبكر كه زمام امور را به دست گرفته بود, در اجراى فرمان پیامبر (نبرد با رومیان ) كاملا دو دل بود, از اینرو با گروهى از صحابه مشاوره كرد, هر كدام نظرى دادند كه او را قانع نساخت , سرانجام با امام با مشاوره پرداخت , امام او را بر اجراى دستور پیامبر تشویق كرد و افزود: اگر نبرد كنى پیروز خواهى شد. خلیفه از تشویق امام , خوشحال شد و];ّّ گفت : فال نیكى زدى و به خیر بشارت دادى . (59)
على (ع ) و مشاوره هاى سیاسى خلیفه دوم با وى
امام در دوران خلیفه دوم نیز مشاور مهم و گرهگشاى بسیارى از مشكلات سیاسى و علمى و
اجتماعى خیلفه بود. اینك به یك نمونه از مواردى كه خلیفه دوم از فكر امام در مسائل سیاسى استفاده كرده است , اشاره مى كنیم
در سال چهار ده هجرى در سرزمین <قادسیه > نبرد سختى میان سپاه اسلام و نظامیان ایران رخ داد كه سرانجام فتح و پیروزى از آن مسلمانان گردید و <رستم فرخ زاد> - فرمانده كل قواى ایران -با گروهى به قتل رسید. با این پیروزى , سراسر عراق زیر پوشش نفوذ سیاسى و نظامى اسلام در آمد و <مدائن > كه مقر حكومت سلاطین ساسانى بود, در تصرف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ایران به داخل كشور عقب نشنى كردند
مشاوران و سران نظامى ایران بیم آن داشتند كه سپاه اسلام كم كم پیشروى كند, و سراسر كشور را به تصرف خود در آورد. براى مقابله با چنین حمله خطرناك <یزدگرد> پادشاه ایران , سپاهى یكصد و پنجاه هزار نفرى به فرماندهى <فیروزان > ترتیب داد تا جلوى هر نوع حمله ناگهانى را بگیرد و حتى در صورت مساعد بودن وضع , دست به حمله تهاجمى زند
<سعد وقاص >, فرمانده كل قواى مسلمانان (و به نقلى <عمار یاسر> كه حكومت كوفه را در اختیار داشت ) نامه اى به عمر نوشت و خلیفه را از تحركهاى دشمن آگاه ساخت و افزود: سپاه كوفه , آماده اند كه نبرد را آغاز كنند و پیش از آنكه دشمن شروع به جنگ كند, آنان براى ارعاب دشمن دست به حمله زنند
خلیفه به مسجد رفت , سران صحابه را جمع كرد و آنان را از تصمیم خود مبنى بر اینكه مى خواهد مدینه را ترك گوید و در منطقه اى میان بصره و كوفه فرود آید, و از آن نقطه رهبرى سپاه را به دست بگیرد, آگاه ساخت
در این موقع <طلحه > برخاست و خلیفه را بر این كار تشویق كرد و سخنانى گفت كه بوى تملق و چاپلوسى بخوبى از آن استشما مى شد
پس از او <عثمان > برخاست و نه تنها خلیفه را به ترك مدینه تشویق كرد, بلكه افزود: به سپاه شام و یمن بنویس كه همگى منطقه خود را ترك كنند و به تو بپیوندند و تو با این جمع انبوه بتوانى با دشمن روبرو شوى
در این موقع <امیر مومنان (ع )> برخاست و فرمود
پیروزى و شكست این امر (اسلام ) بستگى به فزونى نیرو و كمى جمعیت نداشته است , این دین خدا است كه آن را پیروز ساخت و سپاه اوست كه خود آن را آماده و یارى كرد تا آنكه به آنجا كه باید برسند رسید و به هر جا كه باید طلوع بكند طلوع كرد, از ناحیه خداوند به ما وعده پیروزى داده شده است , و مى دانیم كه خداوند به وعده خود جامه عمل پوشانیده و سپاه خویش را یارى خواهد كرد
موقعیت زمامدار, همچون رشته مهره ها است كه آنها را گرد آورد به هم پیوند مى دهد. اگر رشته از هم بگسلد, مهره ها پراكنده مى شوند و سپس هرگز نمى توان آنها را جمع آورى كرده و از نو نظام بخشید
امروز, اگر چه عرب از نظر تعداد كم است , اما نیروى اسلام فراوان , و در پرتو اجتماع و اتحاد و هماهنگى , عزیز و نیرومند است . بنابراین تو (خلیفه ) همچون محور سنگ آسیاب , جامعه را به وسیله مسلمانان به گردش در آور, و با همكارى آنان در نبرد, آتش جنگ را براى دشمنان شعله ور ساز, زیرا اگر شخصا از این سرزمین خارج شوى , عرب از اطراف اكناف سر از زیر بار فرمانت بیرون خواهد برد, و آنگاه آنچه پشت سرگذاشته اى , مهمتر از آن ];ّّ خواهد بود كه در پیش رو دارى .
اگر فردا چشم عجمها بر تو افتد, خواهند گفت : این اساس و ریشه (رهبر) عرب است , اگر ریشه این درخت را قطع كنید, راحت مى شوید, و این فكر, آنان را در مبارزه با تو و طمع در نابودى تو حریص تر و سرسخت تر خواهد ساخت .
اما اینكه گفتى آنان براى جنگ با مسلمانان آماده مى شوند و از این موضوع نگرانى , بدان كه خداوند بیش از تو این كار را ناخوش دارد, و او بر تغییر آنچه نمى پسندد, تواناتر است
واما اینكه به فزونى تعداد سربازان دشمن اشاره كردى , (بدان كه ) ما, در گذشته , در نبردها, روى تعداد افراد تكیه نمى كردیم , بلكه بر یارى و كمك خداوندى حساب مى كردیم (و پیروز هم مى شدیم .)(60)
عمر پس از شنیدن سخنان امام نظر او را پسندید و از رفتن منصرف شد.(61)
با توجه به این گرهگشاییها بود كه عمر مى گفت : به خدا پناه مى برم كه مشكلى پیش بیاید و ابوالحسن (على ) براى حل آن حضور نداشته باشد.(62)
5 - از خلافت تا شهادت
چگونگى بیعت با امیرمومنان (ع )
عثمان به دنبال فساد مالى و ادارى , تصرفهاى غیرمجاز و صد در صد غیر مشروع در بیت المال و
همچنین گماشتن افراد نالایق از بنى امیه و خویشان خود در راس مناصب دولتى و بالاخره بر اثر كنار زدن افراد شایسته اعم از مهاجران و انصار, و سپردن مقدرات امت اسلامى به دست بنى امیه , خشم مردم را برانگیخت و چون به اعتراضها و درخواستهاى مكرر و مشروع مسلمانان در مورد تغییر استانداران و فرمانداران فاسد, ترتیب اثر نداد, سرانجام شورش و انقلاب بر ضد حكومت وى به وجود آمد و منجر به قتل او گردید و سپس مردم با على (ع ) به عنوان خلافت بیعت كردند. از این لحاظ حكومت على (ع ) كه پس از قتل عثمان روى كار آمد, یك حكومت انقلابى و حاصل شورش مردم بر ضد مفاسد و مظالم حكومت پیشین بود
یكى از نمونه هاى فساد حكومت عثمان این بود كه وى <حكم بن ابى العاص > را با پسرش <مروان > كه پیامبر اسلام ص وى را به طائف تبعید كرده بود و حتى ابوبكر و عمر در زمان حكومتشان جرات برگرداندن وى را پیدا نكرده بودند, به مدینه برگرداند و دختر خود را به مروان تزویج كرد و حتى مسئولیت دفتر دارى خلافت را به مروان سپرد, و این موضوع خشم مردم را برانگیخت
خانه عثمان به مدت چهل و نه روز از طرف انقلابیون در محاصره بود.(63) هر موقع عثمان مى خواست نرمش نشان بدهد, مروان بیشتر خشم مردم را بر مى انگیخت . سرانجام مسلمانان خشمگین به خانه عثمان ریختند و او را به قتل رساندند
موقعیت درخشان على (ع )
انقلابیون تنها در فكر كنار زدن عثمان بودند و هر چند در مدت محاصره خانه عثمان اسم على
(ع ) بر سر زبانها بود, اما برنامه روشنى براى آینده نداشتند, لذا وقتى كه عثمان را كشتند تازه با مشكل انتخاب خلیفه روبرو شدند
از طرف دیگر, از میان اعضاى شوراى شش نفرى كه عبارت بودند از: على , عبدالرحمن بن عوف , عثمان , طلحه , زبیر و سعد بن ابى وقاص , دو نفر از آنان یعنى عبدالرحمن بن عوف و عثمان از دنیا رفته بودند و در بین چهار نفر];ّّ موجود,على (ع ) از همه محبوبتر بود و از حیث فضیلت و سابقه درخشان در اسلام هیچ كدام از آنان به پایه او نمى رسیدند, و همین معنا مردم را بیشتر به سوى على (ع ) مى كشانید
على (ع ) با ارزیابى اوضاع و ملاحظه دگرگونیهایى كه در زمان عثمان رخ داده بود, و نیز دورى و بیخبرى فاحش مسلمین از اسلام اصیل نخستین , خوب مى دانست كه حكومت كردن بعد از فساد و آلودگى دوران حكومت عثمان بسیار مشكل است و مردم , بویژه سران قوم , زیربار اصلاحات مورد نظر او نمى روند و عدالت او را تحمل نمى كنند. از اینرو وقتى كه انقلابیون به حضرت پیشنهاد بیعت كردند, نپذیرفت
به اتفاق مورخان عثمان در ذیحجه سال 35هجرى كشته شد, اما در مورد روز واقعه اختلاف دارند.(64)ر عین حال این نكته مسلم است كه بین قتل او و بیعت مردم با على ع دست كم چهار پنج روز فاصله بوده است .(65)ر این چند روز مردم در تحیر و بلاتكلیفى به سر مى بردند
در این مدت , رهبران انقلاب به حضرت مراجعه مى كردند, ولى او چندان خود را نشان نمى داد, و چون درخواست قبول بیعت مى كردند, از آنجا كه اوضاع را براى قبول خلافت نامساعد مى دید و با این پیشنهاد حجت را بر خود تمام نمى دانست , مى فرمود
<مرا واگذارید و به سراغ شخص دیگرى بروید, زیرا ما به استقبال وضعى مى رویم كه چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد (اوضاع مبهم و پیچیده است ), دلها بر این امر استوار و عقلها ثابت نمى مانند, ابرهاى فساد, فضاى جهان اسلام را تیره و راه مستقیم ناشناخته مانده است
آگاه باشید كه اگر دعوت شما را اجابت كنم , بر طبق علم خویش با شما رفتار خواهم كرد و به سخن این و آن و سرزنش ملامتگران گوش فرا نخواهم داد, اما اگر مرا رها كنید, من هم مانند یكى از شما خواهم بود, شاید من شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به خلیفه شما باشم , و من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است كه امیر و رهبرتان گردم .>(66)
اما چون رفت و آمدها زیاد شد و درخواستهاى مصرانه مسلمانان افزایش یافت و سیل مردم خسته از مظالم پیشین و مشتاق عدالت , به د رخانه حضرت سرازیر گردید,امام احساس وظیفه كرد و ناگزیر بیعت مردم را پذیرفت
امام در چند جاى نهج البلاغه از استقبال پرشور و پافشارى مردم هنگام درخواست بیعت یاد نموده است . از آن جمله مى فرماید
<مردم همانند شتران تشنه كامى كه به آب برسند و ساربان رهایشان ساخته و افسار از سر آنها برگیرد, بر من هجوم آوردند, به یكدیگر تنه مى زدند و فشار مى آوردند آنچنانكه گمان كردم مرا خواهند كشت , یا برخى , برخى دیگر را به قتل خواهند رسانید, سپس این موضوع (قبول خلافت ) را زیر و رو كردم , همه جهاتش را سنجیدم به طورى كه خواب را از چشمم ربود.>(67)
در جاى دیگر صحنه پرشور ازدحام مردم بر گرد وجود خویش را مجسم ساخته تابلوى گویایى از خوشحالى و شور و هیجان مردم پس از دریافت خبر قبول بیعت توسط آن حضرت , ترسیم مى كند و مى فرماید
<شما دستم را (براى بیعت ) گشودید و من بستم , شما آن را به سوى خود كشیدید و من آن را عقب كشیدم , پس از آن همچون شتران تشنه كه در روز آب خوردن به آبشخور حمله مى كنند و به یكدیگر تنه مى زنند, در اطراف من گرد آمدید, آنچنان كه بند كفشم پاره شد, عبا از دوشم افتاد, و ضعیفان زیر دست و پا رفتند
آن روز سرور و خوشحالى مردم به خاطر بیعت با من چنان شدت داشت كه خردسالان به وجد آمده بودند, پیران ];ّّ خانه نشین با پاى لرزان براى دیدن منظره بیعت به راه افتاده بودند, و بیماران براى مشاهده این صحنه از بستر بیمارى بیرون خزیدند...>(68)
امام در خطبه <شقشقیه > نیز در زمینه استقبال پرشور مردم و نیز درباره رمز قبول خلافت سخن گفته است : <چیزى كه مرا به هراس افكند, این بود كه مردم همچون یالهاى كفتار, با ازدحام و تراكم , از هر طرف به
سوى من هجوم آورده و مرا احاطه كردند به طورى كه حسن و حسین زیر دست و پا ماندند,(69)ر طرف جامه ام پاره شد, و مانند گله گوسفند دور من جمع شدند. سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و انسان را آفرید, اگر نه این بود كه آن جمعیت براى بیعت گرداگردم جمع شده و به یارى برخاستند و از این جهت حجت تمام شد و اگر نبود پیمانى كه خداوند از علماى امت گرفته كه در برابر پرخوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سكوت نكنند, من افسار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرفنظر مى نمودم و پایان آن را با جام آغازش سیراب مى كردم (همچنان كه در دوران سه خلیفه گذشته كنار رفتم , این بار نیز كنار مى رفتم ) آن وقت (خوب ) مى فهمیدید كه دنیاى شما در نظر من از آب بینى بز بى ارزشتر است .>(70)
نبرد در سه جبهه
خلافت و زمامدارى على (ع ) كه سراسر عدل و دادگرى و احیاى سنتهاى اصیل اسلامى بود, بر
گروهى سخت و گران آمد و صفوف مخالفتى در برابر حكومت او تشكیل گردید. این مخالفتها سرانجام به نبردهاى سه گانه با <ناكثین >, <قاسطین > و <مارقین > منجر گردید كه ذیلا در مورد هر یك جداگانه توضیح مختصرى مى دهیم :
نبرد با ناكثین
نبرد با ناكثین (پیمان شكنان ) از این جهت رخ داد كه طلحه و زبیر كه با على بیعت كرده بودند,
تقاضاى فرمانروایى بصره و كوفه را داشتند, ولى امام با درخواست آنان موافقت نكرد. آنان سرانجام مخفیانه مدینه را به عزم مكه ترك كردند و در آنجا با استفاده از بیت المال غارت شده توسط امویان , ارتشى تشكیل داده رهسپار بصره شدند و آنجا را تصرف نمودند. على (ع ) مدینه را به عزم سركوبى آنان ترك گفت و در نزدیكى بصره نبرد شدیدى رخ داد كه پیروزى على و شكست ناكثین پایان یافت و این همان جنگ جمل است كه در تاریخ براى خود سرگذشت گسترده اى دارد. این نبرد در سال 36هجرى رخ داد
نبرد با قاسطین
معاویه از مدتها قبل از خلافت على (ع ) مقدمات خلافت را براى خود در شام تهیه دیده بود.
وقتى امام به خلافت رسید, فرمان عزل او را صادر كرد, و یك لحظه نیز با ابقاى او بر حكومت شام موافقت نكرد. نتیجه این اختلاف آن شد كه سپاه عراق و شام در سرزمینى به نام <صفین > به نبرد پرداختند و مى رفت كه سپاه على (ع ) پیروز شود, اما معاویه با نیرنگ خاصى در میان سربازان على (ع ) اختلاف و شورش پدید آورد. سرانجام پس از اصرار زیاد از جانب یاران على (ع ), امام ناچار تن به حكمیت ابوموسى اشعرى و عمرو عاص داد كه آنان درباره مصالح اسلام و مسلمین مطالعه كنند و نظر خود را اعلام دارند
فشار روى امیرمومنان جهت پذیرفتن مسئله حكمیت به پایه اى رسید كه اگر نمى پذیرفت , شاید رشته حیات او گسسته مى شد و مسلمانان بحران شدیدى روبرو مى شدند. پس از فرارسیدن موعدى كه قرار بود حكمین نظر خود را ابراز دارند, عمروعاص , ابوموسى را فریب داد و این امر نقشه موذیانه معاویه را بر همگان آشكار ساخت . پس از ماجراى حكمیت تعدادى از مسلمانانى كه قبلا با حضرت على همراه بودند بر ضد ایشان خروج كردند, و];ّّ امام را به خاطر قبول حكمیتى كه خود بر وى تحمیل كرده بودند, مورد انتقاد قرار دادند. نبرد با قاسطین در سال 32هجرى رخ داد
نبرد با مارقین
مارقین همان گروهى بودند كه على (ع ) را وادار به پذیرش حكمیت كردند, ولى پس از چند روز
از كار خود پشیمان شده خواستار نقض عهد از طرف امام شدند, اما على (ع ) كسى نبود كه پیمان خود را بشكند و نقض عهد نماید, لذا اینان كه همان خوارج مى باشند در برابر على (ع ) دست به صف آرایى زدند و در نهروان با على (ع ) به جنگ پرداختند. حضرت على در این نبرد پیروز گشت ولى كینه ها در دلها نهفته ماند. این نبرد در سال 38و یا به گفته برخى از مورخان در سال 39هجرى رخ داد.(71)
على ع سرانجام پس از چهار سال و چند ماه حكومت در شب نوزدهم رمضان چهلم هجرى به دست عبدالرحمان بن ملجم كه یكى از افراد مارقین بود, ضربت خود و به شهادت رسید
1-به مآخذ زیر مراجعه كنید :
- ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 58/
- ابن هشام، عبدالملك، السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقأ، ابراهیم الابیارى، و عبدالحفیظ شبلى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران)، 1355 ه'.ق ج‏1، ص 262/
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث، (بى تا) ج 2، ص 213/
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیاالكتب العربیه، 1378 ه.ق، ج 13، ص 119/
2-ابوالفرج اصفهانى ، مقاتل الطالبیین ،ص15/
3- و قد علمتم موضعى من رسول الله ص بالقرابه و المنزله الخصیصه و ضعنى فى حجره و انا ولد یضمنى الى صدره، و یكنفى فى فراشه، و یمسنى جسده، و یمشنى عرفه، و كان یمضغ الشى ثم یلقمنیه...و لقد كنت اتبعه اتبا(ع) الفصیل اثرامه یرفع فى كل یوم من اخلاقه علما یامرنى بالاقتدأ به.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)
4-حرأ كوهى است در سمت شمال مكه و غار حرأ در قله این كوه قرار گرفته است.
5-ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقا، ابراهیم الابیارى، وعبدالحفیظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران)، 1355ه'.ق، ج 1، ص 252/
6-ولقد كان یجاور فى كل سنه بحرأ فاراه و لایراه غیرى... و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحى علیه فقلت یا رسول الله ماهذه الرنه؟ فقال: هذا الشیطان قدایس من عبادته، انك تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انك لست بنبى ولكنك لوزیر وانك لعلى خیر.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)
7-ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعه الاولى قاهره، داراحیا الكتب العربیه، 1378 ه'.ق، ج 13، ص 208/
8 -مدرك پیشین، ص 210/
9 -اخطب خوارزم، المناقب، نجف، المطبعه الحیدریه، 1385 ه.ق، ص 18/
10 -والسابقون السابقون اولئك المقربون (واقعه: 10-11)/
11-لایستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا وكلاً وعد الله الحسنى (حدید: 10)/
12 -اوّلكم ورودا على الحوض اوّلكم اسلاما على بن ابیطالب:
- ابن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ اول، بیروت، داراحیا التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 3، ص 28/
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیا الكتب العربیه، 1378ه'.ق، ج 13، ص 119/
با همین مضمون:
- الحاكم النیشابورى، المستدرك على الصحیحین، تحقیق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 17/
13 -استنبى النبى یوم الاثنین و صلى على یوم الثلاثا:
- ابن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ اول، بیروت، داراحیا التراث العربى، 1328 ه.ق، ج 3، ص 32/
- ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 57/
این حدیث را حاكم نیشابورى از دو طریق به صورت «نبى رسول الله...» نقل كرده است.(المستدرك على الصحیحین، تحقیق و اعداد عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 112/
14 -و لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله (ص) و خدیجه و انا ثالثهما، ارى نور الوحى و الرساله واشم ریح النبوه (نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)/
15-اللهم انى اول من اناب، و سمع و اجاب ،لم یسبقنى الا رسول الله ص بالصلوه. (همان كتاب، خطبه 131)
16- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت دارالقاموس الحدیث، بى‏تا، ح 2، ص .312 الكامل، ح 2، ص 57/
17-به مآخذ زیر نگاه كنید:
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیا الكتب العربیه، 1378 ه'.ق، ج 13، ص 226/
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث، (بى تا) ج 2، ص .212 (با اندكى اختلاف در لفظ/)
- ابن ابى الحدید در همان كتاب این قضیه را از قول عبدالله بن مسعود نیز نقل كرده است كه او نیز در سفر به مكه شاهد چنین صحنه‏اى بوده است.
18-و انذر عشیرتك الا قربین و اخفض جناحك لمن اتبعك من المومنین فان عصوك فقل انى برى مما تعلمون (شعرا:214-216)/
19-به ماخذ زیر مراجعه كنید:
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث، (بى تا) ج 2، ص 217/
- ابن اثیر الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399ه'.ق، ج 2، ص 63/
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیا الكتب العربیه، 1378 ه.ق، ج 13،ص 211/
20- و اذ یمكر بك الذین كفروا لیثبتوك او نفتلوك او یخرجوك و یمكرون و یمكر الله والله خیر الماكرین (انفال: 30).
21-به ماخذ زیر مراجعه كنید،
- ابن هشام، عبدالملك، السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقأ، ابراهیم الابیارى و عبدالحفیظ شلبى، قاهره، مكتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه'.ق، ج 2، ص 124-128/
- ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 102/
- محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، بیروت، دارصادر (بى تا) ج 1، ص 228/
- شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبه بصیرتى، (بى تا) ص 30/
- الحاكم النیشابورى، المستدرك على الصحیحین، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 4/
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، دارالقاموس الحدیث، (بى تا) ج 2، ص 244/
22-و من الناس من یشرى نفسه ابتغأ مرضات الله و الله روف بالعباد(بقره، 207)/
-23به مآخذ زیر مراجعه كنید:
- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیا الكتب العربیه، 1378 ه'.ق، ج 13، ص 262/
- مظفر، محمد حسن، دلائل الصدیق، چاپ دوم، قم، مكتبه بصیرتى، 1395 ه.ق، ج 2، ص 80/
مرحوم مظفر، از مفسران و دانشمندان برجسته اهل تسنن همچون ثعلبى، قندوزى و حاكم نقل مى‏كند كه همگى گفته‏اند: این آیه درباره على (ع) نازل شده است/
24-به مآخذ زیر مراجعه كنید:
شیخ صدوق، محمد بن على بن بابویه، الخصال، تصحیح: على اكبر غفارى، قم، منشورات جامعه المدرسین فى الحوزه العلمیه بقم، 1403 ه'.ق، ج 2، ص 560/
- طبرسى، احتجاج، نجف، مطبعه المرتضویه، 1350 ه'.ق، ج 1، ص 75/
25-الحاكم النیشابورى، المستدرك على الصحیحین، اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ه'.ق، ج 3، ص 14/
26-ابن عبدالبر، الاستیعاب فى المعرفه الاصحاب، چاپ اول، بیروت، داراحیا التراث العربى، 1328 ه'.ق، ج 3، ص 35/
27- در اصطلاح سیره نویسان غزوه به آن نبردها مى‏گویند كه فرماندهى سپاه اسلام را در آنها خود پیامبر (ص) به عهده داشت/
28- به مآخذ زیر مراجعه كنید:
- ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقا، ابراهیم الابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، قاهره، مكتبه، مصطفى البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه'.ق، ج 2، ص 277/
- ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 2، ص 125/
29-و عندى السیف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخیك فى مقام واحد. (نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 64)
امیر مومنان (ع) در نامه 28 نیز این موضو(ع) را یادآورى كرده است.
30-الارشاد، قم، مكتبه بصیرتى، (بى تا) ص 39/
31- شیخ مفید، الارشاد، قم، مكتبْ بصیرتى، (بى تا) ص 47/
32-ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 154/
33- الخصال، تصحیح: على اكبر غفارى، قم، منشورات جامعه المدرسین فى الحوزه العلمیه بقم، 1403 ه'.ق، ص 560/
34- الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه'.ق، ج 2، ص 154/
35- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیاالكتب العربیه، 1378 ه'.ق، ج 14، ص .253 خوارزمى نیز در كتاب «المناقب» صفحه 223 روایت مى‏كند كه على (ع) در جریان شورا، به این مواسات كه نداى آسمانى را در پى داشت، بر اعضاى شوار احتجاج كرد/
36- احزاب : 814
37-و لقد بححت عن الندا یجمعكم هل من مبارز
38- واقدى رعب شدید مسلمانان را با این جمله مجسم مى كند: <كان على روءسهم الطیر>: گویى برسرشان پرنده نشسته بود.(محمد بن عمربن واقدى , المغازى , تصحیح : مارسدنس جوئز, بیروت , موسسه الاعلمى (بى تا) ج 2 ص 470
39- ابن ابى الحدید, نهج البلاغه , تحقیق : محمد ابوالفضل ابراهیم , چاپ اول , قاهره , داراحیاء الكتب العربیه , 1378 ج 13 ص 248
40- مجلسى , محمد باقر, بحارالانوار, تهران , دارالكتب الاسلامیه , (بى تا) ج 20 ص 215(به نقل از كراجكى
41- محمد بن عمر بن واقدى , المغازى , تصحیح : مارسدنس جونز, بیروت , موسسه الاعلمى , (بى تا) ج 2 ص 471
42- جریان پیكار سرنوشت ساز على ع با عمروبن عبدود, علاوه بر منابع پیشین , با اندكى تفاوت , در كتابهاى یاد شده در زیر نیز نقل شده است
-بحار الانوار, تهران , دارالكتب الاسلامیه (بى تا) ج 20 ص 206-207
- الخصال , تصحیح : على اكبر غفارى , قم , جامعْ المدرسین فى الحوزْ العلمیْ قم , 1403ه.ق , ص 560
- السیره النبویه , تحقیق : مصطفى السقا, ابراهیم الابیارى , و عبدالحفیظ شلبى , قاهره , مكتبه مصطفى البابى الحلبى , (افست مكتبه الصدر تهران ) 1355ه ق , ج 3 ص 236
- الكامل فى التاریخ , بیروت , دارصادر, 1399ه .ق , ج 2 ص 181
- الارشاد, قم مكتبه بصیرتى (بى تا) ص 54
43-مجلسى , محمد باقر, بحارالانوار, تهران , داراكتب الاسلامیه (بى تا) ج 20ص 216
44-المستدرك على الصحیحین , تحقیق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى , چاپ اول , بیروت , دارالمعروفه , 1406 ه.ق , ج 3 ص 32
45- <لاعطین هذه الرایْ غداً رجلاً یفتح اللّه بدیه , یحب الله و رسوله و یجبه الله و رسوله . <ابن عبدالبر> گفتار پیامبر اسلام را به این صورت نقل كرده است : <لاعطین الرایه رجلا یحب الله و رسوله لیس بفرار یفتح الله على یدیه > (الاستعاب فى معرفه الاصحاب , چاپ اول , بیروت , داراحیاء التراث العربى , 1328ه.ق , ج 3 ص 36
46- شتران سرخ موى مرغوبترین و گرانترین شترها بود
47- مسلم بن الحجاج القشیرى , صحیح المسلم , قاهره , مكتبْ محمد على صبیح (بى تا) ج 7 ص 121 این ماموریت بزرگ على (ع ) و بیان پیامبر اسلام (ص ) درباره او با اندكى تفاوت , در منابع یاد شده در زیر نیز آمده است :
- عبدالملك بن هشام , السیرْ النبویْ, تحقیق : مصطفى السقاء ابراهیم الابیارى و عبدالحفیظ شلبى , قاهره , مكتبه مصطفى البابى الحلبى , (افست مكتبه الصدر تهران ) 1355ه.ق , ج 3 ص 349
- ابن اثیر, الكامل فى التاریخ , بیروت , دارصادر, 1399ه.ق , ج 2 ص 219
- الحاكم النیشابورى , المستدرك على الصحیحین , اعداد: عبدالرحمن المرعشى , چاپ اول , بیروت , دارالمعرفه , 1406ه .ق , ج 3 ص 109
- محمد بن اسماعیل البخارى , صحیح البخارى , قاهره , مكتبْ عبدالحمید احمد حنفى , 1314ه .ق , ج 5 ص 18
48- لایوءدیها عنك الا انت او رجل منك .
49- اخطاریه چهار ماده اى بدین قرار بوده : الف - الغاى پیمان مشركان ; ب - عدم حق شركت آنها در مراسم حج ; ج - ممنوع بودن طواف افراد عریان و برهنه كه تا آن زمان در میان مشركان رائج بود; د- ممنوع بودن ورود مشركان به مسجدالحرام .
50- آلوسى البغدادى , محمود, روح المعانى , چاپ دوم , بیروت , داراحیاء التراث العربى , (بى تا) ج 1 (تفسیر سوره توبه
51- آیت الله خامنه اى , سید على , پیشواى صادق , تهران , انتشارات سید جمال (بى تا) ص 21
52- فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها كشحا و طفقت ارتئى بین اصول بید جذاء, او اصبر على طخیه عمیاء یهرم فیها الكبیر و یشیب فیها الصغیر و یكدح فیها مومن حتى یلقى ربه فراءیت ان الصبر على هاتا احجى , فصبرت و فى العین قذى , و فى الحلق شجا, ارى تراثى نهبا> (نهج البلاغه , صبحى صالح , خطبه 3
53- لقد علمتم انى احق الناس بها من غیرى , و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین , و لم یكن فیها جور الا على خاصه .(نهج البلاغه , صبحى صالح , خطبه 74
54- <ان الله لما قبض نبیه استاثرت علینا قریش بالامر و دفعنا عن حق من احق به من الناس كافْ فرایت ان الصبر على ذلك افضل من تفریق كلمه المسلمین و سفك دمائهم و الناس حدیثو عهد بالاسلام و الدین یمخض مخض الرطب یفسده ادنى و هن و یقبله اقل خلق .>(سبحانى , جعفر, پژوهشى عمیق پیرامون زندگى على ع , قم , جهان آرا, ص 222 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید
55- البته این سخن هرگز به معناى صحه گذاشتن بر تمامى عملكردهاى حكومت ابوبكر, نظیر قتل مالك بن نویره نیست
56- نهج البلاغه , صبحى صالح , نامه 62 57-ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه , تصحیح : محمد ابوالفضل ابراهیم , چاپ اول , قاهره , داراحیاء الكتب العربیه ,1378ه.ق , ج 1 ص 307
58- به عنوان نمونه مى توان از كتاب : قضاء امیر الموءمنین على بن ابى طالب تالیف محقق عالیمقام شیخ محمد تقى تسترى و كتاب قضاوتهاى حضرت على بن ابى طالب تالیف سید اسماعیل رسول زاده نام برد
59- ان فعلت ظفرت فقال بشرت بخیر.(ابن واضح یعقوبى , تاریخ یعقوبى , ج 3 ص 39
60- نهج البلاغه , صبحى صالح , الطبعه الاولى , بیروت , 1378ه.ق , خطبه 146- آشتیانى , محمد رضا (و) امامى , محمد جعفر, ترجمه گویا و فشرده اى بر نهج البلاغه , چاپ اول , قم , مطبوعاتى هدف , ج 2 ص 125 خطبه 146
61- ابن اثیر, الكامل فى التاریخ , بیروت (بى تا) دارصادر, ج 3 ص 8 طبرى , محمد بن جریر, تاریخ الامم والملوك , بیروت , دارالقاموس الحدیث , (بى تا) ج 4 ص 237- حافظ ابن كثیر, البدایه و النهایه ,الطبیه الثانیه , بیروت , مكتبه المعارف , 1394ه.ق , ج 7 ص 107
62- ابن حجر عسقلانى , الاصابه فى تمییز الصحابه , الطبعه الاولى , بیروت , داراحیاء التراث العربى , 1328ه.ق , ج 2 ص 509- ابن عبدالبر, الاستیعاب فى معرفه الاصحاب , بیروت , داراحیاء التراث العربى , 1328ه.ق , ج 3 ص 39 (در حاشیه الاصابه
63- مسعودى , مروج الذهب , بیروت , دارالاندلس , ج 2 ص 346
64- یعقوبى , قتل عثمان را در روز 18ذیحجه سال 35مى داند (تاریخ یعقوبى , نجف , المكتبه الحیدریه , 1384 ه.ق , ج 2ص 165 ولى مسعودى مى گوید: عثمان سه روز مانده از ذیحجه كشته شد (مروج الذهب , الطبعه الاولى , بیروت , دارالاندلس , 165م , ج 2 ص 346
65- یعقوبى مى نویسد: <على (ع )ع روز سه شنبه هفت شب مانده از ذیحجه سال 35به خلافت برگزیده شد>, بنابراین پنج روز فاصله بوده است , ولى مسعودى مى گوید
<روزى كه عثمان كشته شد, مردم با على بن ابى طالب (ع ) بیعت كردند> آنگاه در صفحه دیگر مى گوید: گویند: چهار روز پس از قتل عثمان بیعت عمومى با وى انجام گرفت > (مروج الذهب , ج 2 ص 349و 350
ابن اثیر قتل عثمان را در تاریخ 18ذیحجه و بیعت با على (ع ) را در 25همان ماه مى داند (الكامل فى التاریخ ,];ّّ بیروت , دارصادر, 1399ه.ق , ج 3 ص 179 194 و در صفحه 192تصریح مى كند كه پس از قتل عثمان , مردم مدینه به مدت پنج روز در بلاتكلیفى به سر مى بردند و در این مدت , امور شهر را شخصى بنام <غافقى بن حرب > اداره مى كرد
66- نهج البلاغه , صبحى صالح , الطبعه الاولى , بیروت , خطبه 92
67- همان مدرك خطبه 54
68- صبحى صالح , همان كتاب , خطبه 229
69- متن سخنان امام <وطى الحسنان > است كه احتمالا به معناى حسن و حسین است ولى برخى , حسن را انگشت ابهام پا معنا كرده اند. ر.ك به : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 1 ص 200
70- صبحى صالح , همان كتاب , خطبه 3
71- در تنظیم و نگارش این بخش , علاوه بر منابعى كه در پاورقیها یاد شده است , از كتاب <پژوهشى عمیق پیرامون زندگى على (ع )> به قلم استاد معظم جعفر سبحانى (چاپ دوم , قم , جهان آرا) استفاده شده است .
سیره پیشوایان - مهدى پیشوایى

منبع:سراج اندیشه

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .