تبیان، دستیار زندگی

درباره «به وقت شام»

جای خالی ایدئولوژی

جنس فیلمسازی حاتمی کیا نه تنها برای سینمایی ها که برای مخاطب عام هم آنقدر نشانه دارد که قبل از دیدن هر اثرش می شود پیش فرض هایی داشت. نشانه هایی که شاید بیشتر از هر چیز از نگاه ایدئولوژیک حاتمی کیا می آید. اما او در «به وقت شام» ترجیح داده بیشتر از تکنیک بهره ببرد، برای همین حاصل کارش وزن کمتری برای محتوا قائل شده، هرچند با یک اثر حادثه ای جذاب مواجه هستیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
به وقت شام

ماهیت داعش و جریانات پیش آمده از شکل گیری این تفکر، توقع کنکاش و پرداختن به تفکرات این گروه را بیشتر می کند، اما ابراهیم حاتمی کیا در «به وقت شام» ترجیح داده جز در ظاهر خیلی سراغ مناسبات پیچیده این گروه نرود. خبری از شعار و بیانیه نیست، تعریف مشخصی از شخصیت ها نمی بینیم، مخاطب به یکباره با دو گروه به عنوان خیر و شر مواجه می شود و مهمتر از همه اگر با این تصور فیلم را انتخاب کنید که قرار است داعش را بشناسید و از نسبت ایران در درگیری های منطقه مطلع شوید چیز زیادی دستگیرتان نمی شود.

وقتی ابراهیم حاتمی کیا خبر از ساخت فیلمی با موضوع داعش داد خیلی دور از ذهن نبود که او اینبار در مسیر کاری اش بخواهد سراغ چنین سوژه ای برود. چراکه تا به امروز نگاه واکنشی نسبت به اخبار روز جامعه تقریبا نقطه مشترک تمام کارهای او بوده و اصلا همین نگاه است که کارهای حاتمی کیا را ویژه تر می کند.

شاید اگر «به وقت شام» را کارگردان دیگری می ساخت راحت تر می شد آن را یک فیلم خوب و جذاب نامید، اما وقتی پای حاتمی کیا و سبقه کاری اش وسط باشد به عنوان مخاطب منتظر محتوای غنی تری هستیم که متاسفانه جایش در چنین فیلمی خالی است.

قصه درباره پدر و پسری ایرانی به عنوان نماینده حق و بخش سفید داستان است و در مقابل داعشی ها که نقطه سیاه ماجرا را رقم می زنند. سفید و سیاهی که از ابتدا بنا بر ذهنیتی که از دو طرف داریم برای مخاطب روشن است و اتفاقا تا انتهای داستان هم اتفاق ویژه ای برای رد یا تایید هیچ کدام نمی افتد. در واقع مخاطب «به وقت شام» قبل از ورود به سالن سینما باید بداند داعش چیست، از کجا آمده و چه می کند؟  و در کنارش از حضور ایرانی ها در سوریه و مهمتر از آن دلیل این حضور و کمک رسانی مطلع باشد؛ آنوقت حتما با یک فیلم جذاب و پرکشش طرف است.

«به وقت شام» از نظر فنی یک فیلم دقیق و حساب شده است و برخلاف سایر کارهای حاتمی کیا آنچه بیشتر از سایر بخش ها به کمک فیلم آمده جلوه های ویژه پررنگ و اثرگذار آن است که توانسته امتیازهای بصری خوبی را در نتیجه کار رقم بزند.

اما همین تاکید حاتمی کیا بر تکنیک، او را از نیمه احساسی فیلم غافل کرده. نه اینکه با جملات شعاری و کلیشه ای بخواهد مخاطب را درگیر احساسات و بی منطقی کند اما مخاطبی که کمترین تصور و اطلاعات را از داعش دارد چطور باید باطل بودن این گروه را درک کند؟ با پای بندی شیخ عرب بر قسمی که خورده یا با دیدن اصرار داعشی ها برای خواندن نماز اول وقت؟ برای مخاطبی که هیچ آشنایی با داعش ندارد و تنها از سر بریدن و قساوت شان شنیده باشد با دیدن فیلم همچنان ماهیت این گروه برایش گنگ است. مخصوصا اگر نگاه بین المللی به فیلم داشته باشیم.

اگر خیلی دنبال محتوا نباشیم و صرف دیدن یک فیلم حادثه ای «به وقت شام» را انتخاب کنیم آنقدر جذابیت دارد که از دیدنش لذت ببریم. اثر حاتمی کیا فیلم پرکششی است که توقع سینمایی مخاطب را تامین می کند و همین است که اثر او را موفق جلوه می دهد.

با این حال نگاه ها نسبت به اثر تازه حاتمی کیا متفاوت است؛ برای آنها که او را گرفتار شعارزدگی و کلیشه می دانند «به وقت شام» قابل تحسین است چون جز دو سه مورد حرف های تکراری در مورد اختلاف نسل ها و... خبری از شعار و کلیشه نیست، در مورد آنها که کلا نسبت سینما و پرداختن به موضوعات اینچنینی حالشان را بد می کند از ابتدا تکلیف مشخص است و ساخت این فیلم را کار بیهوده ای می دانند و برای آنها که حاتمی کیا را بدون هیچ نقدی قبول دارند «به وقت شام» اثری رضایت بخش خواهد بود.
 اما برای آنهایی که بارها «از کرخه تاراین»، «بوی پیراهن یوسف» و «آژانس شیشه ای» حاتمی کیا را دیده اند و از سکانس های ماندگارش لذت بردند، بعد از دیدن «به وقت شام» بیشتر از آنکه مجذوب تکنیک فیلم یا رد و تایید اثر باشند برای جای خالی ایدئولوژی او دلتنگ می شوند و دلشان برای سکانس گفتگوی حاج کاظم و پسرش در شب حادثه، گلایه های دایی غفور کنار مزار فرزند شهیدش، تنهایی ها و دردل های سعید در از کرخه تا راین و .... تنگ می شود. کاش «به وقت شام» بیشتر رنگ و بوی حاتمی کیا را داشت... .