علم الهی و اختیار آدمی (5): علم الهی و اختیار
مسأله این نیست كه گیچ اعتقادی به علم مطلق خداوند ندارد، بلكه سخن در اینجا است كه در تصویر وی، علم مطلق الهی شامل امور ممكن استقبالی نمیشود و این تفسیر چندان رضایت بخشی از علم مطلق نیست
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/11/14 ساعت 08:08
علم الهی و اختیار آدمی (5)
پذیرفتنی نیست كه قضایای استقبالی فیالواقع درباره زمان حاضر باشند، شاهد این مدعا آن است كه قضیه:(1) هر چند جهان در حال حاضر به سوی حادثه x در فردا گرایش دارد، x در فردا واقع نخواهد شد.
در نظر همگان قضیهای سازگار و خالی از تناقض است. امّا بر پایه دیدگاه گیچ، قضیه (1) معادل است با:
(2) جهان در حال حاضر به سوی وقوع حادثه x در فردا گرایش دارد و جهان در حال حاضر به سوی وقوع حادثه x در فردا گرایش ندارد.
در حالی كه قضیه (2)، به وضوح، دارای تناقض درونی است. به عبارت دیگر، تفسیر گیچ از قضایای استقبالی با شهود عمومی ما نسبت به مفاد این قضایا منافات دارد و از این رو، قابل پذیرش نیست.
انكار صدق قضایای ممكن استقبالی در زمان حال
در كنار دیدگاه گیچ، گروهی از فیلسوفان بر این باورند كه هر چند قضایای به ظاهر استقبالی، فیالواقع نیز مربوط به آیندهاند، امّا از آنجا كه آینده واقعیتی ندارد، قضایای مزبور نیز نمیتوانند صادق باشند. این گروه خود به دو دوسته تقسیم میشوند: دسته اوّل معتقدند كه تمام قضایایی كه مفاد آن امكان استقبالی دارد (یعنی، ممكن است در آینده واقع شود)، پیش از فرا رسیدن زمان مربوط كاذبند. آرتور پرایر در این دسته جای دارد. در مقابل، گروه دیگری میاندیشند كه قضایای مزبور، پیش از فرا رسیدن زمان مربوط، نه صادق اند و نه كاذب، بلكه فاقد ارزش صدق معین هستند. از جمله اعضای این گروه میتوان به لوكازویچ اشاره كرد. روشن است كه با انكار صدق قضایای استقبالی، ادله ناسازگاری اعتبار خود را از دست خواهند داد؛ یكی از فرض های اصلی ادله ناسازگاری آن بود كه خداوند، از آن رو كه عالم مطلق است، به تمام قضایای علم باور دارد و از آنجا كه قضایای استقبالیِ مربوط به اعمال آتی انسان ها میتوانند در زمان های پیشین صادق باشند، متعلق علم خداوند قرار میگیرند. حال اگر صدق این قضایا مورد انكار قرار گیرد، تعلق علم خدا به آنها منتفی میگردد و دیگر زمینهای برای جریان دلیل ناسازگاری وجود نخواهد داشت.یك استدلال برای انكار صدق قضایای ممكن استقبالی در زمان حاضر میتواند چنین باشد: برای صدق یك قضیه در زمان حال تحقق شرایطی چند در زمان حال لازم است؛ شرایطی كه بدون تحقق آنها صدق قضیه مزبور محقق نمیشود. حال اگر شرایط مزبور در مورد قضایای ممكن استقبالی در زمان حاضر محقق نباشند، نمیتوان از صادق بودن آنها سخن گفت و اگر بالفعل محقق گردند، قضایای مورد بحث صادق هستند، لیكن دیگر نمیتوان آنها را ممكن دانست، بلكه قضایای ضروری میشوند، زیرا با فرض تحقق شرایط لازم برای صدق آنها، ضرورتاً صادق خواهند بود.
بدین ترتیب، اگر قضایای ممكن استقبالی خصوصیت ممكن بودن خود را حفظ كنند، صادق بودن آنها بیمعنا میگردد و اگر صادق باشند، دیگر قضایای ممكن نخواهند بود. بنابراین، قضایایی از قبیل s آزادانه عملی را در آینده انجام خواهد داد، كه میتوان آنها را «قضایای ممكن استقبالی مطلق» نامید، نمیتوانند در حال حاضر صادق باشند.
گروه دیگری از فیلسوفان استدلال مشابهی را درباره قضایایی با شكل: اگر موقعیت c واقع شود، آنگاه s عمل x را آزادانه انجام خواهد داد؛ ارائه كردهاند. این قضایا را میتوان «قضایای ممكن استقبالی مشروط» نامید. رابرت آدامز از جمله كسانی است كه چنین موضعی را برگزیده است. استدلال او بر صادق نبودن قضایای ممكن استقبالی مشروط به قرار ذیل است:
داستان داوود و شائول در كتاب مقدس، منبع خوبی برای متكلمان یسوعی است كه با استفاده از آن اثبات میكنند كه خدا به صدق قضایای زیر علم داشته است:
(1) اگر داوود در شهر قعیله اقامت میكرد، شائول آن شهر را محاصره مینمود.
(2) اگر داوود در شهر قعیله اقامت میكرد و شائول شهر را محاصره مینمود، اهالی قعیله داوود را به جالوت تسلیم میكردند.
با توجه به این كه اعمال مورد نظر در قضایای بالا اعمالی اختیاری بودهاند و با این فرض كه داوود هیچگاه در شهر قعیله سكنی نگزید، صدق این قضایا بیمعنا خواهد شد. اولاً علم به قضایای شرطی خلاف واقع، كه با فرض اختیاری بودن پارهای از اعمال شكل میگیرند، یك علم پیشین صرف نیست، زیرا هیچیك از اعمال مورد بحث (اقامت داوود در شهر قعیله، محاصره شهر از سوی شائول و...) در واقع انجام نپذیرفت و در آینده نیز واقع نخواهد شد. از سوی دیگر، تالی در قضایای مورد بحث، نه به ضرورت علّی و نه به ضرورت منطقی، از مقدم آنها نتیجه نمیشود، چرا كه برحسب فرض شائول در محاصره كردن شهر و اهالی شهر نیز در تسلیم كردن داوود مختار بودهاند.
حال كه مبنایی ضروری برای صدق قضایای مورد بحث نداریم، ممكن است به دنبال مبنایی غیر ضرورتبخش در نیات، خواستهها و شخصیت شائول و اهالی قعیله باشیم. امّا این نیز كاری بیهوده است، زیرا یك فاعل مختار میتواند برخلاف مقتضای شخصیت خود عمل كند یا نیات خویش را تغییر دهد یا از تحقق بخشیدن به آنها ناكام ماند. در نتیجه، قضیه (1) به صورت زیر در میآید: اگر داوود در قعیله اقامت میكرد، شائول احتمالاً آن شهر را محاصره مینمود. امّا قضیه فوق خواسته طرفداران علم مطلق الهی را تأمین نمیكند، زیرا به اعتقاد آنان خداوند به نحو خطاناپذیر آنچه را كه دقیقاً و مشخصاً اتفاق خواهد افتاد میداند؛ نه صرفاً آنچه را كه محتملاً واقع خواهد شد، یا آفریدههای مختار احتمالاً انجام خواهند داد.
در كنار دیدگاه گیچ، گروهی از فیلسوفان بر این باورند كه هر چند قضایای به ظاهر استقبالی، فیالواقع نیز مربوط به آیندهاند، امّا از آنجا كه آینده واقعیتی ندارد، قضایای مزبور نیز نمیتوانند صادق باشند.
مبنایی برای صدق قضایای ممكن استقبالی در زمان حال
اگر قضایای ممكن استقبالی، خواه مطلق و خواه مشروط، صادق نباشند، ادله ناسازگاری از طریق رد یكی از فرض های آن (یعنی این فرض كه خداوندِ عالم مطلق، به قضایای ممكن استقبالی پیش از فرارسیدن زمان مربوط، باور دارد) غیر معتبر میشوند. ولی به نظر میرسد كه اعتقاد به صدق قضایای ممكن استقبالی در زمان حاضر اعتقادی نامعقول و تناقضآمیز نیست. فرض كنید كه سعید در t2 به مدرسه میرود. در این صورت، كاملاً معقول است كه این قضیه را كه سعید در t2 به مدرسه میرود، در زمان t1، صادق بدانیم. در غیر این صورت، اساساً چه معنایی برای زمان آینده میتوان در نظر گرفت؟حال پرسیدنی است كه در زمان حاضر چه مبنایی برای صدق قضایای ممكن استقبالی وجود دارد؟ یك پاسخ به این پرسش میتواند آن باشد كه واقعیت های كنونی مربوط به شخصیت افراد مبنای فعلی صدق این قضایا را فراهم میآورد، بدون آنكه پای ضرورت عِلّی در میان باشد (یعنی، لازم نیست واقعیتهای مزبور به گونهای باشند كه وقوع فعل اختیاری را، به نحو عِلّی، ضروری گردانند). برای مثال، واقعیت های مربوط به شخصیت یك فروشنده مفروض (شامل اعتقادات، خواست ها و نیّات او) میتوانند مبنای صدق قضیه زیر باشند:
اگر مبلغ تعیین شده را به فروشنده بپردازم، جنس مورد نظر را به من خواهد داد. بدون آنكه اختیاری بودن فعل او مورد خدشه قرار گیرد.
پاسخ دیگر بر پایه تشبیه قضایای ممكن استقبالی به قضایای مربوط به زمان گذشته شكل میگیرد: بیتردید قضیهای مانند هیتلر مُرده است در حال حاضر صادق است. حال میپرسیم كه مبنای صدق این قضیه در زمان حاضر چیست؟ چنین مینماید كه در نظر گرفتن شرایطی مربوط به زمان حال برای صدق این قضیه در زمان حال، لزومی ندارد بلكه تحقق شرایطی در گذشته برای صدق فعلی قضیه مزبور كافی است. به نحو مشابهی میتوان مدعی شد كه برای صدق قضایای استقبالی در زمان حاضر، وجود شرایطی مربوط به زمان حاضر ضرورت ندارد، بلكه وقوع شرایطی در زمان آینده میتواند مبنای صدق این قضایا در زمان حاضر باشد.
ردّ امكان صدق قضایا در زمانی خاص
تاكنون دو دیدگاه درباره قضایای ممكن استقبالی بررسی گردید كه هر یك میتواند پاسخی برای دلیل ناسازگاری تلقی شود. دیدگاه اوّل (دیدگاه گیچ) قضایای مزبور را فیالواقع قضایای مربوط به زمان حال میدانست و در دیدگاه دوم، صادق بودن این قضایا، مورد انكار بود. در این میان، رأی دیگری وجود دارد كه اساساً با این مطلب كه یك قضیه در زمان خاصی صادق باشد، مخالفت میورزد و منكر انسجام منطقی عباراتی نظیر «قضیه p در زمان t صادق است» میباشد. بر پایه این دیدگاه، قضیه s عمل x را در t2 انجام نخواهد داد نمیتواند در t1 صادق باشد و در نتیجه، نمیتوان گفت كه خدا در t1 علم دارد كه s عمل x را در t2 انجام نخواهد داد. بدین ترتیب، دیدگاه مورد بحث از رهگذر نفی آن مفهومی از علم مطلق كه مبنای ادله ناسازگاری بود، دلیل مزبور را رد میكند. به یاد داریم كه بر پایه تعریف عالم مطلق، كه در ادله ناسازگاری مورد استفاده قرار گرفت، شخص عالم مطلق است كه در هر زمانی مانند t به تمام قضایایی كه در t صادقند باور داشته باشد. حال اگر بپذیریم كه هیچ قضیهای نیست كه در زمان خاصی (مانند t) صادق باشد، خدا عالم مطلق، به معنای بالا، نخواهد بود و در نتیجه، ادله ناسازگاری بیاعتبار خواهند شد.منبع:سراج نت
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .