خاطراتی از عملیات شناسایی والفجر8 در گفتوگو با 2 تن از رزمندگان لشكر10 سیدالشهدا(ع)
شنای شامگاهی در رودخانه سرد و وحشی
عملیات والفجر8 در شامگاه 20 بهمن ماه 1364 شروع شد اما روزهای منتهی به آن، یعنی همین ایامی كه در آن قرار داریم، سختترین مراحلی بود كه غواصان اطلاعات و شناسایی پشت سر میگذاشتند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/11/14 ساعت 08:55
عملیات والفجر8 در شامگاه 20 بهمن ماه 1364 شروع شد اما روزهای منتهی به آن، یعنی همین ایامی كه در آن قرار داریم، سختترین مراحلی بود كه غواصان اطلاعات و شناسایی پشت سر میگذاشتند. آنها باید بارها و بارها عرض اروندرود را شنا میكردند تا در ساحل دشمن اطلاعات دقیقی از امكاناتش به دست آورند. خاطره زیر برگرفته از گفتوگویی است كه پیشتر با نادر ادیبی و حمید پارسا از رزمندگان لشكر10 سیدالشهدا(ع) داشتیم. این نوشتار را از زبان جانباز ادیبی پیش رو دارید.
برای مقدمات عملیات والفجر8 آموزشهای لازم را گذرانده بودیم. به عنوان نیروهای اطلاعات عملیات باید آموزش غواصی را پشت سر میگذاشتیم و بعد به مرحله عملی، یعنی گذشتن از اروندرود میرسیدیم. والفجر8 به لحاظ حفاظتی رتبه بالایی داشت. ما به صورت كاملاً مخفیانه به خانههای روستایی رفتیم كه در حاشیه رودخانه قرار داشتند. آنجا با كمترین امكانات و تداركات، كار شناسایی را انجام میدادیم.
تركیب سنی بچهها عمدتاً زیر 24 سال بود. همه لاغراندام و دچار سوءتغذیه بودند! دلیلش هم این بود كه میزان فعالیت جسمیمان با مقدار غذایی كه میخوردیم سازگار نبود. فرو رفتن در آب سرد اروند آن هم در فصل پاییز و زمستان و شنا در رودخانهای وحشی كه زیر آب جریانش تندتر و به چند جهت تقسیم میشد، كار سادهای نبود. ما شبها عرض چند صد متری این رودخانه را شنا میكردیم، گاهی فكر میكردیم وارد سردترین رودخانه دنیا شدهایم! به سختی خودمان را آن طرف میرساندیم و ساحل دشمن را شناسایی میكردیم.
عراقیها از موانع خورشیدی در حاشیه اروند زیاد استفاده كرده بودند. یا زیر آب بشكههای فوگازی تعبیه كرده بودند كه دكمه انفجاریشان داخل سنگرهای خودشان بود. همه اینها را شناسایی كردیم. حتی در اواخر دوره شناسایی، بچههای تخریب را با خودمان میبردیم تا عیار موانع دستشان بیاید. مثلاً برای انهدام یك مانع خورشیدی چقدر مهمات نیاز است و چطور باید در كمترین زمان آنها را از بین ببرند. شناسایی در والفجر8 با شناسایی در سایر عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس تفاوت خاصی داشت. این بار ما با آب سر و كار داشتیم! گاهی بیشتر روز را در آب میگذراندیم. فصل زمستان بود و سرما كارمان را مشكل میكرد. شكل كار به این ترتیب بود؛ شبها به آرامی داخل آب میرفتیم، عرض رودخانه را با احتیاط شنا میكردیم و آن طرف از موانع دشمن عبور میكردیم و خودمان را به سنگرها میرساندیم، حالا اگر كسی گیر میافتاد، كارش تمام بود! چون دشمن میدانست كه برای شناسایی آمدهایم و متوجه عملیات میشد. آن وقت غواص را آنقدر شكنجه میداد كه اطلاعاتش را لو بدهد. همه اینها خطراتی بودند كه به جان خریده بودیم.
به هرحال هر چه به زمان عملیات نزدیكتر میشدیم، تعداد نفراتی كه باید با خودمان میبردیم، بیشتر میشدند. مثلاً همان بچههای تخریب را میبردیم یا فرماندهان گروهانهای خطشكن در اواخر اضافه شدند و... . خلاصه هر چقدر روی سنگرها و ادوات دشمن مسلطتر میشدیم، باید نیروهای دیگر را هم توجیه میكردیم.
لشكر 10 سیدالشهدا(ع) در والفجر8 باید جزیره امالرصاص را به تصرف درمیآورد. بعدها فهمیدیم كه عملیات ما ایذایی است تا دشمن از هدف اصلی رزمندگان كه تصرف فاو بود، غافل شود. شب عملیات من (نادر ادیبی) به عنوان غواص اطلاعات شناسایی همراه غواصان خطشكن و نیروهای تخریب و... وارد اروند شدیم، در ساحل دشمن وارد عمل شدیم و سنگرهایی كه كنترل انفجار بشكههای فوگاز را داشتند، شناسایی كردیم و از كار انداختیم. خیلی از عراقیها در خواب غافلگیر شدند. تعدادی را از بین بردیم و تعدادی هم به اسارت درآمدند. در همان ساحل من مجروحیت شدیدی پیدا كردم.
حمید پارسا كه جزو نیروی دوم بود، همراه دیگر بچهها به ساحل رسیدند و از كنارم عبور كردند اما حمید تا من را دید پیشم آمد و جویای احوالم شد. میگفت هر خواستهای داری بگو. من هم گفتم الان خیلی گرسنه هستم. تنها چیزی كه میخواهم یك خوردنی مقوی است كه حالم را جا بیاورد. بنده خدا جیبهایش را گشت و یك شكلات پیدا كرد. بیتعارف گرفتم و خوردم. تا همین الان كه چند سال از اتمام جنگ گذشته است، هر وقت من را میبیند، شكلاتش را میخواهد!
منبع: روزنامه جوان