امروز برخی میپرسند که چرا در انقلاب سال 57 مردم حق اعتراض و شورش و خشونت داشتند؟ اما امروز چنین حقی ندارند؟! و اساساً برخورد اهل بیت با مخالفین چگونه بود؟!

هنگامی که منصفانه و بدون پیش زمینه ذهنی به تاریخ نگاه میکنیم، میبینیم که اساساً رژیم پهلوی با حمایت انگلستان روی کار آمد. ضیاء الدین طباطبایی (از ارکان فراماسونری در ایران) و آیرونساید (Edmund Ironside) ژنرال انگلیسی با حمایت و پشتیبانی یک زرتشتی فراماسون به نام اردشیر ریپوتر، طی یک کودتا مقدمات تغییراتی در حاکمیت سیاسی ایران را مهیا کردند. پس از مدتی، سلطنت قاجار منحل و سلطنت پهلوی روی کار آمد. سلطنتی که از ریشه وابسته به اجنبی و طبیعتاً نفس کشیدنش هم در گرو لبخند رضایت بیگانه بود. نشانه این وابستگی محض، اینکه رضاشاه قدمی خارج از اراده انگلستان برداشت (و در جنگ جهانی دوم دست دوستی به سوی آلمان نازی دراز کرد) پس، از سلطنت بر کنار، و پسرش محمدرضا روی کار آمد. البته باز هم به اراده اجنبی! امیرالمؤمنین در ماجرای جنگ های 3 گانه، هنگامی که دیدند که دعوت به حق و زبانِ خوش نتیجه ای ندارد، دست به شمشیر برده، و اغتشاشگران و کسانی که امنیت جامعه را تهدید کردند، از دم تیغ گذراندند. حکایت هر سه نبردِ جمل، صفین و نهروان از این قبیل است. در دوران پیامبر نیز برخی از گروهها از جمله پیروان اَسوَد عَنسی نیز دست به کشتار مردم بی گناه و غارت اموال مردم زده بودند که پیامبر شدیداً با آنان برخورد کردند. رضاشاه هر چند به ظاهر اقداماتی در جهت پیشرفت ظاهری ایران برداشت، اما مردم به خوبی میدانستند که این رفتارها بیش از آن که به سود ملت باشد، در جهت منافع بیگانگان است. مقابله و عناد رضاشاه با مظاهر دینی (از قبیل ماجرای کشف اجباری حجاب و...) و غصب اموال و زمین های مرغوب مردم و همچنین ظلم و ستم انگلیسی ها و روس ها به مردم و ناتوانی مطلق رضاخان از حفظ عزت ملی سبب شد که مردم ایران به حق از حکومت غیرشرعی و غیر مردمی پهلوی بیزار باشند. در زمان پهلوی دوم نیز اوضاع تقریبا به همین منوال بود. حضور نظامیان آمریکایی در ایران و تلاش شاه برای تأمین منافع غربیها، وجود فقر و بدبختی در میان اکثریت مطلق جامعه و خرج های بی حساب و کتاب دربار سبب انزجار مردم از مطلقِ حکومت پهلوی شد. حمایت امریکاییها و انگلیسیها از شاه هم نتوانست جلوی موج بیداری ملت را بگیرد. پس انقلاب مردم به پیروزی رسید.[1] مقایسه انقلاب اسلامی 57 با اغتشاشات اخیر اما خطاب به کسانی که انقلاب اسلامی سال 1357 را با اغتشاشات اخیر مقایسه میکنند باید گفت که این قیاس، از ریشه مع الفارق و بیربط است. چرا؟ چون حکومت پهلوی از بنیان یک حکومت برخاسته از کودتا و اراده اجنبی بود. اما نظام جمهوری اسلامی ایران، برخاسته از خواست و اراده و رأی مردم است (و تا وقتی که شریعت اسلام در آن جاری و حق مردم در آن ادا شود، مورد تأیید و حمایت خدا خواهد بود). حکومت پهلوی با حمایت بیگانگان، جوانان عدالتخواه را در بند کرده بود. در این میان، هر چند برخی از گروههای مخالف رژیم پهلوی، مانند تودهایها و مجاهدین خلق و... اقدامات مسلحانهی کور و خرابکارانه را در دستور کار داشتند. لیکن این رفتارها مورد تأیید سران مذهبی انقلاب نبود. بلکه رهبران مذهبی انقلاب، تأکید داشتند که به جان و مال هیچ بیگناهی مورد آسیب قرار نگیرد. در حالی که امروز، طبق قانون اساسی حق اعتراض برای مطالبات مشروع مردم محفوظ است.[2] از سویی اجنبی (یعنی از امریکا و انگلستان گرفته تا رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی) میکوشند که از حق اعتراض مردم سوء استفاده کرده و اعتراضات مسالمتآمیز را به سوی اغتشاش و آشوب بکشانند. انقلاب اسلامی سال 57 یک انقلاب برای اعتلای پرچم توحید بود. برخاسته از دلهای مردم. اما اغتشاشات سال 96، رفتارهایی کور و بیهدف از سوی عدهای نادان و اقلیت محض بود که خواسته یا ناخواسته در راستای منافع دشمنانِ این ملت گام برداشتند. پس جا دارد که بگوییم: دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا بیشتر بخوانیم: شیوه برخورد امام با مخالفان و پیروان ادیان!! روش امام علی(علیه السلام) در برخورد با مخالفان برخورد علی (علیهالسلام) با مخالفان و جاهلان اما سؤال! رفتار اهل بیت با مخالفین و منتقدین چگونه بود؟! برخورد پیامبر و اهل بیت علیهم السلام با مخالفین، آن هم در عرصه حاکمیتی (و نه زندگی شخصی) چند حالت داشت. یعنی در موقعیتهای مختلف، برخوردها نیز متفاوت بود. اکنون به چند مورد اشاره میکنیم. توجه به نظرات مخالفین: پیش از جنگ اُحُد، با اینکه پیامبر معتقد بودند که باید در مدینه بمانیم و در داخل شهر با دشمن بجنگیم؛ اما برخی مخالفت کرده؛ اصرار کردند که از مدینه خارج شویم و در بیرون شهر با دشمن بجنگیم. با اینکه پیامبر به عاقبت امر آگاه بودند، لیکن به سخنِ مخالفین توجه و دستور دادند که طبق نظر ایشان عمل شود.[3] فی الواقع این درس عبرتی شد که مسلمین، سخن خود را بر نظر پیامبر ترجیح ندهند. دعوت به آرامش و مصالحه: در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و پس از حوادث جنگ صفین ، برخی افراد تحت عنوان خوارج به مخالفت و ناسازگاری با حکومت حضرت پرداختند. از جمله این افراد، شخصی به نام خُرَیت بن راشد ناجی بود که دست به شورش و آشوب زد. امیرالمؤمنین در نخستین گام، برای او نامهای نوشتند و وی را به آرامش و بازگشت به بیعت فراخواندند.[4] تخریب مراکز آشوبگر و فتنهگر: در زمان حکومت پیامبر، گروهی از منافقین ، (برای رد گم کردن و پرت کردن حواسها) مسجدی ساختند که در آن گرد هم میآمدند و علیه حکومت اسلام توطئه میکردند. پیامبر دستور دادند که این مسجد (که به مسجد ضرار مشهور شد) تخریب شود.[5] پیش از جنگ اُحُد، با اینکه پیامبر معتقد بودند که باید در مدینه بمانیم و در داخل شهر با دشمن بجنگیم؛ اما برخی مخالفت کرده؛ اصرار کردند که از مدینه خارج شویم و در بیرون شهر با دشمن بجنگیم. با اینکه پیامبر به عاقبت امر آگاه بودند، لیکن به سخنِ مخالفین توجه و دستور دادند که طبق نظر ایشان عمل شود.[3] فی الواقع این درس عبرتی شد که مسلمین، سخن خود را بر نظر پیامبر ترجیح ندهند. سرکوب کسانی که دست به اغتشاش و خشونت زده اند : امیرالمؤمنین در ماجرای جنگ های 3 گانه، هنگامی که دیدند که دعوت به حق و زبانِ خوش نتیجه ای ندارد، دست به شمشیر برده، و اغتشاشگران و کسانی که امنیت جامعه را تهدید کردند، از دم تیغ گذراندند. حکایت هر سه نبردِ جمل، صفین و نهروان از این قبیل است. در دوران پیامبر نیز برخی از گروهها از جمله پیروان اَسوَد عَنسی نیز دست به کشتار مردم بیگناه و غارت اموال مردم زده بودند که پیامبر شدیداً با آنان برخورد کردند. پینوشت: [1]. برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: منوچهر محمدی، انقلاب اسلامی، زمینهها، پیامدها و دستاوردها، تهران: انتشارات سمت، 1384. [2]. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 27. [3]. عروة بن زبیر، مغازی رسول الله، به کوشش محمد مصطفی اعظمی، ریاض، ۱۹۸۱، ص 168-169 ؛ محمد واقدی، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶، ج 1، ص 210-213. [4]. ابو اسحاق ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزيزالله عطاردى، تهران: انتشارات عطارد، 1373، ص 173-177 ؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، 1374، ج 6، ص 2646-2648 ؛ ابن اثیر جزری، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371، ج 10، ص 176-177. [5]. سوره توبه، آیه 107.