رابطه فرقه نصیریان با اهل حق
هرچند تاریخ هر دو فرقه چندان زیاد روشن نیست، ولی عده ای می گویند: این دو در حقیقت یك فرقه هستند؛ منتهی در كشور ایران با نام اهل حق و در كشورهای دیگر مانند سوریه و ... نصیریه نامیده می شوند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/11/11 ساعت 10:02
آیا بین فرقه نصیریان با اهل حق از نظر باورها و تاریخ رابطه ای وجود دارد؟
برای فهم بیشتر ارتباط این دو فرقه توجه به دو نكته اساسی ضروری است:اول: پیدایش
دوم: افكار ها و باورها.
در تاریخ پیدایش فرقه اهل حق اختلاف نظر فراوانی وجود دارد به طوری كه برخی پیدایش آن را قرن اول توسط نصیر غلام حضرت علی ـ علیه السلام ـ می دانند.
اما بحرانی این قول را به محمد بن نصیر در زمان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ نسبت می دهد و سپس می گوید: این داستان مجهول است و در كتاب های معتبر نیامده است و سند خوبی نیز ندارد.[2]
در ضمن هر چند در زمان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ عده ای غلو كردند، اما تاریخ برای آن حضرت غلامی به نام نصیر بیان نكرده است. عده ای دیگر این فرقه را به بهلول شاگرد برجسته امام صادق در قرن دوم نسبت می دهند كه این نیز صحیح نمی باشد؛ چرا كه بهلول تا آخر عمر جزو شیعیان خالص بود نه غالی.[3]
عده ای هم پیدایش اهل حق را به سلطان اسحاق اورامانی كردستانی نسبت داده اند، ولی این نیز به خاطر وجود باورهای اهل حق در بین مردم قبل از قرن هشتم درست نیست و آنچه باعث این تفكر گشته این است كه سلطان اسحاق، عقاید و احكام اهل حق را كه سینه به سینه می گشت، در قالب كتابی با همراهی یارانش جمع آوری نمود كه امروزه از آن «سرانجام یا كلام خزانه» یاد می شود؛ پس وی مؤسس مكاتبه ای اهل حق است.[4]
به هر حال آنچه مسلم است اینكه: اهل حق مخلوطی از اعتقادات هندوئی در تناسخ، تصوف التقاطی و مسایلی برگرفته از ادیان باستانی، مانند زرتشت و نیز یهود و مسیحیت و غلو در اولیاء الله است، كه هیچ گونه مطابقتی با اسلام راستین ندارد.
اما در مورد فرقه نصیریه نیز هر چند برخی گفته اند: نصیر غلام امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ آن را پایه گذاری كرده است، ولی بطلان این سخن آشكار است.[5] و آنچه مشهور است اینكه محمد بن نصیر نمیری از شاگردان امام حسن عسكری ـ علیه السلام ـ راه غلو را در پیش گرفته و مقام ائمه اطهار را به الوهیت رساند و مورد لعن و طرد آن حضرت و شیعیان قرار گرفت.[6]
بنا بر این هرچند تاریخ هر دو فرقه چندان زیاد روشن نیست، ولی عده ای می گویند: این دو در حقیقت یك فرقه هستند؛ منتهی در كشور ایران با نام اهل حق و در كشورهای دیگر مانند سوریه و ... نصیریه نامیده می شوند.[7]
افكار و اندیشه های نصیریه و اهل حق:
در نگاه كلی به افكار و باورهای اهل حق و نصیریه معلوم می گردد كه اینها رابطه ی تنگاتنگ با هم دارند و اختلاف چندانی با هم نداشته و ندارند در اینجا به چند نمونه از افكار این دو فرقه اشاره می كنیم:
1. الوهیت امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ : محمد بن نصیر رهبر نصیریه مدعی شد كه خداوند در این زمان در جسم علی ـ علیه السلام ـ ظاهر گشته، و او امروزه خدای خالق، میراننده و زنده كننده است.[8]
اهل حق نیز حضرت علی ـ علیه السلام ـ را مظهر ذات خدا دانسته، با این تفاوت كه در نظر اهل حق، خداوند در هر زمانی در جسم و بدن یكی ظاهر می شد و در صدر اسلام در علی ظاهر گشت و او خدای خالق، قادر و ... می باشد. و اینها رهبران بعدی را نیز خدا می دانند.[9]
2. اباحی گری: در نگاه نصیریه هیچ یك از فروعات دین واجب نیست و هیچ حلال و حرامی هم وجود ندارد.[10]
اهل حق نیز با انكار نماز و روزه و برخی دیگر از ضروریات دین مانند حجاب و صیغه عقد در ازدواج با این ادعا كه اینها از نظر قانون كشور لازم است و گرنه شرع مقدس چنین دستوری را نداده است، در واقع به سوی اباحی گری پیش می روند.[11]
3. تكثر گرایی: تكثر گرائی تفكری قدیمی است كه منحرفان از مسیر حق همواره به آن دامن می زدند و می زنند و با این كار می خواهند دین حق را انكار كنند اما در لباس حقانیت بقیه ادیان، نه اینكه بگویند: ما دین را قبول نداریم نصیریه نیز برای این كه افكار خودشان را حق جلوه دهند هم دین اسلام و هم بقیه ادیان و تفكرات از جمله یهود و مسیح امروزه را بر حق دانسته و باورشان بر این است كه: پیروان اینها در راه راست حركت می كنند.[12]
در نظر رهبران اهل حق نیز هر گرایشی ولو بت پرستی به شرطی كه به آنچه اعتقاد دارد، عمل نماید بر حق است: و جزو هدایت یافته گان خواهد شد.[13]
4. تناسخ: عده ای بر این باورند كه روح انسانها پس از مرگ، به بدن دیگری انتقال می یابد نه اینكه برود به عالم برزخ. و این كار بستگی به اعمال انسان دارد كه اگر نیكو كار بوده به بدن انسان منتقل می شود و اگر بدكار بوده ممكن است در مرحلة دیگر آن روح وارد بدن حیوان شود. و در احوالات محمد بن نصیر رهبر نصیریه آمده است: او بعد از غلو قائل به تناسخ شد.[14]
فرقه اهل حق نیز قائل به تناسخند. البته گاهی رهبران این فرقه می گویند: این انتقال روح از بدنی به بدن دیگر فقط هزار بار تكرار می شود و بعد از آن، آن روح به حقیقت رسیده و ذات خدائی می شود. وقتی هم می بینند تناسخ منجر به انكار معاد می شود (چون در نظریه تناسخی روح در این دنیا ابدی است و از بدنی به بدن دیگر می رود.) می گویند بعد از آنكه روح انسان به ذات خدایی رسید و خدا شد به عالم برزخ انتقال یافته به بهشت می رود.[15]
با توجه به دقیق نبودن تاریخ پیدایش نصیریه و اهل حق چنین به نظر می رسد كه هر دو فرقه به دلیل زیاده روی در مقام اهل بیت و كج روی های دیگر از مسیر اسلام منحرف گشته اند و نمی توان این دو را با هم دیگر مرتبط دانست، هر چند در برخی عقاید با هم اتفاق نظری داشته باشند، چرا كه شباهت اعتقادی و اندیشه ای به تنهایی دلیل بر ارتباط نمی شود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. شناخت فرقه های اهل حق؛ خدا بنده، تهران، امیر كبیر، 1382 هـ ش.
2. سرسپردگان، تاریخ و عقاید دینی اهل حق؛ محمد علی خواجه الدینی، تبریز، 1349 هـ ش.
[1] . جیحون آبادی، نعمت الله؛ شاهنامه حقیقت، تهران، جیحون، 1373 هـ ش، ص 135.
[2] . صفی زاده بوركه ای، صدیق؛ نوشته های پراكنده درباره یارسان اهل حق، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، اول، 1361 ش، ص 6.
[3] . همان، ص 24.
[4] . بحرانی، هاشم؛ مدینه المعاجز، مؤسسه معارف الاسلامیه، چ اول، 1413 هـ ق، ج 1، ص 255.
[5] . ابن كثیر دمشقی، حافظ ابی الفداء اسماعیل؛ البدایه و النهایه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 هـ ق، ج 14، ص 95.
[6] . طبرسی؛ الاحتجاج، بیجا، دار النعمان، ج 2، ص 291.
علی عزیز ابراهیم؛ العلویون بین الغلو و الفلسفه و التصوف و التشیع، بیروت ، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 14.
[7] . ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب كلامی، قم، امیر، اول، 1377 هـ ش، ص 323.
[8] . نباطی بیاضی، علی؛ الصراط المستقیم، نجف، كتابخانه حیدر، 1384 هـ ق، ج 3، ص 61.
ابن طاووس؛ سید رضی الدین علی؛ الطرائف، قم، چاپخانه خیام، 1400 هـ ق، ج 1، ص 68.
[9] . خواجه الدین، محمد علی؛ سرسپردگان، تهران، كتابفروشی منوچهری، 1362 هـ ش، ص 97. و مالامیری كجوری، احمد؛ اهل حق، تحقیقی پیرامون تاریخ پندار و كردار اهل حق، قم، نشر مرتضی، چاپ اول، 1376 هـ ش، ص 99.
[10] . مچلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 هـ ق، ج 25، ص 285، باب 10، نفی الغلو.
ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد؛ المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379 هـ ق، ج 1، ص 265.
[11] . الهی، نور علی؛ برهان الحق، تهران، جیحون، 1373 هـ ق، ص 139، فصل 18، و ملحقات، ص 560، سوال 1. و الهی، بهرام؛ آثار الحق، تهران، جیحون، ج1، ص 353، گفتار 1124.
[12] . بحار الانوار، ج 25، ص 285، باب 10 نفی الغلو.
[13] . الهی، بهرام؛ آثار الحق، تهران، جیحون، ج 1، ص 174، گفتار 612.
[14] . حلی، حسن بن یوسف؛ رجال العلامة الحلی، قم، دار الذخائر، 1411 هـ ق، ص 274.
[15] . صفی زاده بوركه ای، صدیق؛ نامه سرانجام یا كلام خزانه، تهران، هیرمند، اول، 1375 هـ ش، ص 190.
و الهی، نور علی؛ معرفت الروح، تهران، جیحون، سوم، 1371 هـ ش، ص 69.
و مالامیری كجوری، احمد؛ اهل حق، تحقیقی پیرامون تاریخ، پندار و كردار اهل حق، قم، نشر مرتضی، اول، 1376 هـ ش،ص 91
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .