چرا اسلام در آسیا
چرا پیامبراسلام در كشوری درقاره اروپا ظهور نكردند..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/11/11 ساعت 11:25
با این حال مناسبات ویژهای كه در جزیرة العرب در بعد اجتماعی و سیاسی میان مردم وجود داشت، از جهاتی میتوانست ناخواسته محیط را برای توسعه اسلام آماده سازد، این مطلب را میتوان در چند نكته توضیح داد:
1. وضعیت سیاسی جزیرة العرب عبارت از زندگی قبایل مختلفی بود كه تحت سلطه هیچ گونه حاكمیت سیاسی واحدی نبودند. هر قبیله برای خود حاكمیت مستقل از سایر قبایل داشت به طوری كه میتوان حكومت آنان را نوعی «ملوك الطوایفی» دانست. از این رو قدرت آن ها پراكنده و فاقد رهبری واحد بود، این وضعیت سبب شد تا مانع عمدهای كه در این اعصار به نام «امپراطور» یا «شاه» یا «قدرت مركزی» در برابر نهضت های مردمی وجود داشته و دارد، در جزیرة العرب وجود نداشته باشد، در تاریخ شاهدیم كه این قدرت های مسلط با ایجاد زنجیره قدرت در همه نقاط تحت سلطه، می توانند هر حركتی را زیر نظر داشته باشند. اما در آن دوران جزیرة العرب از این خطر بر كنار بود، قبایل مختلف حاكمیت های مستقل از هم داشتند و میان آنان درگیری ها و رقابت هایی برای گرفتن امتیاز جریان داشت.
اسلام در حالی گسترش یافت كه از نظر سیاسی در منطقه خود فقط با قدرت «قریش» رو در رو بود. قریش نیز به طوایف چندی تقسیم شده و تنها گروه خاصی از آن ها در برابر رسول خدا(ص) قرار داشتند. دكتر جواد علی تأكید دارد كه هیچ گونه حكومت مركزی در مكه وجود نداشت، بلكه حكومت از آن سران و متنفذان بود كه بر پایه وجاهت و شرافت خود در میان مردم مطاع بودند.( المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام،ج 4،ص 48 )اختلافات موجود در این وضعیت سیاسی در مكه، به سود دعوت آن حضرت بود، زیرا درست به دلیل وجود این شرایط سرایت اسلام به قبایل دیگر با مشكل مواجه نمیشد. مدینه هم كمك شایانی به گسترش اسلام كرد، زیرا هنگامی كه پیامبر(ص) حكومت تشكیل داد، همه قبایل برای حل اختلاف خود آن را پذیرفتند. دشمنان حكومت اسلامی مدینه قبایل متفرقی بودند كه گر چه گاهی با یكدیگر متحد میشدند، اما معمولاً پیوندی با همدیگر نداشته و به همین دلیل كاری از پیش نمیبردند.
در حقیقت، اگر به وضعیت سیاسی این قبایل بنگریم، راه را برای ایجاد نوعی رهبری و اتحاد فراهم میبینیم. پیامبر اكرم(ص) با تكیه بر قدرت دینی، توانست شرایط لازم را برای ایجاد تمركز فراهم آورد.
2. نكته دیگری كه از نظر سیاسی حائز اهمیت است، فقدان سلطه خارجی در جزیرة العرب بود، قدرتی كه برای حفظ منافع خود در امور داخلی اعراب دخالت كرده و از قدرت یافتن هر گروه مخالف منافع خود جلوگیری كند، در آن سامان وجود نداشت. بخش های اصلی جزیرة العرب بر خلاف مناطقی چون یمن، عراق و شام كه تحت نفوذ یكی از دو قدرت ایران و روم قرار داشت، منطقه آزاد به حساب میآمد. این بدان جهت بود كه چیزی به نام «منافع» در این سرزمین وجود نداشت. جاحظ بر این نكته واقف گشته و تأكید میكند كه كسی را رغبت غلبه بر شهر مكه نبود(رسائل الجاحظ،ج 1،ص 187,تحقیق:عبد السلام هارون).همین زمینه سبب شد تا رسول خدا(ص) از عدم وجود سلطه خارجی، بهره گرفته و به دور از چشم آن قدرت ها، نظامی قوی و دولتی نیرومند به وجود آورد، قدرتی كه توانست در موقعیت مناسب، آن قدرت ها را در خانه خودشان به شكست بكشاند، طبیعتی است كه اگر آن ها از این جریان آگاهی داشتند، از همان ابتدا مانع رشد آن میشدند، اما موقعیت جزیرة العرب چنان بود كه به دور از چشم آن ها، اسلام در آن گسترش یافته و نیرومند شد.
3. از جمله مسایلی كه در این رابطه حایز اهمیت است، موقعیت اجتماعی جزیرة العرب در آن دوران است. مهمترین ویژگی حیات اجتماعی جامعه جزیرة العرب زندگی قبیلهای بود. افراد در پناه قبیله خود میزیستند و جز سران قبیله كسی بر آنان تسلط نداشت. هر فردی از ناحیه قبایل دیگر مورد تجاوز قرار میگرفت. حمله به قبیله متجاوز، امری طبیعی و پیامد قطعی آن حادثه بود. وقتی اسلام انتشار یافت بسیاری از افراد قبایل مختلف بدان گرویدند، آن ها هر یك برای خود طایفه و قبیلهای داشتند و قریش آزاد نبود كه افراد سایر قبایل را نیز مورد سخت گیری و تحت فشار قرار دهد. در این میان بسیاری از قبایل، خطر دین جدید را برای «معتقدات قبلی» خود درك نمیكردند و لذا از گرویدن برخی افراد خود به «دین جدید» ممانعتی، به عمل نمیآوردند. در این شرایط، افراد مختلف مسلمان در پناه عشیره و قبیله خود محفوظ میماندند، و تنها مسلمانانی چون بلال، عمار، خباب بن ارت كه در مكه، طایفه و قبیله و حمایتگری نداشتند، مورد آزار و شكنجه قرار میگرفتند(انساب الاشراف،ج 1،ص 197ـ156،طبقات الكبری،ج 3،ص 248،شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 13،ص 255)، گر چه این ممكن بود كه خانواده یك تازه مسلمان، خود به تعذیب وی بپردازند و او را حبس كنند. رسول خدا (ص) خود از كسانی بود كه با حمایت «بنی هاشم» و به خصوص حمایت های دلیرانه ابوطالب مصونیت داشت، «ابوطالب» مؤمنی فداكار و با تدبیر بود كه در لباس تقیّه به حمایت از پیامبر(ص) پرداخت.گفته شده است كه وقتی قریش تصمیم گرفت دشمنی خود را بر ضد رسول خدا شدّت دهد و مسلمانان بنی هاشم به اجبار روانه شعب ابی طالب شدند، به موازات آمدن مسلمانان بنی هاشم به شعب، طایفه نامسلمانان بنی هاشم نیز به آن ها ملحق شدند. این همراهی به سبب روابط قبیلگی آنان با رسول خدا(ص) بود(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 14،ص 65،انساب الاشراف،ج 1،ص 230). امیر مؤمنان علی علیه السلام در این مورد میفرماید:
قریش مجبورمان كردند تا به كوهی دشوار رویم و آتش جنگ را برای ما برافروختند. اما خدا خواست تا ما پاسدار شریعتش باشیم و نگاهدار حرمتش، مؤمن ما از این كار خواهان مزد بود و كافر ما از تبار خویش حمایت مینمود. آن كه از قریش مسلمان گردید، آزاری كه ما را بود، بدو نمیرسید. چه، یا هم سوگندی داشت كه پاس او را میداشت، یا خویشاوندی كه به یاری وی همت میگماشت، پس او از كشته شدن در امان بود. (نهج البلاغه،نامه نهم.)
به هر حال حمایت اكثر بنی هاشم از رسول خدا (ص)، سبب امنیت و مصونیت آن حضرت بود؛ هنگامی كه ابوطالب در سال دهم بعثت (عام الحزن) در گذشت، پیامبر(ص) با مشكلات فراوان جدّی مواجه گردید( السیرة النبویة، ابن هشام،ص 416، شرح نهج البلاغه،ج 14، ص 61، تاریخ الیعقوبی، ج 2،ص 36، الصحیح من سیرة النبی(ص)، ج 2،ص 125ـ124 ،سیرة ابن اسحاق، ص243). این مسأله كه خداوند به رسولش فرمان داد تا در آغاز دعوت اسلام، خویشاوندان نزدیك خود را دعوت به اسلام نماید و آنان را بیم دهد( آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَك الأَقْرَبِینَ» سوره شعراء، 214)شاید یك علتش آن باشد كه آنان با گرویدن خود به اسلام، علاوه بر حمایت از پیامبر(ص) به عنوان پیامبر خدا، از او به عنوان عضوی از خاندان خود نیز حمایت میكردند. به هر روی، در نظام جاهلی، روابط قبیلهای عاملی برای حفظ جان افراد به حساب آمده و در كنار آن همان طور كه امیر مؤمنان(ع) اشاره فرموده است پیمان هایی كه افراد با قبایل دیگر داشتند، موجب ایمنی آنان از آزار و شكنجه میگردید (تفسیر المنار،ج 10،ص 149)
4. در نظام اجتماعی اعراب، الگوی مردم، رئیس قبیله بود. در انتخاب رئیس قبیله، علاوه بر جنبههای ارثی، خصلت هایی مانند سخاوت، شجاعت، دانایی و امثال آن مؤثر بود. پس افراد قبیله، تابع محض رئیس قبیله بودند و در هر راهی كه او قدم میگذاشت از او پیروی میكردند. افراد قبایل در پذیرش یا رد اسلام بیشتر به رئیس یا رؤسای قبیله خود توجه داشتند و تا وقتی آن ها به «دین جدید» نمیگرویدند، افراد عادی قبایل نیز میلی از خود نشان نمیدادند، این وضعیت میتوانست به همان اندازه كه در دوری مردم از اسلام تأثیر داشته باشد، در پذیرش آن ها نیز مؤثر باشد.
با این حال در تمام دوره بعثت و حتی تا هنگام فتح مكه، جنبه منفی این تأثیر بیشتر مطرح بود، چرا كه اغلب رؤسای قبایل نگاهشان به قریش بود و تا وقتی قریش در برابر اسلام مقاومت میكرد، آن ها نیز تسلیم نمیشدند، البته در همان دوران شاهد تأثیر گرویدن برخی از رؤسای قبایل در گرویدن مردم به اسلام هستیم، این مطلب به صورت قابل توجهی درباره اسلام آوردن «سعد بن معاذ» و اثر آن در افراد قبیلهاش، نقل شده است( الصحیح من سیره النبی(ص)،ج 2،ص 200؛حیاة الصحابه،ج 1،ص 170 ؛البدایة و النهایه،ج 3،ص152؛وفاء الوفاء،ج 1،ص 27). در واپسین روزهای سقوط قریش در مكه، قبائل مختلفی در مقابل اسلام سر فرود آوردند، در سال نهم و دهم هجری یكباره رؤسای قبایل نزد پیامبر(ص) آمده اسلام را پذیرا شدند، اگر چه قرآن پذیرشاسلام را توسط آنان، ایمان تلقی نكرده و تسلیم شدن یاد كرده است(حجرات,14)
5. مسأله حق جوار نیز در برخی شرایط وسیلهای برای حفظ جان برخی از مسلمانان شد. زمانی كه فردی از یكی از اشراف درخواست حق جوار میكرد و او میپذیرفت، هیچ كس نمیتوانست به او آزاری برساند. گفته شده: زمانی كه بعضی مهاجران حبشه به مكه باز گشتند، كسانی از آن ها كه شرایط را دشوار دیدند در جوار برخی از اشراف مكه در آمدند، عثمان بن عفان در جوار ابواحیحه، ابوحذیفة بن عتبه در جوار امیه، مصعب بن عمیر در جوار نضر بن حارث (یا در جوار ابوعزیز بن عمیر برادرش) و زبیر بن عوام در جوار زمعة بن مسعود و ابن عوف در جوار اسودبن عبد یغوث در آمدند. از میان آنان عثمان بن مظعون كه در جوار ولید بن مغیره در آمده بود، شرافت مسلمانی را برتر از آن دانست كه در جوار مشرك برود. او با نفی جوار، شكنجه و آزار را بر خود روا شمرد(انساب الاشراف, ج1, ص 227) باید به حق جوار، حلف های موجود میان قبایل، طوایف و افراد را نیز افزود(نهج البلاغه نامه نهم).
6. از جمله اخلاقیات سیاسی عرب جاهلی تعهدی بود كه افراد در قبال بیعت با رئیس قبیله داشتند، این تعهد با قبایل هم پیمان نیز تا وقتی طرف مقابل اعلام انصراف نكرده بود، وجود داشت و رعایت میشد. اكثر كسانی كه مسلمان میشدند، با دادن دست بیعت به پیامبر، حمایت خود را از او اعلام میداشتند، این انعقاد پیمان در طی بیست و سه سال، به دفعات میان پیامبر(ص) و اصحاب او تحقق یافت. علاوه بر این كه تك تك افراد چنین بیعتی با پیامبر(ص) انجام میدادند، پیمان هایی دسته جمعی مانند «عقبه اولی» و «عقبه ثانیه» و «بیعت رضوان» با پیامبر(ص) صورت گرفت. بیعت و اهمیت آن نزد عرب این نتیجه را نیز داشت كه اگر حتی بیعتی ناحق صورت میگرفت عرب خود را ملزم به حمایت از آن میدانست.
7- مردم حجاز عقب مانده بودند و از نظر فرهنگی بسیار وضع بدی داشتند و جز تنی چند همه بیسواد بودند . ظهور پیامبر در میان این مردم یكی از دلایل حقانیت پیامبر بود چون امكان ندارد از این مردم شخصی همانند پیامبر اسلام ظاهر شود و حالا كه چنین شخصی ظاهر شده این نشان می دهد كه این شخص پیامبر است و در ادعای خود صادق است . اگر پیامبر در میان مردم ایران یا روم ظاهر می شد عده ای می گفتند كه او درس خوانده و با سواد شده است ولی در میان مردم عرب حجاز این سخن نادرست بود چون مردم اكثریت قریب به اتفاق مردم بیسواد بودند.
منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .