توسّل از دیدگاه قرآن و حدیث
دومین وسیله، قرآن مجید است. تا به حال هیچ توجّه داشته اید كه قرآن یكى از اسباب توسّل است؟ شب هاى قدر همگى هنگامى كه قرآن به سر مى گذاریم مى گوییم: «اللهم انى اسئلك بكتابك المنزل و ما فیه و فیه اسمك الأكبر واسمائك الحسنى وما یخاف و یرجى أن تَجعَلَنى من عُتقائِك من النّار»( [363])در این جا قرآن وسیله است و ما آن را بین خود و خدا واسطه قرار مى دهیم كه به حق این قرآن، گناهان ما بخشیده شود. در این نیز بحثى نیست و تمام طوایف اسلامى قائلند به این كه انسان مى تواند به قرآن متوسّل بشود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/11/11 ساعت 11:16
توسّل از دیدگاه قرآن و حدیث
یكى از مسائل حائز اهمیت در مباحث كلامى مسأله توسل است. در مورد معناى واژه توسّل مى بایست میان «توسّل» و «وسیله»، تفاوت گذارده شود. اگر گفته شود «تَوَسَّلَ»، مراد این است كه تقّرب جست امّا آن چیزى كه سبب تقّرب است «وسیله» نامیده مى شود. مثلاً قرآن یا امام «وسیله» هستند، و توسّل عبارت است از این كه به وسیله اى به درگاه الهى تقرب بجوییم.قرآن مى فرماید:
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِى سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)
«اى كسانى كه ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید; و وسیله اى براى تقرب به او بجویید; و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید».
یعنى دنبال وسیله بروید! پس وسیله، سبب و توسّل به كارگیرى سبب است. حال سوال این جاست كه این سبب و وسیله چیست؟ باید به آیات و روایات مراجعه كرد و به این مطلب توجه داشت كه وسیله بودنِ چیزى باید در شرع ثابت شود; زیرا در غیر این صورت، نمى توانیم به كمك آن به درگاه الهى تقرّب بجوییم. مثلاً فرض كنید كسى بخواهد به وسیله آتش به خدا توسّل بجوید، این توسّل قطعاً باطل و حرام است; چرا كه وسیله بودنِ آتش ثابت نیست. یا بخواهد به وسیله بت تقّرب بجوید، این صحیح نیست; چراكه وسیله بودنِ بت ثابت نشده است، بلكه از آن نهى شده و حرام است.
بنابراین مصداق وسیله را باید از قرآن و حدیث بدست بیاوریم، مانند چیزهایى كه در خطبه أمیرمؤمنان به آن ها اشاره شده است. حضرت در خطبه 109برترین وسیله اى كه متوسلان مى توانند با آن به سوى خداوند تقرّب بجویند ایمان به او و پیامبر اوست همچنین جهاد در راه او كه برجسته ترین نقطه اسلام است و نیز كلمه اخلاص و شهادت به یگانگى خدا و رسالت پیامبر كه هماهنگ با سرشت انسانى است و به پا داشتن نماز كه آیین اسلام است و پرداختن زكات كه واجب و لازم است و روزه ماه رمضان كه سپرى در برابر كیفر خداوند است و حج خانه خدا و عمره به سوى آن كه فقر و تنگدستى را از میان مى برند و گناهان را پاك مى كند و صله رحم كه مایه فراوانى ثروت و دارایى است و مرگ را به تأخیر مى اندازد و صدقه پنهانى كه مرگ بد را از میان مى برد و نیكوكارى كه انسان را از لغزش هاى خوار كننده حفظ مى كند.
البته وسیله منحصر به این موارد نیست. اینها چیزهایى است كه در خطبه امام آمده و مورد قبول ما است. اما در آیات و روایات وسایل دیگرى نیز ذكر شده كه مى توان با بكارگیرى این وسایل به خداوند منان توسّل جست. بهترین وسیله براى تقرّب به خدا مراقبت بر واجبات و نوافل (نمازهاى مستحبى) است. اگر انسان نسبت به نوافل مراقبت كند تقربش نسبت به درگاه حضرت حق بیشتر مى شود تا آنجا كه پیامبر خدا مى فرماید:
«كنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و ...»
یعنى به جایى مى رسد كه گوشش گوش الهى، و چشمش چشم الهى مى شود.
و این همان عرفان حقیقى است. حدیث مذكور در وسائلُ الشیعه آمده و اتفاقاً در كتاب هاى اهل سنت نیز از پیغمبر اكرم نقل شده است.
بنابرین وسیله بودن (نوافل) در حدّ اجماع تمام مسلمین مطرح و مورد قبول است و تمام طوائف اسلامى به آن اعتراف دارند. اما مى خواهیم به بررسىوسایل دیگرى كه كمتر مورد بحث هستند بپردازیم.
توسّلاتِ مورد اتفاقِ مسلمانان
1. توسّل به أسماء و صفات خدا
اگر واقعا مایلید دعایتان مستجاب شود به اسماءُ الله و صفات خدا متوسّل شوید. من از حسین بن على(علیهما السلام) این دعا را دارم: «اللهم انى أسألك بمعاقد عزك و سكّان سماواتك و أرضك و أنبیائك و رسلك أن تستجیب لى فقد لحقنى من أمرى عسراً» ( قرآن به صراحت مى فرماید: ( وَلِلّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا) موقع دعا، توسّل به اسماءُالله; مانند یا الله یا رحمان یا رحیم یا خالق السموات والأرض یا غافر الذنوب یا رازق الطفل الصغیر و... بسیار راه گشاست.توسّل به اسماءُ الله یكى از امور مورد اتفاق همه طوائف اسلامى حتّى وهابى است. ترمذى مى گوید مردى در محضر پیغمبر اكرم چنین دعا كرد: «اللهم انى اسئلك لا اله الا انت الاحد الصمد لم یلد و لم یولد و لم یكن له كفواً احد» صداى این مرد كه به گوش پیغمبر رسید، فرمود: این شخص اسم أعظم را به زبان آورد و هر كه اسم أعظم را به زبان جارى كند خداوند دعاى او را مستجاب مى كند. شیخ طوسى در كتاب«مصباحُ المتهجّد» این دعا را دارد كه: «اللهم انى اسئلك بإسمك العظیم الاعظم الأعز الأجل الأكرم...»: خدایا تو را به این نام هاى مقدس سوگند مى دهم كه اگر این نام ها را ببرم، درهاى بسته آسمان براى رحمت باز مى شود: «و اذا دعیت به إلى مغالق ابواب السماء للرّحمة انفتحت... .»
از این نمونه روایات در كتب شیعه فراوان است با این مضمون كه: اگر كسى بخواهد توسّل پیدا كند مى تواند اسماءُ الله را به زبان بیاورد و اگر متوسّل به اسماءُ الله بشود خدا دعاى او را مستجاب مى كند.
2. توسّل به قرآن مجید
دومین وسیله، قرآن مجید است. تا به حال هیچ توجّه داشته اید كه قرآن یكى از اسباب توسّل است؟ شب هاى قدر همگى هنگامى كه قرآن به سر مى گذاریم مى گوییم: «اللهم انى اسئلك بكتابك المنزل و ما فیه و فیه اسمك الأكبر واسمائك الحسنى وما یخاف و یرجى أن تَجعَلَنى من عُتقائِك من النّار»در این جا قرآن وسیله است و ما آن را بین خود و خدا واسطه قرار مى دهیم كه به حق این قرآن، گناهان ما بخشیده شود. در این نیز بحثى نیست و تمام طوایف اسلامى قائلند به این كه انسان مى تواند به قرآن متوسّل بشود.
3. توسّل به اعمال نیك
اگر كسى در طول عمرش عمل نیكى انجام داده باشد مى تواند به آن متوسّل شود، به شرطى كه عمل نیكش آلوده به ریا نشده باشد. فرض كنید در دوران جوانى در مجلسى بودید كه گناه آماده بود، اما ترس از خدا سبب شد كه مجلس را ترك كنید، این عمل، عمل نیكى است. بنابراین مى توانید وقت حاجت بگویید: خدایا! به حق آن عمل نیكى كه براى تو انجام داده ام، این حاجتم را برآورده كن. حضرت ابراهیم وقتى مى خواهد دیوارهاى كعبه را بالا ببرد:( وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)
«هنگامى كه ابراهیم و اسماعیل، پایه هاى خانه(كعبه) را بالا مى بردند(و مى گفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، كه تو شنوا و دانایى».
شاهد مدعا این است كه وقتى ابراهیم، آجر و سنگ را بالا مى برد و دیوارها را مى سازد، چون این عمل; عمل صالح است; لذا آن را وسیله اى براى دعایش قرار مى دهد و مى فرماید: ( رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)
قضیه تاریخى مهمى را دو محدّث هم عصر، یعنى أحمد بن محمد بن خالد برقى(متولد272) در«المحاسن» و بخارى (متوفى296) در«صحیح» خود بدین شرح نقل كرده اند. زمانى در منطقه اى، باران سه نفر را شدیداً تحت تأثیر قرار داد. آن ها از شدّت باران ناگزیر شدند كه به غارى كه در همان نزدیكى بود پناه ببرند تا باران قطع شود. بعد از اینكه وارد غار شدند; ناگهان رانش زمین شروع شد و سنگ عظیمى دهانه غار را مسدود كرد; به طورى كه دهانه غار فقط به اندازه یك دریچه كوچك باز مانده بود! با خود گفتند به زودى از تشنگى، گرسنگى و كمبود هوا خواهیم مرد! لذا بعد از فكر در این باره به این نتیجه رسیدندكه هر كدام از ما كه در طول عمرش عمل نیكى انجام داده، آن را وسیله قرار بدهد تا خدا ما را نجات دهد.
یكى عرض كرد: بارالها! تو گواهى كه من كارگرى داشتم كه برایش بارى از گندم به عنوان اُجرت معیّن كرده بودم; امّا او رفت و این بار گندم پیش من ماند. لذا ناچار شدم آن را كشت كنم. تا اینكه بعد سالیانى از درآمد آن، گاوى خریدم. بعد از چندى آن كارگر آمد و بار گندمش را خواست. گفتم به جایش گاو را ببر! و داستان را برایش تعریف كردم و گفتم كه این عمل را براى خدا انجام داده ام. تا این مسئله را گفت، سنگ كمى عقب رفت.
دوّمى گفت: بارالها! تو گواهى كه من دختر عمویى داشتم كه مورد علاقه ام بود. شبى در خلوت گاهى دختر عمو به من گفت: پسر عمو! تو را به خدا، مُهرى كه خدا بر بدن من نهاده بدون قانون نشكن! من خجالت كشیدم و این را براى تو ترك كردم. سنگ مقدار بیشترى عقب رفت.
سوّمى هم عرض كرد: بارالها! تو گواهى كه پدر و مادر پیرى داشتم و شب ها شیر مى خوردند. شبى شیر را آوردم; اما آن ها به خواب رفته بودند. دیدم اگر شیر را بگذارم ممكن است در آن حشره اى افتاده و آلوده شود. لذا در آنجا آنقدر ایستادم تا از خواب بیدار شدند و شیر را خوردند. من این كار را براى تو كردم، سنگ آن قدر عقب رفت تا هر سه بیرون آمدند.
4. توسّل به دعاى مؤمن
خداوند منّان، توسّل از طریق دعاى مؤمن را بسیار مورد توجّه و تذكّر قرار داده است. این همان است كه مى گوییم التماس دعا، یعنى من از تو خواهان دعا هستم. امام على بن الحسین(علیهما السلام) گاهى اوقات به غلام خویش مى فرمود; برو و در كنار قبر پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) دو ركعت نماز بخوان و در حق على بن الحسین دعا كن! على بن الحسین(علیه السلام) معصوم است و نیازى به دعاى غلامش ندارد; ولى امام با این عمل به ما مى آموزد كه گاهى اگر با این زبان گناه كردى ممكن است دعایت مستجات نشود; ولى اگر برادر مؤمنت تو را دعا كند إستجابت نزدیكتر است. در روایت است هنگامى كه این غلام دو ركعت نماز خواند و دعا كرد و بر گشت، امام او را آزاد كرد. بنابراین توسّل به دعاى مؤمن یكى از اصول مسلّم و مورد اتفاق است.5. توسّل به دعاى پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در حال حیات
قرآن مجید به كسانى كه در زمان حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) زندگى مى كردند، مى فرماید:
( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا)
«ما هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر براى این كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند(و فرمان هاى خدا را زیر پا مى گذاردند)، به نزد تو مى آمدند، و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند».
یعنى به محضر پیغمبر اكرم رفته و از ایشان بخواهید در حق شما دعا و استغفار كند. این مورد را همه و حتّى وهابى ها نیز قبول دارند. قرآن در سوره منافقون مى فرماید: هر موقع به منافقین گفته مى شود كه بروید نزد پیغمبر تا در حق شما دعا كند:
( وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ)
هنگامى كه به آنان گفته شود:"بیایید تا رسول خدا براى شما استغفار كند"، سرهاى خود را (از روى استهزا و غرور) تكان مى دهند».
این پنج وسیله كه ذكر شد، مورد خدشه و ایراد نبوده و مورد اتفاق تمام فرقِ مسلمین، اعم سنى، شیعه، صوفى و وهابى است. از این به بعد بحث در مورد اختلافات ما با وهابیت در حوزه توسّل است كه به یكى دو نمونه اشاره مى كنیم.
توسّلات موردِ اتفاق امامیه
1. توسّل به دعاى پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم)
امامیه معتقد است كه به دعاى پیغمبراكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) حتّى بعد از ایشان مى توان توسّل جُست. دلیل نیز همان آیه است كه مى فرماید: ( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ) این آیه اطلاق دارد، یعنى هم حال حیات و هم حال رحلت را شامل مى شود. كما اینكه خیلى از آیات اطلاق دارند; مانند: ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ)كه اطلاق دارد و حتى امروزه نیز ما نباید در حرم پیغمبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) داد زده یا صدایمان را بلند كنیم.دو مقدمه مهم براى اثبات مسئله
دو مقدمه مهم براى اثبات مسأله جایز بودن توسّل به دعاى پیامبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) پس از وفات:
مقدّمه نخست: بزرگانى چون انبیاء، شهدا و مؤمنان كامل، بعد از مرگ، زندگى برزخى دارند. بنابراین مرگ، دروازه فنا نیست; بلكه دروازه اى براى زندگى در جهان دیگر است و این مسئله از قرآن استفاده مى شود. در سوره یس مى خوانیم: وقتى فرستادگان مسیح، مردم را به توحید دعوت كردند، مردم انطاكیه آنها را تهدید كردند. یك نفر از اقوام آن ها فریاد زد كه اى قوم! چه مى كنید؟ ( قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ اتَّبِعُوا مَن لاَّ یَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ) آن ها او را هم اذیت كردند، به طورى كه از شدت جراحت در حال جان دادن بود و در آن لحظه به او وعده بهشت داده شد ( قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ) این كدام جنّت است؟ آیا بهشت برزخى است؟ آیا همان بهشت روز قیامت است؟ مهم در اینجا این است كه پس از مرگ گفت: «یَا لَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ» اى كاش مى دانستند كه گرچه سنگ باران و كشته شدم اما وارد بهشت شدم!
آیاتى كه دلالت بر حیات برزخى مى كنند فراوان است. مثلاً درباره آل فرعون مى گوید: ( النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَاب) . آن ها را صبح گاهان و شامگاهان بر آتش عرضه مى كنند. براستى این عرضه بر آتش در قبل از قیامّت كجاست؟ قطعاً در عالم برزخ است. آیات نازل شده درباره شهدا مؤیّد این مطلب هستند:
( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِى سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَا عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ) .
«اى پیامبر هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند».
مقدّمه دوم: آیا ارتباط ما با كسانى كه در برزخ زنده اند، قطع است یا محفوظ؟ وهابیّت قائل به انقطاع ارتباط است; اما شیعه مى گوید ارتباط ما محفوظ است. آنان سخنان ما را مى شنوند، و چه بسا جواب هم بدهند.
قرآن در چند جا مى فرماید ارتباط شما محفوظ است. یكى درباره صالح و دیگرى درباره شعیب . قرآن به گونه اى بیان مى كند كه اینها با مردگان خودشان بحث مى كنند.
( فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَاثِمِینَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ)
«سرانجام زمین لرزه آنها را فرا گرفت، و صبحگاهان، (تنها) جسم بى جان آنها در خانه هایشان باقى مانده بود.(صالح) از آنها روى برتافت; و گفت:«اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شرط خیرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خیرخواهان را دوست ندارید».
این درباره صالح است. قوم صالح بت پرست بودند و بعد از نزول عذاب إلهى در خانه خود به حال مرگ افتادند. آن ها گاهى صداى آسمانى و لرزش و گاهى باد شدید را مى شنیدند; اما در خانه هاى خود باز ماندند و مردند. آیه بعدى مى گوید: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ» صالح نبى از آن ها روى برگرداند، چرا؟ چون هرچه پیغمبر گفت گوش نكردند و سرانجام جسدهاى مرده آن ها در خانه هاشان افتاد. بعدا ً(یعنى پس از نابودى قوم)، صالح رو به آن ها كرد و با تنفّر گفت: «وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ» حضرت صالح در چه زمان و با چه كسانى سخن مى گوید؟ با قوم خود زمانى كه همه مُرده اند.
در مورد شعیب(علیه السلام) نیز همین بیان هست:
( الَّذِینَ كَذَّبُواْ شُعَیْبًا كَأَن لَّمْ یَغْنَوْاْ فِیهَا الَّذِینَ كَذَّبُواْ شُعَیْبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَیْفَ آسَى عَلَى قَوْم كَافِرِینَ) .
«آنها كه شعیب را تكذیب كردند(آنچنان نابود شدند كه) گویا هرگز در آن (خانه ها) سكونت نداشتند! آنها كه شعیب را تكذیب كردند، زیانكار بودند. سپس از آنها روى برتافت و گفت:«اى قوم من! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خیرخواهى نمودم، با این حال، چگونه بر حال قوم بى ایمان تأسف بخورم؟!».
حضرت شعیب گفت:
( یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَیْفَ آسَى عَلَى قَوْم كَافِرِینَ) .
اثبات مسئله با روایات معتبر
با حفظ دو مقدمه یادشده، اینك سراغ روایات، آن هم روایات مورد قبول وهابیت مى رویم. در صحیح بخارى كه بالاترین كتاب اهل سنت است، آمده كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر دستور داد هفتاد جسد كشته هاى قریش را در یك قلیبى(گودال) بریزند. سپس به سخن گفتن با آن ها پرداخت.
سپس یك یك آن ها را صدا زد و گفت: هل وجدتم ما وعدكم ربكم حقاً؟ فانى وجدت ما وعدنى ربّى حقّاً.
فقال له بعض اصحابه: یا رسول الله! أتنادى قوماً موتى؟
فقال (صلى الله علیه وآله وسلم) : ما انتم باسمع لما اقول منهم، و لكنهم لا یستطیعون أن یجیبونى.
پیامبر رو به جسدهاى بى جان كفّار كرده فرمودند: من وعده هاى خدا را حق یافتم آیا شما نیز وعده ها را حق یافتید؟ بد قومى بودید و با من به بدى رفتار كردید و من نمى خواستم به این نحو كشته شوید. سپس عرب هاى جاهل گفتند: اى رسول خدا! آیا با این مردگان سخن مى گویى؟ حضرت فرمود: نخیر، اینها مرده نیستند و مطالب مرا بهتر از شما مى شنوند!
نتیجه
اگر این دو مقدمه ثابت شود (یعنى وجود حیات برزخى، و همچنین ارتباط ما با حیات برزخى) ما مى توانیم به دعاى پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) حتى پس از فوت ایشان متوسّل شویم. بنابراین مانعى ندارد كه در كنار قبرش عرض حاجت كنیم. خداوند در قرآن مى فرماید: ( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ) ( اتفاقاً بیشتر اهل سنت نیز نوشته اند كه وقتى پیغمبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) رحلت كرد، چندروزى گذشته بود كه عربى از بیابان آمد و خودش را بر قبر ایشان افكند و گفت: «إنّك قلت فى كتابك الكریم: ( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا» و انّى جِئتك تائباً مُستغفراً مِن ذُنوبى»غیر از این باید گفت كه مسلمانان به تعداد یك میلیارد و نیم جمعیت، هر روزه در نماز مى گویند: «السلام علیك أیّهَا النبى!» مخاطب آن ها چه كسى است؟ آیا سلام شان خطاب به مرده است؟ مشكل اینجا است كه متأسفانه رسول اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) را نشناخته ایم!
دیده اى خواهم كه باشد شه شناس *** تا شناسد شاه را در هر لباس
انبیاى دیگر را نیز نشناختیم! بخارى از بزرگان اهل سنت است كه مى گوید پیغمبر با كفّار سخن گفت و مدعى است أموات آن ها بهتر از احیاى شما مى شنوند!( بنابراین در كنار مرقد رسول خدا حق داریم كه بگوییم: «یا رسول الله! انى جئتك تائباً مستغفراً من ذنوبى، اِستغفر لنا عند الله» و حاجت خود را بخواهیم و از او طلب دعا كنیم و همه این توسّلات مشروع خواهد بود.
2. توسّل به ذات، حقّ و منزلت نبّى اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)
دومین مصداق توسّل اختصاصى و مورد قبول إمامیه، توسّل به ذات، حق و منزلت نبى اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) است. طبق اعتقاد ما شیعیان، خداوند منّان به پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) حقّ، منزلت و مقامى عنایت فرموده كه با توجه به آن مى توان خدا را به منزلت پیامبرش قسم داد.
وهابى ها از این خشمگین اند و مى گویند این شرك است و ما حق نداریم خدا را به مقام پیغمبر، ذات و قداست او سوگند دهیم، و این نحوه قسم خوردن و طلب كردن جایز نیست. حال آنكه كتابهاى حدیثى اهل سنّت از همین نوع توسّل پر است! آن ها غفلت مى كنند و این كتب را ملاحظه نكرده و تنها مقلّد محمد بن عبدالوهّاب هستند و هیچ گاه نمى خواهند از تقلید بیرون بیایند.
اشكال اولِ وهّابیت
وهابیّت مى گوید: نبى حقّى گردنِ خدا ندارد بلكه این فقط خداست كه صاحب حق است. پس اینكه شما مى گویید: «اللهم انّى أسئلك بحقّ نبیّك وبحقّ ولیّك وبحقّ الحسین»؟ حرف درستى نیست، خدا همیشه «ذو الحق» است نه اینكه «یكون علیه الحق».پاسخ: ما دو گونه حق داریم: یك حقّ اصلى كه مخصوص خود خداست و لذا هیچكس گردن خدا چنین حقّى را ندارد: «أین التراب و ربّ الارباب!» نوع دیگر حق، حق بالعرض است كه خدا آن را به برخى مى دهد و مثلاً مى فرماید: «و كان حقّاً علینا نصر المؤمنین»( حقّى كه ما مى گوییم، حقّى است كه خدا به پیامبر و اولیاء خود داده و این حق از نوع دوم است. یعنى خدا خودش را وام دار كرده و در حقیقت، مثلاً حضرت على (علیه السلام) را صاحب حق قرار داده است. بلى، گاهى خدا لطف و مرحمت داشته، و به اصطلاح به قدرى آقاست كه خودش را وام دار و ما را طلب كار! مى كند مثل آنجا كه مى فرماید: ( مَّن ذَا الَّذِى یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا) ( در حقیقت خدا، وام دارِ فرد قرض دهنده شده، و این جز عظمت و لطف خدا چیز دیگرى نیست.
توسّل به ذات پیامبر در كتب اهل سنت
حدیثى در سنن ترمذى ( نقل شده كه مضمون آن این است كه: عثمان بن حنیف (استاندار على(علیه السلام) و صحابى بزرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) ) مى گوید: محضر پیغمبر اكرم بودم كه مرد نابینایى عرض كرد: اى رسول خدا! دعا كن نابینایى من بهبود پیدا كند. پیغمبر فرمود آیا مایل نیستى به همین حالت صبر كنى؟ گفت نه، صبر نمى كنم، دعا كنید بهتر شوم. حضرت فرمود برو وضو بگیر و دو ركعت نماز خوانده و سپس این دعا را بخوان: «اللهم انى أسئلك و أتوجه إلیك بنبیّك محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) نبى الرحمة. یا محمد إنّى أتوجه بك إلى ربى فى حاجتى لتقضى ـ اللهم شفّعه فى» مى دانید كه «بِنبیّك» متعلّقِ هر دو فعلِ «أسئلك» و «اَتوجّهُ» است. و ذكر شدن نام پیامبر بعد از آن به عنوان عطف بیان; روشن كننده این مطلب است كه توسّل به ذات پیامبر است نه به دعاى ایشان.
بنابراین ذكر نام مبارك پیغمبر(یعنى محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ) دلیلى روشن بر توسّل به ذات ایشان است. علاوه بر اینكه به این هم اكتفا نكرده و مى گوید: نبىّ الرَّحمة و باز مى گوید: «یا محمّد إنّى أتوجّه بك إلى ربّى فی حاجتى لتُقضى; اللّهم شفّعه فىَّ» و چشمان آن فرد چنان روشن شد كه گویا هرگز نابینا نبوده است.
ابن تیمیه نیز مى گوید این حدیث صحیح است. اگر الآن در برابر ضریح پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بگوییم: «یا رسول الله اشفع لنا عندالله» وهابیون مى گویند: شما میّت را صدا كردید، میّت را نمى شود صدا كرد و توسّل به ذات او جست. ولى این حدیث، چونان استخوانى در گلوى آن ها گیركرده; چراكه نمى توانند سند را رد كنند; آن چنان كه ابن تیمیه هم مى گوید سند صحیح است. و چون دلالت را هم نمى توانند مردود بدانند، رو به تأویل آن مى آورند.
تأویلِ «توسّل به ذات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)(رحمهما الله)
مى گویند در این عبارت پیامبر، كلمه دعا مقدّر است، یعنى «إنى أسئلك و أتوجّه إلیك بدعاء نبیّك بدعاء نبىّ الرحمة» در پاسخ باید گفت شما كه اصلاً اعتقادى به تأویل نداشتید و اگر كسى تأویل مى كرد یا الآن تأویلى صورت دهد او را تفسیق و تكفیر مى كنید! پس چرا اینجا تأویل را مطرح مى كنید؟
در تهران مهندس عبدالرزاق بغایرى(1248ـ1332ش) (ریاضیدان و استاد دارالفنون) نقل مى كرد كه ما به زیارت پیغمبر اكرم (صلى الله علیه وآله وسلم) مشرف شدیم و به مكه رسیدیم. در جدّه، شیخ عراقى دیدیم كه فقیر و بى چیز بود. به او ترحّم كرده، گفتیم بیا تا زندگى ات را تأمین كنیم و در قبال آن، ما را در اعمال حجّ یارى كن. او پذیرفت و عازم مدینه شدیم. در آنجا شیخى پرسید: شما كجایى هستید؟ گفتیم ایرانى و شیعه هستیم. گفت: شماها آیات قرآن را تأویل مى كنید!
مهندس بغایرى مى گوید: من دیدم این شیخ فقیر عراقى هم با او هم صدا شد! و گفت: اینها آیات را تأویل مى كنند و چند شاهد هم به عنوان نمونه ذكركرد! با خودم گفتم خدایا! مدت ها ما با این مرد عراقى همراه بودیم كه در اعمال ما را كمك كند، نكند این هم خودش از مخالفین سرسخت شیعه باشد؟ شیخ دوّمى اتفاقاً ضریر(نابینا) بود. شیخ عراقى ما مقدارى به او كمك كرد و آخركار رو به او كرد و گفت: یا للعجب! من متأسفم جناب عالى روز قیامت، موفق به دیدار پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نخواهید شد و جمال او را زیارت نخواهید كرد! پرسید چرا؟ شیخ عراقى گفت: قرآن مى فرماید: ( وَمَن كَانَ فِى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلاً) گفت نه، این آیه مربوط به كورْ دل است، نه كورْ چشم. روحانى كاروان در پاسخ گفت: «هذا هو التأویل!» تا این را گفت فریاد آن شیخ كور به آسمان بلند شد!!
سه ایراد اهل سنت به روایت عثمان
ایراد اوّل: وهابى ها نسبت به این حدیث، راه فرارى درست كرده و گفته اند: همه این مطالب زمانى درست است كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در قید حیات باشند، نه بعد از وفات ایشان. در قبال این سخن وهابیت باید به این مطلب اشاره كرد كه خود عثمان بن حنیف مى گوید مردى پیش من آمد و گفت خیلى بدهكار و گرفتارم و هر چه پیش عثمان مى روم مرا تحویل نمى گیرد. گفتم من زمان پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بودم نابینایى آمد و حضرت این دعا را به او آموخت و او دعایش مستجاب شد. برو وضو بگیر و بعد از خواندن دو ركعت نماز همان دعا را زمزمه كن! إتفاقاً شخص فقیر چنین كرد و سپس پیش عثمان (خلیفه) رفت. عثمان این بار با گشاده رویى از او استقبال كرده و حاجتش را برآورده نمود. ( سؤال این جاست كه آیا در زمان عثمان(خلیفه)، پیغمبر اكرم در قید حیات بودند یا نه؟ قطعاً حضرت رحلت كرده بودند.
ایراد دوّم به حدیث عثمان، مى گویند در سند حدیث، فردى به نام روح بن صلاح قرار دارد كه براى ما مورد ثقه نیست. البته آن ها اشتباه مى كنند. اصل سند این است: «حدثنا طاهر بن عیسى بن قیرس المصرى المقرى حدثنا اصبغ بن الفرج حدثنا ابن وهب عن ابى سعید المكّى عن روح بن القاسم عن ابى جعفر الخطمى المدنى عن أبى أمامة بن سهل بن حنیف عن عمه عثمان بن حنیف» پس فرد مذكور روح بن القاسم است نه روح بن صلاح! معلوم مى شود مصدر راهم درست و دقیق ندیده اند.
اتفاقاً روح بن صلاح هم كه باشد، وى را همگان تضعیف نكرده اند. روح بن صلاح را فقط یك نفر و آن هم ابن عدّى تضعیف كرده اما در عوض ابن حبّان او را توثیق كرده است. پس اولاً صغرى غلط بوده، یعنى راوى روح بن صلاح نیست و روح بن القاسم است كه ثقه بوده; و ثانیاً بالفرض اگر او باشد، دو نفر تصدیقش كرده اند و یك نفر تضعیف.
ایراد سوم به حدیث عثمان، اینكه اگر این حدیث درست باشد پس باید در دنیا نابینا پیدا نشود; چرا كه هر نابینایى این دعا را بخواند بینا مى شود!! ضعف این ایراد بسیار روشن است؟ این اشكال حاكى از آن است كه آن ها نه پیغمبرخدا را شناخته اند و نه دعا را! در پاسخ باید گفت: قرآن كه در مورد عسل مى فرماید: «فیه شفاءٌ» پس با این وجود مى بایست در داروخانه ها فقط عسل به فروش برسد چرا كه عسل شفا است! آیا واقعاً این سخنى بى پایه و اساس نیست!؟ باید توجه داشت كه مواردى از قبیل دعا و عسل، از مقتضیاتند و علل تامّه نیستند; لذا در شرایطى مؤثر و در شرایطى غیرمؤثرند.
چهار مؤید براى توسّل به ذات پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)
موارد متعددى حكایت دارد كه توسل به ذات پیامبر اكرم جایز است. در اینجا به چهار مورد اكتفا مى كنیم:
1. ابن حجر شرحى بر بخارى به نام «فتحُ البارى» دارد كه مورد احترام فراوان است. در نظر اهل سنت هیچ عالمى در حدیث بعد از ابن حنبل به پاى ابن حجر نمى رسد. او در آنجا مى نویسد هنگامى كه مكه را قحطى فراگرفت عبدالمطلب، دستِ پیغمبر را كه هنوز كودك خردسالى بیش نبود گرفت و رو به آسمان عرض كرد: خدایا! به حق این كودك كه آینده درخشانى دارد باران خود را بفرست! جناب عبدالمطلب توسّل به ذات پیغمبر اكرم نمود. و سپس این حادثه را اینگونه به شعر درآوردند:
وأبْیَضَ یُستَسقى الغمامُ بوجهه *** ثمالُ الیتامى عصمة للأرامل
2. بعد از مرگ عبدالمطلب، ابوطالب كه سرپرستى پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را ـ كه نوجوانى بیش نبود- به عهده گرفت، در خشك سالى كه پیش آمد، به ذات پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) متوسّل شد و گفت: خدایا! به آبرو و مقام این نوجوان براى ما باران بفرست.
3. خود عمر بن خطاب نیز در قحطى، به عباس عموى پیغمبر اكرم، متوسّل شد. این عین عبارت خلیفه است كه مى گوید: «اللهم انّا كُنّا نتوسّل الیك بنبیّنا و انّا نتوسّل الیك بعمّ نبینّا فاسْقِنا» این روایت از صحیح بخارى است و مى بایست توسط مخالفین پذیرفته شود. اما مى گویند مقصود از عبارت خلیفه «نتوسل بدعاء عم نبیّنا» است. مى گوییم! عموى پیامبر كه دعا نخوانده! دعا را كه خلیفه خواند! نماز را كه او خواند! و متوسّل به مقام عموى پیامبر شد!. این جاست كه شعراى عصر خلیفه اشعارى درباره عظمت مقام عباس سرودند. اشعارى با این مضمون كه «فسقى الغمام غرّة بغرّة العباس( خدا به خاطر روى سپید عباس براى ما باران فرستاد».
4 . عطیه عوفى از ابو سعید خُدرى نقل مى كند كه رسول خدا چنین فرمود: من خرج من بیته إلى الصلاة فقال: «اللهم إنّى اسألك بحق السائلین علیك و اسألك بحقّ ممشاى هذا...»
هر كس از خانه خود به سوى نماز (مسجد) برود و چنین بگوید: بارالها من از تو به حق درخواست كنندگان بر تو و به حق این گامهایى كه بر مى دارم، مى خواهم كه...
در اینجا به حق درخواست كنندگان بر خدا توسل شده است.
5 . آن گاه كه فاطمه بنت اسد مادر على(علیه السلام) درگذشت، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) امر فرمود براى او قبرى فراهم سازند. آن گاه كه از كندن قبر فارغ شدند. پیامبر به درون قبر رفت و دراز كشید و فرمود: اى خدایى كه زنده مى كنى و مى میرانى و خود زنده اى و نمى میرى مادرم فاطمه بنت اسد را ببخش و جایگاه او را در قبر گسترش ده و سپس این جمله را فرمود: به حق پیامبرت و پیامبران پیش از من.در اینجا نیز پیامبر به حق خویشتن و پیامبران پیشین توسل جست.
ادله مانعین توسّل و پاسخ آنها
1 . قرآن كریم مى گوید: ( وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ) یعنى پشت سر آن ها برزخ و حائلى تا روز قیامت است. حال كه بین ما و گذشتگان، حائل هست شما چطور به دعاى پیامبر یا به ذات پیامبر یا امام متوسّل مى شوید در حالى كه میان ما و آن ها مانع و حائلى به نام برزخ هست
پاسخ: هرگاه بخواهید آیه اى را معنا كنید، ابتدا ما قبل و ما بعد آن را ببینید تا دچار مغالطه نشوید. قبل آیه این است:
( حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)
«هنگامى كه مرگ یكى از آنها فرا رسد، مى گوید:"پروردگار من، مرا باز گردانید. شاید در آنچه كه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم".(ولى به او مى گویند:) چنین نیست! این سخنى است كه او به زبان مى گوید (و اگر باز گردد كارش هجو گذاشته است); و پشت سرِ آنان برزخى است تا روزى كه برانگیخته شوند».
یعنى هنگام مرگ وقتى كه چشم برزخى باز مى شود، كافر و فاسق آینده تاریك خود را مى بیند و مى گوید: خدایا! مرا برگردان! شاید عمل صالح انجام دهم.
قرآن به اینها دو پاسخ مى گوید:
اولاً: ( كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا) یعنى این درخواست صورى است و اگر باز گردد، دوباره گناهان خود را از سر مى گیرد.
ثانیاً: ( وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ) این برزخ به معناى حائل و مانع از بازگشتن است كه دو مرتبه به دنیا برگردند، نه اینكه مانع از شنیدن دعا و اصوات باشد!
اگر خوب دقت كنید; مطلب خیلى روشن است. مخالفین خیال مى كنند كه برزخ مانع از هرچیزى است، این طور نیست بلكه فقط مانع رجوع است. بنابراین دعاها واصوات مى توانند رد و بدل شوند.
2. اشكال دوم، این است كه مردگان نمى شنوند و هركه از دنیا رفت شنوایى از او گرفته مى شود; به دلیل دو آیه:
( إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى) یعنى اى پیامبر! تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى.
( مَا أَنتَ بِمُسْمِع مَّن فِى الْقُبُورِ) . یعنى: اى پیامبر! تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته اند برسانى.
بنابراین پیغمبر و ائمه متوفى نیز مانند دیگران نمى توانند بشنوند.
پاسخ اول از ابن حجر: او مى گوید چرا آیه را این طور معنا مى كنید؟! حال آنكه ما در صحیح بخارى روایت داریم كه میّت صداى كفش مشایعت كنندگانش را مى شنود: «تسمع خفق نعالهم» اگر میت قابلیت شنیدن را ندارد پس تلقین چه معنایى دارد؟ ابن حجر كه دانشمند آن زمان است به این اشكال پاسخ نقضى مى دهد.
پاسخ دوم به اشكال را شاگرد ابن تیمیه، ابن قیم در كتاب منسوب به وى یعنى «الروح» مى دهد. اگر این كتاب از او باشد، مى توان نتیجه گرفت كه وى از مكتب ابن تیمیه كناره گیرى كرده، چون تمام كتاب بر ضدّ عقاید ابن تیمیه است.
ابن قیم در آنجا به این دو آیه كه مى رسد مى گوید: مراد نفىِ شنیدن نیست; بلكه نفىِ شنیدنى است كه سودمند باشد; یعنى نفىِ انتفاع. بنابراین ( اِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى) یعنى نمى توانى چیزى را به گوش او برسانى كه برایش سودمند افتد. یعنى چون میت قابل برگشت به دنیا نیست هرچه هم بگویید نفع نخواهد برد و به اصطلاح نفىُ الانتفاع است.
3. اشكال سوم، انقطاع عمل با مرگ است. روایت مى گوید: « اذا مات المرء انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جاریة، و علم ینتفع به و ولد صالح یدعو له» یعنى انسان كه مُرد عملش قطع مى شود;اما فقط از سه چیز بهره مى گیرد: صدقه جاریه، یا علمى كه دیگران از آن بهره ببرند (مثل نوشتن كتاب) یا فرزندى كه در حق او دعا كند. لذا وقتى پیغمبر اكرم فوت كند، عملِ او قطع مى شود و دیگر نمى تواند دعا كند. چراكه او نیز چون سایرین وقتى بمیرد، كارش قطع مى شود مگر همان سه مورد، و دعا كردن در حق ما جزو این سه امر نیست.
پاسخ: در این جا اشتباه فاحشى رخ داده است. «انقطع عمله» یعنى عملى كه از آن، خودش منتفع بشود، نه اینكه هیچ عملى نمى تواند انجام دهد!! یعنى به قرینه استثناء، این سه مورد اعمالى هستند كه خود فرد مى تواند از آن ها بهره ببرد ونسبت به سود رساندن به دیگران نفیى دركار نیست.
نكته بعدى اینكه روایت، در مقام بیان اینكه میّت نمى تواند در حق دیگران دعا كند نیست! چطور نمى تواند حال آنكه قرآن مى فرماید: ( وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم)
4. اشكال چهارم، اینكه مى گویند توسّل به دعاى پیغمبر یا توسّل به ذات پیغمبر اكرم بعد از وفات، شرك است; چرا كه بت پرست ها هم همین كار را مى كردند. آن ها هم از بت ها برآوردن حاجت ونیازشان را مى خواستند، شما هم گاهى خدا را به ذات میّت قسم مى دهید و گاهى از او دعا مى خواهید، از وجود میت طلب حاجت مى كنید و بت پرست ها نیز همین گونه اند:
( وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ)
«آنها غیر از خدا، چیزهایى را مى پرستیدند كه نه به آنان زیانى مى رساند و نه سودى مى بخشد، و مى گویند:" اینان شفیعان ما نزد خدا هستند"».
پاسخ:
میان ماه من تا ماه گردون *** تفاوت از زمین تا آسمان استبُت پرست به بت توسّل مى جست; اما اعتقاد به اُلوهیت و ربوبیت بت داشت. به این آیه توجه كنید: ( وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً)مى گفتند: ندّ خدا و مثل خداست. آن ها در بت ها به ربوبیت و الوهیت قائل بودند: ( یُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ)
اما مصداق این آیه ما نیستیم; چراكه اولاً آن ها به جاى خدا بتها را مى پرستیدند، در حالى كه مسلمانان فقط خدا را مى پرستند. چگونه توسل هر دو را یكسان مى گیرید؟
ثانیاً آن ها قائل به انداد (ربوبیت داشتن بتها همانند خدا) بودند و ما نیستیم. ما اعتقاد داریم كه پیامبر و اولیاى خدا، بندگان او هستند و مى گوییم: اشهد أن لا اله الا الله و أشهد أنّ محمّد رسول الله و نیز مى گوییم: أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله .
ثالثاً آن ها معتقد بودند همین بت ها در جنگ به ما كمك مى كنند: ( وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنصَرُونَ) (بت پرستان از بت ها یارى مى طلبیدند. لذا قرآن در ردّ آن ها مى فرماید: ( وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ) .
رابعاً، آن ها عزّت را در دست بت ها مى دیدند و خیال مى كردند كه عزّت از بت ها است: ( لیكونوا لهم عزّا)
بنابراین اگر آن ها متوسّل به بت مى شدند بت ها را الهه و ارباب و ناصر و مایه عزّت مى دانستند و به این سبك دعا مى خواندند; در حالى كه ما معتقدیم نصرت و عزّت فقط دست خداست: ( تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ) لذا از اساس، میان این دو نوع اعتقاد، تفاوت هست و نباید این دو را با هم درآمیخت. میزان، ظاهر امر نیست، میزان، باطن است. اگر میزان، ظاهر كار باشد تمام مسلمانان در حج همان كارهایى را انجام مى دهند كه بت پرست ها انجام مى دادند; چراكه دور این سنگ ها گشتن با كار بت پرست ها فرق نمى كند! نیز بین دو كوه راه رفتن با كار بت پرست ها تفاوتى نخواهد داشت! فرق این است كه قائل به ربوبیت و الوهیت بتها بودند و اینكه عزت و نصرت دست بت هاست; حال اینكه ما معتقدیم: ( وَمَا النَّصْرُ إلاّ مِنَ اللهِ العَزیزِ الحَكیمِ)
5. اشكال پنجم، بت پرست ها هرگز نمى گفتند عزت و نصرت، دست بت هاست; بلكه مى گفتند اینها فقط شفیع اَند: ( مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى) كار مسلمانان هم همین است! یعنى شرك خود را در پوشش شفاعت توجیه مى كنید
پاسخ: ادعاى شما كذب محض است; چرا كه این آیه صراحتاً مى فرماید: ( لِّیَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا) پس آن ها عزت را در دست بتها مى دانستند در حالى كه ما عزت را در دست خدا مى دانیم. باید دقت شود كه فقط به مفاد یك آیه بسنده نكنیم; بلكه باید صدر و ذیل آیات را هم ببینیم. لذا كذب بودن این مطلب كه فقط معتقد به شفیع بودنِ بتها بودند روشن مى شود، بت پرستان قائل به الوهیّت بتها بودند ( أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا) و به آن ها آلهه و أنداد مى گفتند و به ربوبیّت و به اینكه نصرت و عزّت نزد بتها است اعتقاد داشتند.
علاوه بر این، در تاریخ آمده كه عمرو بن لُحىّ، اوّل كسى بود كه بت پرستى را به مكه آورد او در منطقه شام مردم را دید كه بتى را عبادت مى كنند. پرسید این چیست؟ گفتند اگر بى باران شویم، از این باران مى خواهیم و باران مى فرستد و... عمر بن لحىّ، بتى آورد و بالاى بام مكه نصب كرد و مردم را به پرستش آن دعوت كرد.
نكته جالب این است كه خود آیه، منطق بت پرستان را رد و آن ها را تكذیب مى كند:
( اِنَّ اللَّهَ یَحْكُمُ بَیْنَهُمْ فِى مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِى مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ) .
«خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشته اند داورى مى كند، خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است، هرگز هدایت نمى كند».
مى گوید: اینها دروغ مى گویند، اینها خجالت مى كشند و براى اینكه توجیه كنند مى گویند بله، بتها فقط شفیع هستند و هیچ كاره اى نیستند; زیرا اگر بگویند آن ها باران مى فرستند و كمك كننده و نافع هستند، بطلان آن آشكار است. لذا فقط مى گویند اینها شفیع ما هستند.
بنابراین، قیاس عمل مسلمانان به عمل بت پرستان بسیار دور از واقع و نادرست است.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .