نسل لوس و هیجان طلب
نسل لوس و هیجانطلب در راه است. اینها پر توقع، خودخواه و کم تحملاند و در نخستین گام حق پدر و مادر را ضایع میکنند و پس از ورود به تمام عرصههای اجتماعی به تضییع حقوق دیگران پرداخته و با ترویج رفتارهای خاص، لطمات سنگین بر جامعه وارد میکنند. اینها نسل خیلی عجیب و غریبی نیستند. اینها محصول کارخانه ی فرزند سالاریاند که هم اینک نخستین فرآوردههای آزمایشیاش را دورو برمان میبینیم.
اگر چه برخی از کارشناسان فرزند سالاری را لزوماً عنوان پدیدهای ضایع کننده نمیشناسند اما این شیوه ی تعامل در خانواده را نشانه ی ارزش نهادن به نسل نو میدانند و آن را ارج میدهند.
در مقابل برخی کارشناسان مسائل اجتماعی معتقدند در خانوادههای فرزند سالار به دلیل این که خواستههای فرزندان مدنظر قرار میگیرد، روحیه ی اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل پیدا میکند. به عبارت دیگر فرزندان این خانوادهها به هنجارهای اجتماعی و فرهنگی و اصول و ارزشهای اخلاقی چندان توجه ندارند. بدون تردید، خانواده و چگونگی روابط میان اعضای آن و طرز ارتباط والدین با فرزندان، در شکلگیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان نقش و اهمیت زیادی دارد. محیط خانه نخستین و بادوامترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است. در خانوادهای که ارتباط متقابل میان اعضایش برقرار باشد، فرزند به رشد و خلاقیت بسیاری دست پیدا میکند. این در حالی است که در برخی خانوادهها فرزندان حاکم خانواده هستند و به اصطلاح جامعهشناسان فرزند سالاری در چنین خانوادههایی حکمفرماست.
این افراد با تضییع حقوق دیگران در عرصههای مختلف اجتماعی و ترویج رفتارهای خاص، لطماتی را به جامعه وارد میکنند. از اثرات تخریبی فرزند سالاری ضایع شدن حقوق سایر اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر است. نتیجه ی نظام فرزند سالار نیز تربیت فرزندان لوس و هیجان طلب است که به راحتی حقوق دیگران را در محیط های گوناگون جمعی تخریب یا تضییع میکنند. چرا که میخواهند هر کس و همه چیز به میل آنان باشد.
فرزند سالاری عامل از بین بردن خلاقیت در کودکان
دکتر کامکار، روانشناس، ابتدا به رابطه ی اعضای خانواده اشاره میکند و میگوید: شیوههای فرزندپروری و الگوهایی که خانوادهها برای تربیت فرزندانشان اتخاذ میکنند، در جامعه بسیار متفاوت است. رابطه ی اعضای یک خانواده ممکن است به صورت انضباطی، هرج و مرج و آزادی در خانه باشد. وی درباره الگوی انضباطی در خانواده میافزاید: در چنین خانوادههایی معمولاً یک نفر بر تمام اعمال و رفتار دیگران حاکم است. این فرد غالباً پدر (پدر سالار) یا مادر (مادرسالار) است. در این خانوادهها، فقط یک نفر تصمیم میگیرد، هدف را تعیین میکند و راه نشان میدهد و همه باید مطابق و دلخواه میل او رفتار کنند.
دکتر کامکاری درباره ی پیامدها و عوارض الگوی انضباطی تأکید میکند: انضباط و قوانین شدید از یک طرف باعث شکسته شدن و از میان رفتن روحیه ی خلاقیت و مانع بروز و ظهور استعداد افراد میشود. از سوی دیگر، اعضای خانواده را از شکوفایی استعدادهایشان باز میدارد.
وی تصریح میکند: در وضعیت انضباطی شدید که یک نفر قانون را مشخص میکند، خانواده از حالت اجتماعی شدن خارج میشود و دیگر کارکرد اجتماعی خود را ندارد. به گفته ی او، خانواده ی پدر سالار یا مادر سالار باعث سرکوب روحیه ی همکاری فرزندان با دیگران میشود. دکتر کامکار به الگوی هرج و مرج در خانواده اشاره میکند و میگوید: در چنین خانوادههایی، هیچگونه قانون و قاعده ی خاص برای برخورد افراد با یکدیگر وجود ندارد و افراد دارای آزادی مطلق هستند بنابراین هر کاری دوست داشته باشند، انجام میدهند. او معتقد است: همه ی اعضاء و افراد خانواده به تناسب موقعیت و امکانات، حق دخالت در اداره ی امور خانه و خانواده را دارند. وی به نوع سومی از ارتباط در خانواده اشاره میکند و میگوید: الگوی آزادی در خانواده از دیگر روابط تعریف شده ی افراد در خانه است. این افراد هرچه دوست داشته باشند انجام میدهند بیآنکه تشویق و یا تنبیه شوند. بیشتر در چنین خانوادههایی فرزند سالاری حاکم است و خواستهها و تمایلات فرزندان محور اصلی و خط دهنده ی فعالیت اعضای خانواده، حتی والدین است.
همچنین سازگاری اجتماعی کودک کم میشود و کودکان معمولاً سست عنصر و بیاراده بزرگ میشوند.
وی تأکید میکند: از آنجا که در خانوادههای فرزند سالار، باید خواستههای فرزندان تامین شود، روحیه اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل پیدا میکند. به عبارت دیگر، فرزندان این خانوادهها به هنجارهای اجتماعی و فرهنگی و اصول و ارزشهای اخلاقی چندان توجهی ندارند.
او با انتقاد از عملکرد آموزش و پرورش در زمینه ی آگاهی دادن به کودک و خانواده در مسائل تربیتی میگوید: آموزش و پرورش باید مهارتهای زندگی و مسائل تربیتی را به صورت علمی به خانوادهها و کودکان آموزش دهد که متاسفانه در ایران مدرسه و خانواده کمتر از 5درصد از آموزش مهارت زندگی را به ویژه در مسائل قانونی به کودک میدهند. وی مهمترین ارتباط میان والدین و فرزندان را داشتن قوانین و مقررات ویژه در خانه میداند و میگوید: خانواده به همراه فرزندان خود باید برای حرکت و رشد اجتماعی ، قوانین و مقررات ویژهای را تنظیم و از آن پیروی کند. به گفته ی کامکاری خانوادههایی که قوانین محکم و مناسبی را با تأیید فرزندان در خانه حاکم میکنند، در جامعه نیز قانونگرا هستند و دارای رشد و شخصیت بالاییاند.
فرزند سالاری، ویروس اجتماعی
از سوی دیگر، برخی از کارشناسان معتقدند که پدیده ی فرزند سالاری مسالهای است که از خانوادههایی که دارای ویژگیهای اقتصادی متوسط به بالا هستند، ظهور پیدا کرده و وارد سایر طبقات اجتماعی جامعه شده است.
دکترعلیزاده- جامعهشناس- با اشاره به این مطلب میگوید: طبقات اقتصادی بالا قبل از انقلاب اسلامی از نوعی رانتهای اقتصادی بهرهمند بودند و بخش بزرگی از داراییهایشان با روشهای آسانتر به دست میآمد. سهل الوصل شدن اهداف اجتماعی با حداقل تلاش و کمترین بهرهمندی از داناییها و تواناییهای فکری باعث شده تا خانوادهها در این طبقه به سهولت و سرعت خواهان دستیابی به تمام مظاهر زندگی اجتماعی باشند. در این تعامل و در این طبقه پدران و مادران از ترس به هم خوردن شرایط مطلوب موجود میکوشند خواستههای طبیعی و غیرطبیعی فرزندان را جامه ی عمل بپوشانند و تسلیم نوعی از باجخواهیهای فرزندان شوند. وی با اشاره به این که گاهی وقتها فرزندان با درک نقطههای ضعف والدین دامنه و گستره ی خواستههای خود را افزایش میدهند، اظهار میکند: فرزند سالاری به صورت ویروس در لایههای مختلف اجتماعی پخش شده است.
به گفته ی او پدیده ی فرزند سالاری در کشور ما، بویژه در کلان شهرها باعث شده است طول دوره ی نوجوانی و جوانی از مرز 35 سال نیز تجاوز کند. به تعبیر بهتر تا این سن، افراد هیچگونه مسئولیت فردی و اجتماعی در قبال خانواده و جامعه از خود بروز و ظهور ندهند و همهچیز و همهکس را در خدمت خود بخواهند.
فرزند سالاری تکتازی کودکان است
دکتر مجید ابهری، رفتارشناس نیز در مورد پدیده ی فرزند سالاری میگوید: فرزند سالاری عبارت از تکتازی و مدیریت بچهها در خانواده است که این وضعیت نشان دهنده ی یک منحنی رو به ضعف قدرت والدین در خانه است.
وی معتقد است: شرایط اجتماع، وضعیت محیطی و تربیتی، تأثیر رسانههای گروهی، به ویژه فیلمها و آثار بر جای مانده از بازیهای رایانهای، منجر به این گشته است که فرزندان در خانوادهها حرف اول را بزنند. او تأکید میکند: فرزندان در چنین خانوادههایی به صورت طلبکارانه بزرگ میشوند و معتقدند: هر اقدامی که پدر و مادر برای آنها انجام میدهند، وظیفهشان است. ابهری با اشاره به این که بهترین سنتها در خانوادههای فرزند سالار از میان رفته است، میگوید: حرمت به والدین و رعایت حقوق آنها در این خانوادهها از بین رفته است و هیچ کس حق انتقاد از این فرزندان را ندارد. وی با اشاره به این که بسیاری از خانوادهها از مسائل روحی و روانی کودکان خود بیخبرند میگوید: تمام مشکلاتی که در خانوادههای فرزند سالار بهوجود میآید، به دلیل تربیت غلط کودکان در خانه است. به گفته ی او، بسیاری از آداب تربیت سنتی ایرانیان فراموش شده و توجه بیش از اندازه به کودکان و حرکت در جهت خواستههای آنها، منجر به گستاخ شدن کودکان شده است. با این همه، باید به کودکانمان بیاموزیم که بسیاری از رفتارهایشان نتایج مثبت ندارد و باید بدانند که تمام رفتارهایشان مورد قبول والدین نیست. چرا که اگر اصول و قوانین اجتماعی به گونهای صحیح به کودک آموخته شود، همیشه در جامعه با افراد قانون محور برخورد خواهیم کرد.
منبع:روزنامه ی ایران
مقالات مرتبط: