تبیان، دستیار زندگی

از مكه به كربلا

چرا امام حسین(ع) از مكه به كربلا رفت؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از مكه به كربلا
 

پاسخ: در پاسخ به سوال باید به مطالب زیر اشاره كرد تا علت این حركت روشن گردد: دعوت و بیعت كوفیان حداكثر اثری كه داشته، این بوده كه حضرت احساس وظیفه و تكلیف كرد كه در ادامة نهضت خود، به سوی آنان حركت كند و از یاری‎شان (كه وعده‎اش را داده و بر انجا‎مش بیعت كرده بودند) برای تحقّق اهداف الهی‎اش، بهره‎مند شود‎.
هم‎چنین رهبری و هدایت مردمی را بر عهده گیرد كه با اصرار، خواستار آمدن امام† بوده و خود را نیازمند رهبری وی می‎دانستند‎. چنان‎كه نوشتند: «ما پیشوایی نداریم پس به سوی ما بیا، امید آنكه خدا ما را به وسیلة تو گرد حقّ جمع كند‎.»[1] و تأكید می‎كردند كه به سوی ما بشتاب چرا كه مردم انتظارت را می‎كشند و جز تو كسی را به عنوان امام خود قبول ندارند، پس در حركت به سوی ما تعجیل كن: «فحیّ هلّا، فَانّ النَّاسَ یَنْتَظِرُونَكَ، وَ لا رَأیَ لَهُم فِی غیرِكَ، فَالْعَجَل فَالْعَجَل‎‎. وَالسّلام عَلَیْك.»‎‎[2] بنابراین، دعوت كوفیان را نمی‎توان یكی از علل قیام، به حساب آورد، بلكه باید آن را علّت برای انتخاب كوفه به عنوان مركز قیام به شمار آورد‎. برای اثبات این ادّعا، به نكات زیر، می‎توان استناد نمود:
اوّل‎: امام حسین† از همان آغاز كه برای بیعت با یزید فرا‎خوانده شد، به صراحت اعلام فرمود كه با یزید بیعت نمی‎كند، چرا كه یزید آشكارا مرتكب فسق و فجور و گناهان كبیره می‎شود و چنین شخصی به هیچ وجه شایستگی جانشینی رسول‌خداˆ و ولایت بر امّت اسلامی را ندارد‎. چنان‎كه امامˆ در پاسخ ولید بن‌عُتْبَه، استاندار مدینه، كه وی را به بیعت با یزید فراخواند، فرمودند:
«ای امیر، ما، خاندان نبوت و سرچشمة رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و جایگاه رحمت الهی هستیم و خداوند به ما آغاز نمود و به ما نیز ختم كرد‎. یزید مردی است شراب‌خوار، كشندة انسان‎های محترم (و پاك) كه آشكارا گناه می‎كند، و مثل من با چون اویی بیعت نمی‎كند‎».[3]
این سخنان را امام† زمانی ایراد فرمود كه یزید تازه به خلافت رسیده بود و نامه‎هایی برای كارگزاران خود به نقاط مختلف كشور اسلامی، فرستاده و به آنان فرمان داده بود كه برای وی از مردم بیعت بگیرند و در نامة خود به حاكم مدینه، تأكید كرده بود كه به طور خاصّ در بیعت گرفتن از امام حسین† و عبدالله بن‌عمر و عبدالله بن‌زُبیر (كه در دوران معاویه حاضر به بیعت با ولیعهدی او نشده بودند) شدّت به خرج دهد: «حسین و عبدالله پسر عمر و عبدالله پسر زُبیر را دستگیر‎كن و آنان را رها نكن تا بیعت كنند‎».‎‎[4]‎ این حوادث زمانی بود كه هنوز از دعوت مردم كوفه خبری نبود‎.
فردای آن روز كه امام† این سخنان را فرمود، مروان را دید، او نیز به حضرت پیشنهاد كرد كه با یزید بیعت كند و گفت كه این كار به نفع دین و دنیای شما است‎! حضرت در پاسخ وی فرمود:
«زمانی كه امّت اسلامی به رهبری هم‎چون یزید دچار شود، باید فاتحة اسلام را خواند..‎. من از جدّم رسول‌خداˆ شنیدم كه فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است‎».[5]
بنابراین سیّد‎الشهدا به صراحت، خلافت یزید را برای امّت اسلامی، مصیبتی بزرگ دانسته كه در صورت استمرار آن، اصل اسلام از بین خواهد رفت‎: «عَلَی الْاِسْلامِ السَّلام ...».
شبیه سخنان فوق، در موارد متعدّدی از امام حسین† صادر شده است كه حضرت به صراحت اعلام نموده كه به هیچ رو با یزید بیعت نخواهد كرد، حتّی اگر در دنیا هیچ جا و پناهگاهی نداشته باشد، چنان كه به برادرش محمّد حنفیّه فرمود: «یَا اَخِی وَالله لَوْ لَمْ‎یَكُنْ فِی الدُّنیَا مَلْجَأٌ وَ لا مَأویٰ لَما بَایَعْتُ وَالله یَزیدَ بن‌مُعاویة ابداً .‎.‎.‎»[6]
روشن است كه امتناع از بیعت با یزید و فاسق دانستن وی، از یك سو، به معنای قیام برضدّ حكومت است و از سوی دیگر، حكومت اُموی هیچ‎گاه وجود شخصی با موقعیّت و منزلت ممتاز امام حسین† را كه علناً پرچم مخالفت را برافراشته باشد، برنمی‎تابید، زیرا بی‎تردید آزاد بودن چنین شخصی، موجب تضعیف و در نهایت، سرنگونی حكومت می‎شد‎.
دوّم: اوّلین نامه‎هایی كه كوفیان برای امام حسین†‌ فرستادند، در روزگار خلافت یزید و زمانی بود كه حضرت قیام خویش را با رفتن به سوی مكه آغاز نموده و در آنجا اقا‎مت گزیده بودند‎. در این زمان بود كه شیعیان در منزل سلیمان بن‌صَُرَد خُزاعِی گرد هم جمع شدند‎. سلیمان به آنان گفت كه حسین بن‌علی† از بیعت با یزید خودداری كرده و رهسپار مكه شده است و شما، شیعیان او و پدرش هستید، پس اگر می‎دانید كه او را یاری می‎كنید و با دشمنانش می‎جنگید، برایش نامه بنویسید؛ ولی اگر از ضعف و سستی خود می‎ترسید، وی را فریب ندهید‎. آنان گفتند: نه، ما با دشمنانش می‎جنگیم و جانمان را در راهش فدا می‎كنیم‎. سلیمان گفت: پس برای آن حضرت نامه بنویسید. و آنها برای امام نامه نوشتند‎.[7]
هم‎چنین حضرت پس از شروع قیام، در ابتدا به سوی كوفه حركت نكردند، بلكه به مكّه رفتند و تنها پس از دریافت نامه‎های مردم كوفه و اعزام جناب مسلم بن‌عقیل به سوی آنان و بیعت آنان با مسلم،† به سمت كوفه حركت نمودند‎.[8] بنابراین اگر امام† چنین قصدی داشتند و این موضوع در شكل‌گیری قیام حضرت دخالت داشت، دست كم آن را برای برخی از نزدیكان مثل محمّد بن‌حنفیّه، بازگو می‎كرد‎‎. در حالی كه چنین گزارشی در منابع تاریخی ثبت نشده است‎.
بنابراین اگر دعوت مردم كوفه نقشی در اصل قیام امام† داشت، باید حضرت در ابتدا كه وی را به بیعت با یزید فراخواندند، آشكارا از بیعت طفره نمی‎رفت و آن چنان بی‎پرده یزید را فاسق و فاجر معرفی نمی‎كرد، بلكه لازم بود به نحوی امر بیعت را به تأخیر بیندازد تا از دعوت مردم كوفه با خبر شود‎ و آمادگی آنان را برای حمایت از خود و قیام برضدّ حكومت احراز كند‎. اگر دعوت كوفیان نقشی در برپایی قیام حضرت داشت، دیگر این سخن حضرت معنایی نداشت كه بفرماید: اگر حتّی در دنیا جایگاه و پناهگا‎هی نداشته باشم، باز هم با یزید بیعت نخواهم كرد‎. بلكه باید می‎فرمود: اگر یاورانی داشته باشم، با یزید بیعت نخواهم كرد‎.
سوّم: اگر دعوت كوفیان در شكل‎گیری نهضت امام حسین† نقش داشت، حضرت تا صد در صد و عملاً یقین به همراهی آنان پیدا نمی‎كرد، نمی‎بایست دعوت‎شان را اجابت می‎كرد‎. به تعبیر دیگر، امام† ‎باید در این باره به پیشنهاد نصیحت‌گران و دلسوزانی هم‎چون عبدالله بن‌عباس عمل می‎كرد‎. ابن‌عباس وقتی تصمیم امام† را مبنی بر رفتن به كوفه شنید، خدمت حضرت رسید و به ایشان گفت: اگر كوفیان امیرشان را كشته‎اند و شهرشان را در اختیار خویش گرفته‎ و دشمنان‎شان را از شهرشان بیرون كرده‎اند، به نزد آنان برو، امّا اگر فرماندارشان هنوز فرمانروایی می‎كند و عاملان او در شهرها از مردم مالیات می‎ستانند و در این حال از شما دعوت به عمل آورده‎اند، (در حقیقت) شما را به جنگ و كشت و كشتار دعوت كرده‎اند‎.[9]
چهارم: اگر بیعت كوفیان یكی از علل قیام امام† بود، باید آن زمان كه حضرت از نقض بیعت كوفیان و شهادت مسلم بن‌عقیل و هانی بن‌عُرْوَه آگاه شد، از ادامه قیام منصرف شده و از باب اضطرار و حفظ جان، با یزید بیعت می‎كرد، چرا كه یاوران و هم‎پیمانان خود را از دست داده بود و با وجود این شرایط، تكلیف از حضرت ساقط شده بود؛ در حالی كه بنابر گزارش‎های تاریخی، امام† از ادامة قیام خویش منصرف نشد، بلكه از رفتن به كوفه اجباراً منصرف شد‎. هم‎چنان‎كه هنگام رویارویی با لشكر حرّ بن‌یزید در دو نوبت به آنان فرمود كه اگر شما مرا نمی‎خواهید من برمی‎گردم: یكی قبل از نماز ظهر بود كه خطاب به سپاهیان حرّ فرمودند: «اگر از آمدن من خشنود نیستید، به جایی كه از آنجا آمده‎ام‎، باز می‎گردم‎.»[10] و دیگری بعد از نماز عصر كه با لشكریان حرّ چنین سخن گفت‎:
«...اگر شما (از پذیرش حقّ ما ابا كنید و) نسبت به ما ناخشنود هستید و حقّ ما را نشناسید و رأی و خواسته‎تان درحال حاضر، غیر آن چیزی است كه در دعوت‎نامه‎هایتان نوشته‎اید و فرستادگان‎تان برای آن پیش من آمدند، من از آمدن به سوی شما منصرف می‎شوم‎».[11]
در این تعبیر امام† باید دقّت نمود كه می‎فرماید: «اگر حقّ ما را نمی‎پذیرید و از نظر گذشتة خویش برگشته‎اید، از آمدن به نزد شما منصرف می‎شوم‎». و نمی‎فرماید: از نهضت خویش دست برمی‎دارم‎. این امر نیز شاهد روشنی بر این ادّعا است كه دعوت عراقیان علّت برای انتخاب كوفه به عنوان مركزیّت قیام بوده است نه یكی از علل برپایی نهضت كربلا‎. بنابراین دعوت مردم كوفه و حركت امام† به سوی آنان، در واقع یك امر فرعی بود كه در اثنای قیام پیش آمد، بدون آن‎ كه در اصل شكل‎گیری نهضت حسینی نقشی داشته باشد، چنان‎كه پیمان‌شكنی آنان نیز در جلوگیری از ادامة نهضت حضرت هیچ تأثیری نداشت‎. در واقع امام حسین† با پذیرش دعوت كوفیان و حركت به سوی آنان، به هر دو وظیفة خویش عمل كرد؛ یكی، استمرار امر به معروف و نهی از منكر در برابر حكومت فاسد و بدعت‎گذار اُموی و دیگری، اجابت دعوت شیعیانی كه به سبب فقدان رهبری شایسته، از وی خواستند كه امامت آنان را عهد‎ه‎دار شود.

[1]. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص352؛ ابن‌طاووس، اَلْمَلْهُوف علی قَتْلَی الطُّفُوف، ص104‎.
[2]. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص353؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 38.
[3]. ابن‌اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص14؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص184.
[4]. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص338؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص180؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 325 و 324‎.
[5]. ابن‌اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص 17؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص184؛ ابن‌طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص99‎.
[6]. ابن‌اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، ج1، ص188.
[7]. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص352؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 36؛ طبرسی، إعْلامُ الوَرَیٰ بِأعْلامِ الهُدَیٰ، ص221؛ ابن‌طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص103‎.
[8]. حتّی بر اساس برخی از گز‎ارش‎های معاصران، حضرت در ابتدای قیام، قصد رفتن به كوفه نداشته‎ است، چنان‎كه در جواب محمّد بن‌حنفیه كه از احتمال كشته شدن حضرت اظهار نگرانی می‎كرد، فرمود: «من قصد رفتن به مكه دارم، اگر در آنجا امنیّت داشتم، می‎مانم، اگرنه، به درّه‎ها و دشت‎ها پناه می‎برم تا ببینم چه می‎شود‎». (سلیمان بن‌ابراهیم قندوزی، ینابیع‌المودّة، تحقیق سیدعلی جمال اشرف حسینی، ج3، ص 54).
‎[9]‎. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص384 ـ 383‎.
.[10] طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص401‎؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص79؛ طبرسی، إعْلامُ الوَرَیٰ بِأعْلامِ الهُدَیٰ، ص229‎.
[11]. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص402؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص80.

منبع : پرسمان


این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .