تبیان، دستیار زندگی

زندگی نامه عباس بن علی (ع)

فقط میخوام بیشتر از زندگینامه و سیره آفام عباس ابن علی بدونم از بدو تولد تا زمان شهادت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگی نامه عباس بن علی (ع)
 

ولادت و رشــد

پـیـش از پـرداخـتـن بـه ولادت و رشـد ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) به اختصار از دودمـان تـابـنـاك ایـشان كه در ساخت شخصیت و سلوك درخشان و زندگى سراسر حماسه ایشان اثرى ژرف داشتند، سخن مى گوییم .


دودمان درخشان

حـَسـَب و نـَسـَبـى والاتـر و درخـشانتر از نسب حضرت ، در دنیاى حسب و نسب وجود ندارد. عباس از بطن خاندان علوى برخاسته است ، یكى از والاترین و شریفترین خاندانهایى كه بـشـریـت در طـول تـاریـخ خـود شـناخته است ، خاندانى تناور و ریشه دار در بزرگى و شرافت كه با قربانى دادن در راه نیكى و سودرسانى به مردم ، دنیاى عربى و اسلامى را یـارى كـرد و الگوهایى از فضیلت و شرف براى همگان بجا گذاشت و زندگى عامه را بـا روح تقوا و ایمان منوّر ساخت . در این جا اشاره اى كوتاه به ریشه هاى گرانقدرى كه ((قمر بنى هاشم )) و ((افتخار عدنان )) از آنها بوجود آمد، مى كنیم .


پـدر

پـدر بـزرگـوار حـضـرت عـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) امـیـرالمـؤ مـنـیـن ، وصـىّ رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) در مـدیـنـه عـلم نـبـوت ، اولیـن ایـمـان آورنـده بـه پـروردگـار و مـصدق رسولش ، همسر دخت پیامبرش ، همپایه ((هارون )) براى ((موسى )) نـزد حـضـرت خـتـمـى مـرتـبـت ، قـهرمان اسلام و نخستین مدافع كلمه توحید است كه براى گسترش رسالت اسلامى و تحقق اهداف بزرگ آن با نزدیكان و بیگانگان جنگید.
تـمـام فـضـیـلتـهـاى دنـیـا در بـرابـر عـظـمـت او نـاچـیـزنـد و در فـضـیـلت و عمل ، كسى را یاراى رقابت با او نیست . مسلمانان به اجماع او را پس از پیامبراكرم ( صلّى اللّه عـلیـه و آله ) داناترین ، فقیه ترین و فرزانه ترین كس مى دانند. آوازه بزرگیش در همه جهان پیچیده است و دیگر نیازى به تعریف و توصیف ندارد.
عـبـاس را هـمـیـن سرافرازى و سربلندى بس كه برخاسته از درخت امامت و برادر دو سبط پیامبر اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) است .


مادر


مادر گرامى و بزرگوار ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) بانوى پاك ، ((فاطمه دخت حـزام بـن خالد)) است . ((حزام )) از استوانه هاى شرافت در میان عرب به شمار مى رفت و در بـخـشـش ، مـهمان نوازى ، دلاورى و رادمردى مشهور بود. خاندان این بانو از خاندانهاى ریـشـه دار و جـلیـل القدر بود كه به دلیرى و دستگیرى معروف بودند. گروهى از این خاندان به شجاعت و بزرگ منشى ، نامى شدند، از جمله :
1 ـ عامر بن طفیل :
عـامر برادر ((عمره ))، مادر مادربزرگ ((ام البنین )) بود كه از معروفترین سواران عرب بـه شـمـار مـى رفت و آوازه دلاورى او در تمام محافل عربى و غیر آن پیچیده بود تا آنجا كـه اگـر هـیـاءتـى از عـرب نزد ((قیصر روم )) مى رفت در صورتى كه با عامر نسبتى داشت ، مورد تجلیل و تقدیر قرار مى گرفت وگرنه توجهى به آن نمى شد.
2 ـ عامر بن مالك :
عامر جدّ دوّم بانو ((ام البنین )) است كه از سواران و دلاوران عرب به شمار مى رفت و به سـبـب دلیـرى بـسـیارش ، او را ((ملاعب الاسّنة )) (همبازى نیزه ها) لقب داده بودند. شاعرى درباره اش مى گوید:
((عـامـر بـا سـرنـیـزه هـا بازى مى كند و بهره گردانها را یكجا از آن خود ساخته است )). (1)
عـلاوه بـر دلاورى ، از پـایبندان به پیمان و یاور محرومان بود و مردانگى او ضعیفان را دسـتـگـیـر بـود كـه مـورخـان در ایـن بـاب نـمـونـه هـاى مـتـعـددى از او نقل كرده اند.
3 ـ طفیل :
طـفیل پدر عمره (مادر مادر بزرگ ام البنین ) از نامدارترین دلاوران عرب بود و برادرانى از بهترین سواران عرب داشت از جمله : ربیع ، عبیده و معاویه . به مادر آنان ((ام البنین )) گفته مى شد. این چند برادر نزد ((نعمان بن منذر)) رفتند.
در آنـجـا ((ربـیـع بـن زیـاد عبسى )) را كه از دشمنانشان بود، مشاهده كردند. ((لبید)) از خشم برافروخته شد و نعمان را مخاطب ساخته چنین سرود:
((اى بخشنده خیر بزرگ از دارایى ! ما فرزندان چهارگانه ((ام البنین )) هستیم )).
((ماییم بهترین فرزندان عامر بن صعصعه كه در كاسه هاى بزرگ به دیگران اطعام مى كنیم )).
((در میدان كارزار، میان جمجمه ها مى كوبیم و از كنام شیران به سویت آمده ایم )).
((درباره او (ربیع ) از دانایى بپرس و پندش را به كار بند)).
((هـشـیـار باش ! اگر از بدگویى و لعن بیزارى ، با او نشست و برخاست مكن و با او هم كاسه مشو)). (2)
نعمان از ربیع روگردان شد و او را از خود دور كرد و به او گفت :
((از مـن دور شـو و بـه هـر سـو كـه مـى خـواهـى روانـه شـو و بیش از این با اباطیلت مرا میازار)).
((چـه راسـت و چـه دروغ ، دربـاره ات چـیزهایى گفته شد، پس عذرت در این میان چیست ؟)). (3)
این كه نعمان فوراً خواسته آنان را برآورد و ربیع را از خود راند، بیانگر موقعیت والاى آنان نزد اوست .
4 ـ عروة بن عتبه :
عـروه پـدر ((كبشه )) نیاى مادرى ام البنین و از شخصیتهاى برجسته در عالم عربى بود. بـه دیـدار پـادشـاهـان مـعـاصـر خـود مـى رفـت و از طـرف آنـان مـورد تـجـلیـل و قـدردانـى قـرار مـى گـرفـت و پـذیـرایـى شـایـانـى از او بـه عمل مى آمد. (4)
اینان برخى از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل ( علیه السّلام ) هستند كه متصف به صفات والا و گرایشهاى عمیق انسانى بوده اند و به حكم قانون وراثت ، ویژگیهاى والاى خود را از طـریـق ام البـنـیـن بـه فـرزنـدان بـزرگـوارش منتقل كرده اند.


پیوند امام با ام البنین

هـنـگـامى كه امام امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) به سوگ پاره تن و ریحانه پیامبر اكرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) و بـانـوى زنـان عـالمیان ، فاطمه زهرا( علیها السّلام ) نشست ، بـرادرش ((عـقیل )) را كه از عالمان به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برایش هـمـسـرى بـرگزیند كه زاده دلاوران باشد تا پسر دلیرى به عرصه وجود برساند و سالار شهیدان را در كربلا یارى كند. (5)
عـقـیـل ، بـانـو ام البـنین از خاندان ((بنى كلاب )) را كه در شجاعت بى مانند بود، براى حـضـرت انـتخاب كرد. بنى كلاب در شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند ولبید درباره آنان چنین مى سرود:
((ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم )).
و كـسـى بـر ایـن ادعـا خـرده نـمى گرفت . ((ابوبراء)) همبازى نیزه ها (ملاعب الاسنّه ) كه عرب در شجاعت ، چون او را ندیده بود، از همین خاندان است . (6)
امـام ایـن انـتـخـاب را پـسـنـدید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر خشنود از این وصلت مبارك ، نزد دختر شتافت و او با سربلندى و افتخار، پاسخ مثبت داد و پیوندى همیشگى با مولاى متقیان ، امیرمؤ منان ( علیه السّلام ) بست . حضرت در همسرش ، خـِرَدى نـیـرومـنـد، ایـمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیكو مشاهده كرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ او كوشید.


ام البنین و دو سبط پیامبر (صلی الله علیه واله )

ام البـنـیـن بـر آن بـود تـا جـاى مـادر را در دل نـوادگـان پـیـامـبـر اكـرم و ریـحـانـه رسـول خـدا و آقـایان جوانان بهشت ، امام حسن و امام حسین ( علیهما السّلام ) پر كند؛ مادرى كـه در اوج شـكـوفـایـى پـژمرده شد و آتش به جان فرزندان نوپاى خود زد. فرزندان رسـول خـدا در وجـود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند و از فقدان مادر، كمتر رنج مـى بـردنـد. ام البنین فرزندان دخت گرامى پیامبر اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) را بر فـرزنـدان خـود ـ كه نمونه هاى والاى كمال بودند ـ مقدّم مى داشت و عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى كرد.
تـاریـخ ، جـز ایـن بـانـوى پـاك ، كـسى را به یاد ندارد كه فرزندان هووى (7) خود را بر فرزندان خود مقدّم بدارد. لیكن ، ام البنین توجّه به فرزندان پیامبر را فریضه اى دینى مى شمرد؛ زیرا خداوند متعال در كتاب خود به محبت آنان دستور داده بود و آنـان امانت و ریحانه پیامبر بودند؛ ام البنین با درك عظمت آنان به خدمتشان قیام كرد و حقّ آنان را ادا نمود.


اهل بیت و ام البنین

مـحـبـت بـى شـائبـه ام البـنـیـن در حـق فـرزندان پیامبر و فداكاریهاى فرزندان او در راه سیدالشهداء بى پاسخ نماند، بلكه اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان كـوشـیـدنـد و از قـدردانـى نـسـبـت بـه آنـان چـیـزى فـروگـذار نكردند. ((شهید)) ـ كه از بزرگان فقه امامیه است ـ مى گوید:
((ام البـنـیـن از زنـان بـافـضـیـلت و عـارف بـه حـق اهـل بـیـت ( علیهم السّلام ) بود. محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان كـرده بـود. آنـان نـیـز بـراى او جـایـگـاهـى والا و مـوقـعـیـتـى ارزنـده قایل بودند. زینب كبرى پس از رسیدن به مدینه نزدش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت و همچنین در اعیاد براى تسلیت نزد او مى رفت ...)).
رفتن نواده پیامبر اكرم ، شریك نهضت حسینى و قلب تپنده قیام حسین ، زینب كبرى ، نزد ام البنین و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین نزد اهل بیت ( علیهم السّلام ) است .


ام البنین نزد مسلمانان

ایـن بـانـوى بـزرگـوار، جـایـگـاهـى ویژه نزد مسلمانان دارد و بسیارى معتقدند او را نزد خداوند، منزلتى والاست و اگر دردمندى او را واسطه خود نزد حضرت بارى تعالى قرار دهـد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختیها و درماندگى ، این مادر فداكار را شفیع خود قرار مى دهند.
البـتـه بـسـیـار طـبیعى است كه ام البنین نزد پروردگار مقرب باشد؛ زیرا در راه خدا و استوارى دین حق ، فرزندان و پاره هاى جگر خود را خالصانه تقدیم داشت .


مولود بزرگ

نـخـسـتـیـن فـرزنـد پـاك بـانـو ام البـنـیـن ، سـالار بـزرگـوارمـان ابـوالفـضـل العـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) بـود كـه بـا تـولدش ، مـدیـنـه بـه گـُل نـشـسـت ، دنیا پرفروغ گشت و موج شادى ، خاندان علوى را فراگرفت . ((قَمَرى )) تـابـنـاك بـه ایـن خـانـدان افـزوده شـده بـود و مـى رفـت كـه بـا فضایل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گیتى بنگارد.
هـنـگامى كه مژده ولادت عباس به امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) داده شد، به خانه شتافت ، او را در برگرفت ، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجـرا كـرد. در گوش راستش اذان و در گوش چپ اقامه گفت . نخستین كلمات ، بانگ روحبخش تـوحـیـد بـود كـه بـه وسـیـله پدرش پیشاهنگ ایمان و تقوا در زمین ، بر گوشش نشست و سرود جاویدان اسلام ، جانش را نواخت :((اللّه اكبر... لا اله الاّ اللّه )). این كلمات كه عصاره پـیـام پـیـامبران و سرود پرهیزگاران است ، در اعماق جان عباس جوانه زد، با روحش عجین شـد و بـه درخـتـى بـارور از ایمان بدل شد تا آنجا كه در راه بارورى همیشگى آن ، جان بـاخـت و خـونـش را بـه پـاى آن ریـخـت . در هـفتمین روز تولد نیز بنا به سنّت اسلامى ، حـضرت ، سر فرزند را تراشید، همسنگ موهایش ، طلا (یا نقره ) به فقیران صدقه داد و هـمـان گـونـه كـه نـسـبـت بـه حـسـنـیـن ( عـلیـهـمـا السـّلام ) عمل كرده بود، گوسفندى به عنوان عقیقه ذبح كرد.


سال تولد

برخى از محققان برآنند كه حضرت ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود. (8)


نامگذارى

امـیـرالمـؤ مـنـیـن ( عـلیـه السـّلام ) از پـس پرده هاى غیب ، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیكار دریافته بود و مى دانست كه او یكى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عـبـاس (دُژم : شـیـر بـیـشـه ) (9) نـامـیـد؛ زیـرا در بـرابـر كـژیـهـا و بـاطـل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیكى ، خندان و چهره گشوده . همان گونه كه پـدر دریـافـتـه بـود، فـرزنـدش در مـیـادیـن رزم و جـنـگـهـایـى كـه بـه وسـیـله دشـمنان اهـل بیت ( علیهم السّلام ) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سـپـاه كـفر را درهم مى كوفت و در میدان كربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى كرد. شاعر درباره حضرتش مى گوید:
((هـراس از مـرگ ، چـهـره دشـمـن را درهـم كـشـیده بود، لیكن عباس در این میان خندان و متبسم بود)). (10)


كنیه ها

به حضرت عباس ، این كنیه ها را داده بودند:
1 ـ ابوالفضل :
از آنـجـا كـه حـضـرت را فـرزنـدى بـه نـام ((فـضـل )) بـود، او را بـه ((ابـوالفـضـل )) كـنـیـه داده بـودنـد. شـاعـرى در سـوگ ایـشـان مـى گـویـد: ((اى ابـوالفـضـل ! اى بـنـیانگذار فضیلت و خویشتندارى ! ((فضیلت )) جز تو را به پدرى نپذیرفت )). (11)
ایـن كـنـیـه بـا حـقـیـقـت وجـودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض ‍ فرزندى به نام فـضـل نـداشـت ، بـاز بـه راستى ابوالفضل (منبع فضیلت ) بود و سرچشمه جوشان هر فـضـیـلتـى بـه شـمـار مـى رفـت ؛ زیـرا در زنـدگـى خـود بـا تـمـام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاكش را در راه خدا بخشید.
حـضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هركس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
2 ـ ابوالقاسم :
حضرت را فرزند دیگرى بود به نام ((قاسم ))، لذا ایشان را ((ابوالقاسم )) كنیه داده بـودنـد. بـرخـى از مـورخـان مـعـتـقـدنـد قـاسـم هـمـراه پـدر و در راه دفـاع از ریـحـانـه رسول اكرم در سرزمین كربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا كرد.


القاب

مـعـمـولاً القـاب ، ویـژگـیـهـاى نـیـك و بـد آدمى را مشخص مى سازد و هر كس را بر اساس خـصـوصـیـتـى كـه دارد لقـبـى مـى دهـنـد. ابـوالفـضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایشهاى عمیق اسلامى ، لقبهایى داده اند، از آن جمله :
1 ـ قمر بنى هاشم :
حـضـرت عـبـاس بـا رخـسـار نـیـكـو و تـلا لؤ چـهـره ، یـكـى از آیـات كـمـال و جـمـال بـه شـمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقیقت نه تـنـهـا قـمـر خـاندان گرامى علوى بود، بلكه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفـت كه بر راه شهادت پرتو افشانى مى كرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشكار مى نمود.
2 ـ سقّا:
از بـزرگـتـرین و بهترین القاب حضرت كه بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش ‍ بود، ((سـقـّا)) مـى بـاشـد. پـس از بـسـتـن راه آب رسـانـى بـه تـشـنـگـان اهـل بـیت ( علیهم السّلام ) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه ، جنایتكار و تروریست ، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوف دشـمـن را شـكـافـت و خـود را بـه فـرات رسـانـد و تـشـنـگـان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت كه تفصیل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بیان خواهیم كرد.
3 ـ قهرمان علقمى :
((عـلقـمـى )) نام رودى بود كه حضرت بر كناره آن به شهات رسید و به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه فرزند مرجانه ، محافظت مى شد تا كسى از یاران حضرت اباعبداللّه را یـاراى دسـتـیـابـى بـه آب نـبـاشـد و هـمـراهـان امـام و اهـل بـیـت ایـشـان تـشنه بمانند. حضرت عباس با عزمى نیرومند و قهرمانى بى نظیر خود تـوانـسـت بـارهـا به نگهبانان پلید علقمى حمله كند، آنان را درهم شكند و متوارى سازد و پـس از بـرداشـتـن آب ، سربلند بازگردد. در آخرین بار، حضرت در كنار همین رود، به شهادت رسید، لذا او را ((قهرمان علقمى )) لقب دادند.
4 ـ پرچمدار:
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها؛ پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسین ( علیه السّلام ) را در دست داشتند.
حضرت به دلیل مشاهده تواناییهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ایـشـان سـپـردنـد و از میان اهل بیت و اصحاب ، او را نامزد این مقام كردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاوران و كارآمدان ، بدین امتیاز مفتخر مى گشتند. حضرت عباس نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا كربلا، همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنكه دو دست خود را فدا كرد و در كنار رود علقمى به خاك افتاد.
5 ـ كبش الكتیبه :
لقبى است كه به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى كه از خود نـشـان مى دهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مى كند، داده مى شود. این نشان دلیرى ، به دلیل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمایت بى دریغ از لشكر امام حسین ( عـلیـه السـّلام ) بـدو داده شـده اسـت . ابـوالفـضل در این روز، نیرویى كوبنده در سپاه بـرادر و صـاعـقـه اى هـولنـاك بـر دشـمـنـان اسـلام و پـیـروان باطل بود.
6 ـ سپهسالار: (12)
لقـبـى است كه به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرت را به سبب آنكه فرمانده نیروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشكر امام را بر عهده داشت ، این گونه لقب داده اند.
7 ـ حامى بانوان :
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل ، ((حامى بانوان (حامى الظعینه ))) است . ((سید جعفر حلى )) در قصیده استوار و زیباى خود در سوگ حضرت به این نكته چنین اشاره مى كند:
((حـامـى الظـعینه كجا، ربیعه كجا، پدر حامى الظعینه ، امام متقیان كجا و مُكَدَّم كجا)). (13)
بـه دلیـل نـقـش حـسـاس حـضـرت در حـمـایـت از بـانـوان حـرم و اهـل بـیـت نـبوت ، چنین لقبى به حضرت داده شده است . ایشان تمام تلاش خود را مصروف بـانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و فرود آوردن از هودجها یا سوار كردن به آنهارا به عهده داشت و در طى سفربه كربلا این وظیفه دشوار را به خوبى انجام داد.
لازم به ذكر است كه این لقب را به یكى از جنگاوران و دلاوران عرب به نام ((ربیعة بن مـُكـَدَّم .)) كـه در راه دفـاع از هـمـسـرش ، شـجاعت بى نظیرى از خود نشان داد، داده بودند. (14)
8 ـ باب الحوائج :
یـكـى از مشهورترین و آشناترین لقبهاى ابوالفضل (علیه السلام ) در میان مردم ((باب الحوائج )) است .
آنـان بـه ایـن مـطـلب یقین دارند كه دردمند و نیازمندى قصد حضرت را نمى كند، مگر آنكه خـداونـد حـاجـت او را بـرآورده و درد و اندوهش را برطرف مى سازد و گره مشكلات او را مى گـشـایـد. پـسـرم ((مـحمد حسین )) نیز قصد درِ خانه حضرت كرد و رفع مشكلاتش را از او خواستار شد كه دعایش برآورده شد و خداوند رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
ابـوالفـضـل نـسـیـمـى از رحـمـتـهـاى الهـى ، درِ رحـمـتـى از درهـایـش و وسـیـله اى از وسایل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست . این موقعیت ، نتیجه جهاد خالصانه در راه خـدا و دفـاع از آرمـانـهـا و اعـتـقـادات اسـلامى و پشتیبانى از سالار شهیدان در سخت ترین شرایط است ؛ دفاع از ریحانه رسول خدا تا آخرین مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش . ایـنـها برخى از لقبهاى حضرت است كه ویژگیهاى شخصیت بزرگ و صفات نیك و مكارم اخلاق او را بازگو مى كند. (15)


شمایل

حضرت آیتى از جمال و زیبایى بود. رخساره اش زیبا، چهره اش پرشكوه ، اندامش متناسب و نـیـرومـنـد بـود كـه آثـار دلیـرى و شـجاعت را به خوبى نمایان مى ساخت . راویان او را خـوبـرو و زیبا وصف كرده اند و گفته اند: ((رشادت اندام و قامت ایشان به حدى بود كه بـر اسـب نـیـرومـنـد و بـزرگـى مـى نـشـسـت ، لیـكـن در هـمـان حال پاهایش بر زمین خط مى انداخت )). (16)
به خدا مى سپارمت :
قـلب مـادر آكـنـده از مـحـبت به عباس و از زندگى نزد او عزیزتر و گرامیتر بود. مادر از چشم حسودان بر او مى ترسید كه مبادا به او آسیبى برسانند و رنجورش ‍ كنند، لذا او را در پناه خداوند متعال قرار مى داد و ابیات زیر را درباره اش ‍ مى سرود:
((فـرزنـدم را از چـشـم حـسـودان نشسته و ایستاده ، آینده و رونده ، مسلمان و منكر، بزرگ و كوچك و زاده و پدر در پناه خداوند یكتا قرار مى دهم )). (17)


با پدر

امام امیرالمؤ منین حال فرزند خود را در كودكى بشدت رعایت مى كرد و عنایتى خاص به او داشـت ، خـصـوصـیـات ذاتـى مـبـتنى بر ایمان و ارزشهاى عمیق انسانى خود را به فرزند مـنـتقل مى كرد و در چهره فرزندش قهرمانى از قهرمانان اسلام را مشاهده مى كرد كه براى مسلمانان صفحات درخشانى از سرافرازى و كرامت به یادگار خواهد گذاشت . امیرالمؤ منین پسر را غرق بوسه مى كرد و فرزند، عواطف و قلب پدر را مسخّر كرده بود.
مـورخـان نـقـل مـى كـنـند كه : ((روزى امیرالمؤ منین ، عباس را در دامان خود گذاشت ، فرزند آسـتـیـنهایش را بالا زد و امام در حالى كه بشدت مى گریست به بوسیدن ساعدهاى عباس پرداخت . ام البنین حیرت زده از این صحنه ، از امام پرسید:
ـ چرا گریه مى كنى ؟
حـضـرت بـا صـدایـى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم .
ام البنین شتابان و هراسان پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟
حضرت با آوایى مملوّ از غم و اندوه و تاءثر گفت : آنها از ساعد قطع خواهند شد)).
ایـن كـلمـات چـون صـاعـقه اى بر ام البنین فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با دهشت و به سرعت پرسید:
ـ ((چرا قطع مى شوند؟))
امـام بـه او خـبـر داد كـه فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شریعت الهـى و ریحانه رسول اللّه ( صلّى اللّه علیه و آله ) دستانش قطع خواهند شد. ام البنین بـه شـدت گـریـست و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش شریك شدند. (18)
سـپـس ام البـنـیـن بـه دامـن صـبـر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت كه فرزندش فدایى سبط گرامى رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) و ریحانه او خواهد بود.


رشد

ابـوالفـضـل العـبـاس ، از بالندگى شایسته اى برخوردار بود و كمتر انسانى از چنین امـكـان رشـدى بـرخـوردار مى گردد. حضرت در سایه پدرش ، (پرچمدار عدالت اجتماعى بـر روى زمـیـن ) رشـد كـرد و از عـلوم ، تقوا، گرایشهاى والا و عادات پاكیزه او بهره مند گـشـت ، تا آنكه در آینده نمونه كامل و تصویرى گویا از امام متقیان باشد. مادرش بانو فـاطـمـه نـیـز در تـربـیـت فـرزنـد اهـتـمـامـى شـایـسـتـه داشـت و بـذر هـمـه صـفـات كمال و فضایل و خدادوستى را در زمین بكر وجود فرزند كاشت ، كه بر اثر آن ، حضرت عباس در تمام زندگى خود، طاعت خدا و جلب مرضات او را در سرلوحه كار خود قرار داد.
ابـوالفـضـل ، مـلازم بـرادرانـش ریـحـانـه و دو سـبـط گـرامـى رسول اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) حسن و حسین ( علیهما السّلام ) سروران جوانان بهشت بـود و از آنـان اصـول فـضـیـلت و بـنیادهاى آداب والا را فراگرفت . مخصوصاً هماره با بـرادرش سـیـدالشـهـداء بـود و در سـفـر و حـضر از او جدا نمى شد و از رفتار برادرش بشدت اثر گرفت و الگوهاى رفتارى او را در جان خود استوار ساخت و صفات نیك او را در خود متمثل كرد تا آنجا كه جلوه اى كامل از برادر در خصوصیات و دیدگاههایش شد. امام نـیـز كـه مـحـبـت بـى شـائبـه و جـانـبـازى او را نـیـك دریـافـتـه بـود او را بـر هـمـه اهل بیت خود مقدم مى داشت و خالصانه به او محبت مى ورزید.
الگـوهـاى تـربـیـتـى والاى ابوالفضل العباس ، او را به سطح مصلحان بزرگ بشریت رساند، مصلحانى كه با جانبازیهاى والا و تلاشهاى مستمر براى نجات بشریت از ذلّت و بندگى و احیاى آرمانهاى بلند انسانى ، مسیر تاریخ را عوض ‍ كردند.
ابـوالفـضـل از همان آغاز، آموخت كه در راه اعلاى كلمه حق و برافراشتن پرچم اسلام ـ كه خـواهـان آزاد كـردن اراده انسانى و ایجاد جامعه برینى است كه عدالت ، محبت و فداكارى و ازخودگذشتگى بر آن حاكم باشد جان بازى كند. این اعتقادات بزرگ در جان عباس ریشه داشت و با هستى اش عجین شده بود تا آنجا كه با تمام قوا در راه آنها پیكار كرد. طبیعى بود كه چنین باشد؛ زیرا پدرش ‍ امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) و برادرانش ، حسن و حسین ( عـلیـهـمـا السـّلام ) نـهـال ارزشـهـا را در جـانـش ‍ غـرس كـرده بودند؛ بزرگوارانى كه مشعل حرّیت و كرامت را در دست گرفتند و افقهاى روشنى براى ملتهاى روى زمین گشودند، تـا آزادى و كرامت خود را باور كنند و حق و عدالت و ارزشهاى والاى انسانى بر آنان حاكم باشد.


پی نوشت :

1- یـلاعـب اطـراف الا سـنـة عامر فراح له حظ الكتائب اجمع
2- یـا واهـب الخـیـر الجزیل من سعة نحن بنو ام البنین الاربعة
ونحن خیر عامر بن صعصعة المطعمون الجفنة المدعدعة
الضـاربـون الهـام وسـط الحـیـصـعة الیك جاوزنا بلاداً مسبعة
تـخـبـر عـن هـذا خـبـیـراً فـاسـمـعـه مـهـلاً ابـیـت اللعـن لاتاءكل معه
3- شـرّد بـرحـلك عـنـی حیث شئت ولا تكثر علىَّ ودع عنك الاباطیلاً
قـد قـیـل ذلك ان حـقـاً و ان كـذبـاً فـما اعتذارك فی شی ء اذا قیلاً
4- قـمـر بنى هاشم ، ص 11ـ13. محقق بزرگ شیخ عبدالواحد مظفر در كتاب خود ((بـطـل العـلقـمـی )) به تفصیل درباره این خاندان گرامى و باقیات صالحات آنان سخن رانده است .
5- تنقیح المقال ، ج 2، ص 128.
6- تنقیح المقال ، ج 2، ص 128.
7- دو زن كـه یـك شـوهـر داشـتـه بـاشـند هركدام هووى دیگرى نامیده مى شود؛ فرهنگ عمید، ج 2 .
8- قمر بنى هاشم .
9- منتهى الارب .
10- عـبـسـت وجـوه القـوم خـوف المـوت والعباس فیهم ضاحك متبسّم
11- ابـا الفـضـل یـا مـن اسـّس الفضل والابا ابى الفضل الاّ ان تكون له ابا
12- در مـتـن ((فـرهـنـگ عـمـیـد)) آمـده اسـت كـه امـروزه مـعـادل ((سـرتـیـپ )) در فـارسـى اسـت ، لذا ((سـپـهـسـالار)) كـه در عـربـى معادل تقریبى ((لواء)) است ارجح به نظر رسید ـ م .
13- حـامـى الظـعینة این منه ربیعة ام این من علّیا ابیه مُكرم
14- در عـقـد الفـریـد، ج 3، ص 331 چنین آمده است : ((دُرَید بن الصمه )) همراه گروهى از دلاوران بنى جشم به قصد یورش به بنى كنانه وارد وادى اخرم كه به آنان تـعـلّق داشـت ، شـدنـد. در كناره وادى مردى را با همسرش دیدند، پس ((درید)) به یكى از یـارانـش دستور داد كه برود و آن زن را بیاورد. سوار، خود را به آن مرد رساند و گفت : ((زن را واگذار و جانت را نجات ده )). آن مرد افسار شتر را رها كرد و به زن گفت :
سیرى على رسلك سیر الا من
سیر دراج ذات جاش طامن
ان التاءنى دون قرنى شائنى
ابلى بلائى فاخبرى وعاینى
((بـا ایـمـنـى و اطـمـیـنـان خـاطـر و دلى اسـتـوار راه خـودت را ادامـه بـده و دل مـشـغـول مـبـاش . كـوتـاه آمـدن در بـرابـر حریفم ننگ آور است ، از این آزمون سرافراز بیرون خواهم آمد، پس ‍ خبر بگیر و بنگر)). سپس به سوار حمله كرد و او را از پا درآورد و اسـبـش را بـه زن داد. ((درید)) دیگرى را فرستاد تا ببیند چرا سوار اوّلى نیامد و همین كـه بـدانـجـا رسـیـد و صـحنه را مشاهده كرد، آن مرد را صدا زد، او نیز افسار مركب زن را واگذاشت و به سویش ‍ بازگشت در حالى كه ابیات زیر را مى خواند:
خل سبیل الحرة المنیعة
انك لاق دونها ربیعة
فی كفه خطیة منیعة
اولا فخذها طعنة سریعة
والطعن منى فى الورى شریعة
ماذا ترى من شیئم عابس
اءما ترى الفارس بعد الفارس
ارداهما عامل رمح یابس
((راه زن آزاد و پاكدامن را بازبگذار كه قبل از دستیابى بر او، با ربیعه طرف هستى كه در دسـتـش نـیـزه اى بـازدارنـده اسـت . نـخـست ضربتى سریع بگیر كه ضربتهاى من در پیكرها فرورونده است ))، بر او حمله كرد و او را نیز از پادرآورد.
چندى كه گذشت ، درید سومین شخص را براى خبرگیرى از سرنوشت آن دو تن فرستاد. سـوار هـمـیـن كـه به صحنه نبرد رسید، دو یار از پا افتاده خود را دید و آن مرد را مشاهده كـرد كـه نـیـزه خـود را بـه دنبال مى كشد. شوهر زن كه سوار را دیده بود، به همسرش ‍ گفت : ((راه خانه ها را پیش بگیر))، سپس متوجه سوار شد و گفت :
((از شـیـرى خـشـمـگـین چه انتظارى دارى ؟! آیا سوار را پس از سوار دیگر نمى بینى كه نـیـزه اى خـشـك آنـان را از پا انداخت ؟)) و بر او حمله برد و او را از پا درآورد و نیزه اش ‍ شـكست . درید در اندیشه یارانش فرو رفت و پنداشت آن سه تن ، مرد را كشته و همسرش ‍ را بـا خـود بـرده انـد. پـس به دنبال آنان راه افتاد و به جایى رسید كه آنان كشته شده بودند. خود را به ربیعه كه در حال نزدیك شدن به قبیله اش بود رساند و به او گفت : ((شـخـصى مانند تو نباید كشته شود و با تو نیزه اى نمى بینم . سواران خشمگین هستند پس نیزه ام را بگیر تا من برگردم و یاران را از حمله به تو بازدارم )).
((دریـد)) خـود را بـه یـارانـش رسـانـد و گـفـت : ((صـاحـب زن بـه حمایت از او برخاست ، یارانتان را كشت و نیزه ام را گرفت . دیگر شما را بر او دسترسى نیست ))، آنان نیز راه خود پیش گرفتند. درید، در این باره ابیات زیر را سرود:
مـا ان رایـت ولاسـمـعـت بـمـثـله
حـامـى الظـعـیـنـة فـارسـا لم یقتل
اردى فـوارس لم یـكـونـوا تـهـزة
ثـم اسـتـمـر كـانـه لم یـفعل
فـتـهـلك تـبـدو اسـرة وجـهـه
مثل الحسام جلته كف الصیقل
یـزجـى طـعـیـنـة ویـسـحـب رمـحـه
مثل البغات خشین وقع الجندل
((چـون او، حـمـایـتـگرى ندیده و نشنیده ام اسوارى كه چنین به حمایت همسر بپردازد و زنده بـمـانـد، دلاورانـى نـیـرومـنـد را مـى كـُشـد سـپـس راه خـود را دنـبـال مـى كـنـد گـویـى اتـّفـاقـى نـیـفـتـاده و چـهـره اش چـون شـمـشـیـر صـیـقل داده مى درخشد، رقبایش را چون پرندگانى خرد و بى مقدار كه از جنگ هراس دارند با قدرت به خاك مى اندازد و نیزه اش را پس خود مى كشد)).
15- بـراى حـضـرت تـا شـانـزده لقـب بـرشـمـرده انـد (ر . ك : تـنـقـیـح المقال ، ج 2، ص 128).
16- مقاتل الطالبیین .
17- المنمق فی اخبار قریش ، ص 437:
اعـیـذه بـالواحـد مـن عـیـن كل حاسد
قائمهم والقاعد مسلمهم والجاحد
صادرهم والوارد مولدهم والوالد
18- قمر بنى هاشم ، ص 19.

منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .