پژوهشى درباره نام، سن و كیفیّت شهادت طفل شیرخوار امام حسین(ع)
نوشتار حاضر، ابتدا به پژوهش درباره نام طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) پرداخته و سپس به بررسى سن وى و نقد دیدگاه برخى منابع معاصر در این باره مى پردازد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/11/10 ساعت 21:58
نوشتار حاضر، ابتدا به پژوهش درباره نام طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) پرداخته و سپس به بررسى سن وى و نقد دیدگاه برخى منابع معاصر در این باره مى پردازد. در ادامه به كیفیت شهادت این طفل و در پایان، به معرفى و نقد دیدگاه یكى از محققان معاصر درباره دو نفر بودن على اصغر و عبدالله پرداخته است.
مقدمه
از مصائب بزرگ روز عاشورا و حوادث مسلم این روز، شهادت طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) است كه توسط سپاه عمر سعد با كمال بى رحمى و در آغوش امام(علیه السلام) به شهادت رسید. در برخى منابع كهن، از نام این طفل، سخنى به میان نیامده، اما در برخى دیگر با نام عبدالله بن الحسین یا عبدالله رضیع از او یاد شده است. هم چنین بسیارى از منابع، در باره سن او سكوت كرده اند. از طرف دیگر، برخى مورخان و مقتل نگاران، اصل تیر خوردن و شهادت او را به اختصار بیان كرده و بعضى دیگر گفته اند كه در كنار خیمه در آغوش امام(علیه السلام) هدف تیر قرار گرفت. گروه سوم، گزارش كرده اند كه امام(علیه السلام) او را در برابر سپاه كوفه گرفت و تشنگى او را مطرح كرد و در این هنگام روى دست امام(علیه السلام) با تیر دشمنان به شهادت رسید.اینك ابتدا نام و سن این طفل و سپس كیّفیت شهادت او را با استناد به منابع قدیمى (كه برخى، از برخى دیگر گرفته اند یا یك گزارش را یكى به اختصار و دیگرى به تفصیل آورده است) بررسى مى كنیم و در پایان به نقد تحلیل یكى از محققان معاصر در این باره مى پردازیم.
نـام كودك
منابع تاریخى، نام این طفل را گوناگون نوشته اند؛ در برخى منابع از او (بدون ذكر نام) تعبیر به «صبى» شده، چنان كه در روایتى، امام باقر(علیه السلام) نیز از این طفل، تعبیر به «صبى» كرده است. دسته اى از منابع نیز با عنوان «صغیر» از او یاد كرده اند. فضیل بن زبیر (از اصحاب امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)) هم به صراحت نام او را عبدالله ضبط كرده است. ابومخنف در خبرى كه از حُمَید بن مسلم نقل كرده، به نقل از برخى، نام او را عبدالله دانسته است، اما در جاى دیگر، به صراحت نام او را مى آورد. مورخان و رجال شناسان بعدى، همانند محمد بن حبیب بغدادى (م 245 ق)، بلاذرى (م 279 ق)، ابونصر بخارى(زنده تا 341 ق)، ابوالفرج اصفهانى (م 356 ق) طبرانى (م 360 ق)، قاضى نعمان مصرى (م 363 ق)، بلعمى(م 363 ق)، شیخ مفید (كه بیشترین گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل كرده است) و به پیروى او، طبرسىو شیخ طوسى به صراحت نام او را عبدالله نوشته اند. بسیارى از منابع متأخر نیز با همین نام از او یاد كرده اند.ابن اعثم (م 314ق) نخستین مورخى است كه از طفل شیرخوار با نام «على» یاد كرده و از او با نام «علىٌ فى الرضاع» تعبیر كرده است.خوارزمى (م 568 ق) نیز (كه بسیارى از مطالب مقتل خود را از ابن اعثم گرفته) از او به «علىٌ الطفل» (بدون ذكر اصغر) تعبیر كرده است.
اما تا جایى كه بررسى ها نشان مى دهد، اولین كسى كه نام یكى از فرزندان امام(علیه السلام) را (افزون بر على اكبر و امام چهارم(علیه السلام) و عبدالله) «على اصغر» دانسته است، طبرى شیعى (از علماى قرن چهارم) است. پس از او ابن خشاب بغدادى(م2 567 ق) و ابن شهرآشوب (م 588 ق) نام این طفل را «على اصغر» نگاشته اند. و از آن پس، این اسم به برخى از منابع متأخرتر، راه یافته است.
سن كودك
درباره سن او باید گفت كه بسیارى از منابع تاریخى چنان كه در گزارش هاى آن ها ملاحظه خواهد شد سخنى از سن وى به میان نیاورده و تنها به عناوینى، همانند صبى، صغیر، طفل و رضیع (شیرخوار) اكتفا كرده اند. البته برخى مورخان و مقتل نویسان، همانند فضیل بن زبیر رسان (زنده تا عصر امام صادق(علیه السلام)) و یعقوبى (م 284 ق) بر این باورند كه این طفل در روز عاشورا به دنیا آمده است.اما گزارش هاى قابل اعتنا كه در آن ها به سن این طفل اشاره شده، گزارش هاى ذیل است كه البته سن وى را متفاوت نوشته اند، از این رو باید اذعان كرد كه هیچ وجه جمعى براى این گزارش ها وجود ندارد.
نخستین گزارش به ترتیب قدمت آن ها گزارش محمد بن سعد (م 230 ق) است كه از پسرى سه ساله براى امام حسین(علیه السلام) سخن به میان آورده كه عقبة بن بشر اسدى، او را با تیرى شهید كرد.
بلعمى، از مورخان قرن چهارم، ذیل گزارش چگونگى شهادت طفل شیرخوار، او را یك ساله دانسته است. و بالأخره در بیتى به جاى مانده از كسائى مروزى، شاعر قرن چهارم از طفلى پنج ماهه، یاد شده است:
آن پنج ماهه كودك، بارى چه كرد ویحك *** كز پاى تا به تارك، مجروح شد مفاجا؟چنان كه ملاحظه مى شود، هیچ وجه جمعى بین سه قول یاد شده وجود ندارد، اگرچه شاید بتوان گفته بلعمى را به دلایلى ترجیح داد، زیرا برخى منابع به شیرخواره بودن این طفل اشاره كرده اند كه طبیعتاً با قول ابن سعد سازگارى ندارد و برخى دیگر چنان كه خواهد آمد گفته اند كه امام(علیه السلام) او را در دامانش نشاند كه این امر با پنج ماهه بودن كودك (گفته كسائى مروزى) ناسازگار است، زیرا این كودك طبیعتاً بایستى به سنى از رشد رسیده باشد كه نشستن او در دامان پدر ممكن باشد، از این رو این دو ویژگى یاد شده با هم، با یك ساله بودن كودك سازگار است. اگرچه به این نكته نیز باید اذعان كرد كه گفته بلعمى مرسل و بدون استناد به گفته راویانى است كه او از آن ها نقل كرده است.
نقد و بررسى دیدگاهى مشهور
اما در برابر گزارش منابع كهن در باره سن طفل شیرخوار، دیدگاهى است كه سن اینطفل را شش ماهه دانسته و چنان روى این دیدگاه در یكى دو قرن اخیر، تبلیغ شده است كه امروزه در منابر و محافل روضه خوانى، شهرت خاصى دارد و حتى در سال هاى اخیر، برخى براى او جشن تولد گرفته و تولّد وى را با محاسبه برگشت به شش ماه پیش از عاشوراى سال 61ق در ده رجب سال 60ق مى دانند! بلكه این امر تا آن جا پیش رفته است كه این تاریخ، در برخى از تقویم هاى مذهبى به عنوان سالروز ولادت وى ثبت شده است، در حالى كه این گفته هیچ مدرك معتبرى ندارد و تنها مأخذ آن، گزارشى است كه در كتاب محرّف و منسوب به ابومخنف آمده و به تدریج به مآخذ معاصران راه یافته است.چگونگى شهادت طفل شیرخوار
امّا درباره چگونگى شهادت طفل شیرخوار نیز، منابع كهن، نوعاً شهادت او را در آغوش یا در دامان امام(علیه السلام) در كنار خیمه ها نوشته اند.فضیل بن زبیر در این باره نوشته است: عبدالله بن حسین(علیه السلام) مادرش رباب، دختر امرؤالقیس است كه حرملة بن كاهل اسدى والبى او را كشت. عبدالله در (روز عاشورا) زمان جنگ به دنیا آمد و در حالى كه حسین(علیه السلام)نشسته بود، نزد وى آورده شد. حسین(علیه السلام) او را در دامان خود قرار داد و با آب دهان خود، كام او را برداشت و او را عبدالله نامید. ناگاه حرملة بن كاهل تیرى به او زد و او راكشت، پس حسین(علیه السلام) خون او را گرفت و جمع كرد و به آسمان پرتاب كرد و قطره اى از آن بر زمین نریخت. امام باقر(علیه السلام) فرمود: اگر قطره اى از آن خون بر زمین مى ریخت، عذاب نازل مى شد.
یعقوبى نیز نگاشته است: حسین(علیه السلام) بر اسبش سوار بود كه نوزادى كه در همان لحظه به دنیا آمده بود، نزد وى آورده شد، پس در گوش وى اذان گفت و كام او را برداشت، ناگاه تیرى در حلق كودك نشست و او را كشت، حسین(علیه السلام)تیر را از گلویش خارج كرد و او را به خونش آغشته كرده، فرمود: به خدا سوگند، تو گرامى تر از ناقه ]صالح(علیه السلام)[ نزد خدا هستى. و محمد ( نزد خدا از صالح( گرامى تر و عزیزتر است. سپس حسین(علیه السلام) آمد و او را كنار ]جنازه[ فرزندان و برادرزادگانش گذاشت.
طبرى نیز مى نویسد: چون حسین(علیه السلام) (جلوى خیمه گاه) نشست، كودكى را كه عبدالله بن حسین(علیه السلام) دانسته اند، نزدش آوردند، پس او را در دامانش نشاند. ابومخنف از قول عقبة بن بشیر (بشر) اسدى گوید : ابوجعفر محمد بن على (امام باقر(علیه السلام)) به من گفت: اى بنى اسد، خونى از ما پیش شما هست. گفتم: اى ابوجعفر، خدا رحمتت كند، گناه من در آن چیست و چگونه است؟ فرمود: كودكى نزد حسین(علیه السلام) آورده شد و او در دامان حسین(علیه السلام) بود كه یكى از شما بنى اسد، تیرى به سوى او انداخت و او را كشت. پس حسین(علیه السلام) خون او را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یارى رسانى از آسمان را از ما بازداشته اى، آن را در چیزى كه براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این ستم گران بگیر.
در خبر دیگرى كه عمّار دُهْنى از امام باقر(علیه السلام) نقل كرده، آمده است كه چون پسر حسین(علیه السلام) در دامانش هدف تیر قرار گرفت، گفت: خدایا خود بین ما و قومى كه ما را دعوت كردند، تا یارى مان كنند، اما ما را كشتند، حكم كن.
بلعمى هم مى نگارد:
و حسین(علیه السلام) را پسرى بود یك ساله شیرخواره، نامش عبدالله، آواز از او بشنید، دلش بسوخت و او را بخواست و در كنار نهاد و همى گریست، و مردى ازبنى اسد، تیرى بینداخت و به گوش آن كودك فرو شد و همان گاه بمرد. حسین آن كودك از كنار بنهاد و گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون. یا ربّ، مرا بدین مصیبت ها شكیبایى ده.
شیخ مفید و به پیروى او طبرسى، مى نویسند: سپس حسین(علیه السلام) جلوى خیمه نشست و پسرش عبدالله بن حسین كه طفلى بیش نبود نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشانید. آن گاه مردى از بنى اسد تیرى به سوى عبدالله انداخت و او را كشت، پس حسین(علیه السلام) خون این طفل را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یارى رسانى از آسمان را از ما بازداشته اى، آن را در چیزى كه براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این قوم ستم گر بگیر، سپس او را برداشت و كنار شهداى دیگر اهل بیت(علیهم السلام) قرار داد.
ابوالفرج اصفهانى (م 356 ق) و ابن شهرآشوب نوشته اند كه حسین(علیه السلام)خون هاى گلوى این كودك را گرفته و به سوى آسمان (نه به زمین) پرتاب مى كرد و چیزى از آن بازنگشت و گفت: خدایا (كشتن) این طفل نزد تو آسان تر از (كشتن) ناقه صالح (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) نیست.
اما ابن اعثم، خوارزمى و طبرسى در این باره مى نویسند: چون تمام یاران و خویشان حسین(علیه السلام) شهید شدند، امام حسین(علیه السلام) تنها ماند و با او جز دو نفر باقى نماند، یكى فرزندش على زین العابدین(علیه السلام) و دیگرى پسرى شیرخوار كه نامش عبدالله (یا على) بود. پس حسین(علیه السلام)(براى وداع با اهل بیت خود) به درِ خیمه آمد و فرمود: آن طفل را بیاورید تا با او وداع كنم، پس كودك را به وى دادند. امام(علیه السلام)او را مى بوسید و مى فرمود : اى پسركم، واى بر این مردم اگر دشمن آنان جدّت محمد(صلى الله علیه وآله) باشد. پس در همان حال كه كودك در دامان حضرت بود، حرملة بن كاهل اسدىتیرى به آن كودك زد و او را در دامن پدر به شهادت رساند. حسین(علیه السلام)با دست خود خون ها را گرفت تا دستش پر شد و سپس به طرف آسمان پاشید و گفت: بارالها! اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما بازداشته اى، آن را در چیزى كه براى ما بهتر است، قرار ده. آن گاه حسین(علیه السلام)از اسب فرود آمد و با غلاف شمشیر خود، قبرى براى او حفر كرده و پیكر خون آلود او را در پارچه اى پیچیده و بر او نماز خواند و او را دفن كرد. البته چنان كه گذشت برخى نوشته اند كه حسین(علیه السلام) بدن این طفل را آورد و كنار بدن دیگر شهدا قرار داد.
سید ابن طاووس در این باره مى نویسد: چون حسین(علیه السلام) مرگ جوانان و یاران و عزیزان خود را دید، تصمیم گرفت تا قوم (سپاه دشمن) را با خون خویش ملاقات كند از این رو فریاد زد: آیا حمایت كننده اى هست كه از حرم رسول خدا حمایت كند؟ آیا یگانه پرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسى هست كه امید به فریاد رسى ما داشته باشد؟ آیا یارى كننده اى هست كه در یارى ما به آن چه نزد خداست، امیدوار باشد؟ در این هنگام صداى زنان به فریاد بلند شد، حسین(علیه السلام)به درِ خیمه آمد و به زینب(علیها السلام) فرمود: فرزند كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم. پس او را گرفت و خواست او را ببوسد كه حرملة بن كاهل تیرى به سوى این كودك زد. تیر در گلوى كودك نشست و او را كشت. حسین(علیه السلام) به زینب(علیها السلام) فرمود: این كودك را بگیر. سپس خون این كودك را با دو دستش گرفت تا پر شد و به سوى آسمان پاشید و فرمود: آن چه براى من پیش آمده است، آسان است، چون خدا آن را مى بیند. امام باقر(علیه السلام) فرمود: حتى یك قطره از آن بر زمین نیفتاد.
سبط ابن جوزى به نقل از هشام بن محمد كلبى (شاگرد ابومخنف و راوى مقتل وى) در این باره، گزارش دیگرى نقل كرده كه قابل توجّه است: حسین(علیه السلام) متوجّه كودكى شد كه از تشنگى مى گریست، حضرت او را ]در برابر سپاه [روى دست، بلند كرد و فرمود: اى قوم، اگر بر من رحم نمى كنید، بر این طفل رحم كنید، پس مردى از لشكر عمر سعد تیرى به سوى این كودك انداخت و او را كشت. پس حسین(علیه السلام) گریه كرد و گفت: خدایا، بین ما و قومى كه ما را دعوت كردند تا یارى مان كنند، اما ما را كشتند، حكم كن. آن گاه ندایى از آسمان بلند شد كه اى حسین، او را رها كن، چرا كه براى او شیر دهنده اى در بهشت است.
در برخى منابع آمده است كه امام(علیه السلام) پس از شهادت طفل شیرخوار، ایستاد و فرمود:1. این قوم كافر شدند و از دیر باز از (ایمان به) پاداش خدا، پروردگار جن و انس، رو برتافتند.
2. در گذشته، على و فرزندش، حسنِ نیك سیرت را كه از سوى پدر و مادر نسبتى با كرامت دارد كشتند،
3. به سبب كینه اى كه از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دل داشتند، گفتند: اینك گرد هم آیید تا همگى حسین را بكشیم.
4. آه از دست مردم فرومایه كه جماعت را براى ]كشتن ساكنان [دو حرم (مكه و مدینه) گرد آوردند.
5. سپس رفتند و یكدیگر را سفارش كردند كه به سبب خشنودى ملحدان، مرا نابود كنند.6. در ریختن خون من براى عبیدالله، زاده كافران، از خدا نترسیدند.
7. و پسر سعد و سپاهیانش با زور، باران تیر را بر سر من ریختند.
8. از من هیچ گناهى پیش از آن سرنزده بود، جز این كه به نور دو ستاره افتخار مى كردم.
9. (یعنى) به على نیكوخصال پس از پیامبر و پیامبرى كه پدر و مادرش از قریش بودند.
10. پدر و مادرم هر دو از برگزیدگان خدا بودند، بنابراین من فرزند دو برگزیده هستم.
11. نقره اى كه از طلا برآمده، پس من آن نقره و زاده دو طلا هستم.
12. در مردم كیست كه جدّى مانند جدّ من یا پدرى چون پدرم داشته باشد؟ پس من فرزند دو ماه هستم.
13. فاطمه زهرا(علیها السلام) مادر من است و پدرم درهم كوبنده كفر در بدر و حنین است.
14. دست گیره دین ، على مرتضى، نابودكننده سپاه ]كفر [و كسى كه به دو قبله نماز گزارده است؛
15. جنگ او در روز احد، سینه ها را با پراكنده ساختن دو سپاه ]كفر و شرك [ از كینه شفا بخشید.
16. سپس در روز احزاب و فتح مكه، اعضاى دو سپاه انبوه ]كفر و شرك[ نابود شدند.
17. امّت بد ، در راه خدا با هر دو عترت چه كردند.
18. عترتِ مصطفاى نیك و پرهیزكار و على، آقا و سرور، در روز دو سپاه بزرگ،
19. او در جوانى خداوند را مى پرستید، در حالى كه قریش دو بت (لات و عزّى)را مى پرستید؛
20. او از ]پرستش [دو بت بى زارى جسته و هرگز حتى یك چشم به هم زدن، همراه قریش بر آن ها سجده نكرد.
21. هنگامى كه قهرمانان در جنگ هاى بدر، تبوك و حنین ]در برابرش [نمایان شدند، او آنان را نابود كرد.
آیا على اصغر غیر از عبدالله شیرخوار است؟
محقق شهید قاضى طباطبایى با ملاحظه گزارش هاى مختلف تاریخى در باره چگونگى شهادت طفل شیرخوار، به این نتیجه رسیده است كه امام حسین(علیه السلام) سه طفل خردسال داشته است: یكى، نوزادى كه در روز عاشورا به دنیا آمده و یعقوبى از آن خبر داده است، دیگرى عبدالله كه شش ماهه و شیرخوار بوده و سومى على اصغر كه شش سال داشته است. اما مورخان در ضبط و ثبت گزارش شهادت این سه نفر، دقت لازم را نكرده و جریان شهادت هر یك را با دیگرى خلط كرده و هر یك را به جاى دیگرى نوشته و به مرور زمان، این سه كودك، یك نفر به حساب آمده اند كه منابع كهن او را عبدالله رضیع و منابع متأخر، او را على خوانده اند. وى در ادامه نوشتار خود قراین و شواهدى براى مدعاى خود مى آورد كه به اختصار و اضافاتى چنین است:1. شهادت عبدالله رضیع این گونه است كه امام براى وداع این طفل، جلوى خیمه آمده و بر زمین نشسته و طفل شیرخوار را در آغوش مى گیرد و آن طفل در دامان امام(علیه السلام) هدف تیر قرار گرفته، شهید مى شود. این امر، حاكى از آن است كه عبدالله غیر از على اصغر بوده است، زیرا شهادت على در حالى رخ داد كه امام(علیه السلام)سوار بر اسب بود و در میدان جنگ مقابل لشكر دشمن ایستاده بود و بنابر گزارش سبط بن جوزى، از آنان براى این كودك تشنه، آب طلب كرد، اما چون آن طفل، هدف تیر قرار گرفته و شهید شد، حضرت از اسب پیاده شده و ... .
2. در جریان شهادت على اصغر، حضرت بر او نماز مى گذارد كه طبق نظر فقها، خواندن نماز میت بر كم تر از شش سال واجب نیست و استحباب آن نیز معلوم نیست و بنابر تحقیق، مورد اشكال است، در حالى كه در جریان شهادت عبدالله، چنین اتفاقى رخ نداده است. از این رو نماز خواندن امام(علیه السلام) بر طفلى كه دست كم شش سال دارد با شیرخواره بودن طفل، سازگارى ندارد و نمى شود این دو نفر، یك نفر باشند.
3. پس از شهادت طفل شیرخوار، امام(علیه السلام) او را كنار شهداى دیگر قرار مى دهد، در حالى كه در باره على اصغر نقل شده است كه حضرت پس از خواندن نماز بر او، او را دفن كرد. پس معلوم مى شود كه عبداللّه رضیع غیر از على اصغر بوده كه دست كم شش سال داشته است.
4 سبط بن جوزى در باره همین طفل شش ساله نوشته است كه چون از تشنگى گریه مى كرد، امام(علیه السلام) او را در برابر لشكر عمر سعد قرار داد و از آنان براى او آب طلب كرد، اما در باره طفل شیرخوار چنین گزارشى نشده و تنها جریان وداع آن حضرت با آن طفل، آن هم جلوى خیمه گاه (نه در میدان نبرد) گزارش شده است.
نقد و بررسى
اگرچه قراین و شواهدى كه محقق قاضى طباطبایى براى اثبات مدعاى خود آورده در ابتدا و ظاهر امر، درخور توجه است و حتى چنان كه گذشت گزارش طبرى امامى و ابن خشاب در باره تعداد فرزندان امام(علیه السلام) حاكى از این بود كه عبدالله غیر از على اصغر است، اما با اندكى تأمّل و دقّت، این پرسش مطرح مى شود كه اگر على اصغر غیر از عبدالله رضیع بوده است، چرا منابع متقدم سخنى از او به میان نیاورده اند و افرادى همانند ابومخنف كه معتبرترین گزارش هاى تاریخ عاشورا را با یك یا دو واسطه بیان كرده و شیخ مفید نیز این گزارش ها را پذیرفته است، نامى از على اصغر نبرده اند و تنها از قرن چهارم به بعد چنین مطلبى آن هم به اجمال، مطرح شده است؟ چرا وجود كودكى شش ساله كه امام(علیه السلام)بر او نماز خوانده است، تنها در گزارش ابن اعثم كه كتاب خود را بیش از دو قرن و نیم بعد از حادثه عاشورا نگاشته است و این خبر را بدون ذكر سند نقل كرده، منعكس شده و در منابع متقدم، از او با نام «على» و چگونگى شهادتش، یادى نشده است؟اما درباره اختلاف روایات كیفیت شهادت طفل شیرخوار كه این محقق به آن استدلال كرده، باید گفت كه برخى منابع، كیفیت شهادت او را به گونه اى نوشته اند كه هم با گزارش ابومخنف و شیخ مفید و هم با نقل ابن اعثم و خوارزمى، هم سو و موافق است، چنان كه طبرسى (م 560 ق)، هم آمدن امام حسین(علیه السلام) را به درِ خیمه گاه نوشته و هم این كه حضرت بر اسب سوار بوده و پس از شهادت طفل شیرخوار از اسب پیاده شده و پس از حفر قبر، او را دفن كرده است. البته او چون بر این باور بوده كه این طفل، شیرخوار بوده، در گزارش خود سخنى از نماز خواندن امام(علیه السلام)بر این طفل به میان نیاورده است. همین طور اگر آغاز گزارش سبط بن جوزى به ادعاى این محقق، حاكى از شش ساله بودن این كودك باشد، اما پایان گزارش وى، یعنى بلند شدن نداى آسمانى كه حسین این طفل را رها كن كه براى او شیردهنده اى در بهشت است، شیرخواره بودن طفل را اثبات مى كند. به تعبیر دیگر، در گزارش یاد شده، هم از به میدان آوردن و در برابر لشكر قرار دادن این طفل توسط امام(علیه السلام) سخن به میان آمده است و هم از شیرخواره بودن این طفل، بنابراین، از اختلاف برخى گزارش ها در باره چگونگى شهادت طفل شیرخوار، به سهولت نمى توان ادعا كرد كه عبدالله و على اصغر دو نفر بودند كه اولى شیرخوار و دومى، كودكى دست كم شش ساله بوده است.
نكته دیگرى كه باید به آن توجه داشت آن است كه بسیارى از مورخان متقدّم و متأخّر، از امام سجّاد(علیه السلام) با نام «على اصغر» یاد كرده اند كه این نكته، حاكى از آن است كه از دیدگاه آنان، «اصغر» صفت براى امام زین العابدین(علیه السلام) (نه براى طفل شیرخوار) بوده است، چنان كه برخى دیگر، بر على اكبر (جوان شهید شده) على اصغر اطلاق كرده اند، حتى به تصریح مُحَلّى، عقیقى و بسیارى از طالبى ها، به امام سجاد(علیه السلام)، على اكبر و به على اكبر شهید، على اصغر گویند و بسیارى از اهل نسب، از جمله كلبى و مصعب زبیرى، امام سجّاد(علیه السلام) را على اصغر، و على اكبر شهید را على اكبر خوانند.56 بنابراین، هیچ یك از این دو گروه یاد شده، طفل شیرخوار را على اصغر ندانسته اند.
افزون براین، مورخان، تعبیر «اصغر» را به عنوان لقب، در مقابل على اكبر، براى توصیف سن امام على بن الحسین(علیه السلام)به كار برده اند، چنان كه ابوحنیفه دینورى مى نویسد: یكى از نجات یافتگان على اصغر بود كه بالغ شده بود.
نتیجه
آن چه مى توان در این باره با اطمینان گفت، آن است كه در كربلا، كودك و طفلى از حضرت شهید شده است كه منابع دسته اول او را «عبدالله» خوانند. در این میان، فضیل بن زبیر و یعقوبى بر این باورند كه او در همان روز عاشورا به دنیا آمده و به گفته ابن زبیر، نامش عبدالله بوده است، اما در گزارش ابومخنف كه طبرى، ابوالفرج اصفهانى و شیخ مفید و برخى دیگر، آن را آورده اند، سخنى از تولّد او در روز عاشورا به میان نیامده است. با آن كه سخن امام حسین(علیه السلام) درباره شهادت این طفل، در گزارش ابوالفرج اصفهانى و ابن شهرآشوب با گزارش یعقوبى مشابهت دارد، اما چنان كه گذشت هیچ كدام از دو منبع یاد شده نگفته اند كه تولد طفل شیرخوار، روز عاشورا بوده است. بنابراین، تنها از قرن چهارم به بعد، برخى منابع، از او با نام على یاد كرده اند و با توجه به نماز خواندن امام(علیه السلام)بر او (كه در برخى منابع این دسته آمده)، چنین برداشت شده كه وى دست كم شش سال داشته است.منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .