شهادت امام حسین علیه السلام
در واقعه عاشورا شمر ملعون بعد از شهادت سرامام حسین علیه السلام را میبرد یا بواسطه بریدن سر امام حسین علیه السلام ایشان را به شهادت می رسونند؟ اگر به این صورت است چرا امام از خودت دفاع نكردند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/11/10 ساعت 21:58
با سلام. در پاسخ به سوال شما باید به مطالب زیر اشاره نمود. لازم به ذكر است كه مطالب زیر به نقل از كتاب ارزشمند «مقتل سیدالشهدا» (نوشته گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر استاد مهدی پیشوایی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره) نقل میگردد:
امام حسین شجاعانه میجنگید و مواظب تیراندازان بود و [پیوسته] و در هر فرصت به سپاه [دشمن] حمله میكرد، در حالی كه میگفت: آیا یكدیگر را به كشتن من تحریك میكنید؟، پس از من هرگز بندهای از بندگان خدا را نمیكشید كه به اندازة كشتن من خشم خدا را برانگیزد. به خدا سوگند، امیدوارم با خواری شما، خدا به من كرامت بخشد، سپس به گونهای كه نفهمید، انتقام مرا از شما بگیرد. آگاه باشید به خدا سوگند، اگر مرا بكشید، خداوند نیرویتان را به جان خودتان خواهد افكند و خونهایتان را خواهد ریخت. سپس برای شما، به كمتر از عذاب مضاعف راضی نخواهد شد.[1]
حُمَیْد بنمُسلم میگوید:
«به خدا، هرگز مغلوبی را كه فرزند و خانواده و یارانش كشته شده باشند، به قوّت قلب و دل آرامی و جرأت او ندیدهام. هنگامی كه با شمشیر به پیادگان حمله میكرد، آنها همانند گلهبزی كه گرگ (یا شیر) به آنها حمله كند از راست و چپ او میگریختند».[2]
گزارشهای دیگر نیز این مطلب را تأیید میكند. شاهدان عینی كربلا به این معنی اعتراف كرده میگفتند:
هیچ مغلوبی را كه برادران، خاندان و یارانش را از دست داده و تنها مانده باشد، شجاعتر از حسین ندیدیم، او مانند شیر خشمگین، سواره نظام را نابود میكرد. دربارة مردی كه از ستم پذیری و تسلیم شدن خودداری كرد، چه گمان میرود؟ مردی كه خود، پسران، برادران و عموزادگانش با آن كه به آنان امان داده شد و سوگندهای استوار بر آنان خوردند كه در امان خواهند بود، چندان جنگیدند كه كشته شدند. او كسی بود كه خودداری از تسلیم و زبونی را برای عرب معمول كرد، چندان كه پس از او پسران زبیر، مهلب و دیگران به او اقتدا كردند.[3]
امام به سپاه دشمن ـ كه تعداد آنان به سی هزار رسیده بود ـ یورش میبرد و آنان همانند ملخهای پراكنده شده، از برابر وی فرار میكردند و سپس حضرت به مركز (جای نخست) خود برمیگشت و میفرمود: لاحَوْل و لا قُوّة الا بالله العَلِیِّ العَظیم.[4]
او پیوسته میجنگید تا تعداد زیادی از آنها را كشت. پس عمرسعد به سپاهش گفت: از هر سو بر او یورش برید. پس گروهی بزرگ از نیزهداران و تیراندازان به او حمله كردند.[5]
واكنش دشمن
شمر كه شجاعت و مبارزة دلیرانة امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر پیادگان [تیرانداز] قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران كردند كه بدنش پوشیده از پیكان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند.[6] عمرسعد به حسین نزدیك شد، در این هنگام زینب دختر فاطمه و خواهر حسین از خیمهگاه بیرون آمده و گفت: ای كاش آسمان بر زمین خراب میشد، آن گاه گفت: ای عمرسعد، آیا اباعبدالله كشته میشود و تو نظاره میكنی؟*عمر، صورتش را از زینب برگرداند.[7] زینب فرمود: آیا میان شما مسلمانی نیست؟! كسی پاسخ او را نداد.[8] در این هنگام شمر و یا بنابر قولی سنان بن انس سر امام را از بدن جدا كرد.
[1]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص452.
[2]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص111؛ ابنفتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج1، ص189؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص245.
[3]. ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج15، ص 274 ـ 275.
[4].سید ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص171؛ ابننما، مثیرالاحزان، ص72؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 50.
[5]. مناقب آلابیطالب، ج4، ص120.
[6]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص111 ـ 112؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص245؛ ابنفتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ج1، ص 189.
*. با وجود آن كه عمرسعد فرمانده سپاه بود، شاید این سؤال به ذهن بیاید كه چرا حضرت زینب چنین انتظاری از او داشت؟ پاسخ این است كه چون عمرسعد از قریش بود، گویا حضرت زینب با این تعبیر ملامتگونه، خواسته است نسبت خویشاوندی او را با امام به خاطرش بیاورد تا شاید با تحریك احساسات خویشاوندیاش، سپاه خود را از كشتن امام باز دارد.
[7]. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5، ص452. بلاذری نیز به توبیخ عمرسعد توسط حضرت زینب و گریة پسر سعد اشاره كرده است. (انساب الاشراف، ج 3، ص 409).
[8]. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 112.
منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .