همراه بردن خانواده به کربلا
چرا امام حسین(ع) خانواده ی خودرا همراه خود به كربلا بردندولی امام رضا در سفر به مرو این كار را نكردند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/11/10 ساعت 15:27
یكى «فداكارى، جانبازى و شهادت»
دیگرى «ابلاغ پیام». البته ابلاغ پیام جز با فداكارىها و زحمات طاقتفرسا ممكن نبود. جایگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانى نقش ایفاء كردند؛ اما وظیفه اصلى آنان، «پیامرسانى» بود.
پیرامون نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان كرد.
مقدمه اول:
بر اساس روایات، تمام كارهاى سیدالشهدا(ع) روى حساب بوده است و علت اینكه به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوى كوفه برد، این بود كه به واسطه الهامى كه از عالم معنا به اباعبدالله(ع) شد، پیامبر(ص) به ایشان فرمود: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا»؛[1] حضرت فهمید كه اسارت اینها مورد رضاى حق است؛ یعنى، حضرت مصلحت تشخیص داد كه اهل بیت خود را همراه ببرد. در حقیقت امام(ع) با این كار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حكومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
مقدمه دوّم: نقش زن در تاریخ.
هیچ كس منكر نقش زن در طول تاریخ نیست و لااقل نقش غیرمستقیم زن را همه قبول دارند؛ بدین صورت كه زن، مرد را مىسازد و مرد تاریخ را و نقشى كه زن در ساختن مرد دارد، بیشتر از نقشى است كه مرد در ساختن تاریخ دارد. به طور كلى، زنان، از نظر نقش داشتن یا نداشتن در طول تاریخ، به سه دسته تقسیم مىشوند:الف. زنانى كه مثل شىء گرانبها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسیارى كه زن براى آنها یك شىء - نه شخص - گرانبها بوده كه باید در حریم خود محفوظ بماند و به دلیل همان گرانبهایىاش بر مرد اثر مىگذاشت. مىتوان گفت: سازنده چنین جوامعى تنها جنس مذكر بوده است.
ب. در بعضى از جوامع، زن از حالت شىء بودن خارج شده، وارد اجتماع مىشود؛ اما حریم خود را گم مىكند و چون در همه جا حضور مىیابد، ارزش خود را از دست مىدهد و بىارزش مىشود! زن در این جوامع «شخص» است؛ اما شخصى بىارزش. از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى - از قبیل علم، اراده، شخصیت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و دیگر امور - به او شخصیت مىدهند و از شىء بودن خارجش مىسازند؛ ولى از طرف دیگر، ارزش او را براى مرد از بین مىبرند. از طبیعت زن این است كه براى مرد گرانبها باشد وا گر این را از او بگیرند، روحیه او متلاشى مىشود. سازندگان این جوامع گرچه مذكر - مؤنث هستند، اما زن، كالاى ارزان است؛ بدون اینكه در نظر هیچ مردى عزت و احترام لایق یك زن را داشته باشد!
ج. از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد؛ یعنى، از طرفى شخصیت روحى و معنوى و كمالات انسانى، - مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقیت و حتى فضایل معنوى - را در سطح عالى داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن كریم نیز به زنان چنین ارزشى داده است؛ مثلاً حوا را در كنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو مىخواهد كه به آن درخت نزدیك نشوند.درباره این فكر غلط مسیحیت كه آدم (مرد) اصالت دارد و حوا (زن) تبعیّت، و مبارزه قرآن با این تفكر، استاد مطهرى مفصل بحث كرده است.[2] ساره نیز مانند ابراهیم خلیل(ع) فرشتهها را مىبیند و با آنان صحبت مىكند. مریم(س) از خداوند رزق و روزىهایى مىگیرد به گونهای كه زكریا را در متعجب میسازد و فاطمه زهرا(س) كوثر (خیركثیر) خوانده مىشود.
در تاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنى حضرت زهرا(س) است. او كه خوشحال مىشود تنها كارهاى داخل منزل از سوى پیامبر(ص) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبهاى مىخواند كه امثال ابوعلى سینا نیز قادر به چنین انشایى در مسائل توحیدى نمىباشند. اما در عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده مىخواند؛ یعنى، در عین حفظ حریم خود با مردان، نشان مىدهد كه یك زن چقدر مىتواند مؤثر در جامعه باشد.
با این دو مقدمه باید گفت: كه تاریخ كربلا، یك تاریخ مذكر - مؤنث است؛ یعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر یك در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مىكند و تمام كارها از این پس به او واگذار مىشود. او در مقابل پیكر مطهر امام، كارى مىكند كه دوست و دشمن به گریه در مىآیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مىكند.[3] از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و كودكان، پرستارى مىكند و در مقابل دروازه كوفه با خطبه خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم مىآمیزد و خطابههاى عالى علوى را به یاد مردم مىآورد و مردم كوفه را نسبت به كارى كه انجام داده بودند، متنبه مىسازد.[4] این است زنى كه اسلام مىخواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.[5]
با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امام حسین(ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است؛
1. زنان و كودكان توانایى تبلیغ و پیامرسانى را دارند.
2. علاوه بر توانایى تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با آنان عاجزند؛ زیرا باید حریم آنان را حفظ كنند و در صورت آسیبرسانى به زنان و كودكان، عواطف همگان جریحهدار مىشود و نزد افكار عمومى در طول تاریخ محكوم خواهند شد. چنان كه در واقعه كربلا دشمنان حتى نزد خانوادههاى خود، سرافكنده شدند.
3. دیگر آنكه از نگاه عرفانى، امام حسین(ع) تمام هستى خود و اطرافیان خود را بدون هرگونه كاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنین اخلاصى آن شد كه نهضت عاشورا در طول و عرض تاریخ، براى مسلمانان و غیر مسلمانان، تأثیرگذار باشد و در قیامت نیز به درجهاى برسند كه همگان غبطه آن را بخورند. براى توضیح بیشتر در این باره، چند نكته قابل ذكر است:
اول: پیامرسانى
تكلیف اجتماعى در آیین اسلام، ویژه مردان نیست؛ بلكه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبرى، وظیفه دارند و باید از رهبرى حق، دفاع و پیروى كنند و از حكومتهاى فاسد و مسؤولان نالایق، انتقاد نمایند و در صحنههاى گوناگون اجتماعى، حضورى مؤثر داشته باشند.در تداوم مسیرى كه حضرت زهرا(س) در حمایت از امام معصوم(ع) و افشاگرى علیه ظلم و غصب زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زینب(س) نیز در نهضت كربلا دوشادوش امام حسین(ع) مشاركت داشتند.
هر قیام و نهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشكیل مىگردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است كه مستلزم كشتن و كشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواستههاى انقلاب و بیان آرمانها و اهداف آن است.
با بررسى قیام مقدس امام حسین(ع)، این دو بخش كاملاً در آن به چشم مىخورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنى (بخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچمدارى نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچمدارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افكار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حكومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنهدارى كه حكومت اموى از زمان معاویه، علیه اهلبیت(ع) - به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود - بىشك اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگرى و بیدارسازى نمىپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، كم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مىدادند؛ همچنان كه برخى در تهمتى درباره امام حسن(ع) گفتند: «بر اثر ذاتالریه و سل از دنیا رفت».
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت - كه كینهتوزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود - اجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حكومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مىشود.
دوم: خنثىسازى تبلیغات بنىامیه
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مىدانستند و نه اسلام را دستكم آنگونه كه در مدینه رواج داشت، مىشناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اكرم(ص) یا در فتح این سرزمین شركت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سكونت گزیده بودند؛ ولى بررسى زندگىنامه این افراد نیز روشن مىكند كه جز چند تن، بقیه آنان براى مدت كمى محضر پیامبر گرامى اسلام(ص) را درك كرده و جز یك یا چند حدیث، روایت نكرده بودند.گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حكومت معاویه، وفات كردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر مىبردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد سال بودند كه گوشهنشینى را بر آمیختن با توده مردم ترجیح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمىدانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مىراندند! و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن كاخهاى بزرگ و تبعید و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛ زیرا چنین نظامى نیم قرن پیش از آن سابقه داشت و به یقین كسانى بودند كه مىپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز این چنین بوده است[6].
معاویه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونهاى پرورش داد كه فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بىچون و چرا تسلیم شوند.[7] همچنین وی در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد كه از نظر فكرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را كور، كر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مىكند، بىهیچ اعتراضى بپذیرند.
حكومت بنىامیه با تبلیغات زهرآگین و كینه توزانه، خاندان پاك پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنىامیه را خویشان رسول خدا و نزدیكترین افراد به او معرفى كرده؛ به طورى كه پس از پیروزى قیام عباسیان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند كه ما تا زمان قتل مروان آخرین (خلیفه اموى)، نمىدانستیم كه رسول خدا(ص) جز بنىامیه خویشاوندى داشت كه از او ارث ببرند، تا آنكه شما امیر شدید.[8]
بنابراین، جاى شگفتى نیست اگر در مقاتل مىخوانیم: به هنگام آمدن اسیران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زینالعابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتى مانند:
«إنما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیراً».احزاب (33): آیه 33 «بىشك خداوند مىخواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاك سازد، پاك ساختنى». فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجى نیستند؛ بلكه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه كرد.[9]
بنابراین با حركت منزل به منزل خاندان امام حسین(ع) و خطبهها و روشنگرىهاى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنىامیه - حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان - خنثى شد.
سوم. افشاى چهره ظالمان
بُعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین(ع)، نشان دادن چهره واقعی یزید و حكومت وى بود. یكى از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیامآوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخى از جناحها، گروهها و احزاب سیاسى هنگام تبلیغات براى نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افكار عمومى، مظلومنمایى مىكنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنانكه مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.در حادثه كربلا، نه مظلومنمایى؛ بلكه حقیقت مظلومیت با فداكارى اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالىترین صورت به همه مردم ابلاغ كردند؛ به گونهاى كه امروز نیز صداى آنان، در وجدان بشریت به گوش مىرسد.
خردسالان و زنان، كه نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوتبارترین شكل ممكن مورد ضرب و شتم، آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لبهاى تشنه در كنار شط فرات جان داد؛ دخترك خردسال كنار پیكر خونین و قطعه قطعه پدر كتك خورد؛ خیمههاى آنان به آتش كشیده شد و ... این عوامل در ابلاغ پیام و افشاى ماهیت حكومت یزید كمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحاب نبود. همین «صداى العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین على اصغر(ع) است كه آن شمشیرزدنها و خونهاى ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شام همین كه خواست دستگاه بنىامیه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را به صورت مُثله و قطعه قطعه كردن، شهید كردند. همچون پرندهاى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد.
اینجا اگر امام سجاد(ع) مىفرمود: «پدرم را شهید كردند»، در چشم مردم شام - كه شناخت عمیقى نسبت به اهل بیت نداشتند - خیلى مهم نبود؛ زیرا مىگفتند: «در جنگ، افرادى كشته مىشوند و یكى از آنان امام حسین بوده است».
امام سجاد(ع) فرمود: بر فرض قصد كشتن دارید؛ اما چرا این گونه كشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كردید؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتید؟ چرا او را دفن نكردید؟ چرا به خیمههاى او حمله كردید؟ چرا كودك او را شهید كردید؟ این كلمات به قدرى در نزد افراد غیرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و یك جنبش فكرى و فرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
نكته پایانى آنكه، یزید مىخواست با كشتن مردان و به اسارت كشیدن خاندان اهلبیت، همه حركتها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناك باشند و خود بر اریكه قدرت تكیه بزند. اما قیام با عزت امام حسین(ع) و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هستههاى ظلمستیزى را براى خونخواهى امام حسین(ع) و از بین بردن بنىامیه در نقاط مختلف سرزمینهاى اسلامى به وجود آورد. حضور زنان در كربلا آنان را تبدیل به شاهدان و گزارشگران عینی واقعه كربلا كرد. در صورت نبود آنان، لشكر بنی امیه میتوانست هر آنگونه كه میخواهد وقایع عاشورا تحریف كند.
در مورد امام سجاد (ع) نیز لازم به تذكر است كه بیماری ایشان شكم درد (به صورت حاد و شدید) بوده به گونهای كه ایشان توان حمل سلاح و جنگیدن را نداشتند.[10] شروع بیماری نیز در همین ایام بوده نه اینكه ایشان از همان ابتدای سفر بیمار بوده باشند. البته قابل تذكر است كه بیماری ایشان در آن ایام نیز خود مصلحتی الهی بوده تا تنها فرزند باقی مانده از امام حسین (ع)، برای برعهده گرفتن منصب امامت و رهبری جامعه زنده بمانند.
[1] . محمّد بنسعد، ترجمة الحسین و مقتله. فصلنامه«تراثنا»، ش10، ص170؛ ابنعساكر، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مَدِینة دِمَشق، ص204، ح256؛ ابنكثیر، البِدایة و النِّهایة، ج8، ص178.
[2] . ر. ك: حماسه حسینى، ج 1، صص 406-404.
[3] . ابن سعد، الطبقات الكبری الطبقه الخامسه، تحقیق: محمد بن صامل السلمى، الطائف ، مكتبة الصدیق، ط الأولى، 1414ق، ص481؛ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج4، ص81.
[4] . منابع بسیار زیادی این خطبه را با تفاوتهای اندكی نقل كردهاند به عنوان نمونه می توان به این موارد اشاره نمود: ابنابیطیفور، بلاغات النساء، ص23-24؛ ابناعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص121؛ شیخ مفید، الامالی، ص 324 ـ 321؛ شیخ طوسی، الامالی، ص 93 ـ 92؛ ابومنصور طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 112 ـ 109؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج2، ص 41 ـ 40؛ ابنشهراشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 125 ـ 124؛ ابننما، مثیرالاحزان، ص 86؛ سید ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 192 ـ 193.
[5] . حماسه حسینى، ج 1، صص 411-397 و ج 2، صص 236-231.
[6] . سید جعفر شهیدى، قیام امام حسین(ع)، ص 185.
[7] . محمد ابراهیم آیتى، بررسى تاریخ عاشورا، ص 47.
[8] . ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
[9] . اخطب خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 61؛ سید بن طاووس، اللهوف، ص 74.
[10] .صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 148 و 163؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 114؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 246.
منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .