پیامبری و پیامبران مدرن اکنکار
کنکار یکی از عرفانهای نوپدیدی است که در سال 1965 توسط شخصیتی به نام پال توئیچل بنیان نهاده شد. با بررسی باورها و راهکارهای این فرقه می توان آن را معجونی از تمامی ادیان و عرفانها برشمرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/11/10 ساعت 10:23
کلید واژه: پیامبر مدرن، پیامبر باستانی، نظام پیامبری، پیامبران جدید، اکنکار، پال توئیچل، ماهانتا.
مقدمه
اکنکار یکی از عرفانهای نوپدیدی است که در سال 1965 توسط شخصیتی به نام پال توئیچل[3] بنیان نهاده شد. با بررسی باورها و راهکارهای این فرقه می توان آن را معجونی از تمامی ادیان و عرفانها برشمرد. پال که مدت زمانی را به عنوان یک شخص نظامی در ارتش آمریکا گذرانده و مدتی از زندگی خود را نیز در هندوستان و در آشرام سودار سینگ[4] طی نموده و تحت تأثیر شخصیتی خیالی با نام ربازار تارز[5] تبتی لامائیست[6] قرار گرفته است با مطالعات سرسام آور خود این توانایی را مییابد که به ابداع آیینی نوظهور دست یازد[7]. البته همسر دوم او گیل توئیچل[8] که یک روان شناس بود، کمکهای شایانی به او کرده است. وی اولین ادعاهای پیامبری اکنکار - که از آن با عنوان ماهانتا[9] یاد میشود- را با تشویقها و درخواستهای گیل مطرح نموده است. پال توئیچل خود در این باره می گوید:
تبدیل از وضعیت صخره نشینی به اک بعد از ملاقات با همسر فعلیام گیل شروع شد. او اصرار داشت که من با دانش و قابلیتهایم کاری انجام دهم... یک روز من و گیل در چایناتاوان سانفرانسیسکو گردش میکردیم و بر حسب اتفاق وارد یک معبد چینی شدیم در آنجا یک کاهن به من گفت که به زودی عازم سان دیه گو شده و کارم را در اک آغاز خواهم کرد.[10]
نامه هایی که بین گیل و پال رد وبدل شده قریب به دو سال به طول انجامیده است برخی از این نامههای عاشقانه در دوجلد کتاب به چاپ رسیده است.[11]برخی از این نامه ها نشان از تأثیر شگرف گیل در روحیات پال دارد.
نامی که پال برای شبه آیین خود انتخاب کرد نامی بود که بسیاری از صوفیان و راهبان، برای خود بر میگزینند. او با استفاده از زبان سانسکریت نام اکنکار را بر شبه آیین خود نهاد. اک[12] در زبان سانسکریت به معنای حق و خدا میباشد. واژه اکنکار نیز در معانی چون اهل حق، پیروان خدا و رهروان حقیقت بکار می رود.[13] برخی از پیروان این شبه آیین در ایران خود را با نام اهل حق معرفی می کنند تا از آماج غربی بودن و آمریکایی بودن رهایی یابند. آنها در بیان اصطلاحات فنی این شبه آیین نیز نوعی توریه و تقیه را در پیش میگیرند. اما از شیوهها و سخنان آنان به روشنی میتوان فهمید که آنان از پیروان اکنکار هستند. این فرقه هم اکنون در ایران و به ویژه در تهران و شیراز فعال بوده و توانسته است پیروانی را برای خود دست و پا کند. ناگفته پیداست به جهت ممنوعیت تبلیغ علنی این فرقه بعد از سال 1384، نمیتوان جمعیت دقیق آنها را تخمین زد. در سالهای بین 1376 تا 1384 اکثر کتابهای پیامبرِ مبدع این شبه آیین و نیز پیامبر کنونی، به فارسی ترجمه شده و در تیراژهای مناسب و چاپهای چندگانه نشر یافت. میتوان بیش از 40 عنوان کتاب این فرقه را که به فارسی ترجمه شده است رصد کرد. نباید فراموش کرد که این افزون بر کتابهایی است که به صورت اینترنتی و در قالبهای مقاله و یا دیکسکورس نشر یافته است.
در حال حاضر بیشتر فعالیتهای این فرقه در قالب تبلیغات اینترنیتی و تشکیل تیمهای خانگی صورت میپذیرد و پیروان آن در پوششهایی چون روشهای آرامش یابی و یا حتی مدیتیشن به ارائه شبه آیینشان همت گماردهاند. اینان برای نفوذ بیشتر در بین ایرانیان، از شخصیتهای معنوی و تاریخی کشور فروگذار نکرده و از آنها با نام ماهانتاهای سابق اکنکار یاد می کنند. پال و پیروانش مدعیاند که مولانا، شمس، حافظ و فردوسی از پیامبران پیشین این شبه آیین بودهاند. پیامبر ادعایی این شبه آیین بارها نام این بزرگان را در کتابهای خود آورده و مدعی است، اولین کتاب جهان بینی اکنکار را مولانا نگاشته است. منظور وی همان مثنوی معنوی مولوی است که علی رغم برخی اشکالات، انباشته از اعتقادات و باورهای ناب اسلامی است. البته باید تذکر داد که این یکی از شگردهای تبلیغی این عرفان تلفیقی و معجونی است. آنها شخصیتهای تمامی ملل و نحل را به نام خود مصادره میکنند تا بتوانند در تمام دنیا راهی فراروی خود بگشایند.
باورهای اساسی این شبه آیین را میتوان در باور به خداوندان دوازده گانه عالم، اعتقاد به کارما، تناسخ، سفر روح، ماهانتا به عنوان پیامبر و عوالم درون بر شمرد. توضیح مختصری درباره این باورها ضروری است:
اکنکار عالم را به دوازده طبقه تقسیم نموده و برای هر کدام از طبقات خداوندی را در نظر میگیرد. در طبقه دوازدهم که آخرین این طبقات است سوگماد[14]یا خدای خدایان قرار دارد. علائمی که از سوگماد ارائه می شود شباهت زیادی به خداوند خداوندان آیینهای شرقی و هندو دارد. سوگماد در این آیین مانند دیگر خدایان خطاپذیر بوده و می تواند گناه کند. او در خواب می شود و هنگامی که از خواب برمیخیزد دنیایش را ویران میبیند و آنگاه تصمیم به عذاب مخلوقات میگیرد. او دوباره در خواب می شود و آنگاه که از خواب برون شد هوس خلقتی دیگر نموده و بار دیگر ...و این خواب و بیداری و نگرانی و غفلت و یادآوری سوگماد است که ادورا اکنکار و دوره های بشری را رقم میزند.[15]
کارما[16] که از آن با عنوان نتیجه اعمال یاد می شود و در کتابهای فارسی با ضرب المثلهایی چون هر چه کنی به خود کنی و یا هر چه کشتی همان بدروی معرفی می شود، از عدم اعتقاد این شبه آیین به معاد نشأت گرفته است. دراین باور همه اعمال انسان در همین دنیا پاسخ داده می شود و عالمی به نام معاد و آخرت و حسابرسی وجود ندارد. در واقع اعتقاد به کارما پس از بن بست عقیدتی که برای اکنکار در زمینه اعمال و افعال انسانی وجود داشته و معادی نیز برای ترسیم عقلانی آن در باروهایشان جا نداشته به وجود آمده است.
تناسخ در باور اکنکار نیز از باورهایی است که از عرفان های شرقی به ویژه بودیسم و لامائیسم به عاریت برده است. در این باور روح انسان بعد از مفارقت از جسم اول به جسم های دیگر راه یافته و به حیات زمینی خود ادامه میدهد. بطلان تناسخ از اموری است که در علوم عقلی به اثبات رسیده است. علاوه بر این دلایلی که اکنکار بر این عقیده ارائه میدهد نیز مردود است چه این که مهمترین دلیل ارائه شده از سوی اکنکار، یادآوری تاریخ گذشته و وقایع پیشین توسط برخی افراد نادر می باشد. این دلیل علاوه بر نادر بودن و نیز مخالفت قطعیه با مسلمات عقل با پدیده ای روانشناسی با نام کریپتو منسیا[17] قابل توجیه و توضیح است و ضرورتی برای دست یازیدن به تناسخ و بازتن یابی وجود ندارد.
سفر روح از مهمترین اهداف این فرقه شمرده می شود. آنها برای ایجاد آرامش درونی به سفر روح معتقدند. تمامی روشهایی که در این شبه عرفان وجود دارد جهت رسیدن به این هدف طراحی شده.اند. ناگفته نماند تمامی روشهایی که ارائه شده نوعی تصویر وتصور خیال انگیزی بیش نیست.[18]
ماهانتا یا پیامبر باستانی به استادان این فرقه گفته می شود. به باور اکنکار از ازل هر انسان شایسته ای که ظهور کرده از پیامبران اکنکار بوده است. از ماهانتاهای کنونی اکنکار می توان به پال توئیچل اشاره کرد که مبدع این فرقه است و جانشین وی داروین گرایس[19] نام داشت که از اکنکار اخراج شد. پیامبر کنونی اکنکار نیز هارولد کلمپ[20] است که اکنون در ایالت منهسن آمریکا درون معبد باشکوهی زندگی می کند.
اکنکار با طرح ماهانتا در صدد است تا به شیوه ای ویژه خود را به ادیان آسمانی نزدیک گرداند. در این گردونه همانگونه که روشن خواهد شد اکنکار سعی دارد با ترسیم نظام ماهانتایی و برشمردن ویژگی های منحصر به فرد، برای پیامبران خود آنها را در سطحی بالاتر از پیامبران ادیان دیگر قرار دهد. از سخنان و شیوه ورود به بحث توسط این فرقه به درستی مشخص است که در قاموس اکنکار هر انسان کاملی که به وجود آمده و یا به انگاره ایشان انسان کامل تلقی می شود از ماهانتاهای اکنکار است. بررسی تطبیقی بین باور به ماهانتا در این آیین و انسان کامل مد نظر اسلامٰ مترقی و مدرن بودن هر کدام را نشان خواهد داد. ناگفته نماند اصطلاح پیامبر مدرن نام کتابی از هارولد کلمپ است. در پایان بررسی زندگانی سه پیامبر این شبه آیین به خوبی پرده از مدعای ایشان بر خواهد افکند.
ماهانتا ؛ پیامبرباستانی
اسامی و اوصاف
پیامبران اکنکار را ماهانتا یا استاد حق نام می نهند. سفیر روح، معلم، وای گورو، سات گورو و همکار خدا از نامهای دیگر آن است.اکنکار بر این پندار است که ماهانتا - به معنای رهبر معنوی یا مرد خدا- یک مسافر روح اصیل است که ابر مرد نژادشناسها و فیلسوفهاست. تاریخ بسان او انسانی را در اوج پیشرفت ندیده است. هموست که به مدد پیشرفته بودنش مظهر معنوی برای تمامی نژادهای جهانهای پیدا و پنهان است. او در جسم زمینیاش دارای کالبدی سالم با اعضا و جوارحی یکپارچه است. او بسیار تیز هوش بوده و در قضاوت هیچ نقصی ندارد.
او تنها وجودی است که قابلیت فردیت و جامعیت را داراست. او اختیار دار همه چیز در تمامی عوالم است. تمام کارهایش فقط و فقط در اراده خود اوست. اراده او قطعی است و هیچ کس نمیتواند مانع اراده او گردد. تمام چیزها تحت حکم و امر او قرار دارند و اوست که کامل ترین است .[21]
در واژه نامه اکنکارآمده است:
رهبر معنوی یا خدامرد، در رأس اک؛ همه کسانی که در عصر حاضر به او روی میآورند از ازل با او بودهاند. کالبد ماهانتا، اک است که همان جوهر اعلی است که از اقیانوس عشق و رحمت جاری است؛ نگهدارنده کل زندگی و کسی که اشکال مختلف حیات را به هم میبندد؛ وایگورو، روشنایی دهنده ، حالتی از معرفت الهی که برتر از عناوینی است که در مذهب به اشخاص داده میشود.[22]
در نظر پال توئیچل«ماهانتا...یک نماینده خداست که بر کسانی که میتوانند ناظر او باشند به صورتهای متفاوت ظاهر میشود. اولین چیز در مورد ماهانتا این است که او هرگز در مورد قدرتهای معنوی و اکتساباتش تکبر به خرج نمیدهد. ادعای یک شخص مبنی بر کسب بالاترین حد توسعه معنوی به خودی خود میتواند دلیل نهایی بر این باشد که او چیز زیادی کسب نکرده است. ماهانتا هرگز عیبجویی و گله نمیکند و از دست دیگران هم شکایتی ندارد.«[23]
در شریعت کیسوگماد؛ کتاب مقدس ادعایی اکنکار، شرط راه یافتن به بهشت الهی، شناخت و تشخیص ماهانتا قلمداد شده است. در ادبیات این کتاب، جهان تماماً از حکم استادِ حقِ در قید حیات تبعیت میکند. جهان مأمور این است که کمترین اراده ماهانتا را محقق سازد. تمامی مواهب و هدایایی که به انسانها ارزانی میشود از مجرای ماهانتا صورت میپذیرد.[24]
در همین کتاب آمده است:
استادان اک شمشیرزنان سوگماد متعالاند. هنگام سفرشان نبض کارما سرعت میگیرد. در مسیر پشت سرشان طوفانی بر میخیزد که ملتی را بر علیه ملتی دیگر میشوراند و هم تبارها را به جدال با یکدیگر وا میدارد.[25]
شیوه تولد ماهانتا نیز از نقاط جالب باورهای این شبهآیین است. اكیستها بر اساس کتاب مقدس ادعایی بر این باورند که «ماهانتا» عموما در نزدیکی انباشتی از آب تولدی اسرار آمیز دارد. والدین او ناشناسند و اصل و نسب او در هالهای از ابهام قرار دارد.[26]
کمتر صفحاتی از کتب اکنکار است که دربارة ماهانتا سخن نگفته باشد. در اینجا به همین مقدار که ماهانتا را از حد انسانی خارج ساخته و او را در مسندی بالاتر از پیامبران مذاهب و همسنگ خدا قرار داده اند اکتفا میشود.
برای اثبات صحت این ادعاها بهتر است نگاهی به زندگانی پال توئیچل بیاندازیم. وی در فرازهایی از زندگانی اش به این مهم اشاره میکند که میلیونها سال است که نتوانسته از بند نفسانیات رهایی یابد و همچنان روح او در حال تناسخ بوده است. بعید به نظر میرسد بتوان چنین اوصافی را بر چنین مصادیقی حمل کرد. زندگانی دومین شخصیت این شبه آیین نیز همین گونه است. به ادعای اکنکار داروین گرایس به جهت عدم توانایی مقابله با نفسانیاتش از ماهانتایی خلع شده است. هارولد کلمپ نیز که در حال حاضر مقام ماهانتایی را بر عهده درد از چنین زندگانیای برخوردار است.
بیماریهای شدیدی که پالجی در دوران زندگیاش از سر گذرانده و بیوگرافینگاران او نگاشتهاند نیز نقض دیگری بر این ادعاهای بزرگ است. اوصافی چون کالبد سالم و بینقص و عیب با اینگونه بیماری ها قابل جمع نیست.[27]
شاید بتوان به راحتی مدعی شد که تولد شك آلود و اسرار آمیز پال توئیچل، منشأ القای این باور شده است که تولد ماهانتا باید در ابهام صورت گیرد. آنگونه که از زندگینامة پال پیداست و خود نیز بدان اذعان کرده - در همین مقاله بدان خواهیم پرداخت- او تولد یافتة ارتباطی نامشروع بین پدرش با زنی در عرشه کشتی است. شاید حرامزادگیِ پال [به قول نامادریش] است که او را به بافتن این باورها رهنمون ساخته است.
به هر حال توصیفات و تعابیر عجیب و غریبی که پال توئیچل و هارولد كلمپ در كتابهای خود دربارة ماهانتا دارند شگفتانگیز است به گونه ای که در بسیاری از مواقع ماهانتا در جایگاه خدا نشسته و حکومتی خدایی دارد. او هم پیشگوست هم نجات دهنده است و نیز هموست که هدایت گر بشر است.
مراتب
بر اساس باورهای اکنکار چلا[28]، در راه پیشرفت خود باید از دو استاد بهره ببرد.یکم استاد بیرون است و دومین آن، استاد درون.
استاد بیرون همان شخصیتی است که از طرف موسسه اکنکار به عنوان ماهانتا معرفی شده و با شکل مادیاش ظاهر میشود.
استاد بیرون در محدوده عالم فیزیکی و ارتباطات مادی، با اکیست ها ارتباط برقرار میکند. او مأمور است تا با دانش وسیع خود چلاها را برای شروع و یا ادامه راه تحریک نماید. در واقع استادِ بیرون، شرایط را برای حضور استاد درون آماده میسازد.
از آنجا که در این شبه آیین سفر روح و مسافرتهای معنوی مهم ترین وظیفه و اساسی ترین وسیله است ناگزیر باید استاد و راهنمایی را نیز برای این امر در نظر گرفت. استاد درون هنگامی که بر مسند استاد درون بودن تکیه زده باشد با اینكه از طیف وسیعی از قدرتها برخوردار است اما نمیتواند در نواحی مادی کاری را انجام دهد.[29]
گفتنی است كه استاد درون و بیرون میتواند یک نفر باشد؛ یعنی در آن واحد، فردی می تواند هم مسند استاد بیرون را داشته باشد و هم در درون به استادی خود ادامه دهد؛ مثلا استاد در قید حیات میتواند استادی و ماهانتایی خود را در بیرون انجام دهد و نیز در عالم درون به استادی عدهای مشغول باشد.
از گفتههای اکنکار میتوان این چنین استنباط کرد که استاد بیرون همان ماهانتاست. اما استاد درون میتواند اساتید درگذشته اکنکار باشند.
ناگفته نماند استاد درون با تصور اکیستها در ذهن آنها و غالبا در هالهای از نور آبی تجسم پیدا می کند.
نحوه گزینش ماهانتا
شیوة انتخاب و گزینش استادِ حقِ در قید حیاتٰ یکی از پر رمز و رازترین مطالبی است که در این فرقه وجود دارد. سردمداران اکنکار به سوالهای پیرامونی، پاسخ نداده و به فرافکنی پرداخته و پاسخهایی متناقض ارائه نموده اند.کلیاتی که در این باره وجود دارد نیز تنها به مراحل خاصی اشاره میكند:
تنها ماهانتا عصای قدرت اک را در دست دارد. این قدرت روز بیست و دوم اكتبر به وی تفویض میشود. این تاریخ ماه کامل نقطه اعتدال آسمان بهشتی قلمداد میشود. ماهانتا این عصای قدرت را تا روزی در دست دارد که به مقام اسراری دیگری درون نظام وایراگی و در جایگاه رفیع تری به مثابه یک خدمت کار در ظرفیتی عظیمتر در گستره كیانها منسوب شود. آنگاه او هم تحت فرمان ماهانتا استادِ حقِ در قید حیات بعدی قرار میگیرد.[30]
پرسش و پاسخی که بین رهبران این شبه آیین و شاگردانشان رخ میدهد از مواردی است که میتوان به فرافکنیها پی برد. استاد در قید حیات؛ هارولد کلمپ، در پاسخ به پرسشی که به صورت آشکارا از سیر برگزیده شدنش به استادی سؤال کرده بود تنها به سخنانی کلی و ابهام آلود اکتفا نموده است. وی با بیان اینكه آموزشهای وی از زندگیهای پیشین آغاز شده بود مینویسد:
اما ابتدا باید وصلِ همه حلقههای اک را بگذرانند. کسی که قرار است ماهانتا شود وقتی به سن کافی رسید وظایفش به او گفته میشود ... سوگماد ماهانتا را منصوب مینماید و استاد پیشین او را به جهانیان معرفی مینماید.[31]
به نظر وی استاد در قید حیات با معرفی استاد پیشین انتخاب می شود:
پلِ نهایی هنگامی زیر پای استاد قرار میگیرد و از آن عبور میکند که استادِ حقِ در قید حیات فعلی، در روی جهان فیزیکی از او به عنوان جانشین خود نام ببرد.[32]
جالب اینجاست که با همه این سخنان و محول کردن انتخاب استاد به سوگماد و معرفی استاد و کسب شرایط ویژه؛ اولین جانشینی این فرقه با کشمکشهای فراوانی همراه بود که بدان اشاره خواهیم کرد.
جایگاه، وظایف و نقشها
جایگاهی که برای ماهانتا در نظر گرفته میشود جایگاهی درخور و شگرف است. اکیست ها او را برتر از تمام انسانها میدانند. در نظر ایشان هدایت همه در دستان اوست. اوگرداننده جهان است و اراده اوست که به گروهی اجازه زیستن میدهد و گروه دیگری را میمیراند. اکنکار او را همکار خدا میداند که با فرمانروایی در زمین، به یاری خدا میشتابد. اوست که مردم را برای رسیدن به بهشتهای والا یاری میکند اکیستها ماهانتا را تجلی و فرستاده خدا میدانند. او پیامبر باستانی است که خداوند در طول تاریخ بشریت فرو فرستاده است.اکنکار در اوصاف ماهانتا تا آنجا پیش می رود که به انسان خدایی منجر می شود . ماهانتا در نظر ایشان تجلی مقام سوگماد در زمین است. او خدایی است که از سر ناچاری در زمین ظهور کرده است ...و او خودِ خداست. جایگاهی که ماهانتا در اکنکار دارد نه جایگاه استادی و نه پیامبری بلکه جایگاه الهی است.
فقط اوست که انسان را هدایت میكند. نجات انسانها نیز فقط در دست اوست. شفای بیماران نیز تنها او را سزاست و اوست که بهترین همراه سفیران است.!
شفاعت از هر کسی جز او محال است و توسل به هرکسی جز او حماقتی بیش نیست! شفای واقعی از آن اوست و...!
در کتاب مقدس اکنکار می خوانیم:
هر آن کس از کالبد جسمانیاش بگذرد و هنگام ترک آن نام ماهانتا را زمزمه کند، پاداش بهشتی خواهد یافت. او در یک چشم بر هم زدن، خویش را در آغوش ماهانتا خواهد یافت...مهم نیست که دو دقیقه بر طریق اک راه پیموده باشد یا دویست سال؛ آنچه هنگام رحلت از حیات خاکی به عوالم زیرین نام ماهانتا را به خاطر آورد رهایی یافته و به وصل اک در خواهد آمد...
جالب این است که اکنکار شفاعت در ادیان الهی و آسمانی را به تمسخر گرفته و آن را امری محال جلوه میدهد اما در اینجا که در پی جایگاه سازی برای ماهانتاست آنچنان لجام سخن را در باب شفاعت و توسل رها ساخته که اصول خود را نیز به فراموشی سپرده است.
اکیستها بر این باورند که ماهانتا نیز نمیتواند در کارمای افراد دخالت کند. پس چگونه در اینجا ذکر نام ماهانتا را نابود کننده تمامی کارماهای تمامی زندگیهای افراد دانسته است؟
کتاب مقدس ادعایی در ادامه می نویسد:
هر آن کس که گوش به سخنان استادِ حقِ در قید حیات سپرده و از وی اطاعت کند، شایسته عشق او گشته و از کارمای دنیوی پاک میشود.[33]
سخن زیر را می توان برداشتی کاملا واضح از باور فدا[34] مسیحیت دانست:
ماهانتا برای مساعدت معنوی به کُل نژاد بشر در زمین، ساکنین سایر سیارات و تمامی وجودها و انتیتیهای جهانهای پایین سوگماد، خود را قربانی میكند. او با خون و با درد و رنج، عهده دار شفاعت انسان در برابر دیون کارمیکی میگردد که بشر را به کل مقروض ساخته است.[35]
این کتاب درباره شفاگری و درمانگری و پیشگویی استاد نیز سخن گفته است. شریعت کی سوگماد معتقد است استاد یک شفاگری است که میتواند با خواندن هاله چلاها از گذشته و حال و آینده آنها خبر دهد.[36]
استاد خدایی
نوع خاصی از انسان خدایی اکنکار استاد خدایی است. در کتاب دندان ببر بارها پال و اساتید همراهش توسط خدایان طبقات به عنوان خدا خطاب میشوند. حتی در مراحل پایانی او صدایی از درون میشنود که خود او خداست.[37]
پال در همین کتاب از قول فوبی کوانتز[38] به طور واضح و روشنی اعلام میدارد که خداوند در درون آدمهاست و چیزی جدای از آنها نیست.[39]
در حالی که اکنکار اعلام میکند، استاد تنها مجرای فیض الهی است و نه مجلای الهی، در بسیاری از مواقع نیز استاد را مجلای الهی میداند:
او نشان خواهد داد که ماهانتا وجهی از وجوه الهی است که به خاطر رهاسازی روحها هیئت انسانی بر خود میگیرد.[40]
این آموزه نیز قرابت شدیدی به آموزههای مسیحیت دارد، چه اینكه مسیحیان نیز معتقدند که مسیح (ع) تجسید و تجلای الهی بود که برای رها ساختن روحهای دربند از گناه نخستین هیئت انسانی به خود گرفته است.
شریعت كی سوگماد می نویسد:
استادِ حقِ در قید حیات، تجلی جسمانی سوگماد در زمین است و مأموریت دارد همه روحهایی را که آماده بازگشت به جهانهای بهشتیاند بدانجا عودت دهد.[41]
«پال» در جملاتی، لجام سخن را درباره عظمت ماهانتا تا بدانجا کشانده که او را خدایی در زمین نام نهاده است:
استاد در واقع خدایی است در درون ما که از طریق صدای پر عطوفتِ وجدان به ما درس میدهد.[42]
او بار دیگر منزلت ماهانتا را فزونی بخشیده و او را همتراز با خدای خدایان قرار داده است:
سوگماد؛ عشق، حکمت و قدرت است. او حاضر مطلق است و در همه چیز نفوذ دارد. استادِ حقِ در قید حیات نیز این چنین است.[43]
ناگفته پیداست که اکنکار، سوگماد را خدایِ خدایان، مطلقِ مطلقین، مقدّسِ مقدّسین، رحیمِ رحیمان، قادرِ مطلق، حاضرِ مطلق و عالمِ مطلقِ تمامی کائنات میداند.[44]
کتاب مقدس ادعایی، در جایی دیگر، یکی از جنبه های سه گانه ماهانتا را تجلی کالبد سوگماد میداند که همان تناسخ خداوند در هیئت انسانی است.[45] به راستی خداوند به کدامین کارما و گناه عظیم، تناسخ یافته است؟
نظام وایراگی[46] و اساتید برجستة اکنکار
بنا به اعتقاد و باور اکنکار نظام وایراگی، سلسهای از اساتید برجسته اکنکار است که از ازل بوده و تا ابد خواهند بود:
وایراگی، نظام باستانی پیران معنوی اک که از کران تا کران، از اقیانوس عشق و رحمت تا تحتانی ترین قطب کیهان را در قلمرو خود دارد.[47]
بر اساس این باور، این اساتید از آن روی وایراگ - به معنای غیر وابسته- نامیده شدهاند که از تمامی امیال و خواستههای خود برای انجام مأموریت هدایت به سوی سرچشمه الهی دست شستهاند.
تحلیل و بررسی
یكم: از سخنان اکنکار درباره ماهانتا روشن می شود که هدف اصلی این فرقه ارتباط با ماهانتاست. البته ناگفته نماند آنها بسیار تلاش می کنند که اصلی ترین هدفشان را رسیدن به جهانهای بهشتی قلمداد کنند اما جایگاه ویژهای که در این فرقه برای استاد خلق شده و نیز دعوتهای مکرر به سوی استاد آنهم در هر امری واقعیت امر را بیشتر روشن می کند.
رسیدن به جهانهای بهشتی و درنوردیدن اقلیم سوگماد را می توان بهانه هایی دانست که چلاها و پیروان اكنكار را ناگزیر از پیوستن به ماهانتا می کند. در عمل نیز مشاهده میشود فراتر از ارتباط با استاد چیز دیگری وجود ندارد. آموزشهای رؤیابینی نیز اكیستها را تا بدانجا پیش میبرد تا در عالم خیال تصویر و یا نوری از استاد را ببینند.
دوم: ملاکهایی که برای سنجش و تعیین ماهانتا معرفی می شود،کاملا ذهنی است. در تاریخچه كوتاه این آیین بارها قانون انتخاب از سوی سوگماد و یا استاد پیشین نقض شده است.
پال توئیچل اولین پیامبر این شبه آیین، هرگز استاد بعدی را معرفی نکرد. پس از او برای خروج از بحران تنها به یك رؤیای ادعایی اكتفا شد. سومین پیامبر نیز در یك نبرد نفس گیر به این مسند دست یافت.
گزینش استاد درون نیز فقط با رؤیا و در عالم خیال و تصور صورت میگیرد.[48]
سوم: انتخاب اساتید اکنکار، از روش خاصی پیروی نمیکند. روشمند نبودن این موضوع بسان کلاف سر درگمی است که بلافاصله پس از درگذشت بنیانگذار آن مشکل عظیمی برای آنها به وجود آورد. داروین گرایس با ادعای اینكه منتخب در رؤیای پال توئیچل است، مدتی بحران جانشینی را حل کرد. در حقیقت انتخاب پال پرده از انتخاب سوگماد بر می داشت لذا برای این شبه آیین محترم و مشروع بود. با گذشت زمان انتخاب سوگماد نیز اشتباه از آب درآمده و اکنکار با ادعای دیگری هارولد کلمپ را برگزیده سوگماد معرفی کرده و داروین گرایس را از گردونه خارج ساخت. البته تقارن ازدواج داروین گرایس با گیل توئیچل - بیوه پیامبر ادعایی این آیین- با انتخابش به مقام ماهانتایی و نیز تقارن خلع او از این مقام با جدا شدنش از بیوة پال، بر دامنه این مشکل میافزاید.
چهارم: . اجر و مزدی که رهبران این شبه آیین از پیروانشان اخذ می کنند نیز جای پرسش دارد. استاد برای پذیرش چلاها از آنها حق عضویت ماهانه میگیرد. پاسخ به پرسشهای چلاها نیز با عنوان مشاوره انجام گرفته و حق مشاوره دریافت میشود.
پنجم: در اکنکار تفاوت بین خدا -که همان سوگماد است- با استاد مشخص نمیشود. از انجایی که این شبه آیین استاد را همان خدا و سوگماد میپندارد، میتوان به درستی ادعا کرد که اکنکار آیین دعوت به پرستش استاد است
ششم: تناقض گوییهای آنها در گفتهها و نوشته هایشان مشکلات فراوانی برای آنها به وجود آورده است. اگر اساتید از عالم واقع و درون با خبر بوده و سخنانشان از عالم واقع سرچشمه میگیرد هرگز نباید دچار تناقضگویی بشوند اما در جایْ جایِ باورهای اكنكار، تناقض گوییها موج میزند.
هفتم: شبه آیین اکنکار تلاش میکند تا اساتید خود را با پیامبران الهی همگن قرار دهد. با نگاهی بسیار سطحی می توان تفاوتهای فراوانی بین این اساتید و پیامبران الهی مشاهده کرد:
اولا: پیامبران برگزیده الهی برای اثبات ادعای خود معجزه ارائه میکردند. در استدلالی كاملا عقلایی، هر كس ادعای پیامبری داشته باشد باید بتواند با تکیه بر قدرت الهی و خدادادی اعمال خاصی را انجام دهد. معجزه، نوعی اثبات پیامبری است تا هر گزافه گویی خود را در این جایگاه رفیع قرار ندهد. تمامی پیامبران الهی كه از سوی توده بشر و نیز عقلا و اندیشمندان به عنوان واسطههای الهی پذیرفته شدهاند معجزاتی سِتُرگ به همراه داشتهاند. عیسایِ روح الله با بخشیدن حیات مجدد به اثبات نبوت خود پرداخته است. موسایِ كلیم الله نیز با عصا و ید بیضا و شكافتن دریا هدایت مردم را در دست گرفت.
پیامبر اسلام(ص) با کتاب آسمانی و تحدّیهای فراوانی که داشتند و همچنین معجزات دیگری مانند شق القمر و سخن گفتن سنگ ریزهها و ... به اثبات ادعای خود میپرداخت. این معجزات آنچنان مردم را به عجز وامی داشت كه حتی معاندین و مخالفین سر سخت انبیای الهی به عظمت آنها اذعان میكردند.
اما شبه آیین اکنکار با نفی و به تمسخر کشیدن معجزه ادعا می کند ماهانتا هیچ وظیفهای در قبال دیگران ندارد تا با معجزه صدق ادعاهای خویش را ثابت کند. در واقع در اینجا اكنكار باری دیگر در مقابل عقل و سیره عقلا صف آرایی كرده است.
ثانیا: پیشینه فردی و اجتماعی درخشان از دیگر لازمه های یک نبی قلمداد می شود. پیامبران الهی از آنچنان پیشینه درخاشنی برخوردار بوده اند که به محض ادعای پیامبری، بسیاری شهادت بر صدق گفتههای آنها میدادهاند. مثلا هیچ کدام از کفار مدینه نگفتهاند که پیامبر اسلام در دوران زندگیاش گناهی مرتکب شده و یا به کسی تعرضی کرده باشد، اما پال توئیچل به عنوان پیامبر این فرقه، به سرقت ادبی متهم شده و نیز دورانی از زندگیاش را در جنون طی کرده است. همچنین هارولد کلمپ نیز مدتی را در تیمارستان بستری بوده است.
ثالثا: عصمت دیگر ویژگی پیامبران الهی است. عصمت باعث می شود تا پیامبران از هر گونه عمل شنیع و خلاف شرع و اخلاق دوری گزینند. ناگفته پیداست برای ادعایی به بزرگی پیام آور بودنِ خداوند، لازم است كه چنین ویژگیای در مدعی وجود داشته باشد. اگر پیامبران دارای پیشینه سالم و بدون عیب نباشند و یا اینكه به راحتی دچار اشتباه و گمراهی و عصیان شوند هرگز نمیتوان به صحت پیام های آنان ایمان آورد. به عبارت روشن تر عصمت نیز از لوازم عقلی و عرفی پیامبری قلمداد میشود.
پیامبر اسلام را همگان حتی دشمنانش «محمد امین» میخواندند، همه به صداقت در گفتار و امانت در رفتار او ایمان داشتند و هرگز در زندگی قبل از نبوت و یا بعد از نبوت وی گناه و یا ظلم و نقض پیمانی مشاهده نشده است. پال توئیچل خود دورانی از زندگیاش را حاشیه نشینی نام نهاده است که در آن به اعمال جنون آمیز دست می زده است. داروین گرایس به اتهام غرق بودن در نفسانیات از مقامش خلع میشود. هارولد کلمپ نیز دورانی را با سرکشی در برابر خداوند پشت سر گذاشته است.[49]
رابعا: پیامبران الهی هیچ اجر و مزدی را در مقابل رسالتشان طلب نکردهاند، کما اینكه پیامبر اسلام نیز دریافت هر گونه اجر و مزد را نفی کرده است. اما پیامبران ادعاییِ اکنکار با فرم و ثبت رسمی به دریافت اجر و مزد میپردازند.
خامساً: پیامبران الهی همگان را به سوی خدا فرا میخواندند و هر آن كس را که به آنها بیش از حد علاقه نشان میداد از این عمل باز میداشتند. همچنین آنانی را که پیامبران را در جایگاه خدایی قرار میدادند تکفیر کرده و به مجازات میرساندند اما در اکنکار ماهانتا همان خداست که برای راحتی بشر به زمین آمده است تا پرستیده شود!
هشتم: در برخی جاها نیز اکنکار سعی دارد تا ماهانتا را به عنوان انسان کامل معرفی نماید. اما آیا واقعا میتوان استاد اکنکار را انسان کامل نامید. اکنکار هیچ گونه ویژگیها و مراتبی را برای انسان کامل خود معرفی نمیکند و صرف استادِ حقِ در قید حیات بودن را کافی میداند. این درحالی است که در ویژگیهای استاد نیز دچار ضعف شدیدی هستند.
انسان كامل از نظر اسلام
از نظر اسلام ویژگیها و مراتب انسان کامل به طور کامل و جالبی بیان شده است. انسان کامل، اسمای الهی را در خود به فعلیت رسانده است، از این رو درک و فهم درستی از خدا دارد و میتواند خدا را به انسانها معرفی کرده و بشناساند. لذا گفته شده است که اسمای الهی توقیفی است؛ به این معنا که تا پیش از بیانی از سوی انسان کامل نمیتوان برای خداوند اسم و نامی را اطلاق کرد. قرآن دربارة توصیف خداوند میفرماید: پاک و منزه است خداوند از نامهایی که بدان توصیف میشود مگر آن نامها و صفاتی که انسان کامل و مخلَص، خدا را بدان یاد کرده و ستوده اند.[50]در واقع انسان کامل و مخلص کسی است که خود را به صفات الهی آراسته و به چنین مقامی رسیده باشد. در این هنگام او مظهر اسما و نامهای نیکوی الهی شده است. چنین کسی این توان را داراست که به مقام بیانگری اسمای الهی برسد و خداوند را توصیف کند.
در حقیقت علی رغم یکی بودن وجودی انسانهای کامل و دیگر انسانها تفاوت عمده ای بین آنها وجود دارد. این مسئله در سخن ابلیس در هنگام آفرینش به شکلی نمود و خودنمایی میکند. در آن جا ابلیس پس از رانده شدن از درگاه خداوند به جهت سرباز زدن از سجده میگوید: «همه را گمراه میکنم مگر بندگان مخلص و انسانهای کامل را».[51] به نظر میرسد که انسان کامل هر چند که از لحاظ نفس با دیگران یکی است و در بشریت همانند دیگر انسانهاست، ولی در مراتب دیگر تفاوتهایی اسای وجود دارد که ابلیس از همان آغاز خود را در برابر ایشان ناتوان مییابد. یعنی این کنار کشیدن از گمراهی انسان کامل به معنای این نبود که او نخواست، بلکه او چنین قدرت و توانایی را در خود نمی دید. او از همان آغاز دریافت که نسبت به انوار قدسی و انسانهای کامل که از نور محمدی خلقت یافتهاند ناتوان و عاجز است و نمیتواند آنان را گمراه کند. امیر مومنان درباره وحدت وجودی و نوری پیامبران فرموده اند: نخستین چیزی که خداوند آن را آفریده است نور حبیبش، محمد (ص) است... آن گاه از نور یاد شده 124000 پیامبر را آفرید.[52]
در روایات دیگر آمده است که هر انسان کاملی در هنگامی که با انسان کامل دیگری است تابع افضل خود است که خلیفه الله میباشد.[53] این نشان دهنده یکی دیگر از ویژگی های انسان کامل است. آری! از مقامات انسان کامل در قرآن، «خلافت الهی» است.[54] چه اینکه انسان کامل مظهر و جامع تمام اسمای الهی است و از همین روی است که به عنوان خلیفه الله مطرح شده و خداوند آن را هدف از خلقت آدم دانسته است.، در بیان الهی پس از تعلیم همه اسمای حسنا به آدم، همه موجودات از فرشتگان مقرب تا جنیان وابلیس مکلف به سجده بر خلیفه الله شدند.
درحقیقت مظهریت اسمای حسنای الهی است که موجب شد تا آدم به عنوان یک انسان کامل برای خلافت الهی نسبت به همه موجودات برگزیده شود.[55] انسان کامل به عنوان مظهر اسم اعظم خدا، به عنوان خلیفه در قرارگاه زمین مستقر شده تا بر کائنات حکم راند و آنان را به کمال لایق خودشان برساند؛ زیرا دیگر آفریدهها مظاهر اسمای جزیی خداوند هستند و تنها انسان کامل است که مظهریت تام و کمال دارد. از سوی دیگر اسم اعظم بر همه اسماء و نامها احاطه دارد و بر پایه این احاطه، سلطه و سیادت انسان کامل بر همه موجودات و خلافت و ولایت او ثابت می شود. همین است که باعث می شود ولایت خلیفه الله بر انسان از ولایت انسان بر نفسش فزونی یابد؛ چنان که قرآن میفرماید: *النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ* [56] . همین جامعیت است که امیرمؤمنان در خطبهای خود را چنین معرفی میکند: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسی و آسمانهای هفت گانه و زمین هستم.[57]
چون انسان کامل، مظهر همه اسمای الهی از ظاهر و باطن و عالم و علیم و قادر و مانند آن است، دانا به همه چیز و توانا بر هر چیزی است.(البته همه اینها مشروط به همان اذن و مأذونیت است که گفته شده است و در مقام طولیت قرار میگیرد نه در عرض خدا) خداوند بر این مسئله و مطلب تاکید داشته و درباره انسان کامل ودانایی و توانایی وی میفرماید: * عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ* [58]؛ دانای به غیب و نهان است و کسی بر نهانش آگاهی ندارد مگر رسولی که خداوند از او راضی و خشنود باشد.
مقام رضا و خشنودی، مقامی است که در حقیقت ماذونیت را میتوان از آن استنباط کرد. انسان کامل به جهت مظهریت و خلافت و ولایت میتواند در جهان برای ایجاد زمینههای مساعد رشد و تکامل موجودات در تکوین تصرفاتی انجام دهد که نمونههایی از آن در آیات قرآنی بیان شده است. از آن میان میتوان به آگاهی به زبان پرندگان[59] آگاهی به نهان خانهها[60] ایجاد و خلقت[61] زنده کردن مردگان[62] شفای بیماریهای بی درمان و یا سخت درمان[63] نرم کردن آهن در دست[64] و مانند آن یاد کرد.
انسان کامل با همه قدرت هایی که از خداوند به عاریت برده است، به جهت آن که مظهر اسمای الهی است، عبد مطلق است و عنوان عبدالله و عبده بر او بار میشود.
در این مقام است که به جهت فنای وی در ذات و صفات و افعال الهی، فعل او فعل خدا و رضا و خشمش، رضا و خشم الهی خواهد بود: قرآن در این باره می فرماید: *ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی*؛ هنگامی که توای پیامبر تیر انداختی تو تیر نیانداختی بلکه خداوند بود که تیر انداخت[65]. و یا: *ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله*؛ کسانی که با تو بیعت میکنند با خداوند بیعت میکنند.[66] برای انسان کامل نیز در این مقام دو مرتبه کلی میتوان تصور کرد: مقامی که از آن به مقام قرب الفرایض یاد میکنند که نتیجه آن این میشود که خداوند چشم بنده خود و یا دست و یا گوش او میشود: «بی یسمع و بی یبصر و بی یبطش»؛ در این مقام تمام اعضاء و جوارح انسان در دالان اوصاف الهی به معنا می رسند و فعالیت خود را تمشیت می دهند. آنها با رنگ و بوی الهی وظایف خود را ایفا می کنند و اینگونه است که خداوند چشم و گوش و دست و پای آنها می شود و آنها را یاری می رساند. دیگری مقامی است که از آن در اصطلاح به «قرب النوافل» یاد میشود که در این مقام بنده گوش و چشم و دست خدا میشود و مصداق عین الله و اسدالله و یدالله و ثارالله میشود.
در قرآن درباره این مقام آمده است: *فلما آسفونا انتقمنا*؛ هنگامی که مأیوس و نومید شدیم از آنان به سختی انتقام گرفتیم . در این آیه یاس و نومیدی حضرت موسی (ع) نسبت به ایمان آوردن فرعون و فرعونیان به خدا نسبت داده شده است. در روایات معتبری که شیعه و سنی نقل کردهاند، خشم و خشنودی فاطمه، خشم و خشنودی خدا قلمداد شده است، زیرا کُنه و باطن و جوهر چنین عبودیت و بندگی مطلقی همان ربوبیت است چنان که گفته شده است: «العبودیه جوهرکنهها الربوبیه»[67]
انسان کامل از آن جایی که مظهر تام الهی است، از مقام شفاعت و توسل برخوردار است، زیرا یکی از اسمهای حسنای الهی، «غفران» است. مظهر کامل خدا به جهت عبودیت و فنا در ذات از این مقام برخوردار است. بنابر این قرآن با توجه به این مظهریت است که تاکید دارد که انسان کامل از شفاعت در قیامت به اندازهای برخوردار است که تا راضی و خشنود شود. چنان که در دنیا به همین دلیل وسیله رسیدن و تقرب به سوی اوست و از آن به عروه الوثقی و حبل الله و مانند آن یاد میشود که به وسیله آن میتوان به خدا رسید و به کمالات دست یافت.[68]
از نتایج مظهریت انسان کامل آن است که در دنیا وآخرت میزان و ترازوی حق و باطل میباشد. در روایت است که: «علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما یدور»؛ علی میزان و ترازوی حق است که حق بر مدار او میچرخد. از این رو میزان و ترازوی در روز قیامت است که به کمک آن اعمال توزین میشود. از عنوان خاص آن حضرت فاروق بودن وی است. به این معنا که انسان کامل حق را از باطل جدا میسازد و منافق و مومن به او بازشناخته میشود.
از دیگر مقامهای مظهریت این است که همه چیز در اوست و امام مبین اندازه هر چیزی را مشخص میکند.[69]
آنگونه که در این وادی سخن گفته شده به روشنی پیداست که تمامی قدرت ها و توانایی های انسان کامل اعطائی است از جانب خداوند که تنها و تنها به جهت بندگی خداوند بدو اعطا شده است. اناسن کامل ههرگز خود را در جایگاه الهی نمی نشاند و هرگز دیگران را به سوی خویش فرا نمی خواند بلکه مقام او مقام دعوت به سمت خداوند و شریعت ناب الهی است. انسان کامل با کوچکترین لغزشی تمامی قوای اعطای از جانب او را از کف خواهد داد. انسان کامل قوای اعطایی را تنها در جهت مقاصد الهی و باذن الله بکار می گیرد و لذاست که هرگز برای راحتی خویش و اطفاء خودخواهی و خودپرستی بدانها دست نمی یازد.
در اینجا با شناختی اجمالی از جایگاه و مقام و قدرت های خدادادی انسان های كامل می توان آن را با ماهانتای اكنكار به مقایسه گذاشت. انسان كامل در اسلام هر آنچه دارد از خداست. او اگر عنایتی و شفاعتی نیز دارد آن را از آن خداوند می داند. انسان كامل تنها گام در راه شریعت الهی می نهد و هرگز خود دست به ابداع و شریعت سازی نمی زند. انسان كامل به خوبی خود را در محدوده اوامر الهی به كمال می رساند و هرگز چشم به جایگاه خدا شدن نمی دوزد.
پیشگامان اکنکار
هر آنچه این شبه آیین درباره مقام و منزلت ماهانتا سخن رانده است را باید در مقام عمل بتوان به نظاره نشست. بررسی زندگی پیابمران سه گانه این فرقه به خواننده این فرصت را عطا می کند تا به بررسی کارایی ادعاهای مطرح شده پرداخته و پیامبران در حد خدای اکنکار را باز بشناسد. در این مقال زندگانی پال توئیچل مبدع شبه آیین و دو جانشینش را بررسی خواهیم کرد.پال توئیچل
پال توئیچل، بنیانگذار و مؤسس فرقه اکنکار، دارای زندگی رازآلودی است. زندگی وی از بدو تولد تا مرگ همراه با ناگفتهها و نادانستنیهای زیادی بوده است. هر چند وی طی مصاحبههای خود با پتی سیمپسون و براد استایگر برخی از نقاط زندگی خود را بیان میکند ولی بسیاری از دوستان و آشنایان او اعتقاد دارند که پال با بیان برخی از نقاط زندگی خود سعی دارد بسیاری از نقاط دیگر زندگیاش را در پردهای از ابهام قرار دهد.
حتیرهبر کنونی اكنكار، هارولد كلمپ نیز با بیان اینكه «توئیچل عاشق زندگی خصوصیاش بود» تصدیق میكند كه توئیچل با بیان گزینشی زندگیخصوصیاش سعی كرده آنهایی را كه به مطالعه زندگی وی میپردازند، به بیراهه ببرد. [70]
درباره تاریخ تولد و چگونگی تولد وی نقلهای متفاوتی وجود دارد. زمان تولد وی در سالهای : 1908، 1910، 1920 ذکر شده است. همچنین دربارة حرامزادگی و یا حلالزادگی وی نیز اختلافاتی وجود دارد. مادر بزرگش او را حاصل پیوند پنهانی پدرش با مادرش در عرشه کشتی میداند اما مادر خواندهاش به وی لقب حرامزادگی میدهد.[71]
به هرحال دوران کودکی پال توئیچل بسیار غم بار است. وی در خانهای که خود نمیدانسته چه نسبتی با اعضا آن داشته بزرگ شده است. تحقیرهای مادام مادرِ خانه او را تا سر حد جنون کشانده است. نامادریِ پال که او را محصول خیانت همسرش میداند به شدت از او متنفر بوده و از هیچ تلاشی برای آزار و اذیت او فرو گذاری نمیکند.[72]
دوران جوانی وی نیز دوران بسیار پر کشمکشی بوده است. وی از این دوران با نام «دوران حاشیهنشینی» یاد میکند. در این دوران است که وی برای رسیدن به اهداف خود به شغلهای بسیاری دست یازیده است. نویسندگی، چاپ خانهچی، نظامیگری و حتی معدن یابی برخی از شغلهایی است که او بدانها مشغول بود.
وی در سال1942وارد نیرویدریاییشد و در همینسال، اولین ازدواج او با كامیل بالو[73] شکل گرفت. در اینایام، زندگی مشترکش را با روزنامهنگاری شروعكرد. وی با نامهای مستعار مختلفی برای نشریات دورهایگوناگون قلم زد. در همین زمان بود كه به توضیح و تبیینگروههای گوناگون دینی پرداخت.
در سال 1950میلادی به همراه همسرش به عضویت کلیسای خود شناسی مونیسم مطلق[74] در آمد. همچنین وی به عضویت زیرشاخه دنـبـالـه روی از خـودشـناسی[75] در واشنگتن درآمــد. رهـبـری ایـن گـروه را سـوا مـیپریماناندا[76] که پال او را سودار سینگ[77] مینامد برعهده داشت. آشنایی وی با رهبر این فرقه به سالهای نوجوانی وی بر میگشت. در سال1995 میلادی، پالتوئیچل از این گروه جدا شد. جدایی وی از این گروه مصادف با جدایی او از همسرش نیز بود.
پس از این وی که دارای روحیه عرفانی بود به گروه ساسانگ كیرپالسینق[78] پیوست. وی علاوه بر شاگردی نزد كیرپال سینق، تحت تأثیر ران هوبارد به جنبش علمشناسی ملحق شد و به مقام روشن نایل آمد. در ادامه پالتوئیچل به سبب نزاعی كه روی نسخه خطی كتابش با عنوان دندانببر، میان او و فرقه «ساسانگ كیرپال سینق» پدید آمد، پیوندش را با آنها قطع كرد. وی متهم بود که از نوشتههای این فرقه نسخه برداری کرده است.
وی از راه نوشتههایش در نشریات دورهای گوناگون و نامههایش بهمردم، از جمله همسر دومش، گیل آتكینسون[79] به معرفی اكنكار به دنیا پرداخت و خود را به عنوان نهصد و یكمین استاد اك معرفیكرد.
البته گیل، همسر دوم پال در اعلام عمومی اکنکار سهم بهسزایی داشت. در واقع اصرارهای او بود که پال را به اعلام عمومی ترغیب میکرد.
وی در سال 1965 میلادی، با راه اندازی کارگاه های آموزش سفر روح در کالیفرنیا اکنکار را علنی کرد. همچنین وی شروع به انتشار سری آموزشنامههایی با نام دیسکورس نمود تا بدین طریق پیروان خود را به صورت محرمانه آموزش دهد. وی موسسه اکنکار را در سال 1970 میلادی به عنوان یک موسسه غیر انتفاعی به ثبت رساند.[80]
پال توانست قبل از مرگش در سال 1971 میلادی، شصت اثر دست نویس را کامل کند که بیش از سی و پنج جلد از آنها منتشر شدهاند. سفرهای تبلیغی وی برای جذب پیروان اکنکار از شاهکارهای او میباشد. وی توانست به بسیاری از نقاط دنیا سفر کرده و درباره اکنکار سخنرانی نماید.
شخصیت پال
سختیهای دوران کودکی
شخصیت پال تحت تأثیر عوامل مختلفی شکل گرفته است. از طرفی نحوه تولد وی به صورت جدی مسئله ساز بوده است و از طرف دیگر، مادر وی تا مدتها از نظر او نامعلوم بوده و پدرش نیز وی را به فرزند خواندگی پذیرفته بود. هر چند پدر پال با فشارهای مادربزرگش فرزندی پال را پذیرفته بود اما خود پال بسیاری از اوقات او را پدر خوانده خود میخواند. مشهور است که پال حاصل عشق بازی پدرش با زنی در کشتی است.
زندگی پال در خانه پدریاش دردآور است. نامادریاش او را حاصل خیانت پدر میدانسته و همیشه با او سر ناسازگاری داشته است. مهربانیهای مادر با برادر پال و نامهربانی هایش با او روحیه او را دچار شکنندگی میکرد. وی در این شرایط رفتارهای جنون آمیزی از خود نشان میداد. بالأخره نامادری با گفتن جملهء «ای حرامزاده» پال و دار دنیا را وداع میگوید.[81]
تأثیرپذیری از سودار سینگ
وی مدعی است به همراه خواهرش «کی دی»، با سودار سینگ آشنا شدند. وی جریان آشنایی خود با سودارسینگ را چنین بیان میدارد:سودار سینگ مدت درازی ساکت ماند. سپس گفت: «آیا درست میفهمم که تو میل داری همراه من به آسایشگاه معنویام در الله آباد بیایی؟» کی- دی با کمال قاطعیت اظهار داشت: «این آرزوی من است! تو چی پال؟» پال شانه هایش را بالا کشید: «خوب ... اینجا در پاریس که خیلی خوش گذشته است. مادر بزرگ به من سپرده است که سعی کنم بیشترین لذت را از زندگی ببرم. اما شاید بهتر باشد این را دریابم که اصلا زندگی چیست! من همان جایی میروم که کی- دی میرود. کی- دی و پال حدود یک سال در آشرام سودار سینگ زندگی کردند تا اینكه مادر بزرگ خشمگین آنها را وادار به بازگشت نمود.
حکمتی که پال در طی اقامتش در این آشرام یا آسایشگاه معنوی فرا گرفت به دقت در دیسکورسها و تمرینات اکنکار مورد مطالعه قرار میگیرد. این فرصتی بود که کی- دی و پال به منظور عبادت و مطالعه در دست داشتند. همچنین فرصت گرانبهایی بود جهت رشد معنوی.[82]
با دقت در افکار و آیین پال به راحتی میتوان تأثیراتی را که این دوران در شخصیت سازی پال داشتهاند را مشاهده کرد.
تأثیرات آیین لاما و ربازار تارز
شبه آیین اكنكار را از دو جهت میتوان به آیین لاما نسبت داد: یكی به جهت شباهتهای عمیق و فراوانی كه در آموزههای این دو آیین وجود دارد و دوم به جهت اعتراف اكیستها به انشعاب اكنكار از لاماییسم و علاقه شدید مخترع اكنكار به ربازارتارز تبتی.مترجم كتابهای پال توئیچل دربارة خاستگاه اکنکار مینویسد:
اکنکار از درون سه مکتب به صورت بارزی رشد پیدا کرده است: آناهد یوگا، صوفیسم(که همین عرفان خودمان است) و لاماییسم. لاماییسم به عنوان مکتب الاسرار در كوهستانهای تبت حفظ شده است. پال توئیچل از طریق ربازار تارز که خود یک لاماست ره یافته. به طور کلی مقامات بالای روحانی تبت لاما نامیده میشوند. اینان همیشه جانشینان مشخصی دارند که خودشان انتخاب میکنند و تنها عده مشخصی میدانند که جانشین آنها کیست؛ مثلا یک عده از لاماها همان سفید پوشانی هستند که با چشم بسته در كوهستانها حرکت میکنند، به دنبال جانشین بعدی لامای خود هستند و معتقدند لامای آنها تناسخهای پی در پی بوداست.[83]
علاوه بر شباهتهای محتوایی بین این دو آیین، گونه دیگری از شباهت نیز وجود دارد. «ربازار تارز» به عنوان شخصیت رؤیایی مخترع اكنكار ظهور كرده است. دراندیشه پال توئیچل ربازار تارز به عنوان یك لاما تأثیر زیادی داشته است.
«ربازار تارز» از اساتیدی است که اکنکار او را در قید حیات همیشگی میداند. اکنکار مدعی است «ربازار تارز» در قرن پانزدهم میلادی فعالیت تبلیغی اکنکار را شروع کرده است. بنا بر این گزارش، وی بیش از پانصد سال عمر دارد. زادگاه و محل زندگی او در كوهستانهای هندوکش، نزدیک مرز کشمیر و افغانستان و در نزدیکی دره سوآت میباشد. البته هیچ کسی به جز اساتید اک یارای دیدن او و محل اقامتش را ندارند.
پال توئیچل درباره «ربازار تارز» میگوید:
ربازار تارز(Rebazar Tarzs) در سال 1461 میلادی در دهکده کوهستانی به نام سارانا در شمال تبت متولد شد. او تحت رهنمودهای یائوبل ساکابی تا مرحله استادی شکوفایی حاصل کرد. او کسی بود که مسئولیت راهنمایی درونی کریستف کلمب را به عهده داشت. هفتاد و پنج سال[!] در زمین مانده و در گستره بی پایان كوهستانهای هیمالایا خلوت گزید. او مسئولیت پرورش معنوی بسیاری از استادان را عهده دار بوده است، و وظیفه انتقال عصای قدرت اک از یک استاد به جانشین وی را نیز بر عهده دارد.[84]
وی همچنین درباره جایگاه ربازار تارز مینویسد:
ربازار تارز، استاد بزرگ حق، مسئولیت دارد که تعلیمات سفر روح را در ملأ عام بگذارد (عمومیت دهد). قبل از اینكه ربازار تارز کارش را در ارتباط با اک شروع کند (که در قرن پانزدهم آغاز گردید وتا به حال ادامه دارد)، تمامی آموزشهای مربوط به دانش معنوی به صورت اسرار در میان اساتید مراتب بالا نگهداری میشده است[85].
البته پال توئیچل در سخنی از سخنان خود به صراحت تاریخ تولد ربازار تارز را سال 1461 اعلام میكند اما در جای دیگری دربارة سن وی با احتیاط سخن میگوید:
در همین حین که مشغول بازسازی پیوندهای مادی ام با سودارسیگ بودم، استاد کهن سال تبتی، ربازارتارز را ملاقات کردم. میگویند او چند صد سال سن دارد.[86]
پال در پردازش شخصیت ربازار تارز به ظاهر او نیز پرداخته است. وی ربازار تارز را شبیه فردی میداند که بین سی تا چهل سال سن دارد. قد او حدود یکصد و هشتاد سانت است و با جهش و چابکی خاصی قدم بر میدارد. قامت عضلانی و حدود نود کیلویی او همواره در خرقهای شرابی رنگ پوشیده شده. چشمانش به سیاهی ذغال ، موهایش کوتاه بوده و ریش سیاهی به بلندی موهایش دارد..[87]
به هر حال ربازار تارز، تأثیرات شگرفی بر زندگی و اندیشههای پال توئیچل؛ بنیانگذار اکنکار داشته است. پال هیچ علاقهای ندارد آیین خود را متأثر از آیینهای دیگر بداند. وی ادعا دارد که تمامی تعالیم اکنکار حاصل تجربیات عرفانی است که او در عوالم معنوی کسب کرده است، ولی هنگامی که پال دربارة ربازار تارز سخن میگوید ناخودآگاه به تأثیراتی که از او پذیرفته است اذعان میکند. این تأثیرات تا جایی عمیق است که پال برخی از نوشته هایش را دیکته شده ربازار تارز میداند.
ربازار تارز که در این کتاب اغلب در مورد او صحبت کرده ام، یکی از آن لاماهاست که میتواند خود را هر زمانی که بخواهد و در هر نقطه هستی منعکس کند. او دفعات زیادی شب دیر وقت ، در خانه من ظاهر شده و به من برخی تعالیم مشخص و دست نوشتهها را دیکته کرده است.[88]
همچنین وی به عنوان کسی شناخته میشود که دانش اکنکار را به پال تفویض کرده است. پال سفر روح را نیز از این لاماییست به یادگار نگه داشته است.[89]
گفتنی است پال در بسیاری از مواقع ادعا میکند خودش دانش اکنکار را کشف کرده است اما به خاطر اینكه میخواهد شخصیت پردازی بی نقصی از ربازارتارز ارائه دهد وی را منشأ اکیست بودن خود میداند:
ربازار تارز، لامای تبتی[است] که دانش اکنکار را به من تفویض کرد.[90]
ناگفته نماند در گذشتهی آیین لامائیسم، لاما فقط به دالایی لاماها كه سرپرستان صومعهها بودهاند اطلاق میشده است. اگر آنگونه كه اكنكار معتقد است ربازارتارز بیش از پانصد سال عمر داشته و با نام لامای تبتی شناخته میشده است باید او از دالایی لاماها باشد درحالی كه در سلسله چهارده گانه دالایی لاماها هیچ نامی از او وجود ندارد.
به هرحال، شخصیتی که پال دوست دارد از ربازار تارز ارائه دهد بسیار شخصیت عجیب و فوق العادهای است. پال توئیچل، ربازار تارز را مرکز هستی میشمرد که تمام زندگی به وجود او در جریان است.[91]
به نظر پال، استاد حق ربازار تارز دارای بزرگترین شعاع نور الهی در میان کسانی است که در جهانهای پایین زندگی میکنند.
این نکته که پال خود ایین اکنکار را کشف کرده و یا اینكه ربازار تارز به او تفویض نموده از تناقضهای دیگری است که اکنکار را با بحران هویت خاستگاهی مواجه میکند
تأثیر مطالعات هنگفت
جلوه دیگر شخصیتی پال شخصیتی است که از مطالعات متنوع وگوناگون او سر بر میآورد. پال علاقه وافری به مطالعه داشت. مطالعات شگرف و گسترده او باعث میشد تا او بتواند خود، دست به نگارش كتابهای مختلفی بزند. كتابهای وی مملو از مطالبی است که تحت تأثیر مطالعات دورهای او شکل گرفته است. شاید علت پر تناقض بودن مطالب وی نیز همین باشد.
براد استایگر که یکی از زندگینامه نویسهای پال محسوب میشود در این زمینه میگوید:
پال توئیچل ، در عین حال مطالعات هنگفتی داشت. برای من غیر ممکن بود که موضوعی را پیش بکشم که پال چیزی راجع به آن نداند یا نتواند نظری هوشمندانه دربارهاش ارائه دهد....
من میدانم که پال روزانه حداقل ده تا دوازده روزنامه میخواند. این را هم میدانم که ظرف یک ماه، 50 ، 60 تا 100 مجله مختلف از نقاط مختلف جهان را مطالعه میکرد.[92]
وی خود نیز تأثیر پذیریاش از آثار دیگر عرفا و قدیسین را نفی نمیکند:
در طی سفرها و مطالعات سی ساله گذشته ام در باب حقیقت، و تحقیق در آثار صدها عارف، قدیس، جوینده خدا، رهبر مذهبی و فیلسوف، جست و جو و تعلیم تحت نظر آموزگاران در قید حیات، و آنان که فراسوی این جهان و در طبقات دیگر هستند، به یک نتیجه رسیدم - آنان در جست و جوی غایت هستند. [93]
روحیات عجیب و غریب
شخصیتهای دیگری که پال از خود به نمایش گذاشته است را میتوان در سخنان او نیز پیگرفت. وی درباره روحیه عرفانی خود و رابطهای که محیط اطراف و حتی حیوانات با او برقرار میکردند چنین میگوید:حقیقت امر، توسط گربه سیاهی بر من ثابت شد که در اوان جوانیام بر من ظاهر گشت. نام این گربه جادو؛ (Jadoo) بود. این نام در فرهنگ بومی شرق، سحر و ساحری معنا میدهد، و یکی از وجودهایی بود که به منظور حفاظت کردن از من مامور شده بود. او مرا در مقابل حملات آدمیان و عناصر اثیری حفاظت میکرد...[94] .
شخصیتهای پیشین پال
وی برای بازگو کردن زندگی خود زندگیهای پیشیناش را نیز بیان میکند. زندگیهای مجددی که وی در قالب تناسخ برای خود قائل است بیش از هشت میلیون سال میباشد. یعنی بیش از هشت میلیون سال طول کشیده است تا او بتواند کارمای گناهان خود را سوزانده و به مقام ماهانتایی نائل آید!وی مدعی است در طول زندگی خود در این جهان مادی، تقریبا هشت میلیون سال را پشت سر گذاشته است. همچنین وی درباره كارماهای خود اعتراف میكند كه آنقدر درباره زندگی فرا گرفته است که باید قرنها بکوشد تا بتواند آنها را به فراموشی بسپارد و سرانجام نیز پس از هشت میلیون سال با رسیدن به مقام ماهانتایی توانسته است به موفقیت دست یابد!
وی مینویسد:
از آنجا که میدانستم یکی از راههای زیستن در این جهان یعنی سیاره زمین، این است که هویت خود را فراموش کنم، در مدتی کوتاه توانستم بر روی ضمیر ناخودآگاهم پردهای بکشم تا تمامی خاطرات زندگیهای گذشته را محو کرده و هر بار به همان زندگی بپردازم که در جریان بود.[95]
وی همچنین مدعی است در تناسخات پیشین خود با اساتید بسیاری سر و کار داشته است:
من در زندگیهای پیشین خود تحت تعلیم آموزگاران بسیاری بوده ام؛ ازجمله فیثاغورث کبیر، (استادی که در عصر طلایی یونان میزیست)، میلارپا قدیس تبتی، خدای مکزیک کواتزال کواتل، شمس تبریزی (عارف صوفی) و صدها تن دیگر. این فیثاغورث بود که به من آموخت پنج سال تمام بدون کوچک ترین کلامی سکوت اختیار کنم.[96]
ادعاهای پال درباره تناسخات پیشین خود در حالی از طرف وی مطرح میشوند که وی هیچ گاه نتوانست تناسخ و بازتن یابی را به اثبات برساند.
شخصیت سیاسی
سیاسی بودن پال نیز از جمله مطالبی است که وی و اكیستها سعی دارند تا بر روی آن پردهای از فراموشی بگسترانند. پال، مکتب خود را بری از سیاست، فلسفه و ... میداند اما مواقع بسیاری رخ میدهد که خود به فلسفه پردازی، سیاست بازی و... میپردازد.این ادعا در حالی است که شخصیت نظامی پال توئیچل و هارولد کلمپ (دو پیامبر ادعایی آیین اکنکار) و نیز تعاملاتی که بین این فرقه و نظامهای امنیتی آمریکا وجود دارد بسیاری از محققان را به این نتیجه رسانده که اکنکار آیینی است سیاسی که از دل نیروهای امنیتی آمریکا متولد شده است.
از سوی دیگر، خود پال توئیچل هنگامی که در صدد است از خود شخصیتی منحصر به فرد نمایش دهد مینویسد:
من در منزل بسیاری از شخصیتهای سیاسی بودهام تا با آنان در خصوص مسائل مربوط به هر یک، پیش بینی آنچه ممکن بود در آینده برایشان رخ دهد، صحبت کنم. در طول اقامتم در لندن در یک تابستان، به خانه یکی از وزرای کابینه انگلستان دعوت شدم. این شخص، که از قابلیت من در قرائت اک - ویدیا مطلع شده بود، چندین سوال سرسری در خصوص روابط خارجی و احتمالات آینده برخوردهای سیاسی مملکتش با سایر کشورها از من پرسید. من در خصوص مشکلاتی که بریتانیا در مقابل چین قرار بود با آنها رو به رو شود، با وی سخن گفتم، و درباره یک حرکت اقتصادی که نخست وزیر با بر کناری از مشاغل کابینه و مسائلی که در خصوص واحد پول بریتانیا پیش میآمد، اطلاعاتی به وی دادم. همه اینها پس از مدتی تحقق یافتند.[97]
داروین گرایس
سال 1971 میلادی با درگذشت پال توئیچل، عصای قدرت اک به شخصی به نام «داروین گرایس» رسید. وی که از شاگردان مستقیم پال توئیچل بود توانست با حمایت های گیل توئیچل اکثریت آرای شورای اکنکار را به خود اختصاص دهد. در واقع حمایتهای گیل توئیچل - همسر پال - در انتخاب او تأثیر به سزایی داشت. گیل در این جلسه از برگزیده شدن گرایس توسط پال سخن به میان آورده بود تا بتواند رأی اعضا را به نفع وی تغییر دهد. این تلاشها منجر به انتخاب گرایس به عنوان استادِ حقِ در قید حیات شد. گرایس پس از انتخاب به این سمت با گیل همسر پال ازدواج كرد.این انتخاب توانست تا مدت کوتاهی بحران جانشینی اکنکار را حل کند اما با گذشت زمان، بین شاگردان پال و طرفداران گرایس نزاعهایی درگرفت. جدا شدن گیل از گرایس عاملِ سرعت بخشی بود که پس از ده سال گرایس را از قدرت ساقط نمود. با سقوط گرایس، هارولد کلمپ، که تا آن زمان در چاپخانه اکنکار مشغول کارهای فنی بود، به عنوان استادِ حقِ در قید حیات انتخاب شد. وی در این باره میگوید:علت فریاد این بود که در جهانهای درون، من استادِ حقِ در قید حیات شده بودم و شاگردان قدیم پال توئیچل و گرایس داشتند مشکل ایجاد میکردند. آنها در دام خودفریبی و شخصیتپرستی گرفتار آمده بودند، زیرا که از طبیعت حقیقی ماهانتا غافل و بیخبر بودند. یکی از گروهها اطراف شخصیت پال توئیچل گرد آمده و به خود لقب "پیروان پال" داده و گروه دیگر خود را "حمایت کنندگان گرایس" نام نهاده بودند[98].
پایان نزاع به نفع پیروان پال است.آنها موفق می شوند گرایس را از قدرت خلع کنند. هارولد پس از تحویل گرفتن عصای قدرت اک، گرایس را همچنان به عنوان نهصد و هفتاد و دومین استاد اک که مأموریتش به پایان رسیده حفظ میکند اما در سال 1973 با درگیریهایی که بین مؤسسه اکنکار و گرایس روی میدهد وی به دزدی فرهنگی متهم میشود. این همان اتهامی است که پال توئیچل نیز با آن دست به گریبان شده بود. در این سال وی از طرف هارولد از نظام وایراگی استادان اکنکار اخراج گردید.[99]
هارولد کلمپ علت اخراج وی را از اکنکار چنین شرح میدهد:
ناتوانی گرایس در تشخیص وابستگی بر علیه مشیت سوگماد، به آن بحران معنوی که در اواخر سال 1983 منجر به اخراج او از نظام وایراگ شد، سرعت بخشید. این واقعه همواره به عنوان یکی از غم انگیز ترین فصول تاریخ اکنکار باقی خواهد ماند.[100]
اکنکار هرگز توضیح نمیدهد با شرایطی که باید اساتیدِ حقِ در قید حیات کسب نمایند تا به این منصب برسند چگونه شخصیتی که نمیتواند از کوچكترین وابستگیهای دنیوی رها شود به عنوان استاد حق از جانب سوگماد انتخاب شده است. ناتوانی اکنکار در پاسخ به این سؤال است که باعث شده است تا هارولد آن را به عنوان غم انگیز ترین فصل اکنکار به شمار آورد.
از طرفی، اکنکار مدعی است عصای قدرت اک را باید استاد پیشین به استاد بعدی تحویل دهد چون که شناخت استاد حق بعدی با توجه به شرایط ویژهای که دارد تنها از طریق سوگماد و با وساطت استاد حق در قید حیات ممکن است. سازوكاری که اکنکار برای انتقال قدرت به تصویر میکشد به گونهای است که استاد پیشین، قبل از کنارهگیری و یا انتقال به جهان دیگر، جانشین خود را معرفی میکند. اما اکنکار در اینجا باید پاسخ میداد که چگونه پال توئیچل از انتقال(مرگ) خود بی خبر بوده و جانشین خود را برنگزیده است. همچنین اشتباهاتی که به گرایس نسبت داده میشد بی شرمانه تر از آن بود که بتوان با اساتید برگزیده اکنکار سنجید.
بسیاری از ادیان آسمانی قائلند بهترین روش برای شناسایی جانشین، خبر دادن پیامبر آن دین یا آیین میباشد. اکنکار علی رغم اینكه در برخی اوقات قائل به این امراست، اما پال هرگز به این کار تن نداد.
به هرحال، این نقطه عطفی بود در اکنکار که باعث شد بسیاری از ادعاهای آن با چالش جدی مواجه شود.
در حال حاضر «داروین گرایس» با بایکوت خبری عجیبی از جانب اکنکار مواجه است. هیچگونه حق دفاعی برای او وجود نداشته و تنها به گفتههایی بسیار کلی و نامفهوم درباره وی اکتفا میشود.
البته این بحرانِ دوران گذار در اکنکار با سر کار آمدن هارولد نیز ادامه داشته است. وی نیز با توجه به تغییراتی که در اکنکار میداد با اعتراض بسیاری مواجه میشد. به همین جهت دوران سکوت نه سالهای برای او در تاریخ اکنکار وجود دارد. وی در این دوران با اینكه استاد حق در قید حیات بود ولی عملا هیچ تحرک خاصی نداشته است. بسیاری، اتمام بی تحرکی هارولد را با کلنگ زنی معبد اک در ایالت مینه سوتا همراه میدانند. در واقع هارولد با بنای معبد اک رویه دیگری از اکنکار را به نمایش میگذاشت که این رویة از نظر بسیاری از اكیستها ناخوشایند بود.
هارولد کلمپ
هارولد کلمپ، استادِ حقِ در قید حیات، نهصد و هفتاد و سومین استاد اکنکار قلمداد میشود. وی در ایالت ویسکانسین آمریکا به دنیا آمد. هارولد پس از گذراندن دوران ابتدایی در سن چهارده سالگی به مدرسه مسیحی لوترنها پای نهاده و با تعالیم آنها آشنا شد.
چالشهای فکری فراوانی دربارة مفاهیم تحریفی مسیحیت فراروی وی قرار گرفت. این چالشها و پرسشها وی را بر آن داشت تا آینده خود را به گونهای دیگر رقم زند. [101]
هارولد نیز مانند پال در ادامه زندگی خود به نیروی هوایی آمریکا پیوست. در این دوران نیز همچنان گرایشهای معنوی در او دیده میشد. اما بالاخره وی توانست پس از یک مستی سر سام آور و بی هوشی حاصل از آن چشم معنوی خود را گشوده و به ادعای خود، جهانهای نامریی را درنوردد!. وی درباره این تجربه شیرین خود میگوید:
الکل به طرز وحشتناکی مرا مسموم کرده بود و باعث شده بود به جهانها نامرئی نفوذ نمایم؛ جهانهایی که هیچ تصوری از وجودشان نداشتم زیرا هنوز چیزی در مورد اک نشنیده بودم، ولی با این حال همین قدر کافی بود تا متوجه شوم در این جهان چیزهایی ناشناخته وجود دارند که میبایست پرده از رازشان برداشت.[102]
تفکرات شبه عرفانی هارولد که اغلب از مستیهای الکلی او نشئت میگرفت او را وا میداشت تا تمامی وقایعی را که در پایگاه نیروی هوایی اتفاق میافتاد به طرز عجیبی به هم پیوند دهد. این خلاقیت او باعث میشد پدیدههای معنوی فراوانی را اختراع وابداع نماید. روحیه ابداع گری وی در همین زمان به اوج شکوفایی خود رسید.
هارولد دراین پایگاه، درگیریهای فراوانی با یکی از هم رزمهای خود داشت. شخصیت هارولد همیشه توسط این شخص به تمسخر واستهزا گرفته میشد. اما بالاخره این دو نفر برای سفر به توکیو انتخاب میشوند و همین امر باعث ایجاد رفاقت بین آنها میشود. هارولد این امر را کمک و دستگیری استاد درون تلقی کرده خود ار مورد حمایت دست خرد نامید.
در این دوران وی با مجلهای به نام fate magazine آشنا شد. این مجله حاوی آموزشهای پال توئیچل بود که مورد استقبال هارولد قرار گرفت. این آشنایی به عنوان فسونگری بود که به خلاقیتهای پدیده سازی وی نیروی دو چندان بخشید. در نظر هارولد این مجلات برای پاسخگویی به سؤالات وی ترتیب داده شده بودند.[103]
آشنایی با مجلات اکنکار، وی را به سمت كتابهای اک کشاند. در سال 1967 مطالعه كتابهای اکنکار وی را از آموزههای مسیحیاش بیگانهتر کرد. خانواده هارولد در این سالها هرگز نتوانستند وی را جهت مراسم مذهبی به کلیسا ببرند. این دوری از کلیسا به سبب مطالعه كتابهای اکنکار در حالی است که اکنکار مدعی است با هیچ دین و آیین و مسلکی سر ستیز ندارد.
دوری وی از مسیحیت تا جایی پیش رفته که وی ادعا میکند در یکی از تناسخاتش همکلاسی عیسی مسیح(ع) بوده است و او را به خوبی میشناسد. نظر وی درباره عیسی (ع) این بود که او فردی عادی بوده و هیچ امر خارق العادهای از او مشاهده نکرده است. جالب است بدانید هارولد میگوید در یکی از تناسخاتش سگ بوده است.[104]
تکمیل اطلاعات هارولد دربارة اکنکار باعث شد تا وی بپندارد که توسط استادان نظام وایراگی[105] اک شناسایی شده و کشف شده است. وی میپنداشت اساتید این نظام در حال تربیت وآموزش وی به عنوان استاد در قید حیات هستند. شبی بارانی پنداری در او رسوخ میكند که این اساتید برای آموزش وی برنامه خاصی تدارک دیدهاند. وی برای شرکت در این برنامه خیالی خود را از بالای پل داخل رودخانه میافکند. این برنامه! اساتید وی کارش را به بیمارستان میکشاند. ادامه این حالات باعث شد تا وی دچار اختلالهای روانی فراوانی شود. وی بارها به جرم نقض قوانین اجتماعی و اختلال در نظم عمومی دستگیر شد. بالاخره برای قاضی پرونده مشکلات روانیاش محرز شد. قاضی حکم بستری شدن وی در تیمارستان را صادر کرد. هارولد در توجیه این واقعه چنین میگوید:
این چه دردسری بود که خودم را بدان گرفتار کرده بودم؟! و حالا مجبور بودم برای مدتی نامعلوم به یک بیمارستان بروم تا مورد روانسنجی قرار بگیرم.[106]
این دوره تیمارستانی نیز وی را دگرگون نساخت. پس از آزادی از تیمارستان که وی نام آن را «بیمارستان روان سنجی» میگذارد، باز هم وی به کارهای گذشته خود ادامه داد.آزمایشهای معنوی که برای رشد معنوی به آنها دست میزد فراوان بودند:
به هر حال در طول تابستان شروع به آزمایش اثرات الکل بر روی رشد معنویام کردم. این مرحله از زندگیام بود که بعدها آن را « رودررویی گستاخانه با خدا» نامیدم...
سراسر تابستان به شادی گذشت و رفقای هم پیاله ام که افرادی خوشرو و سرزنده بودند نیز در این شادی شریک شدند.[107]
وی هرگز مشخص نکرده است که کارمای این اعمال زشتی که «رودررویی گستاخانه» با خدا نام نهاده است را در کدام مرحله از زندگی خود باز پس داده است که حال میتواند به عنوان بی کارماترین انسان روی زمین سِمَت ماهانتایی را در دستان خود گیرد.
به هرحال، هارولد که خود را از آزمایشهای ناقص و گمراه کننده مذهبی! نجات داده بود، ارتباط خود را با پال قوی تر میکرد. وی سعی داشت در سمینارهایی که از طرف اکنکار تشکیل میشد شرکت کند. بالاخره درسال 1970 به کلی از کلیسا جدا شد. او هر چه بیشتر با مفاهیم اکنکار آشنا میشد، مفاهیم مذهبی را بیشتر به نقد و استهزا میگرفت؛ تا جایی که با ادعای دوستی با عیسی(ع) در تناسخات پیشین خود او را یک فرد بسیارعادی به حساب میآورد که لیاقت ناجی بودن و موعود بودن را نداشته است:
اما من عیسی را به عنوان پسریک نجار میشناختم؛ بنابرین من در این باره که او مسیحایی باشد که به وی بشارت داده شده، جداً شک داشتم. آخر ما با هم بزرگ شده بودیم. من به قدر کافی مؤدب بودم که دوست خود را مسخره نکنم و لیکن فکر اینكه عیسی یک مسیح موعود باشد برایم قابل هضم نبود.[108]
در اینجا نیز هارولد خود را به کلی از یاد میبرد. وی خود شخصیتی است که به عنوان یک روانی روانه تیمارستان شده است. دورهای از زندگیاش را به صورت گستاخانهای در برابر خدا موضع گرفته و حال با گذشت چند سال به عنوان ماهانتا (منجی بشریت) در عالم ظهور کرده است.
دامنه مخالفت او با مسیحیت به نفی معجزات حضرت عیسی (ع) نیز کشیده شد. هارولد، معجزات مسیح(ع) را ناشی از آموزشهایی میدانست که وی تحت نظر پزشکان مصری به دست آورده بود. به نظر او تعالیم اسن نیز در مسیح (ع) بی تأثیر نبود.[109]
گفتنی است وی با همه این جبهه گیریها درباره مسیح(ع) ادعا میكند با گذشت زمان به حقانیت و موعود بودن وی پی برده است، اما این زمانی بود که دیگر مسیح در صلیب مانده بود. وی همچنین از این تناسخ خود به عنوان یک تجربه معنوی خاص یاد میکند که وی را برای ماهانتایی آماده میساخته است.
ورود رسمی به تشکیلات اکنکار با کار در چاپخانه اکنکار برای هارولد مهیا میشود. با توجه به تخصصی که وی در صنعت چاپ و فعالیتهای فرهنگی داشت به زودی به عنوان یک فعال فرهنگی در اکنکار شناخته میشود. با بالا گرفتن اختلافها بر سر جانشینی پال ، فشارهای زیادی از طرف هارولد و طرفدارانش به داروین گرایس وارد میشود تا ردای اک را به هارولد تحویل دهد اما تا مدتها این فشارها بیتأثیر بود. بالأخره در سال 1981 در یک نشست خانوادگی سمت ماهانتایی از داروین گرایس گرفته شده و به هارولد تحویل داده میشود. لقبی که برای او در سمت ماهانتا اعطا شده است «ئواه زی»[110] میباشد. [111]
نتیجه گیری
بررسی نظریه ماهانتا یا پیامبر باستانی و به تعبیر هارولد کلمپ پیامبر مدرن در فرقه اکنکار نشان میدهد که این فرقه ماهانتا را در حدی فراتر از پیامبران الهی قرار میدهد. مصادره تمامی انسان های کامل و یا کسانی که انگاره کمال درباره آنها وجود دارد نشان میدهد این فرقه علاقمند است که هر انسان کاملی را در جایگاه ماهانتایی قرار دهد این گونه گستراندن دایره ماهانتای، نظریه پیامبران این فرقه را در گستره وسیعی از انسان های کامل قرار میدهد. با بررسی این نظریه و تطبیق آن با انسان کامل مد نظر اسلام خواننده برای انتخاب برتری بین این دو یاری می شود. بیان برخی از تناقض های موجود در سخنان ایشان نیز در درک بهتر مفاهیم والای معنوی همچون نبوت در این شبه آیین کمک شایانی می نماید لذا برخی از این تناقضات در لابلای سخنان نمود یافته اند. بررسی عملی این نظریه و زندگانی پیامبران این فرقه و روحیات آنان خواننده را در فضایی قرار میدهد که بتواند به راحتی درباره این نظریه و عملیاتی شدن آن قضاوت کند.
در پایان می توان نتیجه گرفت که این فرقه علی رغم تمامی تلاشهایش برای بزرگنماییِ مقام ماهانتاهایش، همچنان با بحران شخصیت پردازی روبروست. مصادره شخصیتهای آرمانی ملل و نحل نیز نتوانسته نقص و ضعف بی شخصیتی و نداشتن اشخاص موثر و تأثیر گذار در این فرقه را جبران نماید. بررسی زندگی پیامبران این شبه آیین نیز نشان میدهد هیچ کدام از آنها نمی توانند در قواره یک انسان ممتاز نمود یابند چه رسد به اینکه لباس پیامبری و یا انسان کامل را بر تن کنند.
کتابنامه
1. قرآن کریم.
2. امام صادق (ع)، مصباح الشریعه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات،1400 هجری قمری.
3. القیصری، داوود بن محمد، شرح فصوص الحکم [ابن عربی]، تصحیح جلال الدین آشتیانی، بی جا، بی تا.
4. استایگر، براد، نسیمی از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرین، 1379.
5. دیویس، جیمز پال، گاه شمار استاد رویا پردازی، ترجمه مهیار جلالیانی، تهران، ایساتیس، 1379.
6. توئیچل، پال، اكنكار كلید جهانهای اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب، دوم، 1382.
7. توئیچل، پال، نامه هایی به گیل، ترجمه هوشنگ اهرپور، جلد اول، تهران، ایساتیس، 1380.
8. توئیچل، پال، نامه هایی به گیل، ترجمه مینو ارژنگ، ، جلد دوم، تهران، محسن، 1380.
9. توئیچل، پال، نامه های طریق نور، ترجمه مینو ارژنگ، تهران ، ثالث گلسار، 1380.
10. توئیچل، پال، سرزمین های دور، ، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرین، دوم، 1379.
11. توئیچل، پال، اك ویدیا دانش باستانی پیامبری، ترجمه هوشنگ اهرپور، بیجا، 1376.
12. توئیچل، پال، اك ایناری علم الاسرار رؤیاها، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرین، 1379.
13. توئیچل، پال، دندان ببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان كتاب و زرین، پنجم، 1381.
14. توئیچل، پال، واژه نامه اكنكار، ترجمه یحیی فقیه، تهران، سی گل، 1380.
15. توئیچل، پال، شریعت كی سوگماد، جلد اول، ترجمه هوشنگ اهرپور، بی جا، بی نا.
16. توئیچل، پال، شریعت كی سوگماد، جلد دوم، ترجمه هوشنگ اهرپور، بی جا، بی نا.
17. سیمپسون، پتی، پالجی، ترجمه مریم البرزی، تهران، دنیای كتاب، 1377.
18. كلمپ، هارولد، از استاد بپرسید، ترجمه مینو ارژنگ، هما جابری زاده، جلد اول، تهران ،ثالث، دوم، 1380.
19. كلمپ، هارولد، از استاد بپرسید، ترجمه امینه اخوان تفتی و گیتی بحرینی، جلد دوم، تهران، امیر قلم، 1381.
20. كلمپ، هارولد، تمرینات معنوی اك، ترجمه مرجان داوری، تهران، سی گل، 1380.
21. کلمپ، هارولد، روح نوردان سرزمینهای دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، مورشا، 1379.
22. كلمپ، هارولد، كودك در سرزمین وحش، ترجمه مینو ارژنگ، تهارن، البرز، دوم، 1379
23. كرامر، تاد، اكنكار حكمت باستانی برای عصر حاضر، با همکاری دوگ منسون، ترجمه مهیار جلالیانی، دنیای كتاب،1376.
24. کلینی، محمد بن یعقوب، شرح اصول کافی، ترجمه ممد خواجوان، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، 1366.
25. کلینی، ثقه الاسلام ، کافی، 4جلد، تهران دارالکتب الاسلامیه، 1365.
26. مجلسی، علامه، بحارالانوار، ج15از 110جلد، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 هجری قمری.
[1] .eckankar
[2] . mahanta.
[3] . Paul Twitchell
[4] .swdar sing
[5] . rebazar tarez
[6] . درباره این شخصیت و تأثیرات وی در شکل گیری اکنکار در بررسی زندگی پال توئیچل در پایان همین مقاله اشاره خواهیم کرد.
[7] . نک: براد استایگر، نسیمی از بهشت، ص 79 ..
[8] .Gill Twitchell
[9] . MAHANTA
[10] . براد استایگر، نسیمی از بهشت ، ص102.
[11] . نک: پال توئیچل، نامه هایی به گیل، در دوجلد.
[12] .ECK
[13] . نک: پال توئیچل، واژه نامه اکنکار، ترجمه یحیی فقیه.
[14] . SUGMAD
[15] . نک: پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1، ص 135-138.
[16] . KARMA
[17] . cryptomnesia
[18] نک: هارولد کلمپ، تمرینات معنوی اک، ص 21 ، 28، 164-176؛ نیز همو، روح نوردان سرزمین های دور، ص 76-77.
[19] . darvin grice
[20] . Harold kelemp
[21] . نک: پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهای اسرار ، ص 122-123.
[22] .پال توئیچل، واژه نامه اکنکار، ص 155، ذیل عبارت MAHANTA CONSCIOUSNESS .
[23] . پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهای اسرار، ص 129.
[24] . نک: پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1، ص 169.
[25] . همان، ج1، ص 23.
[26] . نک: همان، ج1، ص 166.
[27] . به این موارد در زندگی هر کدام از این افراد اشاره خواهد شد.
[28] . chela به شاگردان ماهانتا چلا گفته می شود.
[29] . نک: پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهای اسرار، ص 291-293.
[30] . پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1،ص 268.
[31] . هارولد کلمپ، از استاد بپرسید، ج1، ص 241.
[32] . همو، روح نوردان سرزمین های دور، ص 195.
[33] . پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1، ص 213-214.
[34] . مسیحیت بر این باور است که آدم ابو البشر با خوردن از میوه ممنوعه گناه نخستین را مرتکب شد. تمامی ابناء بشر نیز به توارث این گناه را بر گرده خود می کشیدند تا خداوند با ظهور در قالب مسیح و با قربانی و فدای خویش به پاک کردن آثار گناه نخستین پرداخت تا فرزندان آدم از بلاء و مصیبتهایی که گناه نخستین به بار آورده بود خلاصی یابند؛ این باور در مسیحیت در ذیل اصولی چون تثلیث، تجسید و فداء قرار گرفته است.
[35] . پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج2 ، ص 277.
[36] . نک: همان، ج1، ص 163.
[37] . پال توئیچل، دندان ببر، ص 226.
[38] . Fobi qoantez
[39] . پال توئیچل، دندان ببر، ص 239.
[40] . پال توئیچل، شریعت کی سوگماد، ج1، ص 296.
[41] . همان، ج1، ص 57.
[42] . همان، ج 1، ص 352.
[43] . همان، ج 1، ص189.
[44] . همان، ج 1، ص75.
[45] . همان، ج1 ،ص 64.
[46] . vayragy
[47] . همان، ج 2، ص 246.
[48] . مسئله گزینش ماهانتا و مشکلات فراروی این گزینش ها در پایان مقاله و در زندگی نامه ماهانتا های اکنکار بررسی خواهد شد.
[49] . موارد فوق در زندگی نامه هر کدام از این افراد به صورت تفصیلی بیان شده است.
[50] . صافات آیات 159 و 160.
[51] . ص آیه 83.
[52] . بحار الانوار ج 15 ص 27.
[53] . کافی ج 1 ص 201.
[54] . بقره آیه 30.
[55] . بقره آیات 31 تا 34.
[56] . احزاب آیه 6.
[57]. شرح اصول کافی ج 4 ص 241، و شرح فصوص الحکم قیصری ص 118.
[58] . جن، آیه 26 و 27.
[59] . نمل، آیه 16 و 20.
[60] . آل عمران، آیه 49
[61] . همان.
[62] . همان.
[63] . همان.
[64] . سبا، آیه 10.
[65] . انفال، آیه 17.
[66] . فتح، آیه 10.
[67] . مصباح الشریعه، ص 7.
[68] . مائده، آیه 35.
[69] . یس آیه 12.
[70] . دکتر طالبی دارابی، مجله اینترنتی آینده روشن.
[71] . نک: براد استایگر، نسیمی از بهشت، ص 79.
[72] . نک: همان، ص 79.
[73] . Camil Balloew.
[74] . Church of Self Monism-Revelation of Absolute.
[75] . Self-Realization Fellowship
[76] . Swami Premananda .
[77] . Sudar Singh.
[78] .susukg kirpal singh
[79] . Gail Atkinson.
[80] . تادکرامر و دوگ منسون، اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر، ص 8.
[81] . نک: براد استایگر، نسیمی از بهشت، ص 79.
[82] . همان، ص81-82.
[83] . پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهای اسرار، ص 47، پاورقی.
[84] . پال توئیچل، دفترچه معنوی، ص 246.
[85] . همو، اکنکار کلید جهانهای اسرار، ص33
[86] . براد استایگر، نسیمی از بهشت، ص 94.
[87] . همان، ص281 -282.
[88] . همان، ص 231.
[89] . همان، ص80.
[90] . همان، ص 80.
[91] . همان، ص 129.
[92] . همان، ص21.
[93] . پال توئیچل، نی نوای الهی، ص 25.
[94] . پال توئیچل، اک ویدیا، ص 216-217
[95] . پال توئیچل، نی نوای الهی، ص 9.
[96] . همان، ص 26.
[97] . پال توئیچل، اک ویدیاص 19
[98] . هارولد کلمپ، روح نوردان سرزمینهای دور، ص 193.
[99] . همان، ص 186.
[100] .همان، ص320.
[101] . هارولد کلمپ، کودک در سرزمین وحش، ص 10-11.
[102] . همان، ص71.
[103] . همان، ص 9.
[104] . همان، ص 85.
[105] . سلسله ای از استادان که اکنکار مدعی است از ازل برای تعلیم اک بوده اند و تا ابد نیز خواند بود.
[106] . هارولد کلمپ، کودک در سرزمین وحش ، ص197.
[107] . همان، ص 246-247.
[108] . همان، ص 132.
[109] . همان، ص133.
[110] . WAH-Z نام معنوی سری هارولد كلمپ استاد اك در قید حیات. نك: پال توئیچل، واژه نامه اكنكار، ص 261.
[111] . جیمز پال دیویس، گاه شمار استاد رؤیا پردازی، ص18.
به نقل از معرفت شماره 149 عبدالحسین مشکانی
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .