تبیان، دستیار زندگی

چرا به امام هشتم رضا می گفتند ؟

به چه دلیل امام، لقب «رضا» را داراست و چه كسى این لقب را براى امام نهاده است؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
وبگردی؛معارف،پیامبرواهل بیت،پرسمان چرا به امام هشتم رضا می گفتند ؟

به چه دلیل امام، لقب «رضا» را داراست و چه كسى این لقب را براى امام نهاده است؟

این لقب ریشه الهى دارد؛ امام كاظم (علیه ‏السلام) پیوسته فرزند خود را رضا خطاب مى‏كرد و مى‏ فرمود: «قلْتُ لِوَلَدِیَ الرِّضَا؛ من او را رضا مى‏خوانم».[1]
امام على نام عالى نسب‏
پناه عجم مقتداى عرب‏
ازو بود راضى جهان آفرین
از آن رو گشت او را لقب[2]
درباره لقب رضا، برخى معتقد بودند كه مامون عباسى، امام را ملقب به «رضا» كرد! و بر این اساس تعدادى از مورخان نیز آن را نقل كرده‏اند[3]؛ ابن خلدون مى ‏نویسد:
چون مامون، على بن موسى الكاظم (علیه‏ السلام) را به ولایتعهدى برگزید و با او بیعت كرد، او را به «الرضا من آل محمد» لقب داد.[4]
در پاسخ مى‏ توان به این روایت دقت كرد:
احمد بزنطى به حضرت جواد(علیه ‏السلام) عرض كرد: عده‏اى از مخالفان شما خیال مى‏كنند مأمون پدر شما را به رضا ملقب ساخته است، زیرا آن حضرت ولایتعهدى او را پذیرفت و متعهد خواسته او شد. امام فرمود: به خدا سوگند اینان مردمى بدكار و دروغگو هستند و خیال نابجایى كرده‏اند، بلكه خداى متعال او را رضا نامیده‏ اند؛ زیرا آن حضرت در آسمان مرضى خدا و در زمین مورد خشنودى حضرت رسول اكرم (صلى ‏الله ‏علیه ‏وآله) و ائمه هدى (علیه ‏السلام) بود. بزنطى پرسید: از كجا چنین لقبى مخصوص پدر بزرگوار شما شده، با آنكه پدران و اجداد شما همگى مرضى خدا و رسول و ائمه طاهرین بوده‏اند؟ فرمود: علت اینكه پدر من از میان تمام ائمه بدین پایه ارتقا یافته، این بود كه دوست و دشمن از وى خرسند بودند، لیكن پدران او هرگاه مورد توجه و علاقه دوستان بودند، دشمنان از آنها رضایتى نداشتند.[5]

سلام علی آل طه و یاسین
سلام علی آل خیر النبیین
سلام علی روضة حل فیها
امام یباهی به الملك و الدین
امام به حق شاه مطلق كه آمد
حریم درش قبله ‏گاه سلاطین
شه كاخ عرفان گل شاخ احسان‏
در درج امكان مه برج تمكین
علی بن موسی الرضا كز خدایش
رضا شد لقب چون رضا بودش آیین
ز فضل و شرف بینی او را جهانی
اگر نبودت تیره چشم جهان بین
پی عطر روبند حوران جنت
غبار دیارش به گیسوی مشكین
اگر خواهی آری به كف دامن او
برو دامن از هر چه جز اوست در چین
چو جامی بچش لذت تیغ مهرش
چه غم گر مخالف كشد خنجر كین [6]


پی نوشت ها:
[1] بحارالأنوار، ج 49،ص 4.
[2] تاریخ حبیب السیر، ج‏2، ص 82.
[3] تجارب الامم، ج‏4، ص 131؛ تاریخ مختصر الدول، ص 134؛ تاریخنامه طبرى، ج‏4، ص 1241.
[4] تاریخ ابن خلدون، ج‏1، ص 262؛ ج‏3، ص 310.
[5] معانى الاخبار، ج‏1، ص 13.
[6] نور الدین عبدالرحمان جامی، شاعر و عارف قرن نهم .
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .