قرآن و هدایت و گمراهی انسان
. هدایت تكوینى پاداشى(ثانوى)؛ این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنى، كسانى كه با اختیار خویش در برابر هدایت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسلیم گشتند، خداوند باب هدایت دیگرى برتر از هدایت هاى قسم پیشین بر روى آنان مى گشاید. به عبارت دیگر چون آنان با اختیار خود، از هدایت هاى مراتب پیشین استفاده كردند؛ لذا این نوع هدایت را پاداشى و ثانوى (مترتب برپذیرش هدایت هاى اولى) مى نامند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/11/09 ساعت 15:53
قرآن و هدایت و گمراهی انسان
فهم این مطلب، مبتنى بر شناخت دقیق اقسام هدایت و ضلالت، شرایط هر یك و گونه هاى تعلق مشیت و اراده حكیمانه الهى است.اقسام هدایت در قرآن
در قرآن مجید از چهار نوع هدایت سخن رفته است:1. هدایت تكوینى عام؛ آن همان نظام و مكانیسمى است كه خداوند موجودات را طبق آن آفریده است؛ به طورى كه تمام هستى هماهنگ و منسجم به سوى غایتى در حركت و تكاپویند: «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» «پروردگار ما كسى است كه هر چیزى را خلقتى كه در خور او است داده، سپس آن را هدایت كرده است». در برابر این گونه هدایت، هیچ گونه ضلالتى وجود ندارد.
2. هدایت تكوینى اولى خاص؛ و آن هدایت همه انسان ها از طریق عقل و فطرت به سمت یك سرى از حقایق، اصول و ارزش ها است كه از آن به «حجت باطنى» تعبیر شده است. چنین هدایتى چند خصوصیت دارد:
الف . منحصر به انسان ها است؛
ب . در میان انسان ها عمومى و استثنا ناپذیر است؛
ج . ذاتى و درون بود است؛
د . در برابر آن هیچ گونه ضلالتى نیست؛ یعنى، خداوند هیچ كس را با فطرت خداگریز و عقلى گمراه كننده، نیافریده است.
3. هدایت تشریعى عام؛ این گونه هدایت، مخصوص انسان ها و طایفه جن است؛ زیرا تشریع و قانون گذارى در ظرف اختیار و توان كنش هاى انتخابى و گزینش موضوعیت دارد و بدون آن بى معنا است. چنین هدایتى نیز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگیر و همگانى است؛ یعنى، خداوند، پیامبران را براى همه انسان ها فرستاده و كتاب آسمانى خود را براى جمیع بشر نازل فرموده است: «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» و «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ». در برابر این گونه هدایت نیز هیچ ضلالتى نیست؛ زیرا ضلالت تشریعى به این معنا است كه ـ نعوذ بالله ـ خداوند پیامبرانى را براى گمراه سازى برخى از مردم، مبعوث سازد و معارف و احكام و قوانین گمراه كننده اى بر آنان نازل فرماید؛ در حالى كه او هرگز چنین نمى كند و از او جز سخن حق، نازل نمى گردد: «ما یقول الا الحق». در اینجا چند نكته مهم وجود دارد:
یكم. خداوند، به عنوان هادى و شارع، خواستار هدایت همه انسان ها است و از این رو، دین حق را براى همگان نازل كرده است.
دوم. اراده الهى در این زمینه، این است كه انسان ها با اختیار خود راه درست را برگزینند، نه جبرا؛ وگرنه مى توانست همه را جبرا به راه درست بكشاند و نیازى هم به بعثت و رسالت نبود. از این رو فرمود: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً».
سوم. انسان ها در برابر هدایت تشریعى عام ـ با توجّه به اختیارى كه دارند ـ دوگونه موضع اتخاذ مى كنند: برخى در برابر آن راه تسلیم و انقیاد پیش مى گیرند و گروهى به سرپیچى وطغیان مى پردازند. دقیقا از همین جا است كه به مرحله بعد و نوع دیگرى از هدایت گذر مى كنیم.
4. هدایت تكوینى پاداشى(ثانوى)؛ این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنى، كسانى كه با اختیار خویش در برابر هدایت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسلیم گشتند، خداوند باب هدایت دیگرى برتر از هدایت هاى قسم پیشین بر روى آنان مى گشاید. به عبارت دیگر چون آنان با اختیار خود، از هدایت هاى مراتب پیشین استفاده كردند؛ لذا این نوع هدایت را پاداشى و ثانوى (مترتب برپذیرش هدایت هاى اولى) مى نامند.
فرق اساسى این هدایت با مراتب قبلى، آن است كه وجه غالب آنها، جنبه راهنمایى (ارائه الطریق) داشت؛ ولى این مرتبه افزون بر آن خاصیت راهبردى (ایصال الى المطلوب) نیز دارد.
این هدایت تكوینى، با دو قسمى كه قبلاً بیان شد (هدایت تكوینى عام و هدایت تكوینى اولى خاص)، در این نكته تفاوت دارد كه آن دو قسم، براى همه انسان ها حاصل بوده و از هیچ كس دریغ نمى شود؛ ولى این قسم اختصاص به مؤمنان دارد.
توضیح بیشتر آنكه اگر كسى بعد از آشكار شدن حق و باطل، راه پیامبران الهى را با اختیار خود برگزیند و در آن راه گام بردارد؛ خداوند براى تداوم و تكمیل این هدایت یافتگى، فیض خاص تكوینى خود را شامل حال او مى گرداند و راه را براى او روشن تر و امكان سیر را هموارتر مى گرداند و موانع تكامل او را برطرف مى كند: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» «به زودى راه آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت» و «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»[3]؛ «و آنان كه به هدایت گراییدند [خدا ]آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و پرهیزگاریشان داد». پس این هدایت، ویژه هدایت یافتگانى است كه به اختیار خود طریق هدایت را پیموده اند.
در مقابل این نوع هدایت، «اضلال مجازاتى» قرار دارد؛ یعنى، هرگاه فردى با بهره مندى از تمام امكانات هدایت ـ اعم از تكوینى و تشریعى، عقل و فطرت، به همراه پیامبر بیرونى ـ به عمد از راه حق منحرف شود و كتاب الهى را پشت سر گذارد؛ خداوند به عنوان مجازات او را گرفتار گمراهى مى كند. در این حالت، توفیقات از او سلب شده و نورانیت «اهتدا» به او داده نمى شود؛ به تعبیر دیگر او را به حال خود وا مى گذارد و هیچ گونه كمكى به او نمى شود، تا به راه انحراف خود ادامه دهد و به دوزخ منتهى گردد: «وَ ما كانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ» «و خداوند بر آن نیست كه گروهى را پس از آنكه هدایتشان نمود، بى راه بگذارد؛ مگر آنكه چیزى را كه باید از آن پروا كنند، بر ایشان بیان كرده باشد». این آیه به روشنى بیان مى كند كه اضلال الهى، بعد از هدایت تشریعى و تكوینى و ارائه طریق است.
البته گفتنى است صرف گناه، موجب چنین مجازاتى (اضلال الهى) نیست؛ بلكه كثرت گناه ـ به خصوص عناد و دشمنى با خدا و طریق حق ـ موجب چنین گمراه كردنى است. اضافه بر این كه اضلال، مجازاتى دائمى نیست و چنانچه شخص تحول درونى پیدا كند، لطف خدا دوباره او را فرا مى گیرد: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»[5]؛ «[ولى] اگر [به گناه] بازگردید [ما نیز كیفر شما ]باز مى گردیم». بنابراین هرگز خداوند، در ابتدا كسى را گمراه نمى كند؛ بلكه اساس كار او، بر آن است كه ناقص ها را كامل كند وكامل را به مراحل نهایى كمال رهنمون شود. پس هدایت تكوینى پاداشى و گمراهى مجازاتى، منافاتى با اراده انسان ندارد و منجر به جبر نمى شود؛ بلكه در واقع نتیجه عمل اختیارى انسان است كه در عین حال سلب اختیار نمى كند.
براى تأكید بیشتر بیان مى كنیم كه هدایت، به دو قسم است: گاه «ارائه طریق» است كه همان هدایت تشریعى عام الهى است و گاه «ایصال به مطلوب» است؛ یعنى، دستگیرى سالك در راه كه هدایتى برتر از قسم قبل است و هدایت تكوینى پاداشى مورد بحث، از این نوع مى باشد. تذكر این نكته نیز مفید است كه برخوردارى از هدایت پاداشى، شرایط و موازینى دارد كه در كتاب هاى اخلاق و سیر و سلوك بیان شده است. به طور خلاصه، عواملى براى جلب توفیقات الهى و سلب آنها، وجود دارد كه گاه مربوط به عمل انسان است و گاهى مربوط به عقیده و دل انسان است.
«ضلالت» همان «نبود هدایت» است؛ یعنى، همین مقدار كه هدایت از شخص دریغ شده، اضلال صورت گرفته است ـ چه راه خطا به او نشان داده شود و چه صرفا سلب هدایت گردد ـ و در اضلال مجازاتى صرفا همین رخ مى دهد كه خداوند، شخص را از نعمت هدایت ویژه و خاص مؤمنان، محروم مى سازد و عوامل بیدارى او را فراهم نمى كند؛ چرا كه شخص به واسطه برگزیدن باطل و غوطه ورى در عمق آن، باطل در وجودش ریشه دوانده و دیگر لیاقت عنایت الهى و توفیقات او را ندارد؛ وگرنه هدایت تكوینى عام و تشریعى، براى او حاصل است.
اما انحراف كسانى كه پس از سال ها عبادت، از راه حق منحرف شده اند؛ مى تواند به دلایل گوناگون باشد. امكان دارد پایه هاى اعتقادى آنان در انجام عمل صالح ضعیف بوده (ضعف ایمان)، یا نیت صادقانه اى در انجام عمل خویش نداشته اند (نیت نادرست) و یا در اثر برخورد با عوامل سقوط اخلاقى ـ همچون هواى نفس، دنیا و شیطان ـ به راه باطل كشانده شده باشند.
باید توجه كرد كه ارزش اخلاقى در اسلام، بر بنیان هایى نهاده شده كه با سستى در هر یك از آنها، زمینه انحراف و سقوط فراهم مى گردد. براى مثال در نظام اخلاقى اسلام، نیّت نقش محورى دارد و بنیان ارزش اخلاقى و منشأ خوبى ها و بدى ها به شمار مى رود. از نگاه اسلام تنها خوب بودن كار (حسن فعلى)، براى ایجاد ارزش اخلاقى كافى نیست؛ بلكه افزون بر آن، انگیزه فاعل در آن كار نیز باید نیك و الهى باشد (حسن فاعلى). تنها در این صورت است كه فعل اخلاقى، براى فاعل آن سعادت بخش است.
خداوند متعال، در سوره «بقره» نقش نیّت را در انفاق چنین بازگو مى كند: «داستان كسى كه در انفاق خود ریا مى كند، داستان كسى است كه تخمى را روى سنگى صاف مى كارد، آن گاه بارانى تند بر آن مى با
رد كه پس از شست و شو، صاف و پاك باقى مى ماند و هیچ محصولى از آن به دست نمى آورد. در برابر، مَثَل صدقات كسانى كه اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى كنند؛ همچون باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد كه اگر رگبار به آن برسد، دو چندان محصول برآورده و اگر رگبارى هم به آن نرسد، ریزش باران آن را بسنده است».
این نیت نیكو و خالص، تنها در سایه ایمان پدیدار مى گردد؛ ولى ایمان هم داراى مراتب بوده و شدت و ضعف مى پذیرد. ازاین رو، ممكن است با ظهور آفاتى؛ (چون غفلت، كمبود و نقصان آگاهى، تعلّقات و ...)، متزلزل گشته و آدمى از راه مستقیم منحرف شود.
علاوه بر آنكه هواى نفس، به عنوان عاملى مهم براى سقوط اخلاق، در راه انسان قرار دارد و این عامل چنان قوى است كه گاه خداوند متعال، به پیامبران خود خطر فرمانبرى از آن را خاطرنشان ساخته است. خداوند در آیه اى به داود (علیه السلام) فرمان مى دهد: در میان مردم به حق حكم كند و از هوا و خواهش هاى نفس پیروى نكند كه او را از راه خدا گمراه خواهد ساخت. در این میان نقش شیطان و راه كارهاى او براى انحراف آدمى، بسیار برجسته است و چه بسا عابدان و عالمانى كه به رغم سالیان سال عبادت، در دام او افتاده اند.
به هر حال باید توجه داشت كه خداوند متعال، خواهان فرجام نیك براى بندگان خویش است و این خود ما هستیم كه راه انحراف را طى كرده و از راه مستقیم گریزانیم.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .