تبیان، دستیار زندگی

قرآن و کفر و نفاق انسان

كفر و انكار نعمت هاى خداوند: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِیٌّ كَرِیمٌ» «[سلیمان گفت: ]این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى كنم و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى [و كفران نعمت ]كند، بى گمان پروردگارم بى نیاز و كریم است».
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
قرآن و کفر و نفاق انسان


قرآن و کفر و نفاق انسان
 یك. كفر در قرآن

منشأ كفر از دیدگاه قرآن، یا علل روان شناختى دارد یا دلایل معرفت شناختى. در روایتى از امام باقر (علیه السلام)  نقل شده است: «هر چیزى كه به انكار و نفى منجر شود، كفر است»آیات قرآن، نیز دلالت بر این حقیقت دارد كه: «كافران یقین ندارند»و «از عقل، برهان و تعقّل پیروى نمى كنند». بعضى از آیات، عامل اصلى كفر كافران را «جهل و نادانى آنان» تلقى مى كندو دسته اى از آیات، منشأ انكار آنها را «شك مى داند. برخى از آیات نیز كافران را گروهى مى داند كه «از ظن و گمان» پیروى مى كنند؛ اما مهم ترین علل روان شناختى انكار كافران تكبّر، خودبزرگ بینى و غرور برشمرده شده است.
از دیدگاه قرآن، كافران علاوه بر آنكه از برهان و دلیل پیروى نمى كنند؛ براى اثبات مدعاى خود نیز دلیل و برهانى نمى آورند.
گفتنى است در قرآن واژه «كفر» به معناى «فسق» نیز آمده است؛ چنان كه انكار در مقام عمل هم گاهى كفر خوانده شده است. به اعتقاد علامه طباطبایى: از دیدگاه قرآن، منشأ اصلى كفر كافران، انكار معاد است كه لازمه آن، انكار نبوت، وحى و دین است. براساس آیات قرآن، كفر از جمله اوصافى است كه شدت و ضعف مى پذیرد و براى هر مرتبه آن، اثر خاصى وجود دارد.
امام صادق (علیه السلام)  در روایتى جالب و خواندنى «كفر» را از دیدگاه قرآن بر پنج وجه مى داند:
1. كفر و نفى؛ این كفر عبارت است از نفى و انكار ربوبیت. این گروه ـ كه معتقدند نه پروردگارى است و نه بهشت و جهنمى ـ از گمان پیروى مى كنند و خداوند متعال، انذار این دسته را بى فایده دانسته است.
2. انكار با معرفت؛ این كفر عبارت است از انكار منكر، در حالى كه به حق و حقیقت، معرفت و علم دارد. آیات ذیل به این كفر اشاره دارد:
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا...» «و با آنكه دل هایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند» و « ... وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكافِرِینَ» «و از دیرباز [در انتظارش ]بر كسانى كه كافر شده بودند پیروزى مى جستند، ولى همین كه آنچه [كه اوصافش] را مى شناختند برایشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بركافران باد».
3. كفر و انكار نعمت هاى خداوند: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّى لِیَبْلُوَنِى أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِیٌّ كَرِیمٌ»[16]؛ «[سلیمان گفت: ]این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى كنم و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى [و كفران نعمت ]كند، بى گمان پروردگارم بى نیاز و كریم است».
4. ترك اوامر خداوند متعال: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْكُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ...» «و چون از شما پیمان محكم گرفتیم كه خون همدیگر را نریزید و یكدیگر را از سرزمین خود بیرون نكنید، سپس [به این پیمان ]اقرار كردید و خود گواهید؛ [ولى] باز همین شما هستید كه یكدیگر را مى كشید و گروهى از خودتان را از دیارشان بیرون مى رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یكدیگر كمك مى كنید و اگر به اسارت پیش شما آیند، به [دادن ]فدیه، آنان را آزاد مى كنید با آنكه [نه تنها كشتن؛ بلكه ]بیرون كردن آنان بر شما حرام شده است. آیا شما به پاره اى از كتاب (تورات) ایمان مى آورید و به پاره اى كفر مى ورزید؟» كفر اینها بدین جهت بود كه اوامر خداوند متعال را ترك كردند.
5. برائت جستن: «كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ» «به شما كفر مى ورزیم [و از شما برائت مى جوییم ]و میان ما و شما دشمنى و كینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ایمان آورید».
گفتنى است كه كفر در قرآن، به یك معنا نیامده است. براى افزایش اطلاعات شما در این باره، توجّه به نكات ذیل سودمند است:
یكم. در قرآن كریم از هدایت ناپذیرى كافران از تعابیرى چون: «ختم»، «طبع»،«صرف»، «غلاف»، «رین»،«قفل»، «تقلیب»، «قساوت» و «مرض» استفاده شده است.
دوم. به اعتقاد علامه طباطبایى، بعید نیست مقصود از «الذین كفروا» در استعمال قرآنى، سران كفار قریش در آغاز بعثت باشد؛ مگر آنكه قرینه اى برخلاف اقامه شود؛ زیرا در برخى از موارد ـ كه از عدم فایده انذار كردن و انذار نكردن كافران سخن به میان آمده است ـ اگر بر همه كافران صادق باشد، باب هدایت غیرمسلمانان بسته مى شود و این برخلاف حكمت نزول قرآن و ظواهر آیات شریفه است.
سوم. از دیدگاه قرآن، كافران با نابود ساختن سرمایه فطرت، توفیق ایمان را از دست داده اند.
چهارم. كافران بر اثر جهل مركب، خود را اهل حق مى پنداشتند؛ اما قرآن كریم آنان را غرق شده در گرداب هاى خطا دانسته است.[ كارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است كه تشنه، آن را آبى مى پندارد تا چون بدان رسد، آن را چیزى نیابد.
پنجم. در روایات معصومان (علیهم السلام) ، غفلت، شك، شبهه و گناه از اركان كفر شمارش شده است. همچنین به این حقیقت اشاره شده كه كافران، اگر هنگام جهل توقف و تأمل مى كردند، انكار نكرده، كافر و گمراه نمى گشتند.
نتیجه آنكه كفر در قرآن، به معانى متعدد آمده كه یك معناى آن انكار خداوند متعال و آموزه هاى الهى است. ریشه این انكار هم در ناحیه «معرفت شناختى» است ـ كه به جهل، شك و ظن اشاره شد ـ و هم در ساحت روان شناختى است كه مهم ترین آن تكبّر و غرور تلقى گشته است.

دو. شرك در قرآن

به فرموده امام صادق (علیه السلام) ، كفر مقدم بر شرك است؛ زیرا «كفر» به غیر خدا نمى خواند؛ ولى «شرك» به غیر خداوند مى خواند.
در یك برآیند كلى از دیدگاه قرآن، شرك به دو قسم اعتقادى و اخلاقى تقسیم مى شود. امّا به یك نظر دقیق و ظریف، شرك اخلاقى نیز به شرك اعتقادى بر مى گردد. از مجموع آیات قرآن، مى توان نكات برجسته ذیل را در این باره برشمرد:
1. شرك ورزى، نشانه بى خردى است.
2. پندار وجودِ همانند براى خدا، برخاسته از جهل و نادانى است؛ چه اینكه براى خدا شریك و همانند پنداشتن، با علم و اندیشه صحیح ناسازگار است. از این رو، از نظر قرآن ریشه شرك، «ندانستن» است و مشركان مردمى جاهل و نادان اند.
3. شرك علم پذیر نیست؛ یعنى، شرك معلوم واقع نمى شود، چون معدوم بالذات است و چیزى كه معدوم بالذات است، متعلّق علم قرار نمى گیرد؛ زیرا علم یك امر وجودى است و هرگز به امر عدمى تعلق نمى گیرد. خداوند متعال در سوره لقمان آیه 15 مى فرماید: «اگر پدر و مادر اصرار ورزیدند كه شما به چیزى كه علم ندارید شرك بورزید، از آنان اطاعت نكنید».
4. در بعضى از آیات، «شك» نیز منشأ شرك دانسته شده است.
5. پاره اى از آیات، نشانگر این حقیقت است كه مشركان، در جهل مركب فرو رفته اند؛ یعنى، در عین اینكه جاهل اند، خود را عالم به حقیقت مى پندارند.
6. بر اساس بعضى از تفاسیر، سه نوع جهل دست به دست یكدیگر داده و سرچشمه شرك و بت پرستى مى گردد:
الف . جهل نسبت به خداوند و اینكه نمى تواند هیچ گونه همتا، شبیه و مانند داشته باشد.
ب . جهل انسان به مقام خویش كه برتر از همه مخلوقات الهى است.
ج . جهل به جهان طبیعت و بى ارزش بودن جمادات در برابر موجودى همچون انسان.
7. قرآن مجید، دو انگیزه براى گرایش به شرك را مهم تلقى مى كند:
الف . تصور دور بودن خالق از مخلوق؛ خداوند متعال براى ردّ این انگیزه، آیات متعددى نازل فرموده است
ب . تفویض تدبیر جهان به خدایان كوچك تر كه براى ردّ آن، آیاتى نازل شده است.
8. مشركان علاوه بر آنكه در شرك خود از برهان، تعقّل و دلیل سود نمى جویند، برهانى بر مدعاى خود نیز اقامه نمى كنند.
9. از دیدگاه قرآن، شرك ظلمى عظیم است زیرا با شرك مهم ترین حق و عدل (عدل توحیدى) از میان مى رود.
10. گاهى آیات قرآن، مشركان را همسو و همسان با كافران تلقى كرده است.
11. علاوه بر انگیزه و دلایل معرفت شناختى، عوامل روان شناختى نیز در شرك مشركان مطرح است؛ عواملى چون حسادت، گناه، دشمنى با خداوند، پیامبر و دین و ... .
12. بر اساس آیات قرآن، «توحید» شجره طوبایى است كه برگ ها و شاخه هاى آن، اخلاق، عبادات و طاعت است؛ ولى «شرك» شجره خبیثه اى است كه ریشه در جهنم داردو همواره آتش به بار مى آورد و تمام شاخه هاى آن، معصیت و تمام برگ هاى آن گناه است. این شجره خبیثه، از جهنم سر بر مى آورد و میوه آن اخلاق رذیله و كارهاى ناپسند است. از همین رو گفته اند: ممكن نیست كسى گناه كند؛ در حالى كه توحیدش، توحید ناب و خالص است؛ چنان كه ممكن نیست كسى مطیع خدا باشد، در حالى كه مشرك است. در روایات آمده است: «زناكار زنا نمى كند، در حالى كه مؤمن است و سارق دزدى نمى كند، در حالى كه مؤمن است».
13. از دیدگاه آیات، روى آوردن به مظاهر شرك، زمینه ساز غفلت از یاد خدا و ترك نماز است و شرك به خداوند، آدمى را به دلهره و هراس گرفتار مى سازد.
14. از یك دیدگاه، شرك در آیات قرآن، دو نوع است: شرك در طاعت و شرك در عبادت. شرك در عبادت آن است كه انسان، غیر خداوند را عبادت كند و شرك در طاعت، شركى است كه آدمى از غیر خداوند ـ مثلاً شیطان ـ اطاعت و فرمان هاى او را اجرا كند. آیه «وَ ما یُؤمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[54] ناظر به شرك در طاعت است؛ یعنى، برخى از مؤمنان هر چند خداوند را عبادت مى كنند، ولى اوامر شیطان را به كار مى بندند.

مراتب شرك:

شرك داراى مراتب است: قول به تعدد خدایان «شرك ظاهرى» است؛ ولى مخفى تر از آن شرك اهل كتاب است كه به قرآن و نبوت خاصه ایمان نیاورده اند. مخفى تر از این، شرك كسى است كه به رغم ایمان به خدا و قبول توحید، به اسباب و وسایط آن، نگاهى استقلالى دارد. از این رو به جاى آنكه به مسبّب الاسباب توجّه كند و به غیر خداوند، دیدى واسطه اى و غیر مستقل داشته باشد؛ براى آنها نوعى استقلال قائل است و در امور خود به آنها تكیه مى كند. به هر روى باید توجّه كرد كه شرك خفى با ایمان قابل جمع است.

سه. نفاق در قرآن

در این خصوص، نكات فراوانى در قرآن آمده است كه طرح تفصیلى آن ممكن نیست و در اینجا تنها به ذكر چند نكته اساسى، بسنده مى شود:
1. از دیدگاه قرآن «نفاق» اظهار ایمان و پوشاندن كفر است؛ یعنى، منافقان شهادت ظاهرى مى دهند، ولى در باطن منكرند.
2. از دیدگاه قرآن جهل عامل اصلى نفاق است.
3. در بعضى از آیات، به تردید و دودلى منافقان نیز اشاره شده است.
4. شك نیز یكى از عوامل روى آوردن به نفاق است.
5. از دیدگاه قرآن، سرّ امتناع منافقان از ایمان به خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله) آن است كه معیار شناخت آنان در جهان بینى، حس و ماده است. از این رو، ایمان به غیب و امور نامحسوس را باورى سفیهانه مى دانند و همانند كافران، وحى را افسانه مى پندارند.منافقان بر اساس شناخت حسى و جهان بینى مادى خویش، مهاجران و انصار را ـ كه به مبدأ و معاد و رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله)  مؤمن بودند ـ بى خرد مى دانستند و كارهاى آنان را سفیهانه و در مقابل آنان، خود را روشنفكر تلقى مى كردند.
6. خاستگاه شك و ریب منافقان نیز قلب و دل بیمار آنان، دانسته شده است.
7. بر اساس دیدگاه برخى از مفسران، نفاق مصداقى از شرك است؛ زیرا تا اصل شرك در نهان كسى پدید نیاید، فتنه نفاق از او سر نمى زند؛ چنان كه عمل منافقانه، زمینه شدت شرك را نیز فراهم مى آورد. از همین رو، گفته مى شود: «ریا ـ كه اصل آن نفاق است ـ درختى است كه جز شرك میوه دیگرى ندارد».
8. قرآن كریم، همان طور كه درباره كافران سخن از غرق شدن در گرداب خطاها دارد، درباره منافقان نیز سخن از غوطه ور شدن در گرداب طغیان و كوردلى دارد؛ زیرا در جنگ «عقل و وهم»، اگر عقل به اسارت وهم درآمد، «وهم» میدان دار صحنه ادراكى نفس مى شود و مجارى ادراك صحیح را مى بندد. چنین انسانى هرگز به اندیشه صحیح راه نیافته، اندیشه هاى باطل، صحنه نفس او را آكنده مى سازد و او در طغیان این اندیشه هاى واهى، با كوردلى حركت مى كند.
9. از دیدگاه بعضى از آیات قرآن، منافقان در برخى از احكام با كافران شریك اند؛ مثلاً سقوط در آتش قهر خدا، هم به منافقان نسبت داده شده و هم به كافران.
10. پاره اى از آیات، بیانگر این حقیقت است كه منافقان در بعضى احكام با مشركان شریك اند؛ مانند حرمان از غفران الهى. قرآن درباره مشركان مى فرماید: «خداوند آنان را مشمول غفران خود نمى سازد».این عدم شمول «غفران الهى» را نسبت به منافقان نیز مطرح كرده، مى فرماید: «براى آنان یكسان است: چه بر ایشان آمرزش بخواهى یا برایشان آمرزش نخواهى؛ خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود».
آن منافق، مشك بر تن مى نهد
روح را در قعر گلخن مى نهد
بر زبان، نام حق و در جان او
گندها از فكر بى ایمان او
ذكر با او همچو سبزه گلخنست
بر سر مبرز گلست و سوسنست
آن نبات آنجا یقین عاریست
جاى آن گل مجلس ست و عشرتست
در برخى از آیات قرآن، منافقان از كافران بدتر تلقى شده اند. سرّ این حقیقت از دیدگاه آیت للّه  جوادى آملى آن است كه: «اولاً، منافقان از كافران و مشركان زیان بارتراند. ثانیا، منافقان هر چند مانند كافران در درون منكر دینند؛ ولى اهل كتمان، دروغ، خدعه و استهزا نیز هستند. كسى كه كفرش، كفر محض است، دیگر به این پلیدى هاى نفسانى مبتلا نیست؛ ولى كفر منافق آمیخته با این بدى ها است».

منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .