اسرائیلیات و زمینههای نفوذ آن به فرهنگ اسلامی(2)
عوامل و زمینههای نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی
بدون تردید شناخت عوامل و زمینههای ظهور و بروز اسرائیلیات و میدان یافتن مروجان این اساطیر و افسانههای خرافی در میان مسلمین اهمیت خاص دارد و نادیده انگاشتن جریانهایی كه سبب گردیدند تا پای این مجعولات و خرافات اسرائیلی به حوزه فرهنگ اسلامی باز شود و تا اعماق جامعه اسلامی رسوخ كند همانا چشم فرو بستن از حقایقی است كه تاریخ اسلام شاهد و ناظر عینی آن واقعیات دردناك بوده است.
عوامل عمده نفوذ اسرائیلیات در فرهنگ اسلامی را میتوان بدین گونه خلاصه كرد:
1- حضور اهل كتاب (8) در جزیرةالعرب پیش از اسلام
گرچه آیین بتپرستی بر بیشتر اعراب غلبه داشت و تا اعماق جزیرةالعرب شیوع پیدا كرده بود، اما دو آیین یهودیت و مسیحیت - در مقایسه با سایر ادیان - در جزیرةالعرب اهمیتی درخور توجه داشتند و آشنایی و امتزاج و معاشرت اعراب با پیروان این ادیان نقش بسزایی در انتقال فرهنگ اهل كتاب به اعراب؛ چه قبل و چه بعد از اسلام ایفا مینمود.
دكتر طه حسین به دنبال بحث در زمینههای آشنایی اعراب با آیین یهود و مسیحیت مینویسد: «بنابراین اعتقاد به این مطلب كه ملت یهود در آن عصر دور و بر كنار - از سایر ملل و ادیان - زندگی میكرد و از وضع ملتهای همسایه خود بیخبر بود درست نیست زیرا دو كیش یهودی و مسیحی بر مردم جنوب و شمال - جزیرةالعرب - از آسمان فرود نیامده بلكه از راه ارتباط با ملتهای متمدن همسایه به دست آنان و اینان رسیده بود و تردیدی نیست كه برخی از مردم كه با دولت ایران همسایه و تا حدی زیر نفوذ و سیطره ایرانیان قرار داشتند كیش زردشتی را شناخته و پذیرفته بودند.» (9)
آری، همین معاشرتها و تعاملها بود كه بستر مناسبی برای شیوع فرهنگ اهل كتاب در جامعه عرب پیش از اسلام مهیا مینمود و به دلیل ضعف فرهنگی كه بر عرب جاهلی آن دوره حاكم بود - و در عامل بعدی بدان میپردازیم - آنها بیشترین تاثیر را از عقاید و آداب و سنن اهل كتاب - و به ویژه اساطیر و داستانهای خرافی كه در میان آنها رواج داشت - پذیرفتند.
شواهد و روایات تاریخی فراوانی دلالت بر سلطه فرهنگی اهل كتاب بر اعراب جاهلی داشته و این مدعای برخی محققان را اثبات میكند: «عرب در برابر اهل كتاب همچون شاگرد نسبت به استاد عمل مینمود و آنان را سرچشمه فرهنگ و معرفت خویش میدانستند.»
دكتر ذهبی در اینباره مینویسد:
«در زمان جاهلیت، اعراب بارها به شرق و غرب جزیرةالعرب كوچ كردند و همان گونه كه قرآن كریم اشاره میكند قریش در كوچ زمستانی خود به یمن و در كوچ تابستانی به شام میرفت و در این دو شهر بسیاری از اهل كتاب كه بیشتر آنها یهودی بودند سكونت داشتند. بدیهی است بین اعراب جاهلی و یهودیان ساكن در این شهرها ملاقاتهایی صورت میپذیرفت و این ملاقاتها - خواه در داخل جزیرةالعرب یا خارج آن - نقش مهمی در نفوذ فرهنگ یهودی به عرب جاهلی كه در آن زمان به دلیل بادیهنشینی از نظر فرهنگی بسیار ضعیف بود، ایفا مینمود. البته بدون تردید عرب جاهلی به دلیل محدودیت فرهنگی كه پیش از اسلام دچار آن بود از فرهنگ یهودی بهره اندكی برد و زمینه برای گسترش ارتباط فرهنگی میان آن دو بسیار محدود و اندك بود.» (10)
2- ضعف فرهنگی عرب
مردم جزیرةالعرب كه بیشتر بادیهنشین بودند عمدتا از معارف عقلی بیبهره بودند و مسائلی چون منازعات قبیلهای و انتقامجویی مهمترین مشغله ذهنی آنها بود. درگیری و جنگ و جدال دایم، فرصتی برای تامل در اعتقادات دینی برای آنها باقی نمیگذاشت. (11)
مظهر عقل عرب جاهلی شعر و لغت و امثال و حكایات بود ... آنها از علم و فلسفه بهره نداشتند زیرا زندگی اجتماعی آنها درخور علم و فلسفه نبود. دانش آنها منحصر به علم انساب یا شناختن اوضاع جوی بود.(12)
نگاهی اجمالی به خرافاتی كه در میان عرب جاهلی رواج داشت نشانگر آن است كه چون از ریشهیابی حوادث و كشف علتها عاجز بود به علومی چون كهانت، قیافهشناسی، عیافه (پیشگوییهای مستند به پرواز و آواز خاص پرندگان) و مانند اینها روی آورد و طبیعی بود كه در شناخت علل و اسباب علم بسیار سطحینگر بود. (13)
تعبیرات موجود در پارهای از آیات قرآن كریم(14) و روایات اسلامی(15) درباره جامعه عربی عصر جاهلی، گویای سطح نازل فرهنگی آنها و غوطهور بودنشان در گرداب نادانی و سرگردانی در بیابان اوهام و خرافات است.
عدم برخورداری عرب جاهلی از پشتوانه فرهنگی، تاثیری مهم در انفعال آنها نسبت به اهل كتاب كه از وجاهت و منزلت علمی خاصی در نزد اعراب برخوردار بودند بر جای میگذاشت. اهل كتاب به خاطر برخورداری از میراث دینی و فرهنگی و آگاهی از داستانهای انبیاء و سرگذشت پادشاهان و داستانهای شگفتانگیز درباره آفرینش عالم و مانند آن، و به دلیل برخورداری از یك شریعت دینی و كتابهایی چند - كه آن را به خدا و پیامبران نسبت میدادند - همواره بر مشركان عرب جاهلی مباهات مینمودند. از جمله عواملی كه به ویژه به قبول وجاهت فرهنگی مورد ادعای یهود كمك مینمود و به آنان نوعی تشخص میبخشید نوید آنان به ظهور پیامبری جدید بود كه آنان صفاتش را در كتبی كه بدانها دسترسی داشتند یافته بودند و آن را برای اعراب حكایت میكردند. (16) از سوی دیگر آنها خود را از اولیاء و دوستان خدا و از برگزیدگان الهی معرفی میكردند و بدین سبب برای خود جایگاهی ویژه قایل بودند.
شواهد و روایات تاریخی فراوانی دلالت بر سلطه فرهنگی اهل كتاب بر اعراب جاهلی داشته و این مدعای برخی محققان را اثبات میكند: «عرب در برابر اهل كتاب همچون شاگرد نسبت به استاد عمل مینمود و آنان را سرچشمه فرهنگ و معرفت خویش میدانستند». (17)
به عنوان مثال در روایاتی نقل شده از پارهای صحابه آمده است: ما یهودیان را در زمان جاهلیت، بزرگ میداشتیم زیرا كه ما اهل شرك و آنها از اهل كتاب به شمار میرفتند و آنان به ما میگفتند ما منتظر بعثت پیامبری هستیم كه زمان ظهورش به طول انجامیده و شما را همچون قوم عاد و ارم از بین خواهیم برد. (18)
و از ابن عباس نقل شده است: این گروه از انصار كه بت پرست بودند با گروه دیگری از یهود كه اهل كتاب بودند – در كنار هم میزیستند - و آنها برای یهود از نظر علمی شانی والا قایل بودند و در بسیاری از كارهای خود از آنها تبعیت میكردند. (19)
عدهای از مسلمین بعضی از شنیدههای خود از یهودیان را مینوشتند. آن گاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «ضلالت برای امتی بس كه از آنچه پیامبرشان آورده دوری گزیند و روی به سوی مطالب دیگران آورد.» آن گاه این آیه نازل شد: «اولم یكفهم انا انزلنا علیك الكتاب یتلی علیهم.»
سهیلی صاحب كتاب «روض الانف» مینویسد: در میان اوس و خزرج كسانی یافت میشدند كه دین یهود را اختیار كرده بودند و پارهای از زنان آنها بودند كه نذر كرده بودند اگر صاحب فرزندی شدند یا اگر نوزادشان زنده ماند او را به كیش یهود درآورند چرا كه یهود در نزد آنها اهل علم و كتاب بشمار میآمدند. (20)
در متون تاریخی آمده است كه یهودیان مكانهای به خصوصی در جزیرةالعرب داشتند كه علما و احبار یهود در آنها احكام شریعت یهود و تاریخ گذشتگان و سرگذشت پیامبران پیشین و تعالیم تورات را تعلیم میدادند كه این مكانها در نزد اعراب به «مدارس» یا «بیت المدارس» یا «مدارش» معروف بود. شواهد و قراینی كه از كتب روایی و تاریخی به دست میآید نشانگر آن است كه برخی از بزرگان مكه و یثرب به این مكانها رفت و آمد میكردند و سؤالهایی در باب داستانهای انبیاء و گذشتگان و موضوعات دیگر با علمای یهود مطرح میكردند و آنها - بر طبق آنچه با ذهن آنان مانوس بود - پاسخ میدادند و از همین رهگذر داستانهای اسرائیلی و اساطیر بسیاری در میان اعراب - چه قبل از اسلام و چه بعد از ظهور اسلام - رواج یافت. (21)
ابن كثیر در تفسیر خود به نقل از ابن عباس میگوید: قریش دو نفر از میان خود به نامهای «نضر بن حارث» و «عقبة بن ابی معیط» را نزد علمای یهود در مدینه فرستادند تا از آنها درباره محمد صلی الله علیه و آله و اوصاف وی سؤال كنند - و چنین توجیه میكردند - كه آنها نخسیتن اهل كتاب به شمار میآیند و آنها چیزهایی از علوم انبیاء میدانند كه ما از آن بی خبریم. (22)
در خبر دیگری آمده: وقتی كفار قریش برای چارهجویی نزد یهودیان میروند آنان سه سؤال مطرح میكنند تا از پیامبر سؤال شود از جمله: مساله روح، ذوالقرنین و اصحاب كهف. (23)
این نمونهها به خوبی نشانگر آن است كه قریش، به عنوان بزرگترین قبیله عرب از حیث تقدس كه خود را اهل حمس (تشدد در دین) میخوانده، در مقابل یهود بسیار خاضع بوده است و این تسلط فرهنگی بعدها و پس از ظهور اسلام نیز ادامه یافت و مسلمین از اهل كتاب همچنان با نقل قصههای تورات و انجیل و كلمات قصار آنها، این تسلط را حفظ كردند.
ابن جریر و ابن ابی حاتم و دارمی در مسند خود از طریق عمرو بن دینار از یحییبن جعده نقل كردهاند: (24)
عدهای از مسلمین بعضی از شنیدههای خود از یهودیان را مینوشتند. آن گاه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «ضلالت برای امتی بس كه از آنچه پیامبرشان آورده دوری گزیند و روی به سوی مطالب دیگران آورد.» آن گاه این آیه نازل شد: «اولم یكفهم انا انزلنا علیك الكتاب یتلی علیهم». (25)
«آیا برای آنان كافی نیست كه این كتاب را بر تو نازل كردیم كه پیوسته بر آنها تلاوت میشود؟!»
نصوصی در دست است كه نشان میدهد اهل كتاب با بهرهگیری از آگاهیهای پیشین و نفوذ فرهنگی خود به عنوان میراث دوره جاهلیت برای به دست آوردن موقعیتی در جامعه جدید بسیار كوشیدند. متون دینی آنان مشتركات فراوانی با دین اسلام داشت و آنان توانستند با بهرهگیری از همین زمینه مدعی داشتن آگاهیهایی در زمینه تفسیر قرآنی شوند. افزون بر این آنان با استفاده از این امر كه در متون گذشته آنان آگاهی از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده، زمینه آن را تا به آن جا گسترش دادند كه گویی در كتب مقدس آگاهیهای فراوانی درباره سیر تحولات جامعه اسلامی، سرگذشت خلفا و رخدادها و جنگها آمده است. باور داشتن مسلمان به این امور كار اهل كتاب را آسان كرد. (26)
یكی از نویسندگان مصری در خصوص اثرات نامطلوب داستانهای خرافی اهل كتاب پس از ظهور اسلام مینویسد:
«بسیاری از داستانهای تورات و خرافات و اساطیر گوناگون - پیش از اسلام - از ناحیه یهود و نصاری در میان مشركان سادهاندیش و دیگران شیوع یافته بود؛ اسلام، به هنگام ظهور با خرافات و اساطیری مواجه گردید كه در گذشته میان اعراب رسوخ یافته بود و حقایقی مسلم به شمار میرفت، چنان كه كسی را یارای نقد و نظر آنها نبود و به همین جهت نقش اسلام در تصحیح این عقاید خرافی و یا طرد پارهای از آنها با دشواری بسیار مواجه بود.» (27)
هر چند باید گفت در این اظهار نظر از جنبه نادیده انگاشتن نقش مبارزاتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهمالسلام و شیعیان آنها در مقابله با اباطیل اسرائیلی و مروجان آن، حق مطلب ادا نگردیده است، لیكن نباید غلفت ورزید كه اثرهای ناگواری كه جامعه اسلامی از رهگذر داستانهای خرافی و اساطیر اهل كتاب در صدر اسلام و پس از آن متحمل گردیده - و این نویسنده بدان اشاره نموده - به هیچ روی قابل انكار نیست و شواهد و قرائن بسیاری گواه این مدعاست.
اما آنچه به گسترش اسرائیلیات و داستانهای خرافی و مجعول اهل كتاب كمك مینمود؛ اسلام آوردن ظاهری و سطحی تنی چند از علما و دانشمندان یهود و نصاری بود كه با پوشیدن كسوت اسلام و حتی در آمدن به كسوت صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله توانستند به راحتی بسیاری از عقاید خرافی و رسوبات فكری خود را در قالب روایات و احادیث به خورد مسلمانان بدهند و زلال جاری فرهنگ اسلامی را با مجعولات و موهومات خود آلوده سازند. یكی از عواملی كه سبب میگردید تا اسرائیلیات و مجعولات این گروه از مسلمان نماهای اهل كتاب به دیده قبول نگریسته شود آن بود كه اغلب مسلمانان اینان را همرتبه و هم شان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله دانسته و ارج و قرب شایانی برای آنان قایل بودند و این در حالی بود كه از منویات شوم آنان بی خبر بودند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام در خلال یكی از فرمایشات خود با اشاره به موضوع جعل حدیث این دسته از مسلمان نماها میفرماید:
«یكی از گروههایی كه از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نقل حدیث میكنند منافقانی هستند كه ظاهری آراسته به اسلام دارند ولی عمدا بر پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله دروغ میبندند و اگر مردم میدانستند آنان دروغ میگویند حدیثشان را نمیپذیرفتند، اما مردم میگویند، اینان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند، آن حضرت را دیده و از وی حدیث شنیدهاند و از این رو حدیث آنها را قبول میكنند در حالی كه خدا در قرآن وصف صحابه منافق را آورده و دروغگویی آنان را بازگو كرده است ... این منافقان دروغگو بعد از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله نیز زنده ماندند و با دروغ و بهتان نزد سران ضلالت مقرب شدند و این سران آنان را به مقامات دولتی نصب كردند و بر مردم مسلط ساختند و به وسیله ایشان دنیای خود را آباد كردند و مردم همواره با حاكمان فرمانروا و با دنیا هستند مگر آنان كه خدا آنان را مصون بدارد.» (28)
پینوشتها:
8- اهل كتاب در اصطلاح قرآن كریم بر یهود و نصاری اطلاق میشود، هر چند عدهای از علمای اسلامی فرقههایی چون مجوس و صائبین را نیز جزو اهل كتاب به شمار آوردهاند.
9- آیینه اسلام، طه حسین، ص 9.
10- الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ذهبی، ص 22 و 23.
11- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 125.
12- فجر الاسلام، احمد امین، ص 48.
13- سیكولوجیه القصه فی القرآن، ص 317 و 138، در همین كتاب به نمونههایی از عقاید خرافی رایج در میان اعراب جاهلی اشاره شده است.
14- قرآن كریم در سوره جمعه آیه 2 از اعراب جاهلی با تعابیری همچون «امیین» و بیسوادان و یا كسانی كه در گمراهی آشكاری به سر میبردند یاد نموده است.
15- در برخی احادیث از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: «بعثت الی امة امیة» و یا فرمود: نحن امة امیة لا نحسب ولا نكتب (صحیح بخاری - كتاب الصوم. و جامع ترمذی كتاب ابواب القراءات) در نهج البلاغه نیز در خطبههای 25 و 94 و 187 توصیفاتی چند از اوضاع و احوال عرب جاهلی بیان شده است.
16- الاسرائیلیات فی التراث الاسلامی، ص 87.
17- همان، ص 90، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 95.
18- سیرة ابن هشام، ج 2، ص 166/ تفسیر طبری، ج 1، ص 324.
19- تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 261.
20- به نقل از: فی الفكر الدینی الجاهلی قبل الاسلام، ص 62.
21- المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 550 و 557.
22- تفسیر ابن كثیر، ج 3، ص 71 و 72.
23- همان ماخذ و صفحه .
24- لباب النقول، ص 167، به نقل از: تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص 151.
25- عنكبوت، 51.
26- تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 87 و 88.
27- البدایات الاولی للاسرائیلیات فی الاسلام، اثر حسنی یوسف الاطیر، ص 6.
28- نهج البلاغه، خطبه 201/ اصول كافی، ج 1، ص 62.
منبع:
فصلنامه مشكوة، شماره 62- 65 ، حمید محمد قاسمی .