تبیان، دستیار زندگی

علت عدم یاری و مخالفت کوفیان با امام حسین(ع)

چرا كو فیان امام حسین رامی شناختند ولی به روی او شمشیر كشیدند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
وبگردی؛معارف،پیامبرواهل بیت،پرسمان علت عدم یاری و مخالفت کوفیان با امام حسین(ع)

چرا كو فیان امام حسین رامی شناختند ولی به روی او شمشیر كشیدند

پاسخ: با سلام. دانشجوی گرامی پاسخ به سوال شما فرازهایی از كتاب ارزشمند: مقتل جامع سید‌الشهدا، نوشته: گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر استاد پیشوایی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) می‌باشد. اكنون در پاسخ به سوال شما باید گفت:
علل كوتاهی كوفیان در دفاع از نهضت
همیشه برای تحلیل‏گران تاریخ نهضت امام حسین† این سؤال مطرح بوده است كه كوفیان چگونه مردمانی بودند كه با شور و شوق فراوان، تنها ظرف مدّت كوتاهی، نامه‌های حماسی و پرشور فراوانی، در دعوت از امام حسین† نگاشتند و حدود بیست‌هزار نفر با شوق فراوان با مسلم بن‌عقیل نمایندة آن حضرت، بیعت كردند و حدود چهارهزار نفر در حركت برای محاصرة قصر عبیدالله بن‌زیاد (به منظور آزادی هانی بن‌عُرْوَه)، مسلم را همراهی كردند.[1] اما تنها پس از چند ساعت، همگی از اطراف مسلم پراكنده شدند و او را یكّه و تنها و غریب، در كوچه‏های كوفه در حالی كه‏ حیران و سرگردان و شگفت‌زده از این مردم بی‏وفا بود، رها ساختند.[2]
در پاسخ این پرسش باید گفت: گرچه هنوز ناگشوده‏های فراوانی در این زمینه وجود دارد، امّا می‏توان به طور اجمال علل عمدة این رویگردانی را در چند عامل خلاصه كرد:
یك سلسله ویژگی‌های منفی روحی و روانی.
ساختار ناهمگون اجتماعی
ساختار اقتصادی
پیشاپیش باید توجّه داشت كه اوّلاً ویژگی‌های منفی یاد شده (كه تفصیل آنها ذیلاً ملاحظه می‌شود) از آنِ همة كوفیان نبود، بلكه غالباً چنین بودند. امّا چون در عمل، خود را در این شهر بروز ‌داد، منتسب به همة مردم این شهر شد.
ثانیاً این ویژگی‌ها تنها خود را در مقاطعی خاص بروز می‌داده و چه بسا در زمان‌های دیگر در میان كوفیان به این صفت برخورد نكنیم. در هرحال مهم‌ترین علل روی‌گردانی را به قرار زیر می‌توانیم بشماریم:

1 ـ ویژگی‌های منفی روحی و روانی‏
الف) غلبة خستگی از جنگ و عافیت‌طلبی
هستة اوّلیة جمعیّت كوفه را مردمانی تشكیل می‌دادند كه برای جنگ با امپراتوری قدرتمند ایران از شبه جزیرة عربستان به سوی مرزهای ایران سرازیر شده بودند.[3] همچنین گفتیم كه این شهر نخست به صورت پادگان و مركز نظامی تأسیس شد و مجاهدان را در خود جای داد. آنها با ابتدایی‌ترین سلاح‌ها در مقابل سپاه تا دندان مسلّح ایران با شجاعت تمام جنگیدند و در معركه‌هایی همانند قادسیه، نهاوند و جلولا سپاهیان ایرانی را شكست دادند و سرانجام این امپراتوری قدرتمند را به ورطة سقوط كشانیدند. حضرت‌ علی† در هنگام حركت به سمت بصره، وقتی كوفیان در «ذی‌قار» به او پیوستند، به آنها خوشامد گفته و شجاعت آنان را در شكستن شوكت عجم یاد‌آور شد.[4] كوفیان در جنگ‌ جمل و صفین تا پیش از جریان حكمیّت، و نیز جنگ نهروان، شجاعانه به یاری آن حضرت آمده و موفقیّت‌هایی را برای آن حضرت و سرافرازی‌هایی را برای عراقیان فراهم آوردند. ایمان و حمیّت‌ دینی آنها چنان بود كه آن‌ حضرت قبل از جنگ جمل، علّت كمك خواستن خود از كوفیان را ایمان آنان كه در محبّت و دوستی آنان با خدا و رسولش جلوه‌گر شده عنوان فرمود.[5]
امّا جنگ‏های سه‏گانة حضرت علی‏† كه شهداء و مجروحان زیادی به دنبال داشت، به ویژه آن كه سپاه آن حضرت‏† مجبور به رویارویی با خویشان و نزدیكان و افراد قبیلة‌ خود شده بودند، نوعی خستگی از جنگ را بر كوفیان مستولی كرد به گونه‏ای كه عنصر شجاعت كم‌كم از دست رفت و سستی و عافیت‌طلبی جای سلحشوری را گرفت، به همین علّت، در مقابل غارت‌ها و شبیخون‌های شامیان به مناطق مختلف قلمرو حكومت علی† در سال سی و نه، سستی كردند و همین امر باعث توبیخ و شِكوة حضرت علی† نسبت به آنان شد به گونه‌ای كه آنان را به كفتارها و سوسمارهایی تشبیه كرد كه هنگام احساس خطر به لانه‌های خود می‌خزند!.[6] این خستگی از جنگ، پس از شهادت علی† نیز ادامه‏ یافت، به گونه‏ای كه هنگامی كه امام حسن‏† برای بسیج سپاه، جهت رویارویی با معاویه، سخنرانی آتشین در مسجد ایراد كرد و مردم را به اردوگاه نُخَیْله فراخواند، به زحمت از سپاه چند ده هزار نفری صفین، تعداد چهارهزار نفر در این اردوگاه جمع شدند،[7] تا جایی كه امام‏ خود در «مدائن» به این‏ تفاوت كمّی و كیفی میان سپاه خود با سپاه حضرت علی‏† در صفین (قبل از جریان حكمیّت) اشاره كرده در تحلیل این دگرگونی فرمود:
در وقتی كه به جنگ صفین روانه می‏شدید، دین خود را بر منافع دنیا مقدّم می‏داشتید، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدّم می‏دارید.[8] و در پایان همین سخنرانی هنگامی كه امام‏ پیشنهاد معاویه مبنی بر صلح با ذلّت یا جنگیدن با عزّت را با كوفیان در میان گذارد، مردم از هر طرف با فریاد «البُقْیة البُقْیة» (ما می‏خواهیم زنده بمانیم) عافیت‏طلبی را ترجیح دادند.[9] این وضع اسف‌بار یك بار دیگر پس از استقرار عبیدالله در كوفه نمایان گردید و كوفیان از خود سستی نشان دادند. در واقع آن روز كوفیان، هم زمامدار عادل و حكومت حقّ را می‌خواستند و هم راحتی و حفظ منافعشان را، و این امكان‌پذیر نبود؛ لذا هر چندگاه یكبار، پرچم حقّ را بلند می‌كردند امّا وقتی منافعشان به خطر می‌افتاد آن را رها می‌ساختند.

ب) دنیاطلبی‏
از سالها پیش، به ویژه در دوران خلافت خلیفة سوّم، بر اثر سوء سیاست خلفا، ارزش‌های معنوی به تدریج رو به فراموشی رفت و مردم به دنیا‌طلبی گرایش پیدا كردند. به گونه‌ای كه این وضع، برای حكومت علی† كه در صدد بازگرداندن ارزش‌های معنوی بود، مشكلات بسیاری فراهم كرد. راز این كه بخش قابل توجّهی از خطبه‌های امام در نهج‌البلاغه در نكوهش دنیاپرستی است، همین امر می‌باشد زیرا بسیاری از مردم به ویژه خواص، به كام دنیا‌داری و دنیا‌پرستی فرو رفته بودند. این وضع در دهه‌های بعدی به ویژه در حكومت بیست سالة معاویه، بدتر شد، به گونه‌ای كه امام حسین† آن را وجه غالب گرایش مردم عصر خود معرفی كرده می‌فرماید:
«مردم بندگان دنیایند و دین، لیسه‏ای است كه بر زبان آن‏ها جاری است، تا زمانی كه معیشت آن‏ها برقرار باشد، دیندارند، امّا هرگاه در امتحان افتند، متدیّنان اندك خواهند بود».[10]
از این گذشته از همان آغاز جنگ‏های مسلمانان با ایرانیان، گروه‏هایی از قبایل مختلف عرب به طمع گردآوری غنایم، همراه سپاه مسلمانان راه افتادند.[11] طبعاً این‏ عدّه كه پس از بنیان شهر كوفه در آن ساكن گشته بودند، این روحیّه را حفظ كرده و بر دیگران نیز تأثیر گذاشته بودند. وجود این خصیصه در كوفیان باعث شده بود تا آنان روحیّة «نان به نرخ روز خوردن» را داشته باشند و از هر جریان و حكومتی كه حدس می‏زدند دنیای آنان را تأمین می‏كند، طرفداری نمایند. حوادث مختلف تاریخی این شهر مؤید این مدّعاست. از این رو گرچه بیان گذشتة امام حسین† عامّ است امّا بیشتر با كوفیان منطبق است.
در قضیة بیعت گرفتن مسلم از كوفیان، این وضع به خوبی نمایان گردید؛ زیرا پس از آنكه تعدادی از افراد مخلص پیشقدم شده و با مسلم بیعت كردند، دنیا‌طلبان كه به عللی چون ضعف حكومت مركزی، جوانی یزید، ضعف امارت نُعمان بن‌بَشیر، پیروزی را از آن مسلِم می‏دانستند، مصلحت خود را در پیروی از فضای حاكم دیده گروه‏ گروه به او پیوستند. حتّی پس از ورود عبیدالله به كوفه و تلاش او در سركوبی نهضت، باز هم عدة فراوانی امید پیروزی داشتند و لذا سپاهی چهارهزار نفری را در كنار مسلم در محاصرة قصر عبیدالله بن‌زیاد تشكیل دادند.[12] امّا پس از آنكه با تبلیغات وسیع ابن‌زیاد و اطرافیان او مبنی بر تهدید دنیای آنان و نشر شایعة حركت سپاه شام روبرو شدند، مسلم را رها كرده و هر یك به سوراخی خزیدند.[13]
آنان همان گروهی هستند كه امام صادق‏† در باره‏شان می‏فرماید: «برضدّ او (امام حسین†) كسانی، هم دست شدند كه دنیا آنان را فریفت و بهرة خود را به قیمت ناچیز و پستی معامله‏ كردند و آخرتشان را به بهای ناچیز فروختند و تكبّر و گردن‌فرازی ورزیدند و اسیر هوای نفس خود شدند».[14]

ج) نظام ناپذیری‏
قبلا گفته شد كه ساكنان اوّلیّة كوفه مجاهدانی بودند كه برای جنگ با امپراتوری ایران از عربستان به سوی ایران حركت كرده بودند. و چون مردم جزیرة عربستان غالباً قبایل بادیه‌نشین بودند، پس در واقع بیشتر ساكنان عرب كوفه را در دهه‌های بعد، مردمانی تشكیل می‏دادند كه قبلاً در میان قبایل خود، در صحراها و بیابان‏ها زندگی می‌كردند و بدویّت عربی بر آن‏ها حكمفرما بود و اینك در كوفه اوّلین بار بود كه شهرنشینی را تجربه می‏كردند.[15]
از طرف دیگر یكی از ویژگی‏های این صحرانشینان و كوچ‌نشینان، آزادی بدون حدّ و مرزی بود كه در صحرا و بیابان داشتند كه این صفت باعث می‏شد تا در مقابل قوانین یك نظام منسجم، تاب تحمّل كمتری داشته باشند و از این جهت درست نقطة مقابل شامیان بودند كه قرن‏ها از شهرنشینی آن‏ها می‏گذشت و لذا در مقابل حكومت، مردمی مطیع و رام بودند.* این ویژگی كوفیان باعث می‏شد تا آنان دائماً با امیران و والیان خود در نزاع و نافرمانی باشند. و همین صفت باعث شده بود تا در طول تاریخ این شهر، كج‌مداران آنان با امیران و فرماندهان خود نازسازگاری كنند.
شاید بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قُرّاء در كوفه، یكی از عوامل تشدید‌كنندة این خُلق و خوی بود، زیرا آنان خود را در مقابل حكومت، مجتهد و صاحب نظر به حساب می‏آوردند و تا آن هنگام كه می‏توانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حكومت قد عَلَم می‏كردند كه نمونة بارز آن را در جنگ صفین مشاهده می‏كنیم و نیز در منابع، به این نكته بر‌خوردیم كه جمع كثیری از خوارج نهروان را قُرّاء و حافظان قرآن معرفی كرده‏اند.[16]
بدین جهت باید گفت چنین جامعه‏ای، امیری عادل و ضابطه‌مند را برنمی‏تابد، در این جامعه با این‌گونه امیران نافرمانی شده و در مقابل آنها به معارضه برمی‏خیزند و از فرمان‏های آنها اطاعت نمی‏كنند. در این جامعه تنها امیری می‏تواند به راحتی خواسته‏های خود را به پیش ببرد و به عنوان امیری موفّق معرفی شود، كه با استبداد و دیكتاتوری به قلع و قمع و سركوب آنان اقدام كند.

د) پیروی از احساسات‏
این خصیصه را می‏توانیم با مطالعة مقاطع مختلف حیات كوفیان مشاهده كنیم، در بسیاری از جریان‏های تاریخی، شاهد آنیم كه كوفیان تحت تأثیر احساسات، تحریك شده به وسیله سخنرانی سخنرانان یا هر عامل دیگر، وارد كاری می‌شوند، امّا پس از فروكش كردن احساسات، از عزم خود برگشته و از ادامة آن كار منصرف می‏شوند.
طبعاً هرگاه دشمن می‏توانست از ابزار تحریك‌كنندة احساسات استفاده كند، قادر بر آن بود كه موج را به سمت خود هدایت كند، نمونة آشكار آن را در جنگ صفین هنگام برافراشتن قرآن بر سرنیزه‏ها شاهدیم.[17] همچنین اگر طرف مقابل می‏توانست به نحوی آبی سرد بر این احساسات پرشور و پرجوش و خروش بریزد، به راحتی توان پراكندن این نیروی پرشور را كه در جبهة حقّ اجتماع كرده بودند، در خود احساس می‏كرد، كه نمونه‌های واضح آن را در جریان محاصرة قصر حكومتی عبیدالله به وسیلة قبیلة مَذْحِج در اعتراض به دستگیری‌ هانی بن‌عُرْوَه ملاحظه می‌كنیم كه تنها با یك سخن مبهمِ شُرَیْح قاضی، به سرعت پراكنده شدند و نیز در تبلیغات ابن‌زیاد شاهدیم كه به راحتی توانست با سرد كردن احساسات مردم به وسیلة تبلیغات خود، آن‏ها را از اطراف مسلم پراكنده سازد.[18] و اندكی‏ بعد توانست همین احساسات را به سمت خود هدایت كرده و نیرویی عظیم را در مقابله با امام حسین† رهسپار كربلا سازد.

ه‍. فریبكاری و غَدْر
در طول تاریخ كوفه، به عباراتی از شخصیّت‏های بزرگ برخورد می‏كنیم كه این خوی كوفیان را متذكّر شده‏اند، به عنوان مثال حضرت‌علی‏† اهل عراق را گروهی فریبكار معرفی می‏كند.[19] و عبدالله بن‌عباس در هنگام گفتگو با امام حسین† به عنوان خیرخواهی می‏گوید: «عراقیان (كوفه و بصره) گروهی فریبكارند، پس مبادا به آن‏ها نزدیك شوی».[20]
امام حسین† نیز در آخرین ساعات حیات خود (پس از شهادت حرّ) می‏گوید: «خدایا اهل عراق (كوفه) مرا فریب دادند و خدعه كردند».[21]
مسلم بن‌عقیل نیز خود را گرفتار همین خوی كوفیان می‏بیند و در مكالمة خود با طوعه، زن با ایمانی كه در لحظات سرگردانی مسلم در كوچه‏های كوفه، او را پناه داده می‏گوید:«من مسلم بن‌عقیل هستم كه این گروه به من دروغ گفته (یا مرا تكذیب كرده) و مرا فریب دادند».[22]
و در آخرین لحظات حیات خود، كوفیان را چنین نفرین می‏كند: «خدایا تو خود میان ما و گروهی كه ما را فریب دادند و تكذیب كردند و آنگاه ما را خوار كرده و كشتند، حكم فرما».[23]

2. ساختار اجتماعی‏ قبیلگی
برای شناخت چگونگی تأثیر عوامل اجتماعی، نیاز به شناخت بافت اجتماعی كوفه در آن زمان داریم:
با آنكه كوفه در آن هنگام به صورت یك شهر در آمده بود، امّا هنوز بافت قبیلگی را از دست نداده بود و قبایل مختلف یمانی و عدنانی (جنوبی و شمالی) كه از جزیرةالعرب به آن كوچیده بودند، در نقاط مختلف شهر به صورت محلّات جداگانه به سر می‏بردند، چنانكه با مطالعه دقیق منابع تاریخی، می‏توان محل استقرار آن‏ها را به صورت تقریبی در نقشه كوفه مشخص كرد.[24]
پس از تأسیس شهر كوفه، سعد بن‌ابی‌وَقّاص، نظام اسباع را برقرار كرد. در این نظام، كلّ جمعیّت عرب كوفه به هفت قسمت تقسیم شد، در هر قسمت با استفاده از نظر كارشناسی نسب‌شناسانِ عرب مانند سعید بن‌نمران و مَشْعَلة بن‌نُعَیْم، قبایل و تیره‏های نزدیك به هم، در یك نقطه جای گرفتند و سعد برای هر سُبْع، فرمانده و رهبری تعیین كرد.[25] (فرمانده و رهبر، غیر از رئیس هر قبیله و برتر از او بود).
این نظام در دوران عمر و عثمان و نیز حكومت حضرت علی‏† باقی بود. در این نظام، نصب و عزل رؤسای اسباع به دست حكومت بود كه معمولاً از میان افرادی كه دارای نفوذ و موقعیّت ویژه در میان قبایل و تیره‏های تشكیل دهنده سُبْع بودند، برگزیده می‏شدند.
وظیفة اصلی آنان در هنگام جنگ، رهبری واحدهای تحت امر خود در جنگ بود. در هنگام جنگ، فرماندهان قسمت‏های مختلف سپاه، همانند میمنه، میسره و قلب به وسیله رؤسای اسباع، با افراد قبایل ارتباط برقرار می‏كردند. در هنگام صلح نیز، ادارة امور قبایل و نیز داوری بین افراد قبیله و یا قبایل تحت نظر هنگام پیش آمدن مرافعات اجتماعی، به عهدة رؤسای اسباع بود، چنانكه وظیفة اصلی خودشان یعنی ارتباط بین حكومت مركزی و افراد قبایل را همیشه مدّ نظر داشتند.[26]
یكی از مهم‏ترین وظایف آنان در این دوران، تحویل گرفتن عطا و مقرّری نقدی و كالایی از بیت‌المال و تقسیم آن بین افراد قبایل خود بود.[27] در هنگام بروز بحران‏های سیاسی در داخل شهر، وظیفة كنترل قبایل به عهدة اینان بود، به طور كلّی می‏توان گفت: مسئولیّت كلیة فعالیّت‏های سیاسی افراد در مقابل حكومت را به عهده داشتند، از این رو آنان سعی می‏كردند حتّی‌الامكان در محدودة مسئولیّت خود آرامش را برقرار نمایند تا حكومت را از خود راضی ساخته و موجبات بقای منصب خود را فراهم آورند.
نظام اسباع تا زمان حكومت زیاد بن‌ابیه در سال چهل و نه یا پنجاه قمری برقرار بود، امّا او به منظور كنترل بیشتر بر شهر و جلوگیری از اتّحاد قبایل هم خون برضدّ وی و تضعیف بعضی از قبایل، آن را تغییر داده و به نظام ارباع تبدیل كرد، یعنی كلّ قبایل كوفه را به چهار قسمت تقسیم كرد، و برای هر رُبْع، رئیسی كه از هواداران حكومت اُموی بود، نصب كرد.[28] طبعاً در نظام ارباع، رؤسای آنان همان اختیارات و مسئولیّت‌های رؤسای اسباع را داشتند. این نظام در زمان مورد بحث ما یعنی حكومت ابن‌زیاد بر كوفه نیز باقی بود و او از رهگذر فشار بر رؤسای ارباع توانست آنان را كاملاً تحت تسلّط خود در آورد.
منصب دیگری كه در بافت اجتماعی كوفه در آن زمان دارای اهمیّت فراوان بود و حكومت اُموی به خوبی از آن بهره‏برداری كرد، منصب «عرافه» بود كه به متولّی آن «عِریف» می‏گفتند.
با شكل‏گیری نظام اسباع و پس از آن نظام ارباع، عِریف تحت نظر رئیس سُبْع یا رُبْع به انجام وظایف خود می‏پرداخت. در این دوره با توجّه به كمرنگ‏تر شدن فتوحات، وظایف او بیشتر درون شهری و اداری بود تا برون شهری و نظامی. به طور كلّی وظایف زیر را برای هر عِریف برشمرده‏اند:
1. گرفتن عطا از رؤسای اسباع یا ارباع و تقسیم آن بین افراد؛
2. تنظیم اسامی افراد گیرنده عطا اعم از زن و مرد و فرزند، و مواظبت بر ثبت نام افراد تازه متولّد شده و نیز محو نام مردگان؛
3. مراقبت تام در برقراری امنیّت در حوزه عرافت خود؛
4. معرفی افراد مخالف حكومت؛
5. تشویق و تشجیع مردم برای شركت در جنگ. جنگ‏های این دوره عمدتاً جنگ‏های داخلی بین مسلمانان بود.[29]
گفتنی است كه وظایف سه‌گانه اخیر، در زمان حكومت زیاد بن‌ابیه به عریفان واگذار شد، زیرا زیاد اهمیّت فراوانی به عریفان می‏داد، چنانكه برخلاف دوره‏های قبل، او مستقیماً به نصب عریفان می‏پرداخت.[30] به نظر می‏رسد عریفان در این زمان در مقابل او و نه رئیس رُبْع، جوابگو بودند. عبیدالله بن‌‌زیاد نیز به خوبی به اهمیّت این منصب و نقش آن در تحوّلات و بحران‏های اجتماعی آگاه بود و از این رو هنگام ورود به كوفه ـ چنانكه گذشت ـ در اوّلین اقدام اساسی خود، عریفان را احضار كرده و با توبیخ و تهدید، از آنان خواست تا افراد غریب و بیگانة حوزه‏های عرافت خود را كه خیال می‏كرد، شورش به وسیله آنان صورت می‏گیرد، معرفی نمایند و نیز اسامی موافقان و مخالفان حكومت یزید را در حوزة عرافت خود برای او بنویسند و سپس به آن‏ها گفت:
«هر كس چنین كرد با او كاری ندارم، امّا هر عریفی كه چنین نكند، باید مسئولیت عرافت خود را به عهده گیرد و ضمانت دهد كه هیچ مخالفت و شورشی برضدّ ما، در عرافت او نباشد و اگر چنین ضمانتی نداد، خون و مال او بر ما حلال است. و اگر در میان عرافتی، شخصی از مخالفان امیرالمؤمنین (یزید) یافت شود كه عریف او نامش را برای ما ننوشته باشد، او را بر در خانة عریف می‏آویزیم و آن حوزة عرافت را از عطا و حقوق محروم می‏كنیم».[31]
این اقدام عبیدالله در استفاده از عریفان كه به علّت آشنایی نزدیك آنان با افراد تحت نظرشان، به خوبی می‏توانستند آنان را كنترل كنند، بسیار مؤثر افتاد به گونه‏ای كه می‏توان آن را یكی از مهم‏ترین علل موفقیّت ابن‌زیاد در فرونشاندن شور و احساسات كوفیان و تسلّط بر اوضاع كوفه به حساب آورد.

3. ساختار اقتصادی‏
در هنگام بررسی ساختار اقتصادی كوفه باید توجّه داشته باشیم كه در آن زمان حكومت كوفه از نظر درآمد در وضعیّت بسیار مناسبی قرار داشت، زیرا خراج مناطق و شهرهای ایران همانند قزوین، زنجان، طبرستان، آذربایجان، ری، كابل، سیستان، قُومَس، نهاوند و انبار كه به وسیلة كوفیان فتح شده بود، و زیر نظر والی كوفه اداره می‏شد،[32] مستقیماً به كوفه می‏رسید. بنابراین می‏توان چنین تصوّر كرد كه حاكم كوفه از قدرت مانور فراوانی در امور اقتصادی برخوردار بوده است و این قدرت هنگامی به اوج خود می‏رسید كه یك حاكم به تنهایی به حكومت دو شهر بزرگ كوفه و بصره منصوب شود كه در این هنگام ولایت بر این دو شهر به معنای حكومت بر كلّ ایران و سرزمین‏های اطراف بود كه به وسیلة مردمان این دو شهر گشوده شده بود.
عبیدالله بن‌زیاد یكی از معدود فرماندارانی بود كه بر هر دو شهر و به عبارت دیگر بر كلّ عراق حكومت داشت و بیت‏المال عظیمی را در اختیار خود گرفته بود به گونه‏ای كه مقدار كلّ درآمد او از خراج را در سال 60 ق، یكصد و سی پنج میلیون درهم برآورد كرده‏اند[33] كه تقریباً چهل درصد آن متعلّق به‏ خراج سرزمین‏های تابع كوفه بوده است. تازه این تنها درآمد حكومت از خراج بود، در حالی كه حكومت، منابع مهم مالی دیگری همچون صدقه (زكات)، جزیه، غنایم جنگی، مالیات بر تجّار نیز داشت كه رقم قابل توجّهی را در میان درآمدهای حكومت تشكیل می‏دادند.
در زمان مورد بحث ما، عمده درآمد مردم عرب كوفه، مقدار عطا، یا رزقی بود كه در مقابل تعهّد خود برای حضور در میدان‏های جنگ در هنگام لزوم، از حكومت دریافت می‏كردند و از این طریق كاملاً به حكومت وابسته شده بودند، زیرا مردم عرب از یك سو با كارهای كشاورزی و صنعت كه عمده منبع درآمد موالی را تشكیل می‏داد، آشنایی نداشتند و از سوی دیگر اشتغال به این امور را كسر شأن خود می‏دانستند.[34]
عطا، مقدار پرداخت نقدی بود كه از سوی حكومت كوفه، سالانه، یكجا و یا در چند قسط به مردم پرداخت می‏شد، و ارزاق، مقرّری كالایی ماهیانه بود كه شامل غذاهای محلّی مردم مانند گندم، روغن، خرما و سركه می‏شد.[35] نظام عطا و ارزاق به وسیله عمر بن‌خطاب‏ پایه‏گذاری شد، بدین ترتیب كه عمر برای برپاداشتن یك لشكر همیشه آماده، و به منظور جلوگیری از اشتغال مجاهدان به كاری دیگر، به وسیلة این نظام، تأمین هزینه‏های زندگی آن‏ها را برعهدة حكومت گذاشت و معیارهای خاصی همانند صحابی بودن، شرافت خانوادگی، تعداد شركت در جنگ‏ها را در پرداخت در نظر گرفت.
حضرت‌علی† پس از رسیدن به حكومت، اصل این نظام را تصویب كرد، امّا ویژگی‏ها و ملاك‏های عمر را الغا كرده و آن را به طور مساوی بین مسلمانان تقسیم كرد كه همین امر اعتراضات فراوان اشراف و اعراب را در پی‏داشت.[36]
در زمان حكومت امویان، دوباره نظام طبقاتی عطا برقرار گردید، امّا این بار به جای ملاك‏های عمر، ملاك‏هایی همچون میزان تقرّب به دستگاه اُموی و مقدار سرسپردگی به حكومت، مدّ نظر قرار گرفت.[37]
در این زمان حكومت از وابستگی شدید مردم به این نظام، به عنوان مهم‏ترین نقطه ضعف مردم بهره‌برداری می‏كرد و به انحای مختلف، مخالفان سیاسی خود را تهدید به قطع عطا كرده و احیاناً عطای آن‏ها را قطع می‏نمود. چنانكه دیدیم عبیدالله بن‌زیاد در اوّلین دیدار خود با عریفان، آنان را تهدید به قطع عطا كرد.
و نیز هنگامی كه مسلم بن‌عقیل به همراه سپاه خود قصر عبیدالله را محاصره كرد و او را با همراهانش در قصرحكومتی تحت فشار شدید قرار داد، یكی از شگردهای موفّق عبیدالله در ناكام گذاشتن این اقدام مسلم، فریب و امیدوار كردن مردم و اطرافیان مسلم به افزایش مقدار عطا در صورت پراكنده شدن و نیز تهدید به قطع عطا در صورت ادامة شورش بود، كه این شگرد به سرعت تأثیر كرده و باعث پراكنده شدن سریع اطرافیان مسلم گردید.[38] چنانكه با همین‏ شیوه، عبیدالله توانست لشكر عظیمی را برضدّ امام حسین† تدارك ببیند كه تعداد زیادی از آن‏ها دل‏هایشان با امام بود.
افزون بر این، از نصوص تاریخی چنین برمی‏آید كه حكومت اُموی، علاوه بر استفادة ابزاری از بیت‏المال در قالب پرداخت عطا و تهدید به قطع آن، از پرداختن رشوه‏های كلان به اشراف و بزرگان عرب نیز به عنوان عاملی تسریع‌كننده در جلب رضایت آنان، استفاده می‌كرد، چنانكه مُجَمِّع بن‌عبدالله عائِذی در هنگام پیوستن به امام حسین† در مسیر كربلا، گزارش حال اشراف كوفه را برای امام‏ چنین بیان می‏كرد:
«امّا اشْرافُ النّاسِ فَقَد اُعْظِمَتْ رَشْوَتُهُم وَ مُلِئَتْ غَرَائِرُهُم یُسْتَمَالُ وُدُّهُم وَ یُسْتَخْلَصُ بِهِ نَصِیحَتُهُم فَهُم اَلْبٌ وَاحِدٌ عَلَیْك».[39]
«امّا اشراف كوفه، رشوه‏های‏ كلانی به آن‏ها پرداخت شده است، حكومت جوال‏های آنان را پر نموده تا مودّت آنان را به سوی خود جلب كند و خیرخواهی آنان را برای خود تضمین كند و آن‏ها یكپارچه برضدّ تو هستند».
علل فوق را می‌توان از مهمترین مسائل عدم یاری امام حسین علیه‌السلام دانست.
جهت مطالعه بیشتر ر.ك: مقتل جامع سید‌الشهدا، گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر استاد پیشوایی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)

[1]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص369 و 368.
[2]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص371 - 369.
[3]. برای اطّلاع از قبایل مختلف شركت كننده در جنگ قادسیه و تعداد نفرات آنها ر.ك: هشام جُعَیْط، كوفه پیدایش شهر اسلامی، ترجمة ابوالحسن سروقد مقدم، ص41 ـ 40.
[4]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج4، ص487.
[5]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج4، ص477.
[6]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص134 ـ 133، حضرت علی† در بیانات خود به این مطلب، چنین اشاره می‏فرماید:...كَأنِّی أنظُرُ إِلَیْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِیشَ الضِّبَابِ لَا تَأخُذُونَ حَقّاً وَ لَاتَمْنَعُونَ ضَیماً... (نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه 123).
[7]. قطب‌الدّین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص574.
[8]. ابن‌اثیر، اُسْدُ‌الْغابَة فی معرفة الصَّحابة، ج1، ص491.
[9]. ابن‌اثیر، الكامل فی التاریخ، ج2، ص447.
[10]. ابن‌شعبة حرّانی می‌نویسد: حضرت در مسیرش به سمت كربلا این سخن را فرموده‌اند. (تُحَف‌العقول، ص245).
[11]. هشام جُعَیْط،كوفه پیدایش شهر اسلامی، ص129.
[12]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص369.
[13]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص371ـ 370.
[14]. ابوجعفر محمّد بن‌الحسن الطوسی، تهذیب الاحكام، ج‏6، ص126.
[15]. ر.ك: هشام جُعَیْط، كوفه پیدایش شهر اسلامی، ص81 ـ 80.
*. از این جهت، شامیان درست در نقطة مقابل قرار داشتند. گرچه جمعیّت شام نیز، بیشتر از غیربومیان مهاجر تشكیل می‌شد، امّا معاویه، با سابقة چهار دهه تسلّط بر شام، از طریق اعمال سیاست‌های گوناگون توانسته بود آنان را به مردمی كاملاً مطیع و آرام تبدیل كند.
[16]. مسعودی، مُرُوجُ‌الذَّهَب، ج2، ص405.
[17]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص48.
[18]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص371 و 370.
[19].... انَّهُم قَوم خُدُع... (ابن‌عساكر، ترجمة الامام علی بن‌ابی‏طالب‏† من تاریخ مَدِینة دِمَشق، ج3، ص199).
[20]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص383.
[21]. ابن‌سعد، ترجمة الحسین† و مقتله، فصلنامة تراثنا، ش10، ص181.
[22]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص371.
[23]. مسعودی، مُرُوجُ‌الذَّهَب، ج3، ص69.
[24]. برای اطّلاع بیشتر ر.ك: لویی ماسینیون، خُطَطُ الكوفة و شرح خَرِیطَتِها، ترجمة عربی به قلم: تقی‌محمّد مصعبی.
[25]. طبری، تاریخ الامم والملوك،ج4، ص48.
[26]. محمّدحسین زبیدی، الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الكوفة، ص48.
[27]. ابن‌عساكر، ترجمة علی بن‌ابی‌طالب† من تاریخ مَدِینة دِمَشق،ج3، ص180.
[28]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج4، ص48.
[29]. محمّدحسین زبیدی، الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الكوفة فی القرن الاوّل الهجری، ص52 ـ 51.
[30]. خالد جاسم جنابی، تنظیمات الجیش العربی الاسلامی فی العصر الاموی، ص224 ـ 223.
[31]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص359؛ ابوعلی مِسْكَوَیْه، تَجَارِبُ الامَم و تَعَاقُبُ الْهِمَم، ج2، ص43.
[32]. فاروق عمر فوزی، تاریخ العراق فی عصور الخلافة العربیة الاسلامیة، ص22 – 21.
[33]. ابوالقاسم اجتهادی، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوران اموی، ص239.
[34]. محمّدحسین زبیدی، الحیاة الاجتماعیة و الاقتصادیة فی الكوفة فی القرن الاوّل الهجری، ص82 ـ 81.
[35]. ابوالقاسم اجتهادی، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوران اموی، ص269.
[36]. نهج‌البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبة126.
[37]. خالد جاسم جنابی، تنظیمات الجیش العربی الاسلامی فی العصر الاموی، ص92.
[38]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص370.
[39]. طبری، تاریخ الامم والملوك، ج5، ص405.


منبع:پرسمان دانشجویی
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .