تبیان، دستیار زندگی
گفتم: اى غافل! خودت را بیدار كن! زاهد شب و شیر روز و مرد تهجد و عبادت؛ ‏ساعت‌ها است كه بیدار و هوشیار است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نماز صبح آیة الله معصومی همدانی

نماز

مرحوم آیة الله آخوند معصومى، مرد خدا، اهل دعا، حلیف خلوت و جلیس‏ تهجد و انیس جلوت بود او این سیر و سلوك باطنى و عرفانى را از استاد بزرگوارش ‏مرحوم عارف ربانى و سالك صمدانى، آقاى حاج میرزا جواد آقا ملكى تبریزى ‏فرا گرفته بود. استادى كه همیشه به او ارادت مى‏ورزید و ذكر جمیلش، همیشه بر سر زبانش بود.

گرچه این مقوله از زندگى او شهره آفاق و ورد زبان مردم متدین همدان و منقطه ‏غرب كشور مى‏باشد، در عین حال بى‏مناسبت نیست موردى را كه خود شاهد و ناظر آن بوده‏ام - به اصطلاح، درایت است و نه روایت، رؤیت است نه حكایت- برای‏ شما خواننده عزیز تعریف نمایم تا هم تكرار معنویت و یادآور ذكر محبوب، و هم یاد واقعه‏اى از زندگى آن بزرگ بوده باشد.

در یكى از تابستان‌هاى سال‏43 یا 44 ه.ش بود كه در همدان بودم، ظهر روز پنجشنبه استاد بزرگوار موقع مراجعت ‏به منزل فرمودند: عصر ساعت‏3 و 4، جهت‏ افتتاح مسجد نوبنیاد كبوتر آهنگ ما را دعوت كرده‏اند و وسیله هم مى‏آورند، شما هم ‏اگر علاقه داشته باشید یكى دیگر از شهرهاى ما را ببینید، مى‏توانید همراه ما باشید.

اینجانب كه حضور در محضر آن عالم ربانى را بسیار دوست مى‏داشتم و از خداوند متعال چنین فرصتى را مى‏طلبیدم، منتظر ماندم. ساعت موعود، تعدادى اتومبیل كرایه‏ دم در مدرسه آماده شد و حضرت آیة الله نیز تشریف آوردند و جمعى از شاگردان، یاران و اصحاب او، مانند حجج اسلام: مرحوم آقاى شیخ على انصارى و شیخ رضا انصارى و دكتر مقصودى و شیخ احمد مروج و سجادى و ... نیز حضور پیدا كردند، كه ‏مجموعا متشكل از 15 و 16 نفر بودیم، به اتفاق راه افتادیم. اهالى متدین كبوتر آهنگ، مشتاق زیارت آقا، تا چند كیلومترى شهر همدان به استقبال شتافته بودند تا ایشان را با تجلیل و تكریم هر چه با شكوه‌تر به شهر خود وارد سازند. مردم روى كامیون‌ها و وانت‏بارها و اتوبوس‌ها به انتظار ایستاده بودند و با سلام و صلوات و پخش قرآن از بلندگوهاى نصب شده بر اتوبوس‌ها به استقبال آمده بودند. آنان پشت‏سر جمع ما راه‏ افتادند، ولى در نزدیكى‏هاى كبوترآهنگ غوغا و هلهله عجیبى بود. اگر اغراق نباشد تمام مردم شهر بیرون آمده بودند. مسجد نوبنیاد در اوایل دروازه شهر قرار داشت. آیة ‏الله و یاران حدود ساعت 5 وارد مسجد شدند. یكى از وعاظ معروف همراه، به منبر تشریف بردند و از احساسات گرم مردم و از زحمات و مساعى بانیان مسجد تقدیر و تشكر شایسته به عمل آوردند و نماز مغرب و عشا را پشت‏سر آیة الله آخوند به اتفاق‏ مردم میزبان و خون گرم، با شكوه خاص برگزار نمودیم تا این كه ما را به منزل یكى از محترمین شهر راهنمایى كردند كه جمعى از علما و اخیار و اعیان شهر نیز در آن منزل ‏با شكوه دعوت داشتند.

آیة الله معصومی گفت: خوب شد بیدار شدى، مى‏خواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم. پائین رفتن ‏من در تاریكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بیدار مى‏شوند.

در هواى مناسب و لطیف تابستانى همدان در فضاى آكنده از صفا و معنویت، تدارك خوبى دیده بودند و سفره را در ایوان پهن كرده بودند. جمعى از اعیان شهر حاضر بودند. شام صرف شد و شكر خدا و دعا به عمل آمد. مردم مشتاق ‏شهر به آسانى محضر آیة الله آخوند را ترك نمى‏كردند. به هر ترتیب بود، با تاخیر فراوان موقع استراحت فرا رسید. حدود 20 و 25 رختخواب در همان محل پشت‌بام ‏پهن كردند. كم سن‏ترین فرد گروه، حقیر پر تقصیر بود كه بى‏رختخواب ماندم، ناچار آخرین رختخواب را به زور نزدیك رختخواب استاد جا دادند، ولى با توجه به طى ‏مسافت و فشارى كه در موقع استقبال وارد آورده بودند و با توجه به صرف غذاهاى ‏طبیعى محلى و صرف دوغ و ماست دهاتى خوشمزه و تازه، و با توجه به هواى لطیف ‏و دلنواز كبوتر آهنگ، وقتى دوستان سر به بالین بردند، از خر و پف برخى و ناله و زارى‏ برخى دیگر و از خواب اصحاب كهف جمعى مشخص بود كه نماز صبح جمعى مورد تهدید قضا و فوت قرار خواهد گرفت. شاید اگر دعاها و تهجد حضرت استاد نبود، حقیر نیز یكى از آن نخستین‏ها بود كه نمازش قضا مى‏شد.

حدود ساعت‏3 نصف شب بود كه زمزمه‏هاى عارفانه و دعاهاى آرام‏بخش و دلنواز حضرت استاد مرا از خواب بیدار نمود. دیدم ایشان در كنار رختخواب خود رو به قبله نشسته‏اند و مشغول دعا و ذكر مى‏باشند. تا بیدار شدم فرمودند: آقاى عقیقى!

خوب شد بیدار شدى، مى‏خواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم. پائین رفتن ‏من در تاریكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بیدار مى‏شوند. فورا به حیاط پائین آمدم و آفتابه را از تلمبه چاه پر ساختم و به پشت‏بام رساندم استاد وضو ساختند و مشغول نماز شب شدند. با خضوع و خشوع و طمانینه كامل راز و نیاز را ادامه دادند و تا نزدیكى‏هاى صبح مشغول نماز و دعا بودند. زمزمه‏هاى روحبخش العفو، العفو او هنوز هم در گوش‌ها موج مى‏زند و تسلى دهنده جان است. صبح شد، پیش از نماز واجب آن، دو ركعت نافله‏اش را انجام دادند، سپس به آرامى اذان و اقامه گفتند و نماز صبح را شروع نمودند. حقیر نیز اقتدا كردم و چند نفرى هم از جمع یاران بیدار شدند و خود را به نماز جماعت رساندند پس از انجام نماز و اداى تعقیبات به رختخواب رفتیم و استراحت ‏به اصطلاح خواب قیلوله. دم طلوع آفتاب دیدم صداى یكى از خواب ماندگان از اصحاب آقا بلند شده است: حضرت آیة الله! حضرت آیة الله! زودباش آفتاب دارد مى‏زند ... زود باش نماز قضا نشود!...

گفتم: اى غافل! خودت را بیدار كن! زاهد شب و شیر روز و مرد تهجد و عبادت؛ ‏ساعت‌ها است كه بیدار و هوشیار است.

خداوند متعال قبرش را پر نور و روانش را شاد و روح پرفتوحش را دعاگوى ما نیز قرار دهد!

منبع:

فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.