نماز صبح آیة الله معصومی همدانی
مرحوم آیة الله آخوند معصومى، مرد خدا، اهل دعا، حلیف خلوت و جلیس تهجد و انیس جلوت بود او این سیر و سلوك باطنى و عرفانى را از استاد بزرگوارش مرحوم عارف ربانى و سالك صمدانى، آقاى حاج میرزا جواد آقا ملكى تبریزى فرا گرفته بود. استادى كه همیشه به او ارادت مىورزید و ذكر جمیلش، همیشه بر سر زبانش بود.
گرچه این مقوله از زندگى او شهره آفاق و ورد زبان مردم متدین همدان و منقطه غرب كشور مىباشد، در عین حال بىمناسبت نیست موردى را كه خود شاهد و ناظر آن بودهام - به اصطلاح، درایت است و نه روایت، رؤیت است نه حكایت- برای شما خواننده عزیز تعریف نمایم تا هم تكرار معنویت و یادآور ذكر محبوب، و هم یاد واقعهاى از زندگى آن بزرگ بوده باشد.
در یكى از تابستانهاى سال43 یا 44 ه.ش بود كه در همدان بودم، ظهر روز پنجشنبه استاد بزرگوار موقع مراجعت به منزل فرمودند: عصر ساعت3 و 4، جهت افتتاح مسجد نوبنیاد كبوتر آهنگ ما را دعوت كردهاند و وسیله هم مىآورند، شما هم اگر علاقه داشته باشید یكى دیگر از شهرهاى ما را ببینید، مىتوانید همراه ما باشید.
اینجانب كه حضور در محضر آن عالم ربانى را بسیار دوست مىداشتم و از خداوند متعال چنین فرصتى را مىطلبیدم، منتظر ماندم. ساعت موعود، تعدادى اتومبیل كرایه دم در مدرسه آماده شد و حضرت آیة الله نیز تشریف آوردند و جمعى از شاگردان، یاران و اصحاب او، مانند حجج اسلام: مرحوم آقاى شیخ على انصارى و شیخ رضا انصارى و دكتر مقصودى و شیخ احمد مروج و سجادى و ... نیز حضور پیدا كردند، كه مجموعا متشكل از 15 و 16 نفر بودیم، به اتفاق راه افتادیم. اهالى متدین كبوتر آهنگ، مشتاق زیارت آقا، تا چند كیلومترى شهر همدان به استقبال شتافته بودند تا ایشان را با تجلیل و تكریم هر چه با شكوهتر به شهر خود وارد سازند. مردم روى كامیونها و وانتبارها و اتوبوسها به انتظار ایستاده بودند و با سلام و صلوات و پخش قرآن از بلندگوهاى نصب شده بر اتوبوسها به استقبال آمده بودند. آنان پشتسر جمع ما راه افتادند، ولى در نزدیكىهاى كبوترآهنگ غوغا و هلهله عجیبى بود. اگر اغراق نباشد تمام مردم شهر بیرون آمده بودند. مسجد نوبنیاد در اوایل دروازه شهر قرار داشت. آیة الله و یاران حدود ساعت 5 وارد مسجد شدند. یكى از وعاظ معروف همراه، به منبر تشریف بردند و از احساسات گرم مردم و از زحمات و مساعى بانیان مسجد تقدیر و تشكر شایسته به عمل آوردند و نماز مغرب و عشا را پشتسر آیة الله آخوند به اتفاق مردم میزبان و خون گرم، با شكوه خاص برگزار نمودیم تا این كه ما را به منزل یكى از محترمین شهر راهنمایى كردند كه جمعى از علما و اخیار و اعیان شهر نیز در آن منزل با شكوه دعوت داشتند.
آیة الله معصومی گفت: خوب شد بیدار شدى، مىخواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم. پائین رفتن من در تاریكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بیدار مىشوند.
در هواى مناسب و لطیف تابستانى همدان در فضاى آكنده از صفا و معنویت، تدارك خوبى دیده بودند و سفره را در ایوان پهن كرده بودند. جمعى از اعیان شهر حاضر بودند. شام صرف شد و شكر خدا و دعا به عمل آمد. مردم مشتاق شهر به آسانى محضر آیة الله آخوند را ترك نمىكردند. به هر ترتیب بود، با تاخیر فراوان موقع استراحت فرا رسید. حدود 20 و 25 رختخواب در همان محل پشتبام پهن كردند. كم سنترین فرد گروه، حقیر پر تقصیر بود كه بىرختخواب ماندم، ناچار آخرین رختخواب را به زور نزدیك رختخواب استاد جا دادند، ولى با توجه به طى مسافت و فشارى كه در موقع استقبال وارد آورده بودند و با توجه به صرف غذاهاى طبیعى محلى و صرف دوغ و ماست دهاتى خوشمزه و تازه، و با توجه به هواى لطیف و دلنواز كبوتر آهنگ، وقتى دوستان سر به بالین بردند، از خر و پف برخى و ناله و زارى برخى دیگر و از خواب اصحاب كهف جمعى مشخص بود كه نماز صبح جمعى مورد تهدید قضا و فوت قرار خواهد گرفت. شاید اگر دعاها و تهجد حضرت استاد نبود، حقیر نیز یكى از آن نخستینها بود كه نمازش قضا مىشد.
حدود ساعت3 نصف شب بود كه زمزمههاى عارفانه و دعاهاى آرامبخش و دلنواز حضرت استاد مرا از خواب بیدار نمود. دیدم ایشان در كنار رختخواب خود رو به قبله نشستهاند و مشغول دعا و ذكر مىباشند. تا بیدار شدم فرمودند: آقاى عقیقى!
خوب شد بیدار شدى، مىخواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم. پائین رفتن من در تاریكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بیدار مىشوند. فورا به حیاط پائین آمدم و آفتابه را از تلمبه چاه پر ساختم و به پشتبام رساندم استاد وضو ساختند و مشغول نماز شب شدند. با خضوع و خشوع و طمانینه كامل راز و نیاز را ادامه دادند و تا نزدیكىهاى صبح مشغول نماز و دعا بودند. زمزمههاى روحبخش العفو، العفو او هنوز هم در گوشها موج مىزند و تسلى دهنده جان است. صبح شد، پیش از نماز واجب آن، دو ركعت نافلهاش را انجام دادند، سپس به آرامى اذان و اقامه گفتند و نماز صبح را شروع نمودند. حقیر نیز اقتدا كردم و چند نفرى هم از جمع یاران بیدار شدند و خود را به نماز جماعت رساندند پس از انجام نماز و اداى تعقیبات به رختخواب رفتیم و استراحت به اصطلاح خواب قیلوله. دم طلوع آفتاب دیدم صداى یكى از خواب ماندگان از اصحاب آقا بلند شده است: حضرت آیة الله! حضرت آیة الله! زودباش آفتاب دارد مىزند ... زود باش نماز قضا نشود!...
گفتم: اى غافل! خودت را بیدار كن! زاهد شب و شیر روز و مرد تهجد و عبادت؛ ساعتها است كه بیدار و هوشیار است.
خداوند متعال قبرش را پر نور و روانش را شاد و روح پرفتوحش را دعاگوى ما نیز قرار دهد!
منبع:
فقهای نامدار شیعه، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی