تبیان، دستیار زندگی

آشنایی مختصری با نگارنده کتاب شریف غررالحکم و دررالکلم

عبدالواحد آمدی دانشمند پر آوازه و ارجمندی که در منطقه سنی نشین دیار بکر به دنیا آمد و به اتفاق علمای شیعه از رجال شیعی شمرده می شود، با خلق اثر جاودان «غررالحکم و دررالکلم» نام خود را برای همیشه جاودانه ساخت و با جمع آوری کلمات کوتاه امام علی(علیه السلام)خدمت ارزشمندی به عالم اسلام کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
عبدالواحد آمدی
دیباچه
عبدالواحد آمدی دانشمند پر آوازه و ارجمندی که در منطقه سنی نشین دیار بکر به دنیا آمد و به اتفاق علمای شیعه از رجال شیعی شمرده می شود، با خلق اثر جاودان «غررالحکم و دررالکلم» نام خود را برای همیشه جاودانه ساخت و با جمع آوری کلمات کوتاه امام علی(علیه السلام)خدمت ارزشمندی به عالم اسلام کرد. شهرت این کتاب چنان است که مؤلف بدان واسطه شناخته می شود. در این نوشته، به معرفی زادگاه، کتاب و شخصیت این بزرگوار پرداخته شود، گرچه بسیاری از ویژگی های او همچنان ناشناخته است.

زادگاه
نام این شهر در منابع مختلف به صورت های آمِد، آمِدا، امیدا، ایمد، حامد، قره آمد و قره حامد آمده است. لفظ قره به سبب سیاهی سنگ های ابنیه این شهر به این نام اضافه شده است. نام این شهر در سال 1356ق (1937م) به دیار بکر تغییر یافت. دیار بکر -منسوب به بکر بن وائِل - یا دیار ربیعه و دیار مُضَر، نام سه ناحیه از جزیره است. این نواحی را به سبب محاط بودن به وسیله رودخانه های دجله و فرات جزیره می خواندند. بکر، ربیعه و مُضر نیز نام سه قبیله عرب است که در روزگار پیشین در آنجا اقامت گزیده بودند. قزوینی می نویسد: دجله آمِد را هلالوار در برگرفته است. اصطخری آورده است: مخرج آب دجله از بالای شهر آمد است. باروی شهر آمد که از سنگ های سیاه آتش فشانی (بازالت(ساخته شده، توجه جهان گردان را به خود جلب کرده است. تاریخ بنای شهر روشن نیست، اما گذشته ای دراز دارد. عیسی بن شیخ از تیره شیبانی قبیله بکر در سده 3هـ. ق، بر ضد خلافت عصیان کرد و نخستین حکومت مستقل اسلامی (شیخان) را در مقابل عباسیان در آن منطقه بنا نهاد، اما معتضد خلیفه پس از وفات احمد بن عیسی به آمد وارد شد و در 286هـ. ق / 899م آن شهر را فتح کرد. آمد مدتی زیر فرمان عضدالدوله دیلمی بود و در عهد سیف الدوله حمدانی(356هـ. ق / 967م) رومیان بارها آمد را محاصره کردند، ولی توفیق تصرف آن را نیافتند. سپس مدتی مروانیان بر آن حکومت کردند. (380-489هـ. ق / 990-1095م( طغرل سلجوقی در 443هـ. ق و پس از وی الب ارسلان در 464هـ. ق بر این شهر فرمان راندند. در این زمان آمد بارها میان سلجوقیان و رومیان دست به دست گشت. در 518ق اهالی آمد بر اسماعیلیان آن حدود تاختند و نزدیک به هفتصد تن از آنان را کشتند و این هجوم اسماعیلیان را ناتوان ساخت. سلطان محمد سلجوقی، عثمان بن ارتق را به حکومت حصن کیفا فرستاد و در 579هـ. ق آمد ضمیمه شعبه حصن کیفای آل ارتق گردید، اما صلاح الدین ایوبی در 629هـ. ق این سلسله را از میان برداشت. اندکی پیش از این تاریخ یعنی در 627هـ. ق سلطان جلال الدین خوارزمشاه در مسیر فرار از دست مغولان به آمد رسید و در آنجا پناه نیافت و کشته شد. در 657هـ. ق هولاکو به دیار بکر رسید و ملک صالح را به تسخیر آمِد فرستاد. از آن پس مدتی آمد در اداره ارتقیان ماردین بود. در 796هـ. ق تیمور به آمد لشکر کشید و آن شهر را که -به روایت صاحب ظفرنامه- در مدت سه چهار هزار سال هیچ آفریده ای به قوّت و غلبه فتح نکرده بود، به دو سه روز فتح کرد. تیمور در 802هـ. ق به قرا عثمان آق قویونلو مقام امیری داد و آن خاندان را متولّی دیار بکر گردانید. از آن پس مدت 70 سال آمد پایتخت امیران آق قویونلو بود. در همین شهر بود که خدیجه بگم خواهر اوزون حسن آق قویونلو به عقد شیخ جنید در آمد و از او سلطان حیدر، پدر شاه اسماعیل صفوی متولد شد و در واقع بنیاد دولت صفوی در این شهر نهاده شد. همچنین مارتا دختر اوزون حسن، که مادرش دسپینا خاتون دختر امپراتور مسیحی طرابزون بود، به عقد سلطان حیدر درآمد و مادر شاه اسماعیل شد. آمِد در 913هـ. ق جزو متصرفات شاه اسماعیل صفوی گردید و از آن پس این شهر بین عثمانیان و صفویان دست به دست گشت تا در جنگ چالدران در 920هـ. ق به تصرف عثمانی ها درآمد و نام آمِد به تدریج به دیار بکر تغییر یافت.[1] «آمِد یا آمُد» هر دو مورد گزارش شده است.[2]

دانشمندان آمدی
1 ـ ابوالفضائل علی بن ابی المظفر آمدی(559-608): فقیه و ادیب شافعی. خاندان او از آمد به واسط کوچ کرده بودند. وی در واسط به دنیا آمد و در همانجا درگذشت.[3]
2 ـ حسن بن بشر بن یحیی بصری آمدی: مکنی به ابوالقاسم (371هـ. ق)، نحوی و ناقد شعر. تولد و وفاتش در بصره بود.[4]
3 ـ رجب بن احمد قیصری رومی حنفی(وفات: پس از 1078هـ. ق): دانشمند مشهور اهل سنت. در آمِد دیده به جهان گشود و در شهری از توابع ازمیر درگذشت.[5]
4 ـ سیف الدین ابوالحسن علی بن ابی علی بن محمد بن سالم تَغلِبی: طبیب، فیلسوف متکلم و اصولی (575-622هـ. ق).[6]
نویسنده لسان المیزان از دو نفر به نام های: ابراهیم بن علی الآمِدی و علی بن محمد الآمِدی نام می برد[7] و ابن خلکان در وفیات الاعیان از شخص دیگری به نام محمد بن حسین الآمدی مکنی به ابوعبدالله یاد می کند.[8]

تولد و وفات
بهترین راه برای شناخت شخصیت عبدالواحد جست جو در چگونگی تألیف و گردآوری احادیث علوی توسط وی می باشد. مرکز تحقیقات دارالحدیث نیز که گزیده ای از کتاب غررالحکم و دررالکلم را منتشر ساخته، در مقدمه همین موضوع را به عبارت دیگری یادآور شده است. ابوالفتح ناصح الدین عبدالواحد بن محمد آمِدی محدث و قاضی شهر آمد بود. برخی نام وی را محمد بن عبدالواحد یاد کرده اند.[9] تاریخ دقیق ولادت و وفات او در کتاب های رجال نیامده است. خود در مقدمه جواهرالکلام از احمد غزالی(520هـ. ق / 1126م) به عنوان معاصر یاد کرده است. سال درگذشت وی را به اختلاف 510، 520 و 550 دانسته اند و محدث ارموی در مقدمه غررالحکم با استناد به قراین و شواهد سال 550 را ترجیح داده است. مدرس تبریزی در ریحانة الادب سال 510 را سال وفات آمدی می داند.[10] محدث ارموی در مقدمه شرح خوانساری بر غرر، از قول یکی از دوستانش چنین نقل کرده است: «بسیار دور به نظر می رسد (آمد) تا این تاریخ (510) زندگانی کرده باشد.» دلیل آن را هم سال وفات معاصران وی می داند که صاحب روضات بدان تصریح کرده و آن از این قرار است که سید رضی متوفای 406هـ. ق، سید مرتضی 436هـ ق و شیخ طوسی 461هـ. ق است.[11] چون ابن شهر آشوب شاگرد وی بود و سال وفات او 588 یا 585 ذکر شده است، به نظر می رسد نظریه وفات آمدی در قرن ششم (قول آخر) درست تر باشد. در مقدمه شرح خوانساری بر غررالحکم هم پس از نقل اقوال مختلف، آمده است:
«فعلا تا پیدا نشدن مدرک قدیمی و قطعی و بَتی باید به این منقول حاج خلیفه در کشف الظنون و اسماعیل پاشا در هدیه العارفین اکتفا نمود و عصر حیات و زندگانی آمدی را از اواسط قرن پنجم تا اواسط قرن ششم و تاریخ درگذشت او را احتمالا سال 550 دانست. و همین قول را مصحح کتاب پذیرفته است.»[12] قاضی ابوالفتح عبدالواحد بن محمدبن عبدالواحد تمیمی، از علما و محدثین نیمه اول قرن ششم که در حدود 550ق درگذشته است. وی به خاطر کتاب گرانقدرش غررالحکم و دررالکلم که مجموعه سخنان کوتاه و نغز امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)است شهرت دارد.[13] سیادت او (آمدی) چنانکه افندی مؤلف ریاض العلما گفته است، معلوم نیست زیرا نه ابن شهر آشوب به آن اشاره کرده و نه مؤلف تاریخ اربل که معاصر آمدی و همشهری وی بود او را سید دانسته است.[14] در مقدمه شرح خوانساری بر غررالحکم آمده است: «مشهور آن است که او سید یعنی قرشی نبوده است.»[15]

مذهب آمِدی
از آنجا که ابن شهر آشوب اجازه غرر الحکم او را داشت و این کتاب را از کتب شیعه برشمرده است، دانشمندانی از قبیل مجلسی، افندی اصفهانی و نوری او را شیعه امامی شمرده اند و عبارت «کرم الله وجهه» را که آمدی در دیباچه غررالحکم در حق امام علی(علیه السلام) به کار برده است، حمل بر تقیه کرده یا از تصرفات کاتبان دانسته اند.[16] برخی از دانشمندان در اینکه وی شیعه امامی مذهب باشد، تردید کرده اند. ابن شهر آشوب (م: 588ق) در کتابهای مناقب و معالم از کتاب «غرر و درر» یاد می کند و می گوید: اجازه روایت آن را از وی گرفته است. علامه مجلسی بر پایه همین گفتار ابن شهر آشوب او را شیعی دانسته است. میرزا عبدالله افندی، صاحب روضات و حاج میرزا حسین نوری هم بر همین قول اعتماد کرده اند. جز این، دلیل روشنی بر تشیع وی نداریم بخصوص که منصب قضای یک دانمشند شیعی در منطقه سنی نشین دیار بکر و آمد (شمال عراق) حتی تا امروز هم جای سؤال دارد مگر اینکه در جای دیگر قاضی بوده یا تقیه می کرده است.[17]
محدث نوری دلایل چهارگانه ای را بر تشیع ایشان اقامه کرده است که خلاصه آن چنین است:
1.ابن شهر آشوب وی را در کتاب معالم العلماء شیعه شمرده و از او روایت کرده است.
2.ابن شهر آشوب در کتاب مناقب بر تشیع وی تصریح می کند.
3.دقت در کتاب غررالحکم می فهماند که این کتاب از روی کتب امامیه تألیف شده و اخبار آن از ایشان اخذ شده است.
4.در این کتاب احادیثی نقل شده است که غیر امامی تاب تحمل و قدرت نقل آن را ندارد، مانند: «انا قسیم النار و خازن الجنان و صاحب الاعراف»[18] وی در پایان قول صاحب ریاض العلماء را مستند قرار داده و گفته است: تأمل در این مورد بی مورد است.[19]
مدرسی تبریزی نیز گفته است: «بعضی که او را از عامه پنداشته اند، به خطا رفته اند.»[20]
آقا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشیعه دو قول را نقل می کند که دلیل بر تشیع آمدی است:
1.من مشایخ...ابن شهر آشوب و صرح بِتَشَیعه عند ذکر طرقه الی کتب الاصحاب.
2.و جزم بتشیعه فی «الریاض»[21]
و نیز در الذریعه وقتی از غررالحکم یاد می کند، بعد از کلمه آمدی لفظ «الامامی» را که تصریح به تشیع اوست، می افزاید.[22]

آثار
غررالحکم و دررالکلم
چنان که پیداست کار جمع آوری کلمات قصار تا سده 5هـ. ق رونقی نیافته بود. از این رو ظاهراً تنها اثری که آمدی از آن بهره گرفته «صد کلمه» جاحظ (255هـ ق) است. کلمات قصار در غرر بر حسب حروف الفبا (فقط حرف اول) و با مراعات سجع آنها تنظیم شده است. این کتاب در قرن 12هـ ق توسط جمال الدین محمد خوانساری به دستور سلطان حسین صفوی به فارسی ترجمه و شرح شد و به کوشش میرجلال الدین محدّث اُرمَوی در 1346هـ ش در تهران انتشار یافت. افزون بر این، در یکی دو قرن اخیر، بسیاری از دانشمندان به این کتاب پرداخته اند. عبدالکریم بن محمد یحیی قزوینی آن را بر حسب موضوع در 99 باب مرتب کرد و شرح فارسی بر آن افزود و آن را نَظْمُ الغُرَر و نَضْدُالدُّور نامید. بخشی از همین کتاب اصداف الدُّور نام گرفته است. کتاب غرر به خواهش میرزا احمد تبریزی توسط میرزا موسی خوشنویس (عمادالفقراء) متخلّص به «حالی» به فارسی ترجمه شد و بخشی از آن در مجموعه انهار جاریه در 1344هـ. ق در شیراز به چاپ رسید. ترجمه دیگری توسط حاجی محمدعلی انصاری قمی، در تهران در 1335ش صورت گرفت. خلاصه مختصری از غررالحکم را نیز سید ابوالقاسم مرعشی ترجمه و همراه با متن در 1327هـ ش در تهران منتشر کرد. غررالحکم بارها در کشورهای مختلف به چاپ رسیده و نسخه های خطی متعددی از آن در دست است. آمدی علاوه بر غرر اثر دیگری به نام «جواهرالکلام فی الحکم و الاحکام من قصة سید الانام» داشت که حاجی خلیفه بخشی از مقدمه آن را نقل کرده است.[23] کتاب غررالحکم و دررالکلم را فقیه و حکیم مشهور آقا جمال خوانساری ترجمه و شرح کرد. کتاب الاحکام که منسوب به آمدی است، در واقع تألیف سیف الدین علی بن ابی علی بن محمد آمدی (م 631ق) است و این انتساب درست نیست.[24]

نسخه های مختلف (شرح ها، گزیده ها و ترجمه ها)
1 ـ شرح غرر و درر آمدی: شارح: جمال الدین محمد خوانساری، تصحیح و تعلیق، محدث ارموی. این مجموعه هفت جلدی شامل 11050 حدیث است و جلد هفتم به فهرست موضوعی اختصاص دارد. نخستین روایت چنین است: «الدین یعصِمُ دین نگاه می دارد.» و حدیث آخر چنین است: «یقبُحُ بالرَّجُل أنْ یقْصُرَ عَمَلُهُ عن عِلْمِهِ و یعجِزَ فِعْلُهُ عن قَولِهِ زشت است به مرد اینکه کوتاهی کند عمل او از علم و عاجز باشد کردار او از گفتار او.»

2 ـ غررالحکم مجموعه کلمات قصار حضرت علی(علیه السلام): ترجمه محمدعلی انصاری، 2ج.

3 ـ گفتار امیرالمؤمنین علی(علیه السلام): سید حسین شیخ الاسلامی، 2ج، قم، انصاریان، 1374.

4 ـ غررالحکم و دررالکلم: سید هاشم رسولی محلاتی، 2ج، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.

5 ـ منتخب الغرر: 2400 سخن از سخنان حکیمانه علی(علیه السلام)، فضل الله کمپانی، تهران، مفید، 1362.

6 ـ گزیده متون حدیثی/2: مرکز تحقیقات دارالحدیث، 471 ص.

7 ـ هدایة العلم فی تنظیم غررالحکم: سید حسین شیخ الاسلامی، قم، انصاریان، 1371، 704 ص.

8 ـ تصنیف غررالحکم و دررالکلم: مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 562 ص.

9 ـ المعجم المفهرس لالفاظ غررالحکم و دررالکلم: علی رضا برازش، تهران، امیرکبیر، 1371، 3 ج.

10 ـ معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم: مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413ق، 1533 ص.

جلال الدین همایی «سنا» درباره غررالحکم چنین سروده است:

شاهبازی بود علی که ورا *** همه آفاق زیر پر باشد
من چه گویم ثنای آنکه خداش *** منقبت گوی و مدحگر باشد

کلماتش همه درر ریزد *** حکمتش جملگی غرر باشد
درر گفته های او بنگر *** که همه گنج پر گهر باشد

شجر طور دانش و دین بود *** آن شجر را همین ثمر باشد
غرر آمدی که در آفاق *** همچو خورشید مشتهر باشد.[25]

آمدی در آغاز غررالحکم و دررالکلم دلیل نگارش کتاب را چنین آورده است.
«پس به درستی که باعث بر تخصیص فواید این کتاب و تعلیق آنها و جمع کلمات آن و تنمیق آنها چیزیست که شاد گشته به آن ابوعثمان جاحظ از خود شمرده آن را نوشته آن را در دفتر خود و تحدید کرده آن را، که آن عبارت از صد کلمه حکمت است که به اعتبار تازگی مضامین و معانی رمیده از اسماع و جامع انواع انتفاع اند که آنها را جمع و ضبط کرده از حضرت امیرالمؤمنین علیبن ابی طالب(علیه السلام). پس با خود گفتم که خدایا به فریادرَس مرا...! تعجب است از این مرد که علّامه زمان و یگانه امثال و اقران بوده است با وجود تقدّم در فنون علم و برآمدگی بر ذروه مراتب فهم و نزدیکی او به صدر اول و بخش گرفتن او در فضیلت به سهم افزونتر و بهره بزرگتر چگونه نابینا گشته از بدرمنیر و راضی شده از بسیار اندک؟! و آیا هست آنچه او ذکر کرده ازجمله کلمات حکمت آیات آن حضرت مگر بعضی از کلی و اندکی از جلّی و شبنمی از باران بسیار بزرگ قطره و به درستی که من با وجود گرفتگی دل و کوتاهی مرتبه از رتبه کمال و اعتراف به عجز از دریافت غایت رتبه افاضل از صدرهای پیشینیان و قصور از جریان در میدان ایشان وکم وزنی نسبت به اوزان آن سنجیده روشان، جمع کردم اندکی از حکمتهای قصیره آن حضرت و قلیلی از سخنان بزرگ منزلت آن والا رتبت را که لال و بی زبانند ارباب بلاغت از معارضه آن و نومیدند اهل حکمت از آوردن مثل و مانند آن و خدا داناست که نیستم من در این باب مگر مانند کسی که از دریا به کف آب برگیرد...[26]
محدث نوری آورده است: خدا روزی کند که ما این کتاب (غررالحکم و دررالکلم) را زیارت کنیم، چه تا کنون من آن را ندیده ام.[27]

حکایت غُرَری
یکی از علمای به نام میرزا عبدالجواد عقیلی نقل می کند:
«در ایام سلطنت علی مرادخان زند در نجف اشرف در نزد مرحوم آقا سید مهدی طباطبایی«اعلی الله درجته» سید بحرالعلوم درس می خواندم. روزی به زیارت مولی حضرت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» مشرّف، پس از زیارت عرض کردم: یا مولای من، از شما کتابی می خواهم که از مواعظ خودتان بوده و حقیر از آن بهره مند شوم. از حرم مطهّر که بیرون آمدم، ملّا معصوم علی کتابفروشِ درب صحن مرا صدا زد که فلانی بیا این کتاب را بخر که کتاب خوبی است. کتاب را به قیمت ارزانی به من داد. معلوم شد التماس حقیر در نزد حضرت امیر(علیه السلام) قبول شده و این عطا (کتاب غررالحکم) از آن حضرت است»

کجایی توای طالب تیز رای *** که جویای حقی ازین درد رای
ببینای دانشور از هیچ باب *** رفیقی نباشد بسان کتاب

کتابی چنین غمزدایی کجاست *** همت غمزدا هم مسرّت فزاست
برآرد ترا سر ز خواب گران *** شود رهنمایت سوی سروران

ز انجام و آغاز هر دو سرا *** نماید ز مجرا و از ماجرا
کند پاکت ز آلایش نفس دون *** شوی از هداة و هم از مهتدون

کند آگهت هم ز سیر سلوک *** ز سیر رعایا و سر ملوک
ز اخلاق و اطوارت آگه کند *** ز دل ریشه فعل بد بر کند

نماید به تو راه و رسم صواب *** ز فقرت رهاند کند کامیاب
ز جهل و ز اندوه و از سوء حال *** رهاند رساند به فیض زلال

ز نقصان رساند به اوج کمال *** ز اوج کمالت به قرب وصال
چو مادر نهد بر لبت شهد ناب *** چو دایه دهد از بدت اجتناب

شوی گر مصاحب مرو را رواست *** که همصحبتی نیک چون کیمیاست
چنان میوه مشگبویی لطیف *** نیاید مگر از نهالی شریف

نهالی است از کوثر آن خورده آب *** که هر برگ آن مایه صد سحاب
نبی گفته او را بود باب علم *** ز کف بحر و کان و ز دل کوه حلم

علی سرور جمله اصفیاست *** خود از اولیا برتر از انبیاست
وجود جهان بسته جود اوست *** که آن همچو مغز و جهان همچو پوست

بود این همه رشحه ای زان سحاب *** قلیلی از آن جمع در این کتاب

ــــــــــــــــــ
پی نوشت ها
[1] تلخیص از: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص192.
[2] ر.ک.به: مقدمه شرح خوانساری بر غررالحکم، ص3.
[3] دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 195. ر.ک. به: وفیات الاعیان، ابن خلّکان، ج 3، ص 479.
[4] دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 195. و ر.ک.به: لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 210.
[5] دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 196.
[6] همان، ص 196. و ر.ک.به: وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 3، ص 293.
[7] لسان المیزان، ابن حجرالعسقلانی، ج 8، ص 67.
[8] همان، ج 8، ص 51.
[9] لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 210 روضات الجنات، ج 5، ص 170
[10] دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 195. ر.ک.به: ریحانةالادب، ج 1 و 2، ص 28. آقا بزرگ تهرانی در الذریعه نیز همین قول را صحیح دانسته است. ر.ک.به: الذریعه، ج 16، ص 38.
[11] ر.ک.به: مقدمه شرح محقق بارع جمالالدین محمد خوانساری بر غررالحکم، ج 1، ص عط.
[12] ر.ک.به: همان، ص عط.
[13] دایرةالمعارف تشیع، ج ا، ص 229.
[14] همان
[15] مقدمه ارموی بر شرح خوانساری بر غررالحکم، ص کا.
[16] دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 195 و نیز ر.ک.به: مقدمه شرح خوانساری بر غررالحکم، صکا.
[17] دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 229.
[18] ر.ک.به: مقدمه شرح خوانساری بر غررالحکم، صسط.
[19] مقدمه «شرح خوانساری بر غررالحکم...» ص کج.
[20] ریحانةالادب، ج 1 و 2، ص 28.
[21] طبقات اعلامالشیعه، القرن الخامس والسادس، ص169.
[22] الذریعه، ج 16، ص 38.
[23] دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 195، مقاله جعفر شعار.
[24] دایرةالمعارف تشیع، ج 1، ص 229.
[25] شرح محقق بارع جمالالدین محمد خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم، ج 6، ص 562.
[26] همان، ج 1، ص 8.
[27] مقدمه ارموی بر: شرح محقق بارع جمالالدین خوانساری بر غررالحکم

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه