تبیان، دستیار زندگی

عطوفت و مهربانى امام صادق(ع)

با سلام اگر امکان دارد نمونه هایی از اخلاق امام صادق علیه السلام را بیان نمایید؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عطوفت و مهربانى امام صادق(ع)
 

امام از اشخاص دور و نزدیك بدى مى دید؛ اما با چشم پوشى و گذشت ، و احیاناً با احسان و نیكویى با آنان برخورد مى فرمود.

و اینك فصل كوتاهى از آن بزرگیها:

گاهى امام مى شنید كه یكى از خویشاوندان نزدیكش او را به بدى یاد كرده و وى را ناسزا گفته است . امام فوراً آماده نماز مى شد و پس از نماز، دعائى طولانى مى خواند و با اصرار از پروردگار خویش مى خواست كه آن شخص را در برابر عمل ناروایش موأخذه نكند و او را به سبب ستمى كه در حق امام روا داشته است، گرفتار نسازد.
آرى، امام از حق شخصى خویش مى گذشت و آن مردى را كه به وى ظلم نموده و در حقش جنایت كرده بود، مى ‏بخشید.[۱]
امام درباره ارحام و خویشاوندانش پا را فراتر مى گذاشت و مى فرمود: خداوند مى داند كه من گردن خویش را براى خدمت به خویشاوندانم خم كرده‏ام و من به اهل بیت و ارحامم پیش از آنكه از من بى نیاز شوند احسان و صله مى ‏كنم.[۲]
براستى كه حوادث روزگار همچون سنگ محك هستند كه بدان وسیله ارزش مردان معلوم و درون اشخاص آشكار مى شود و از این راه انسان به تفاوتى كه میان امام و خویشاوندانش بوده است، پى مى برد. آنان در حق امام جفا مى‏كردند، بلكه گاهى جسارت نموده و دشنام و ناسزا مى‏گفتند و احیاناً با خنجر به طرف امام حمله‏ور شده و قصد قتل آن حضرت را داشتند و آنان در این كار یعنى حمله، جفا و دشنام گوئى هیچ عذرى نداشتند.
امام صادق(علیه السلام) عكس رفتار آنان را مى كرد. آنان از امام مى بریدند ، ولى امام با ایشان پیوند و ارتباط برقرار مى‏كرد.آنان جفا و بدى مى‏كردند، لیكن امام نیكى و احسان مى‏كرد . آنان با خشونت و تندى با امام برخورد مى‏كردند، اما امام با عطوفت و مهربانى با ایشان روبرو مى‏ شد.
مهربانى و دلسوزى امام براى كسانش آنقدر بود كه به هنگامى كه منصور دوانیقى، بنى حسن را گرفتار ساخت امام آنچنان دچار غم و اندوه شد كه از شدت ناراحتى به گریه افتاد و حالش بد شد، و روزى كه منصور شیوخ و پیرمردان بنى حسن را ازمدینه به كوفه منتقل كرد، در عین حالیكه آنان در روز بیعت گیرى براى محمد در «ابواء» به امام بد گفته بودند، اما امام از كثرت اندوه براى گرفتارى آنان چند روز تب كرد و افتاد.
حتى محمد و پدرش عبدالله بر این پندار كه یگانه مانع بر سر راه بیعت براى محمد، وجود امام صادق(علیه السلام) است به او بد مى‏ گفتند و روزى كه محمد خود را در مدینه آشكار كرد و كس فرستاد كه امام هم با او بیعت كند و امام از بیعت با محمد خوددارى كرد، او شروع به درشت گویى و بدرفتارى نمود.
و چقدر امام از دست بنى‏ عباس وكارگزارانشان دلى پر داشت؛ لیكن عوض انتقام جویى ، براى آنها دعا مى كرد و آن را برنده‏ترین سلاح مى دانست .
این رفتار نرم و ملاطفت آمیز امام منحصر به بنى اعمام و خویشاوندانش نبود، بلكه او با دیگر مردم و حتى خادمان و غلامانش نیز اینگونه رفتار مى‏فرمود.
روزى یكى از خدمتكارانش را براى انجام كارى به جائى فرستاد و چون دیر كرد، امام به دنبال او از خانه خارج شد. او را دید كه در كنار دیوارى خوابیده است . امام بر بالین وى نشست و بوسیله بادبزن او را نوازش فرمود تا بیدار شد. پس از بیدار شدن غلام ، امام تنها چیزى كه به او گفت ، این بود: چه شده همه شب و روز را مى‏خوابى؟ شب مال تو است ، اما روزهایت مال ماست .[۳]
روزى دیگر یكى از غلامانش را كه لكنت زبان داشت براب انجام كارى فرستاد. غلام برگشت و امام پرسید: چطور شد؟ اما او زبانش مى گرفت و نمى توانست پاسخ درست و قابل فهم بگوید و چندین بار این وضع تكرار شد؛ ولى زبان غلام باز نمى شد و نمى توانست جواب قابل فهم بدهد. امام به جاى اینكه به خشم آید، نگاهى به او انداخت و فرمود: اگر لكنت زبان دارى ، نفهم و كودن كه نیستى.
سپس فرمود: حیا، عفت و گرفتن زبان - نه نفهمى و كودنى - ازآثار ایمان است و فحاشى و بد دهنى و زبان درازى از نتایج نفاق [۴]
امام صادق(علیه السلام) ، خانواده خود را از رفتن به پشت بام نهى فرموده بود . روزى وارد خانه شد، دید یكى از كنیزان كه دایه یكى از اطفال هم بود، بچه در بغل از نردبان بالا مى ‏رود. تا چشم كنیز بر امام افتاد وحشت كرد و لرزه بر اندامش افتاد . اتفاقاً بچه از بغل او بر زمین افتاد و در جا جان سپرد.
امام با رخسار رنگ پریده از خانه بیرون آمد و وقتى علت اضطراب و رنگ پریدگى را پرسیدند، پاسخ فرمود: مرگ بچه باعث اضطراب و نگرانى و ناراحتى من نشد، بلكه رنگ باختگى و اضطراب من به سبب رعب و وحشت و ترسى است كه آن كنیز از من به دل دارد.
امام براى جبران این معنى آن كنیز را در راه خدا آزاد ساخت و دوباره به او فرمود : ناراحت مباش! تو تقصیر نداشته ‏اى .[۵]
این بود نرمخوئى و بزرگوارى امام صادق(علیه السلام) در رابطه با خویشاوندان ، بنى اعمام و خدمه و اهل بیتش .
امام با مردمان دیگر نیز رفتارى اینگونه داشته است . روزى یكى از حاجیان و زائران بیت خدا كه در مدینه بسر مى‏ برد، در جائى خوابش برد. وقتى بیدار شد، پنداشت كه همیان و كیسه زر او را دزدیده ‏اند پس براه افتاد و امام صادق(علیه السلام) را دید كه نماز مى ‏گزارد، ولى نشناخت كه او امام صادق است و با امام درآویخت كه همیان و كیسه پول مرا تو برداشته‏ اى!
امام كه وضع را چنین دید، پرسید : چقدر پول در كیسه داشتى؟
مرد پاسخ داد : هزار دینار توى همیان داشتم.
امام او را همراه خود به خانه برد و هزار دینار طلا وزن كرد و به او تحویل داد . آن مرد به خانه برگشت و از قضا كیسه پول هم پیدا شد. مرد نزد امام آمد و پوزش خواست و پول را هم پیش امام نهاد. اما امام از پس گرفتن پول خوددارى فرمود وگفت : چیزى كه از دست ما بیرون رود، دوباره نباید به دست ما برگردد.
مرد از اطرافیان پرسید كه این شخصیت كیست ؟
پاسخ شنید كه او جعفر بن محمد علیهما السلام است و پس از آنكه امام را شناخت ، گفت : حقاً كه شخصى چون جعفر صادق(علیه السلام) رفتارى اینگونه باید داشته باشد.[۶]
امام صادق(علیه السلام) حتى با سرسخت‏ ترین دشمنان خود نیز رفتارى ملاطفت آمیز داشته است .
هنگامى كه منصور امام را پس از جلب به حیره، مرخص كرد، امام در همان ساعت راه افتاد و اول شب به محلى رسید به نام «سالحین».[۷] در اینجا یكى از مأموران منصور راه را بر امام گرفت و مانع از حركت آن حضرت شد و هر چه امام اصرار بر رفع مانع مى ‏كرد، او امتناع و خوددارى مى‏ نمود.
از اصحاب امام و از موالى و خدمتكاران او ، مرازم و مصادف همراه امام بودند مصادف به امام عرض كرد : قربانت گردم! این سگى است كه به فكر آزار شماست و من بیم آن دارم كه او شما را دوباره نزد ابوجعفر منصور ببرد و آنوقت من نمى‏ دانم چه پیش خواهد آمد؟ اگر اجازه دهید من و مرازم سر او را مى‏ بریم و آن را به جوى مى ‏اندازیم.
امام فرمود: اى مصادف ، دست نگاه دار!
سپس آنقدر از آن مأمور خواهش كرد، تا او رام شد و پس از آنكه پاسى از شب گذشته بود، به امام اجازه حركت داد.
امام فرمود: اى مرازم! این بهتر بود یا آنچه شما مى ‏گفتید؟
مرازم عرض كرد: قربانت گردم! آنچه شما كردید ، بهتر است .
سپس امام فرمود: گاهى یك گرفتارى و ذلت كوچك انسان را به گرفتارى و ذلت بزرگترى مى ‏اندازد.[۸]
به نظر نگارنده مقصود امام از ذلت و گرفتارى بزرگ، قتل و غرض از ذلت و گرفتارى كوچك ، خواهش و تمنا بوده است .و این است برخى از رفتارهاى ملاطفت آمیز امام و نرمخوئى او كه بدان وسیله تجاوزات و تعدیاتى را كه به وى مى‏شده، چاره سازى مى‏ كرده است .

عطوفت و مهربانى امام صادق (علیه السلام)

امام در نیكى و مهربانى به مردم، هیچ فرقى قائل نمى‏شد. همه مردم از این نظر براى امام یكسان بوده‏اند چه نزدیك و یا دور ؛ زیرا همه كسانى كه امام در دل شب به آنها صله و احسان مى كرد و یا از محصول نخلستان «عین زیاد» به آنان مى‏بخشید، از كسانى نبودند كه به امامت او اعتقاد داشته و ولایت و زعامتش را پذیرفته باشند. پس همه مسلمانان تا آنجا كه امام مى ‏توانست ، مشمول لطف و محبت و احسان او بودند.
از جمله جریاناتى كه نشانگر دلسوزى امام نسبت به توده مردم است، جریانى است كه در رابطه با مصادف یكى از موالى او رخ داده است .
روزى امام صادق (علیه السلام) ، مصادف را فرا خواند و مبلغ یكهزار دینار به وى داد و فرمود: آماده عزیمت به كشور مصر باش، كه اهل وعیال من زیاد شده ‏اند.
مصادف با آن پول، كالائى تهیه كرد و همراه بازرگانان ، به كشور مصر حركت نمود . كاروان بازرگانى مدینه در نزدیكیهاى مصر با كاروان دیگرى كه از شهر بیرون آمده بود، روبرو شد و دو كاروان از یكدیگر درباره كالاى تجارتى خود كه آیا در شهر هست یا نیست، پرس و جو كردند.
كالا و مال التجاره مصادف كه جزو مایحتاج عمومى مردم بود، از قضا در مصر یافت نمى ‏شد. در اینجا افراد كاروان با قید سوگند تصمیم گرفتند كه آن را به دو برابر بفروشند.
پس از آنكه كالا به فروش رفت و مطالباتشان را گرفتند، به سوى مدینه راه افتادند . مصادف به حضور امام ابو عبدالله (علیه السلام) شرفیاب شد و دو كیسه جلوى امام گذاشت و عرض كرد: قربانت گردم! این كیسه سرمایه اصلى تان و این كیسه سود بازرگانى تان.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: این سود بسیار زیاد است . شما با مال التجاره چه كرده ‏اید؟
مصادف شروع كرد و جریان را به امام توضیح داد كه چگونه هم قسم شدند كه آن را به دو برابر بفروشند.
امام فرمود: سبحان الله ! سوگند مى خورید كه بر مسلمانان اجحاف كنید و براى یك دینار، یك دینار سود مى گیرید؟!
آنگاه یكى از دو كیسه را برداشت و فرمود: این سرمایه پرداختى ما . ولى ما را نیازى به آن سود نیست .
سپس خطاب به مصادف فرمود:
مجاَلدةُ السّیوف أهونٌ من طلبِ الحلال.
شمشیر زدن وجنگ و پیكار خونین، آسانتر از به دست آوردن روزى حلال است .[۹]
نگارنده گوید: سودى كه مصادف در این تجارت به دست آورده ، هر چند كه براساس قواعد اولیه فقهى حرام نبوده است، لیكن امام صادق (علیه السلام) دیدگاهى عالى‏تر دارد. آن حضرت مى‏خواهد مردم نسبت به هم مهربان و دلسوزباشند وبراى همدیگر ارفاق قائل شوند و همچون دو برادر و دوست با هم رفتار كنند بویژه در لحظات سختى و روزگار ندارى . و این تصمیم و قسم افراد كاروان در مورد كالائى كه در مصر نبوده بر خلاف این روح اخوت و برادرى و اصول جوانمردى است و چنین سود كلانى با روح ارفاق و انصاف سازگار نیست .
امام صادق (علیه السلام) آنچنان این عمل را نكوهیده دانست كه آن را همچون حرام تلقى فرمود و این در واقع آموزشى است از امام براى مصادف وكلیه كسانى كه این سخن امام به گوش آنها مى‏رسد و چه آموزشى است عالى و درسى است انسانى و اخلاقى ! كه در این مقوله گاهى برخى حلالها تا سر حد حرام و تا مرز نا مشروع پیش مى‏ رود.
جریانى دیگر: روزى شخصى به نام ابو حنیفه كه مدیر كاروان حج هم بود، با دامادش بر سر میراثى مشاجره و بگو مگو مى‏كردند . مفضل بن عمر كه وكیل و نماینده امام صادق (علیه السلام) در كوفه بود، بر آنها گذر كرد وپس از لحظه‏اى توقف و مشاهده نزاع و كشمكش ، آنها را به خانه‏اش فرا خواند و با پرداخت چهارصد درهم میان آنها را آشتى داد . پس از آنكه هر یك ازطرفین ، رسید تسویه حساب گرفت، مفضل گرفت : مپندارید كه این پول را از دارائى خودم به شما دادم. ابو عبدالله (علیه السلام) به من دستور داده است كه هرگاه میان شیعیان اختلافى رخ داد، از مال ایشان (وجوه شرعى ) كه نزد من هست ،میانشان اصلاح كنم و این پول هم از مال ابو عبدالله (علیه السلام) است .[۱۰]
آرى ، اصلاح ذات البین بسیار خوب است و بهتر و با فضیلت‏ تر آنكه انسان با صرف مال و دارائى خود میان مردم آشتى برقرار كند و عاطفه انساندوستى یعنى همین : كه انسان بدین وسیله مهر و محبت نوع انسان را لمس مى‏كند . و در واقع، عفو امام از خطاى آن دو غلام و آن كنیز تنها از روى حلم و نرمخوئى نبوده، بلكه علاوه بر نرمخوئى، دلسوزى و مهربانى هم به همراه آن بوده است؛ چون امام به این قناعت نمى‏ كند كه فقط از خطا و گناه آنان صرف نظر كند، بلكه با بادبزن غلام نخست را نوازش مى‏ كند، در حالیكه او رهبر و پیشواى امت است و دومى را مورد ستایش قرار مى‏ دهد كه هر چند لكنت زبان دارى، ولى الحمدلله كودن و كند ذهن نیستى . و نه فقط از خطاى بزرگ آن كنیز چشم پوشى مى كند، بلكه در حق او احسان را به نهایت مى‏ رساند كه از قید بندگى آزادش مى‏ فرماید.
و چقدر دایره مهر و عطوفت امام گسترده بود و چه بسیار در حق زندانیان دعا فرمود كه استخلاص آنان فراهم شود و همینطور هم شد؛ چنانكه درباره سدیر و عبدالرحمان كه از اصحابش و یارانش بودند دعا كرد وآنها خلاص شدند و به مادر داود حسنى كه فزندش همراه بنى‏ حسن در زندان منصور گرفتار بود، دعا و نیایش و روزه‏اى یاد داد كه در ایام بیض ماه رجب انجام دهد. او هم انجام داد و فرزندش از زندان خلاص شد. و این دعا و عمل همچنان به نام عمل ام داود مشهور است و بسیارى از دعاهاى دیگر.
و چه بسیار، امام براى مریضان و بیماران دعا فرمود و آنان شفا یافتند، چنانكه در حق حبابه والبیّه كه یكى از بانوان بافضیلت و با كمال بوده ، دعا فرمود و نیز براى یونس بن عمار صیرفى كه از مردان و راویان و شاگردان موثق آن حضرت بود، بوسیله دعا شفا گرفت و همچنین براى مردى كه دیوانه شده بود و از امام خواسته شده بود برایش دعا كند و براى زنى كه در بازویش برص پیدا شده بود و براى مردى كه به خانه امام پناهنده شده بود و گرفتارى شدیدى داشت، براى همه با دعا و نیایش به درگاه الهى شفا و نجات گرفت .
و چه بسا در حق مردم براى فرج و گشایش دعا كرد و مستجاب شد، چنانكه درباره طرخان نخاس و حمادبن عیسى انجام داد (كه تفصیل این جریانات در فصل استجابت دعاى امام آمد).
و هیچ جاى تعجب نیست كه امام ابوعبدالله (علیه السلام) اینگونه دلش مالامال از عاطفه انسانى باشد كه تازه ، این گوشه‏اى از احساسات بشر دوستانه امام است .

پی نوشتها:

--------------------------------------
[۱] اصول كافى، ج ۲، باب صله رحم، ص ۱۵۶.
[۲] اصول كافى، ج ۲، باب صله رحم، ص ۱۵۶.
[۳] روضه كافى، ص ۸۷.
[۴] بحارالانوار ، ج ۴۷، ص ۶۱.
[۵] مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۲۷۴.
[۶] همان كتاب ، ص ۲۷۴.
[۷] جائى در چهار فرسنگى بغداد از سمت غرب.
[۸] روضه كافى، ص ۸۷.
[۹] بحارالانوار ، ج ۴۷، ص ۵۹.
[۱۰] اصول كافى ، ج ۲، ص ۲۰۹.

منبع : پرسمان


این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .