تبیان، دستیار زندگی

دین پویا

سلام‏ اگر دین براى پاسخ‏گویى به نیازهاى انسان است، پس چگونه اسلام- كه پانزده قرن پیش در جامعه جاهلى و براى مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده است- براى جامعه متحوّل و متمدن امروزى كافى و پاسخ‏گو است؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
دین پویا
دین اسلام داراى توانمندى‏ها و ساز و كار یا «دینامیزم درونى» ویژه‏اى است كه در عین حفظ اصالت خود توان هماهنگى و پاسخدهى به نیازهاى متغیر عصرى را داراست.
آگاهى تفصیلى در این باره در گرو توجه به مسائل زیر است:
یك. اسلام، دین خاتم‏
این انگاره كه «اسلام، دین خاتم است»، مورد اتفاق همه مسلمانان بوده و با قرآن و سنت ثابت شده است. خداوند متعال مى‏فرماید: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ «1».
در روایتى آمده است: «... لانّ اللّه تبارك و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى كل زمان جدید و عند كل قوم غض الى یوم القیامة» «2»؛ یعنى، خداوند قرآن را براى زمان خاص و مردم خاصى نفرستاد. پس قرآن تا روز قیامت در هر زمانى جدید و براى هر قومى تازه است.
در روایتى نیز آمده است: «حكم الهى و تكالیف خداوند، در حق اولین وآخرین یكسان است؛ مگر اینكه علت یا پدیده‏اى پیش آید كه باعث دگرگونى حكم شود. همگان نسبت به تغییر حكم، هنگام پیش آمدن حوادث، همانند هستند و واجبات بر همه یكسان است. از همان‏هایى كه پیشینیان سؤال شده‏اند، آیندگان نیز سؤال مى‏شوند و مورد محاسبه قرار مى‏گیرند». «1»
در روایات دیگرى آمده است: «حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامة و حرامه حرام ابداً الى یوم القیامة لا یكون غیره و لا یجى‏ء غیره» «2»
؛ «آنچه در دین محمد حلال شده تا قیامت حلال و آنچه حرام گردیده، براى همیشه حرام خواهد بود. نه غیر از این خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن مى‏شود».
دو. لوازم خاتمیّت اسلام‏
خاتم بودن اسلام لوازمى دارد؛ از جمله:
2- 1. عدم تحریف؛ یكى از مهم‏ترین علل تجدّد نبوت، تحریف ادیان پیشین از سوى مخاطبان آن بود؛ به گونه‏اى كه دستیابى به دین ناب، از طریق عادى براى انسان غیر ممكن مى‏نمود. از این رو دین خاتم باید از ساز و كارى بهره‏مند باشد كه آن را از تحریف حفظ كند.
2- 2. جاودانگى و همگانى بودن؛ طبق ادله بایستگى بعثت، بشر همواره نیازمند هدایت الهى است و انسان در هیچ دوره‏اى، نباید محروم از هدایت الهى (دین) باشد. اگر دین الهى ختم شود و آن دین، مخصوص زمان و یا مكان خود باشد؛ باعث محرومیت انسان‏ها و نسل‏هاى دیگر، از دین مى‏گردد و با فلسفه بعثت، منافات دارد.
پس دینى مى‏تواند دعوى خاتمیت داشته باشد كه همگانى و جاودانه باشد. «3»
لازمه این امر آن است كه دین، در هر دوره‏اى و با هر زمانه و زمینه‏اى، بتواند رسالت خود را در هدایت انسان‏ها انجام دهد و در تأمین نیازهاى بشر- كه او را محتاج به دین كرده است- كارآمد و پاسخگو باشد.
از آنجا كه زندگى انسان، همواره دستخوش تغییر و تحوّل است، باید درون‏مایه‏ها و ساز و كار مناسبى در دین خاتم، موجود باشد كه بتواند در شرایط مختلف، قابل اجرا بوده و اهداف اصیل خود را تأمین كند. این ساز و كار، رمز جاودانگى و توانایى آن، در هدایت بشر در هر زمان و مكان است.
سه. تحوّلات و رویكردها
در طول تاریخ زندگى بشر- به ویژه در قرن‏هاى اخیر- تحوّلات زیادى رخ داده است. در برخورد با این دگرگونى‏ها و مقتضیات آن، سه گرایش عمده وجود دارد:
3- 1. تفریط یا تحجّرگرایى؛ این گرایش دیده بر تحوّلات عصرى مى‏بندد و با نگاه منفى به آنها، همواره ساز ناسازگارى مى‏نوازد.
3- 2. تجددگرایى افراطى؛ این گرایش هر تغییرى را بدون نقد و ژرف‏كاوى، مثبت مى‏انگارد! نگاهى اغراق‏آمیز به تحوّل و دگرگونى‏ها دارد و همه چیز را دگرگون شونده مى‏خواند. به اصول پشت پا مى‏زند و آنها را كهنه‏پرستى مى‏خواند و گمان مى‏برد كه عقب نماندن از قافله پیش‏رونده زمان، تنها در گرو نو جویى و نو خواهى است.
3- 3. واقع‏نگرى اعتدالى؛ این انگاره ایستایى مطلق را بر نمى‏تابد و تغییر و تحوّل را، اصلى همه شمول و ارزش مطلق به حساب نمى‏آورد؛ بلكه بر اساس جهان بینى و انسان‏شناسى واقع‏گرا، به جست و جوى امور ثابت و تغییرپذیر مى‏پردازد و مرز این دو را شناسایى كرده و براى هر یك، جایگاه خاص خود را مى‏گشاید.
استاد مطهرى با پذیرش انگاره اخیر مى‏نویسد: «نیازهاى انسان به دو دسته تقسیم‏پذیر است: نیازهاى اولى و ثانوى.
نیازهاى اولى، امورى است كه از ژرفاى وجود انسان سرچشمه مى‏گیرد.
این دسته از نیازها به سه گروه تقسیم مى‏شود:
الف. نیازهاى جسمى، (مانند نیاز به خوراك، پوشاك، مسكن و ...)؛
ب. نیازهاى روحى و روانى، (چون نیاز به دانش، زیبایى، معنویت و ...)؛
ج. نیازهاى اجتماعى، (مانند معاشرت، مبادله، تعاون و ...).
این نیازها ثابت است و هیچ تغییرى در آنها پدید نمى‏آید. به عنوان مثال در نیازهاى جسمانى، اصل نیاز به سلامت، همواره وجود دارد و در نیازهاى روانى، اصل احساس امنیت، نیازى جاودان و تغییرناپذیر است. همچنین اصل نیاز به وجود روابط مثبت و عادلانه اجتماعى، امرى همیشگى و تغییرناپذیر است.
نیازهاى ثانوى، امورى است كه به تبع نیازهاى نخستین، پدید مى‏آید. به عنوان مثال نیازهاى اجتماعى انسان در پى خود، وجود قانون و ضوابط حاكم بر رفتار و مناسبات اجتماعى را موجب مى‏شود. نیازهاى جسمانى، حاجت به تولید مواد غذایى و دارویى، مصالح ساختمانى و دانش‏ها و صنایع در خور براى تأمین آن نیازها را ایجاد مى‏كند.
نیازهاى ثانوى انسان به دو گروه تقسیم‏پذیر است:
الف. نیازهاى ثابت (مانند اصل حاجت به قانون، تولید، صنعت ...)؛
ب. نیازهاى متغیر (مانند مقررات ویژه متناسب با شرایط زمانى، مكانى، نوع مناسبات، ابزارها و ...).
بنابراین آنچه تغییرپذیر است، بخشى از نیازهاى ثانوى است؛ نه همه آنها و نه هیچ یك از حاجت‏هاى اولیه. «1»
چهار. رمز جاودانگى اسلام‏
اسلام همواره به عنوان دینى زنده و پاینده شناخته شده است.
«جرج برنارد شاو» در مقدمه كتاب «hallA fo eltsopA ehT dammahoM» مى‏نویسد:
«من همیشه نسبت به دین محمد صلى الله علیه و آله، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشته‏ام. به نظر من، اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صورت‏هاى متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد.
من چنین پیش‏بینى مى‏كنم و از هم اكنون هم آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد صلى الله علیه و آله مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود» «2».
اما اینكه چرا دین اسلام این چنین زنده، پویا و ماندگار است؛ علت‏هاى مختلفى دارد كه مى‏توان به بعضى از آنها اشاره كرد:
4- 1. عنصر امامت‏
قرآن درباره ختم دین الهى مى‏فرماید: ... الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً «1»؛ «امروز كافران از اینكه به دین شما اختلالى رسانند، ناامید گردیدند. پس شما از آنان بیمناك نباشید و از من بترسید. امروز دین شما را كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و بهترین دین را كه اسلام است، برایتان برگزیدم».
بر این اساس عنصرى در دین تعبیه شده كه حافظ دین است و از آنجا كه مراد از «الیوم» روز غدیر است، آن عنصر «امامت» است. در تفاسیر شیعى این مسأله مسلّم بوده و در منابع اهل سنت نیز به آن اشاره شده است «2».
امامان معصوم: براى محفوظ ماندن اسلام، در طول تاریخ حضور خود، سه كار انجام داده‏اند:
1. در كنار تأیید آیات قرآن، سنت نبوى را عیناً نقل كردند و نگذاشتند حوادث پس از رحلت (حدود یك قرن منع كتابت حدیث)، سنت نبوى را نابود سازد. آنان با این كار منابع دین را حفظ كردند «3».
2. روش‏هاى فهم قرآن و شیوه استنباط احكام اسلام را آموزش دادند تا عالمان بتوانند رأى اسلام را در هر زمینه، از منابع آن استخراج و استنباط كنند. این روش- كه اجتهاد مصطلح شیعى بر پایه آن بنا شده- راهى است كه مى‏تواند رأى اسلام را در همه زمان‏ها و درباره هر موضوعى از منابع دین، به دست آورد.
3. افراد داراى شایستگى لازم براى به كارگیرى این روش را به مردم معرفى كردند. امام عسكرى علیه السلام از حضرت صادق علیه السلام نقل مى‏كند: «و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه» «1»؛ «هر كس از فقیهان امت من كه از نفس خود مواظبت و از دینش پاسدارى كند، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت كند؛ سزاوار است كه دیگران از او پیروى كنند».
4- 2. عنصر اجتهاد
فرآیند «اجتهاد» به عنوان عاملى پایا و پویا در دوره‏هاى مختلف تاریخ و در برخورد با مسائل هر عصر، راه استنباط و اكتشاف عالمانه معارف دینى را گشوده و حضور مستمر و پاسخ‏گوى دین را میسّر ساخته است.
4- 3. قوانین ثابت و متغیر
انسان داراى نیازهاى ثابت و متغیر است و دین اسلام براى نیازهاى ثابت، قوانین پایدار و براى نیازهاى دگرگون شونده، قوانین متغیر وضع كرده است.
«دكتر واگلرى»- استاد تاریخ تمدن اسلامى در دانشگاه ناپولى ایتالیا- ضمن بیان دیگر امتیازات اسلام، درباره عنصر انطباق پذیرى قوانین آن، با شرایط هر عصر مى‏نویسد:
«... تعجّب ما از دینى افزوده مى‏شود كه مبادى اساسى اخلاق را بر پایه انتظام و وجوب پایه ریزى مى‏كند و واجبات انسان را نسبت به خویشتن و دیگران، در قالب قوانین دقیقى مى‏ریزد كه تحوّل و تطوّر را پذیرا است و با عالى‏ترین ترقّیات فكرى متناسب است» «1».
4- 4. پیوند با عقل‏
یكى از مهم‏ترین علل جاودانگى اسلام، پیوند وثیق آن با عقل است. دین و خرد در اسلام، با یكدیگر رابطه تلازم و جدایى‏ناپذیر دارند؛ چنان كه گفته شده است:
«كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل» «2»؛ «هر آنچه عقل حكم كند، شرع نیز همان را انجام مى‏دهد، و آنچه شرع حكم كند، عقل نیز همان‏گونه حكم مى‏كند».
بازتاب این مسأله، در فرایند اجتهاد و استنباط احكام الهى به خوبى هویدا است؛ تا آنجا كه در كنار كتاب و سنت، عقل نیز یكى از منابع استنباط قلمداد شده است.
4- 5. جامع بودن‏
همه سونگرى و در نظر گرفتن تمامى ابعاد و جوانب حیات بشرى و فرو ننهادن هیچ‏یك از حوزه‏هایى كه انسان در آن نیازمند هدایت‏هاى الهى و دینى است، سهم به سزایى در پایایى و جاودانگى اسلام دارد.
ادوارد گیبون «1» مى‏نویسد:
«قرآن ... قانون اساسى، شامل رویه قضایى و نظامات مدنى و جزایى و حاوى قوانینى است كه تمام عملیات و امور مالى بشر را اداره مى‏كند ... دستورى است شامل مجموعه قوانین دینى و اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضایى، جنایى و جزایى.
همین مجموعه قوانین از تكالیف زندگى روزانه تا تشریفات دینى، از تزكیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت، از حقوق عمومى تا حقوق فردى، از منافع فردى تا منافع عمومى، از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مكافات این جهان تا عذاب و مكافات جهان آینده همه را در بر دارد» «2».
4- 6. هماهنگى با فطرت و طبیعت‏
انسان‏ها در عین دارا بودن تفاوت‏ها و دگرگونى‏هایى كه بر اثر شرایط زمانى و مكانى بر آنها عارض شده است، سرشت و فطرت یگانه‏اى دارند. هر اندازه آیینى با اصول فطرى انسان پیوند وثیق‏ترى برقرار كند، از پایایى و ماندگارى بیشترى برخوردار خواهد بود و هر قدر از آن فاصله گیرد، گرفتار ناپایدارى و ناماندگارى خواهد شد. توجّه ژرف اسلام به طبیعت و سرشت آدمیان و تنظیم قوانین هماهنگ با آن، یكى از رمزهاى پایدارى و جاودانگى اسلام است.
عوامل دیگرى نیز در این رابطه قابل بررسى است؛ مانند:
1. وجود قوانین حاكم و كنترل كننده (چون قاعده لاضرر و ...)؛
2. دادن اختیارات به حكومت (جامعه) اسلامى؛
3. نپرداختن به ظاهر زندگى «1»؛
4. انسجام، هماهنگى و سازگارى بین مجموعه قوانین اسلام؛
5. تعادل و اعتدال؛
6. رابطه علّى و معلولى احكام اسلام با مصالح و مفاسد واقعى؛
7. تأكید بر علم و تجربه مفید همراه با عمل «2»؛
8. كران ناپذیرى قرآن و سنت «3»؛
9. هدف‏هاى پایان‏ناپذیر «4».
4- 7. عدم اختصاص به عرب‏
اینكه «قرآن براى فهم مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده»، سخنى نادرست است؛ زیرا قرآن «در میان مردمى بدوى و عرب زبان» نازل شده و فرق است میان اینكه چیزى در میان قومى خاص ظهور یابد، با اینكه «مخصوص آنها پدید آمده باشد»! قرآن هیچ‏گاه مخاطب خود را، اعراب یا قوم دیگرى قرار نداده و همواره به «ناس» (جمیع مردم) و یا مؤمنان خطاب كرده است. از نظر فهم پذیرى نیز آیات قرآن چند دسته است:
1. بعضى از آیات قرآن، براى اعراب آن زمان فهم پذیر بوده و در عین بساطت و
سادگى بیان، داراى چنان استوارى علمى و منطقى است كه براى دانشمندان برجسته امروزى نیز جالب توجّه و در خورِ دقّت است.
2. برخى از آیات- چه در زمان نزول و چه در عصر حاضر- جز با تعمّق و ژرف كاوى‏هاى دقیق و روش‏مند عالمانه، قابل درك نیست.
3. بسیارى از حقایق علمى و فلسفى و مباحث اجتماعى قرآن، تنها در پرتو دانش كنونى یا آینده بشریت قابل درك است. «1»
4. بسیارى از آیات قرآن نیز تا حد زیادى، فراتر از عقول و فهم عادى بشر بوده و تنها در سایه پرتوافشانى‏هاى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام فهم پذیر است.
تفاسیر مأثور از آنان، گنجینه‏هاى ارزشمندى است كه حقیقت‏هاى والاى قرآن را به نیكوترین وجهى، در اختیار بشریت قرار مى‏دهد. این نكته چیزى نیست كه تنها شیعه بدان معترف باشد؛ بلكه اهل سنت نیز در بسیارى از تفاسیر خود، به احادیث تمسّك مى‏جویند.
4- 8. عصرى نبودن قرآن‏
اینكه قرآن به وقایع زمان خود و یا به گذشته‏ها اشاره كرده است، آن را منحصر به یك عصر نمى‏سازد؛ زیرا قرآن منحصر به ذكر چند حادثه و نكته تاریخى گذرا نیست.
این كتاب مشتمل بر معارفى جاودان، در باب خداشناسى، كیهان‏شناسى، انسان‏شناسى، راه‏شناسى، راهنماشناسى و مجموعه گسترده‏اى از احكام، اخلاق و ... است كه همه زمان‏ها را پوشش مى‏دهد و هدایت بشریت به سوى سعادت را در هر مقطع تاریخى، تأمین مى‏كند.
از طرفى وقایع تاریخى بیان شده در قرآن، هر چند مربوط به گذشته است؛ ولى كار كرد آنها در آینده نیز است.
به عبارت دیگر هر یك از آنها، بیانگر نوعى سنت تغییرناپذیر تاریخى یا حكم و قانونى است كه داراى كلیت و شمول است.
قرآن درباره بنى‏اسرائیل مى‏گوید: «آنان پس از رهایى از چنگال فرعون، اظهار نارضایتى از غذاى واحد نموده و خواست‏هاى مادى متعددى مطرح كردند و لاجرم گرفتار غضب الهى گردیدند» «1».
این بیان نشان مى‏دهد كه رفاه‏طلبى، افزون خواهى و نافرمانى در برابر فرستاده خداوند، سرانجام به تباهى و تیره‏بختى خواهد انجامید. این درس بزرگى براى همه كسانى است كه پس از رهایى از بند حكومت‏هاى استبدادى و ظالمانه، در برابر اندك دشوارى، صبورى نمى‏ورزند و در جست‏وجوى خواست‏هاى مادى بى‏تابى مى‏كنند.
افزون بر آن در قرآن، از آینده و آیندگان نیز سخن بسیار رفته است. به عنوان مثال قرآن از آینده بشریت، بحث كرده و آینده‏اى درخشان در سایه حاكمیت توحید، تقوا و عدالت را نوید داده است.

منبع :پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .