نظریه داروین
آیا قرآن نظریه تكامل داروین را مبنى بر اینكه انسان، نسل تكامل یافته میمون است، صحیح مىداند یا نه؟ همچنین از نظر قانون علیت این نظریه چه جایگاهى دارد؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/10/30 ساعت 17:46
نظریه تكامل) Evolution (دیدگاههاى گوناگونى را در میان زیستشناسان و عالمان دینى برانگیخته است؛ انگارههاى موجود در فلسفه علم نیز گمانههاى متفاوتى را درباره این نظریه رقم مىزند. تكامل باورى) Evolutionism (و به عبارت دقیقتر نظریه تبدل انواع) Transformism (از بدو پیدایش تاكنون، مراحل گوناگونى را پشت سر گذاشته و همواره مورد نقد و اصلاحاتى واقع شده كه اهم آنها عبارت است از: 1. داروینیسم، 2. نئوداروینیسم، 3. لاماركیسم، 4. نئولاماركیسم، 5.
موتاسیونیسم) Mutationism (.
داروین بر آن بود كه جانوران و گیاهان، تولید مثل بسیار دارند؛ به طورى كه پایایى آنها موجب اشغال همه زمین و كمبود غذا و مسكن براى آنها خواهد شد. در نتیجه هر موجودى براى بقاى خود در برابر دیگر رقیبان، باید بكوشد و در این تنازع مستمر، آنكه اصلح و داراى صفت برترى است، باقى خواهد ماند. این صفت برتر- كه موجب بقاى یك فرد مىشود- از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل شده و به این وسیله نسل موجودات ادامه مىیابد.
همچنین براساس نظریه «جهش») Mutation (، گاهى صفات جدیدى به طور ناگهانى در موجودى پیدا مىشود و جاندار به وسیله آن مىتواند به حیات خود ادامه دهد. تجمع جهشهاى مساعد در طول زمان، موجب دگرگونى انواع جانداران و ادامه حیات به صورت نوع جدید مىشود.
اكنون به اختصار از سه منظر یاد شده، به بررسى نظریه مىپردازیم:
یك. زیستشناسى
از منظر زیست شناختى) Biologic (اشكالات چندى بر نظریه تكامل وارد است؛ از جمله اینكه:
1- 1. چگونه عضو جدیدى به وجود مىآید، یا بعضى سازگارىهاى شگفت حاصل مىگردد، یا چگونه گونههاى بزرگ جانوران و گیاهان تشكیل شدهاند و ...
هنوز بر جهان دانش روشن نیست.
1- 2. وجود نوع پیچیده پس از نوع ساده و تشابه بعضى از موجودات با یكدیگر- كه قائلان تحول انواع به آن استناد مىكنند «1»- دلیل بر آن نیست كه انواع پسین، از انواع پیشین مشتق شده باشند «2».
1- 3. داروین از تفاوتهاى عمده و اساسى بین انسان و اجداد حیوانى مورد ادعا (میمون) غافل بوده است! بعضى از این تفاوتها- كه «والاس») Wallace (به آنها اشاره كرده- عبارت است از:
الف. فاصله عمیق میان مغز و قواى دماغى انسان و میمون؛
ب. تمایز زبانى آشكار بین انسان و میمون؛
ج. استعداد و توانایى آفرینش هنرى در انسان؛
د. عدم تفاوت مغزى بین انسان متمدن كنونى و قبایل بدوى كه داروین آنها را
حلقه فاصل بین انسان متمدن و میمون خوانده است. «1»
«فیزیكو») Phisico (طبیعى دان آلمانى و متخصص در تاریخ طبیعى انسان) Antropology (مى گوید: «پیشرفتهاى محسوسى كه علم تاریخ طبیعى انسان نموده، روز به روز خویشاوندى انسان و میمون را دورتر مىسازد» «2».
دو. فلسفه علم
از منظر فلسفه علم) Philosophy of Science (- كه معرفتى درجه دوم است و راهبردهاى علمى، روشهاى برگزیده از سوى دانشمندان، حاصل كار آنها و عوامل دخیل در نظرپردازىهاى علمى را مورد سنجش و داورى قرار مىدهد- دیدگاههاى گوناگونى در باب چیستى و منطق دانش تجربى عرضه شده كه عبارت است از:
الف. پوزیتویسم منطقى) Logical Positivism (،
ب. مینوگروى) ldealism (،
ج. واقعگروى خام) NaiveRealism (،
د. واقعگروى نقدى) CriticalRealism (.
چهارمین نگرش بر آن است كه اساساً تئورىهاى علمى، برآیند مشاهدات صرف و تحویل پذیر به دادههاى حسى نیست؛ بلكه اینها برآیند همكنشى دادههاى حسّى و ساختههاى ذهنى دانشمندان است. بنابراین نظریات علمى، اكتشافات محض نیست و جنبه اختراعى نیز دارد. از این رو نمىتوان این گونه نظریات را كاملًا مطابق با واقعیت و عینیت خارجى دانست. «3»
سه. دین
در میان عالمان دینى و دیگر كسانى كه در پى تبیین دیدگاه اسلام درباره نظریه تكامل بر آمدهاند، روىكردهاى گوناگونى به شرح زیر وجود دارد:
3- 1. ادعاى اینكه در قرآن به تكامل تدریجى و تحول انواع و پیوستگى نسلى اشاره شده است «1»؛
3- 2. رد نظریه تحولى خلقت «2»؛
3- 3. در صورت اثبات نظریه تكامل در مورد دیگر جانداران، انسان حساب جداگانه و مستقلى دارد و پیوستگى نسلى با دیگر حیوانات ندارد «3»؛
3- 4. امكان برداشت هر دو نظریه از قرآن «4»؛
3- 5. تفكیك زبانى علم و دین. «5»
اكنون از میان آراى یاد شده، به اختصار دیدگاه علامه طباطبایى بیان مىشود:
یك. اساساً پیوستگى نسلى انسان با دیگر حیوانات، از نظر تجربى ثابت نشده و دلیل علمى قاطع و وفاق و اجماعى بر آن نیست.
دو. آیات قرآن با صراحت و نص قطعى از هیچ یك از دو نظریه ثبات انواع) Fixism (و تحول انواع) Transformism (دم نزده است؛ لیكن ظاهر آیات مربوط به خلقت انسان، با دیدگاه اول انطباق دارد.
سه. ظواهر كتاب و سنت تا زمانى كه با حجت برتر دیگرى در تعارض نباشد، به حجیت خود باقى است.
چهار. نمىتوان از مدلول ظاهرى آیات قرآن، در این باره دست كشید.
نتیجه آنكه انگاره «تحول انواع»، قابل انتساب به قرآن نیست. از آنجایى كه نص قطعى و ضرورى نیز برخلاف آن وجود ندارد، در صورت اثبات پیوستگى نسلى انسان با اجداد حیوانى در زیستشناسى، مىتوان ظواهر آیات قرآن را تأویل كرد؛ لیكن چنین چیزى در علوم اثبات نشده و حجتى معارض ظواهر قرآن وجود ندارد.
بنابراین در حال حاضر دلیلى بر تأویل آیات دلالت كننده بر استقلال نسلى انسان وجود ندارد «1».
ذكر چند نكته در این باره بایسته است:
یكم. اینكه خداوند آفرینش خود را از طریق نظام علیت و اسباب و مسببات به انجام مىرساند، دلیل بر این نیست كه لزوماً آفرینش از طریق روند تحولى و از تك سلولى به پُر سلولى یا از حیوان به انسان باشد؛ بلكه آن مسأله، قاعدهاى فلسفى و كلى است كه به انحاى گوناگون، قابل تصور و تحقق است. بنابراین قاعده علیت، به تنهایى نه اثبات كننده نظریه تكاملى داروین است و نه رد كننده آن.
دوم. مستفاد از ظاهر قرآن این است كه انسانهاى كنونى، همه از نسل آدم و حوا علیهما السلام مىباشند و هیچ واسطه نسلى دیگرى بین آنها نیست، بنابراین حتى اگر انسانهاى دیگرى پیش از آدم بر زمین مىزیستهاند، آنان بین حضرت آدم و انسانهاى پس از وى اختلاط نسلى ندارند.
سوم. نفى نظریه تكامل داروین، لزوماً به معناى دفعى دانستن خلقت نیست؛ چنان كه تدریجى بودن آفرینش نیز منحصر به نظریه تحول انواع نمىباشد. از سوى دیگر آیات قرآن بر اصل تدریجى بودن خلقت دلالت روشن دارند، ولى انطباق آنها با نظریه تبدل انواع، نیازمند تأویل و دست كشیدن از ظواهر است و چنان كه گذشت تا زمانى كه این نظریه، در بوته نقض و ابرام است، تأویل آیات قرآن و كنار نهادن ظواهر كتاب آسمانى روا نیست.
منبع : پرسمان/معارف
موتاسیونیسم) Mutationism (.
داروین بر آن بود كه جانوران و گیاهان، تولید مثل بسیار دارند؛ به طورى كه پایایى آنها موجب اشغال همه زمین و كمبود غذا و مسكن براى آنها خواهد شد. در نتیجه هر موجودى براى بقاى خود در برابر دیگر رقیبان، باید بكوشد و در این تنازع مستمر، آنكه اصلح و داراى صفت برترى است، باقى خواهد ماند. این صفت برتر- كه موجب بقاى یك فرد مىشود- از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل شده و به این وسیله نسل موجودات ادامه مىیابد.
همچنین براساس نظریه «جهش») Mutation (، گاهى صفات جدیدى به طور ناگهانى در موجودى پیدا مىشود و جاندار به وسیله آن مىتواند به حیات خود ادامه دهد. تجمع جهشهاى مساعد در طول زمان، موجب دگرگونى انواع جانداران و ادامه حیات به صورت نوع جدید مىشود.
اكنون به اختصار از سه منظر یاد شده، به بررسى نظریه مىپردازیم:
یك. زیستشناسى
از منظر زیست شناختى) Biologic (اشكالات چندى بر نظریه تكامل وارد است؛ از جمله اینكه:
1- 1. چگونه عضو جدیدى به وجود مىآید، یا بعضى سازگارىهاى شگفت حاصل مىگردد، یا چگونه گونههاى بزرگ جانوران و گیاهان تشكیل شدهاند و ...
هنوز بر جهان دانش روشن نیست.
1- 2. وجود نوع پیچیده پس از نوع ساده و تشابه بعضى از موجودات با یكدیگر- كه قائلان تحول انواع به آن استناد مىكنند «1»- دلیل بر آن نیست كه انواع پسین، از انواع پیشین مشتق شده باشند «2».
1- 3. داروین از تفاوتهاى عمده و اساسى بین انسان و اجداد حیوانى مورد ادعا (میمون) غافل بوده است! بعضى از این تفاوتها- كه «والاس») Wallace (به آنها اشاره كرده- عبارت است از:
الف. فاصله عمیق میان مغز و قواى دماغى انسان و میمون؛
ب. تمایز زبانى آشكار بین انسان و میمون؛
ج. استعداد و توانایى آفرینش هنرى در انسان؛
د. عدم تفاوت مغزى بین انسان متمدن كنونى و قبایل بدوى كه داروین آنها را
حلقه فاصل بین انسان متمدن و میمون خوانده است. «1»
«فیزیكو») Phisico (طبیعى دان آلمانى و متخصص در تاریخ طبیعى انسان) Antropology (مى گوید: «پیشرفتهاى محسوسى كه علم تاریخ طبیعى انسان نموده، روز به روز خویشاوندى انسان و میمون را دورتر مىسازد» «2».
دو. فلسفه علم
از منظر فلسفه علم) Philosophy of Science (- كه معرفتى درجه دوم است و راهبردهاى علمى، روشهاى برگزیده از سوى دانشمندان، حاصل كار آنها و عوامل دخیل در نظرپردازىهاى علمى را مورد سنجش و داورى قرار مىدهد- دیدگاههاى گوناگونى در باب چیستى و منطق دانش تجربى عرضه شده كه عبارت است از:
الف. پوزیتویسم منطقى) Logical Positivism (،
ب. مینوگروى) ldealism (،
ج. واقعگروى خام) NaiveRealism (،
د. واقعگروى نقدى) CriticalRealism (.
چهارمین نگرش بر آن است كه اساساً تئورىهاى علمى، برآیند مشاهدات صرف و تحویل پذیر به دادههاى حسى نیست؛ بلكه اینها برآیند همكنشى دادههاى حسّى و ساختههاى ذهنى دانشمندان است. بنابراین نظریات علمى، اكتشافات محض نیست و جنبه اختراعى نیز دارد. از این رو نمىتوان این گونه نظریات را كاملًا مطابق با واقعیت و عینیت خارجى دانست. «3»
سه. دین
در میان عالمان دینى و دیگر كسانى كه در پى تبیین دیدگاه اسلام درباره نظریه تكامل بر آمدهاند، روىكردهاى گوناگونى به شرح زیر وجود دارد:
3- 1. ادعاى اینكه در قرآن به تكامل تدریجى و تحول انواع و پیوستگى نسلى اشاره شده است «1»؛
3- 2. رد نظریه تحولى خلقت «2»؛
3- 3. در صورت اثبات نظریه تكامل در مورد دیگر جانداران، انسان حساب جداگانه و مستقلى دارد و پیوستگى نسلى با دیگر حیوانات ندارد «3»؛
3- 4. امكان برداشت هر دو نظریه از قرآن «4»؛
3- 5. تفكیك زبانى علم و دین. «5»
اكنون از میان آراى یاد شده، به اختصار دیدگاه علامه طباطبایى بیان مىشود:
یك. اساساً پیوستگى نسلى انسان با دیگر حیوانات، از نظر تجربى ثابت نشده و دلیل علمى قاطع و وفاق و اجماعى بر آن نیست.
دو. آیات قرآن با صراحت و نص قطعى از هیچ یك از دو نظریه ثبات انواع) Fixism (و تحول انواع) Transformism (دم نزده است؛ لیكن ظاهر آیات مربوط به خلقت انسان، با دیدگاه اول انطباق دارد.
سه. ظواهر كتاب و سنت تا زمانى كه با حجت برتر دیگرى در تعارض نباشد، به حجیت خود باقى است.
چهار. نمىتوان از مدلول ظاهرى آیات قرآن، در این باره دست كشید.
نتیجه آنكه انگاره «تحول انواع»، قابل انتساب به قرآن نیست. از آنجایى كه نص قطعى و ضرورى نیز برخلاف آن وجود ندارد، در صورت اثبات پیوستگى نسلى انسان با اجداد حیوانى در زیستشناسى، مىتوان ظواهر آیات قرآن را تأویل كرد؛ لیكن چنین چیزى در علوم اثبات نشده و حجتى معارض ظواهر قرآن وجود ندارد.
بنابراین در حال حاضر دلیلى بر تأویل آیات دلالت كننده بر استقلال نسلى انسان وجود ندارد «1».
ذكر چند نكته در این باره بایسته است:
یكم. اینكه خداوند آفرینش خود را از طریق نظام علیت و اسباب و مسببات به انجام مىرساند، دلیل بر این نیست كه لزوماً آفرینش از طریق روند تحولى و از تك سلولى به پُر سلولى یا از حیوان به انسان باشد؛ بلكه آن مسأله، قاعدهاى فلسفى و كلى است كه به انحاى گوناگون، قابل تصور و تحقق است. بنابراین قاعده علیت، به تنهایى نه اثبات كننده نظریه تكاملى داروین است و نه رد كننده آن.
دوم. مستفاد از ظاهر قرآن این است كه انسانهاى كنونى، همه از نسل آدم و حوا علیهما السلام مىباشند و هیچ واسطه نسلى دیگرى بین آنها نیست، بنابراین حتى اگر انسانهاى دیگرى پیش از آدم بر زمین مىزیستهاند، آنان بین حضرت آدم و انسانهاى پس از وى اختلاط نسلى ندارند.
سوم. نفى نظریه تكامل داروین، لزوماً به معناى دفعى دانستن خلقت نیست؛ چنان كه تدریجى بودن آفرینش نیز منحصر به نظریه تحول انواع نمىباشد. از سوى دیگر آیات قرآن بر اصل تدریجى بودن خلقت دلالت روشن دارند، ولى انطباق آنها با نظریه تبدل انواع، نیازمند تأویل و دست كشیدن از ظواهر است و چنان كه گذشت تا زمانى كه این نظریه، در بوته نقض و ابرام است، تأویل آیات قرآن و كنار نهادن ظواهر كتاب آسمانى روا نیست.
منبع : پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .