دین پاسخگوی جامعه امروزی
اگر دین براى پاسخ گویى به نیازهاى انسان است، پس چگونه اسلام- كه پانزده قرن پیش در جامعه جاهلى و براى مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده است- براى جامعه متحوّل و متمدن امروزى كافى و پاسخ گو است؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/10/30 ساعت 17:46
یك. اسلام، دین خاتم
این انگاره كه اسلام، دین خاتم است، مورد اتفاق همه مسلمانان بوده و با قرآن و سنت ثابت شده است. خداوند متعال مىفرماید: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» «1».
در روایتى نیز آمده است:
لانّ اللّهتبارك و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى كل زمان جدید و عند كل قوم غض الى یوم القیامه
«2»؛ یعنى، خداوند قرآن را براى زمان خاص و مردم خاصى نفرستاد. پس قرآن تا روز قیامت در هر زمانى جدید و براى هر قومى تازه است.
در روایتى آمده است: «حكم الهى و تكالیف خداوند، در حق اولین و آخرین یكسان است؛ مگر اینكه علت یا پدیدهاى پیش آید كه باعث دگرگونى حكم شود.
همگان نسبت به تغییر حكم، هنگام پیش آمدن حوادث، همانند هستند و واجبات بر
همه یكسان است. از همانهایى كه پیشینیان سؤال شدهاند، آیندگان نیز سؤال مىشوند و مورد محاسبه قرار مىگیرند». «1»
در روایات دیگرى نیز آمده است:
حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامة و حرامه حرام ابداً الى یوم القیامة لا یكون غیره و لا یجىء غیره
«2»؛ «آنچه در دین محمد حلال شده تا قیامت حلال و آنچه حرام گردیده، براى همیشه حرام خواهد بود. نه غیر از این خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن مىشود».
دو. لوازم خاتمیّت اسلام
خاتم بودن اسلام لوازمى دارد؛ از جمله:
2- 1. عدم تحریف؛ یكى از مهمترین علل تجدّد نبوت، تحریف ادیان پیشین از سوى مخاطبان آن بود؛ به گونهاى كه دستیابى به دین ناب، از طریق عادى براى انسان غیر ممكن مىنمود. از این رو دین خاتم باید از سازو كارى بهرهمند باشد كه آن را از تحریف حفظ كند.
2- 2. جاودانگى و همگانى بودن؛ طبق ادله بایستگى بعثت، بشر همواره نیازمند هدایت الهى است و انسان در هیچ دورهاى، نباید محروم از هدایت الهى (دین) باشد. اگر دین الهى ختم شود و آن دین، مخصوص زمان و یا مكان خود باشد؛ باعث محرومیت انسانها و نسلهاى دیگر، از دین مىگردد و با فلسفه بعثت، منافات دارد.
پس دینى مىتواند دعوى خاتمیت داشته باشد كه همگانى و جاودانه باشد. «3»
پ. جعفر، سبحانى، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل؛
ت. مرتضى، مطهرى، ختم نبوت؛
ث. عبداللّه، جوادى آملى، ولایتفقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص 236.
لازمه این امر آن است كه دین، در هر دورهاى و با هر زمانه و زمینهاى، بتواند رسالت خود را در هدایت انسانها انجام دهد و در تأمین نیازهاى بشر- كه او را محتاج به دین كرده است- كارآمد و پاسخگو باشد.
از آنجا كه زندگى انسان، همواره دستخوش تغییر و تحوّل است، باید درونمایهها و ساز و كار مناسبى در دین خاتم موجود باشد كه بتواند در شرایط مختلف، قابل اجرا بوده و اهداف اصیل خود را تأمین كند. این ساز و كار، رمز جاودانگى و توانایى آن در هدایت بشر در هرزمان و مكان است.
سه. چگونگى تحوّلات
در طول تاریخ زندگى بشر- به ویژه در قرنهاى اخیر- تحوّلات زیادى رخ داده است. در برخورد با این دگرگونىها و مقتضیات آن، سه گرایش عمده وجود دارد:
1. تفریط یا تحجّرگرایى؛ این گرایش دیده بر تحولات عصرى مىبندد و با نگاه منفى به آنها، همواره ساز ناسازگارى مىنوازد.
2. تجددگرایى افراطى؛ این گرایش هر تغییرى را بدون نقد و ژرفكاوى، مثبت مىانگارد، نگاهى اغراقآمیز به تحول و دگرگونىها دارد و همه چیز را دگرگون شونده مىخواند. به اصول پشتپا مىزند و آنها را كهنهپرستى مىخواند و گمان مىبرد كه عقب نماندن از قافله پیش رونده زمان، تنها در گرو نوجویى و نوخواهى است.
3. واقعنگرى اعتدالى؛ این انگاره نه ایستایى مطلق را بر مىتابد و نه تغییر و تحول را اصلى همه شمول و ارزش مطلق به حساب مىآورد؛ بلكه بر اساس جهان بینى و انسانشناسى واقعگرا، به جستوجوى امور ثابت و تغییرپذیر مىپردازد و مرز این دو را شناسایى و براى هر یك جایگاه خاص خود را مىگشاید.
استاد مطهرى با پذیرش انگاره اخیر مىنویسد:
نیازهاى انسان به دو دسته تقسیمپذیر است: نیازهاى اولى و ثانوى. نیازهاى اولى، امورى است كه از ژرفاى وجود انسان سرچشمه مىگیرد. این دسته از نیازها به
سه گروه تقسیم مىشود:
الف. نیازهاى جسمى، مانند نیاز به خوراك، پوشاك، مسكن و ...؛
ب. نیازهاى روحى و روانى، چون نیاز به دانش، زیبایى، معنویت و ...؛
ج. نیازهاى اجتماعى، مانند معاشرت، مبادله، تعاون و ....
این نیازها ثابت است و هیچ تغییرى در آنها پدید نمىآید. به عنوان مثال در نیازهاى جسمانى، اصل نیاز به سلامت همواره وجود دارد و در نیازهاى روانى، اصل احساس امنیت، نیازى جاودان و تغییرناپذیر است. همچنین اصل نیاز به وجود روابط مثبت و عادلانه اجتماعى، امرى همیشگى و تغییرناپذیر است.
نیازهاى ثانوى، امورى است كه به تبع نیازهاى نخستین پدید مىآید. به عنوان مثال نیازهاى اجتماعى انسان در پى خود، وجود قانون و ضوابط حاكم بر رفتار و مناسبات اجتماعى را موجب مىشود. نیازهاى جسمانى، حاجت به تولید مواد غذایى، دارویى، مصالح ساختمانى و دانشها و صنایع در خور براى تأمین آن نیازها را ایجاد مىكند.
نیازهاى ثانوى انسان به دو گروه تقسیمپذیر است:
الف. نیازهاى ثابت، مانند اصل حاجت به قانون، تولید، صنعت ...؛
ب. نیازهاى متغیر، مانند مقررات ویژه متناسب با شرایط زمانى، مكانى، نوع مناسبات، ابزارها و ....
بنابراین آنچه تغییرپذیر است، بخشى از نیازهاى ثانوى است؛ نه همه آنها و نه هیچ یك از حاجتهاى اولیه. «1»
چهار. رمز جاودانگى اسلام
اسلام همواره به عنوان دینى زنده و پاینده شناخته شده است. جرج برنارد شاو در مقدمه كتاب) Mohammad The Apostle of Allah (مىنویسد:
«من همیشه نسبت به دین محمد صلى الله علیه و آله، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشتهام. به نظر من، اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینى مىكنم و از هم اكنون هم آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد صلى الله علیه و آله مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود» «1».
اما اینكه چرا دین اسلام این چنین زنده، پویا و ماندگار است، علل مختلفى دارد كه مىتوان به بعضى از آنها اشاره كرد.
یك. عنصر امامت
خداوند متعال درباره ختم دین خود مىفرماید: «... الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» «2»
؛ «امروز كافران از اینكه به دین شما اختلالى رسانند، طمع بریدند. پس شما از آنان بیمناك نباشید و از من بترسید. امروز دین شما را كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و بهترین دین را كه اسلام است، برایتان برگزیدم».
بر این اساس عنصرى در دین تعبیه شده كه حافظ دین است و از آنجا كه مراد از «الیوم» روز غدیر است، آن عنصر «امامت» است. در تفاسیر شیعى این مسئله مسلم است و در منابع اهل سنت نیز به آن اشاره شده است «3».
امامان معصوم علیهم السلام براى محفوظ ماندن اسلام در طول تاریخ حضور خود، سه كار انجام دادند:
1. در كنار تأیید آیات قرآن، سنت نبوى را عیناً نقل كردند و نگذاشتند حوادث پس از رحلت (حدود یك قرن منع كتابت حدیث)، سنت نبوى را نابود سازد و با این كار منابع دین را حفظ كردند «1».
2. روشهاى فهم قرآن و سنت و استنباط احكام اسلام را آموزش دادند تا عالمان بتوانند رأى اسلام را در هر زمینه، از منابع آن استخراج و استنباط كنند. این روش- كه اجتهاد مصطلح شیعى بر پایه آن بنا شده است- راهى است كه مىتواند رأى اسلام را در همه زمانها، درباره هر موضوعى از منابع دین به دست آورد.
3. كسانى را كه داراى شایستگى لازم براى به كارگیرى این روش هستند، به مردم معرفى كردند. امام عسكرى علیه السلام از امام صادق علیه السلام نقل مىكند:
و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه
«2»؛ «هركس از فقهاى امت من كه از نفس خود مواظبت و از دینش پاسدارى كند، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت كند، سزاوار است كه دیگران از او پیروى كنند».
دو. عنصر اجتهاد
فرآیند «اجتهاد» به عنوان عاملى پایا و پویا در ادوار مختلف تاریخ و در برخورد با مسائل هر عصر، راه استنباط و اكتشاف عالمانه معارف دینى را گشوده و حضور مستمر و پاسخگوى دین را میسّر ساخته است.
سه. قوانین ثابت و متغیر
انسان داراى نیازهاى ثابت و متغیر است و دین اسلام براى نیازهاى ثابت، قوانین ثابت، و براى نیازهاى دگرگون شونده، قوانین متغیر وضع كرده است.
دكتر واگلرى- استاد تاریخ تمدن اسلامى در دانشگاه ناپولى ایتالیا- ضمن بیان دیگر امتیازات اسلام، درباره عنصر انطباق پذیرى قوانین آن با شرایط هر عصر مىنویسد: «... تعجب ما از دینى افزوده مىشود كه مبادى اساسى اخلاق را بر پایه انتظام و وجوب پایه ریزى مىكند و واجبات انسان را نسبت به خویشتن و دیگران، در قالب قوانین دقیقى مىریزد كه تحوّل و تطور را پذیرنده است و با عالىترین ترقّیات فكرى متناسب مىباشد» «1».
چهار. پیوند با عقل
یكى از مهمترین علل جاودانگى اسلام، پیوند وثیق آن با عقل است. دین و خرد در اسلام، با یكدیگر رابطه تلازم و جدایىناپذیر دارند؛ چنان كه گفته شده است:
كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل
«1»؛ «هر آنچه عقل حكم كند شرع نیز و آنچه شرع حكم كند عقل نیز همانگونه حكم مىكند».
بازتاب این مسئله، در فرایند اجتهاد و استنباط احكام الهى به خوبى هویدا است؛ تا آنجا كه در كنار كتاب و سنت، عقل نیز یكى از منابع استنباط قلمداد شده است.
پنج. جامع بودن
همه سونگرى و در نظر گرفتن تمامى ابعاد و جوانب حیات بشرى و فرو ننهادن هیچیك از حوزههایى كه انسان در آن نیازمند هدایتهاى الهى و دینى است، سهم به سزایى در پایایى و جاودانگى اسلام دارد.
ادوارد گیبون «2» مىنویسد: «قرآن ... قانون اساسى، شامل رویه قضایى و نظامات مدنى و جزایى و حاوى قوانینى است كه تمام عملیات و امور مالى بشر را اداره مىكند ... دستورى است شامل مجموعه قوانین دینى و اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضایى، جنایى و جزایى. همین مجموعه قوانین از تكالیف زندگى روزانه تا تشریفات دینى از تزكیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومى تا حقوق فردى و از منافع فردى تا منافع عمومى و از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مكافات این جهان تا عذاب و مكافات جهان آینده همه را در بر دارد» «3».
شش. هماهنگى با فطرت و طبیعت
انسانها در عین دارا بودن تفاوتها و دگرگونىهایى كه بر اثر شرایط زمانى و مكانى بر آنها عارض شده است، سرشت و فطرت یگانهاى دارند. هر اندازه آیینى با اصول فطرى انسان پیوند وثیقترى برقرار كند، از پایایى و ماندگارى بیشترى برخوردار خواهد بود و هر قدر از آن فاصله گیرد، گرفتار ناپایدارى و ناماندگارى خواهد شد. توجه ژرف اسلام به طبیعت و سرشت آدمیان و تنظیم قوانین هماهنگ با آن، یكى از رمزهاى پایدارى و جاودانگى اسلام است.
عوامل دیگرى نیز در این رابطه قابل بررسى است؛ مانند:
1. وجود قوانین حاكم و كنترل كننده (چون قاعده لاضرر و ...)؛
2. دادن اختیارات به حكومت (جامعه) اسلامى؛
3. نپرداختن به ظاهر زندگى «1»؛
4. انسجام، هماهنگى و سازگارى بین مجموعه قوانین اسلام؛
5. اعتدال؛
6. رابطه على و معلولى احكام اسلام با مصالح و مفاسد واقعى؛
7. تأكید بر علم و تجربه مفید همراه با عمل «2»؛
8. كران ناپذیرى قرآن و سنت «3»؛
9. هدفهاى پایانناپذیر «4».
هفت. عدم اختصاص به عرب
اینكه «قرآن براى فهم مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده»، سخنى نادرست است؛ زیرا قرآن «در میان مردمى بدوى و عرب زبان» نازل شده و فرق است میان اینكه چیزى در میان قومى خاص ظهور یابد، با اینكه «مخصوص آنها پدید آمده باشد»! قرآن هیچ گاه مخاطب خود را، اعراب یا قوم دیگرى قرار نداده و همواره به «ناس»، (جمیع مردم) و یا مؤمنان خطاب كرده است. از نظر فهم پذیرى نیز آیات قرآن چند دسته است:
1. بعضى از آیات قرآن، براى اعراب آن زمان فهم پذیر بود و در عین بساطت و سادگى بیان، داراى چنان استوارى علمى و منطقى است كه براى دانشمندان برجسته امروزى نیز جالب توجه و درخور دقّت است.
2. برخى از آیات- چه در زمان نزول و چه در عصر حاضر- جز با تعمق و ژرف كاوىهاى دقیق و روشمند عالمانه قابل درك نیست.
3. بسیارى از حقایق علمى و فلسفى و مباحث اجتماعى قرآن، تنها در پرتو دانش كنونى یا آینده بشریت قابل درك است. «1»
4. بسیارى از آیات قرآن نیز تا حد زیادى فراتر از عقول و فهم عادى بشر بوده و تنها در سایه پرتوافشانىهاى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام فهم پذیر است. تفاسیر مأثور از آنان، گنجینههاى ارزشمندى است كه حقیقتهاى والاى قرآن را به نیكوترین وجهى در اختیار بشریت قرار مىدهد. این نكته چیزى نیست كه تنها شیعه بدان معترف باشد؛ بلكه اهل سنت نیز در بسیارى از تفاسیر خود، به احادیث تمسّك مىجویند.
هشت. عصرى نبودن قرآن
اینكه قرآن به وقایع زمان خود و یا به گذشتهها اشاره كرده است، آن را منحصر به یك عصر نمىسازد؛ زیرا قرآن منحصر به ذكر چند حادثه و نكته تاریخى گذرا نیست. این كتاب مشتمل بر معارفى جاودان، در باب خداشناسى، كیهانشناسى، انسانشناسى، راهشناسى، راهنماشناسى و مجموعه گستردهاى از احكام، اخلاق و ...
است كه همه زمانها را پوشش مىدهد و هدایت بشریت به سوى سعادت را در هر مقطع تاریخى تأمین مىكند.
از طرفى وقایع تاریخى بیان شده در قرآن، هر چند مربوط به گذشته است؛ ولى كار كرد آنها در آینده است. به عبارت دیگر هر یك از آنها، بیانگر نوعى سنت تغییرناپذیر تاریخى یا حكم و قانونى است كه داراى كلیت و شمول است. قرآن درباره بنىاسرائیل مىگوید: «آنان پس از رهایى از چنگال فرعون، اظهارنارضایتى از غذاى واحد نموده و خواستهاى مادى متعددى مطرح كردند و لاجرم گرفتار غضب الهى گردیدند» «1». این بیان نشان مىدهد كه رفاهطلبى، افزون خواهى و نافرمانى در برابر فرستاده خداوند، سرانجام به تباهى و تیرهبختى خواهد انجامید.
این درس بزرگى براى همه كسانى است كه پس از رهایى از بند حكومتهاى استبدادى و ظالمانه، در برابر اندك دشوارى، صبورى نمىورزند و در جستوجوى خواستهاى مادى بىتابى مىكنند.
افزون بر آن در قرآن، از آینده و آیندگان نیز سخن بسیار رفته است. به عنوان مثال قرآن از آینده بشریت سخن رانده و آیندهاى درخشان در سایه حاكمیت توحید، تقوا و عدالت را نوید داده است.
منبع :پرسمان/معارف
این انگاره كه اسلام، دین خاتم است، مورد اتفاق همه مسلمانان بوده و با قرآن و سنت ثابت شده است. خداوند متعال مىفرماید: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» «1».
در روایتى نیز آمده است:
لانّ اللّهتبارك و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى كل زمان جدید و عند كل قوم غض الى یوم القیامه
«2»؛ یعنى، خداوند قرآن را براى زمان خاص و مردم خاصى نفرستاد. پس قرآن تا روز قیامت در هر زمانى جدید و براى هر قومى تازه است.
در روایتى آمده است: «حكم الهى و تكالیف خداوند، در حق اولین و آخرین یكسان است؛ مگر اینكه علت یا پدیدهاى پیش آید كه باعث دگرگونى حكم شود.
همگان نسبت به تغییر حكم، هنگام پیش آمدن حوادث، همانند هستند و واجبات بر
همه یكسان است. از همانهایى كه پیشینیان سؤال شدهاند، آیندگان نیز سؤال مىشوند و مورد محاسبه قرار مىگیرند». «1»
در روایات دیگرى نیز آمده است:
حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامة و حرامه حرام ابداً الى یوم القیامة لا یكون غیره و لا یجىء غیره
«2»؛ «آنچه در دین محمد حلال شده تا قیامت حلال و آنچه حرام گردیده، براى همیشه حرام خواهد بود. نه غیر از این خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن مىشود».
دو. لوازم خاتمیّت اسلام
خاتم بودن اسلام لوازمى دارد؛ از جمله:
2- 1. عدم تحریف؛ یكى از مهمترین علل تجدّد نبوت، تحریف ادیان پیشین از سوى مخاطبان آن بود؛ به گونهاى كه دستیابى به دین ناب، از طریق عادى براى انسان غیر ممكن مىنمود. از این رو دین خاتم باید از سازو كارى بهرهمند باشد كه آن را از تحریف حفظ كند.
2- 2. جاودانگى و همگانى بودن؛ طبق ادله بایستگى بعثت، بشر همواره نیازمند هدایت الهى است و انسان در هیچ دورهاى، نباید محروم از هدایت الهى (دین) باشد. اگر دین الهى ختم شود و آن دین، مخصوص زمان و یا مكان خود باشد؛ باعث محرومیت انسانها و نسلهاى دیگر، از دین مىگردد و با فلسفه بعثت، منافات دارد.
پس دینى مىتواند دعوى خاتمیت داشته باشد كه همگانى و جاودانه باشد. «3»
پ. جعفر، سبحانى، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل؛
ت. مرتضى، مطهرى، ختم نبوت؛
ث. عبداللّه، جوادى آملى، ولایتفقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص 236.
لازمه این امر آن است كه دین، در هر دورهاى و با هر زمانه و زمینهاى، بتواند رسالت خود را در هدایت انسانها انجام دهد و در تأمین نیازهاى بشر- كه او را محتاج به دین كرده است- كارآمد و پاسخگو باشد.
از آنجا كه زندگى انسان، همواره دستخوش تغییر و تحوّل است، باید درونمایهها و ساز و كار مناسبى در دین خاتم موجود باشد كه بتواند در شرایط مختلف، قابل اجرا بوده و اهداف اصیل خود را تأمین كند. این ساز و كار، رمز جاودانگى و توانایى آن در هدایت بشر در هرزمان و مكان است.
سه. چگونگى تحوّلات
در طول تاریخ زندگى بشر- به ویژه در قرنهاى اخیر- تحوّلات زیادى رخ داده است. در برخورد با این دگرگونىها و مقتضیات آن، سه گرایش عمده وجود دارد:
1. تفریط یا تحجّرگرایى؛ این گرایش دیده بر تحولات عصرى مىبندد و با نگاه منفى به آنها، همواره ساز ناسازگارى مىنوازد.
2. تجددگرایى افراطى؛ این گرایش هر تغییرى را بدون نقد و ژرفكاوى، مثبت مىانگارد، نگاهى اغراقآمیز به تحول و دگرگونىها دارد و همه چیز را دگرگون شونده مىخواند. به اصول پشتپا مىزند و آنها را كهنهپرستى مىخواند و گمان مىبرد كه عقب نماندن از قافله پیش رونده زمان، تنها در گرو نوجویى و نوخواهى است.
3. واقعنگرى اعتدالى؛ این انگاره نه ایستایى مطلق را بر مىتابد و نه تغییر و تحول را اصلى همه شمول و ارزش مطلق به حساب مىآورد؛ بلكه بر اساس جهان بینى و انسانشناسى واقعگرا، به جستوجوى امور ثابت و تغییرپذیر مىپردازد و مرز این دو را شناسایى و براى هر یك جایگاه خاص خود را مىگشاید.
استاد مطهرى با پذیرش انگاره اخیر مىنویسد:
نیازهاى انسان به دو دسته تقسیمپذیر است: نیازهاى اولى و ثانوى. نیازهاى اولى، امورى است كه از ژرفاى وجود انسان سرچشمه مىگیرد. این دسته از نیازها به
سه گروه تقسیم مىشود:
الف. نیازهاى جسمى، مانند نیاز به خوراك، پوشاك، مسكن و ...؛
ب. نیازهاى روحى و روانى، چون نیاز به دانش، زیبایى، معنویت و ...؛
ج. نیازهاى اجتماعى، مانند معاشرت، مبادله، تعاون و ....
این نیازها ثابت است و هیچ تغییرى در آنها پدید نمىآید. به عنوان مثال در نیازهاى جسمانى، اصل نیاز به سلامت همواره وجود دارد و در نیازهاى روانى، اصل احساس امنیت، نیازى جاودان و تغییرناپذیر است. همچنین اصل نیاز به وجود روابط مثبت و عادلانه اجتماعى، امرى همیشگى و تغییرناپذیر است.
نیازهاى ثانوى، امورى است كه به تبع نیازهاى نخستین پدید مىآید. به عنوان مثال نیازهاى اجتماعى انسان در پى خود، وجود قانون و ضوابط حاكم بر رفتار و مناسبات اجتماعى را موجب مىشود. نیازهاى جسمانى، حاجت به تولید مواد غذایى، دارویى، مصالح ساختمانى و دانشها و صنایع در خور براى تأمین آن نیازها را ایجاد مىكند.
نیازهاى ثانوى انسان به دو گروه تقسیمپذیر است:
الف. نیازهاى ثابت، مانند اصل حاجت به قانون، تولید، صنعت ...؛
ب. نیازهاى متغیر، مانند مقررات ویژه متناسب با شرایط زمانى، مكانى، نوع مناسبات، ابزارها و ....
بنابراین آنچه تغییرپذیر است، بخشى از نیازهاى ثانوى است؛ نه همه آنها و نه هیچ یك از حاجتهاى اولیه. «1»
چهار. رمز جاودانگى اسلام
اسلام همواره به عنوان دینى زنده و پاینده شناخته شده است. جرج برنارد شاو در مقدمه كتاب) Mohammad The Apostle of Allah (مىنویسد:
«من همیشه نسبت به دین محمد صلى الله علیه و آله، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشتهام. به نظر من، اسلام تنها مذهبى است كه استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینى مىكنم و از هم اكنون هم آثار آن پدیدار شده است كه ایمان محمد صلى الله علیه و آله مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود» «1».
اما اینكه چرا دین اسلام این چنین زنده، پویا و ماندگار است، علل مختلفى دارد كه مىتوان به بعضى از آنها اشاره كرد.
یك. عنصر امامت
خداوند متعال درباره ختم دین خود مىفرماید: «... الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ دِینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» «2»
؛ «امروز كافران از اینكه به دین شما اختلالى رسانند، طمع بریدند. پس شما از آنان بیمناك نباشید و از من بترسید. امروز دین شما را كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و بهترین دین را كه اسلام است، برایتان برگزیدم».
بر این اساس عنصرى در دین تعبیه شده كه حافظ دین است و از آنجا كه مراد از «الیوم» روز غدیر است، آن عنصر «امامت» است. در تفاسیر شیعى این مسئله مسلم است و در منابع اهل سنت نیز به آن اشاره شده است «3».
امامان معصوم علیهم السلام براى محفوظ ماندن اسلام در طول تاریخ حضور خود، سه كار انجام دادند:
1. در كنار تأیید آیات قرآن، سنت نبوى را عیناً نقل كردند و نگذاشتند حوادث پس از رحلت (حدود یك قرن منع كتابت حدیث)، سنت نبوى را نابود سازد و با این كار منابع دین را حفظ كردند «1».
2. روشهاى فهم قرآن و سنت و استنباط احكام اسلام را آموزش دادند تا عالمان بتوانند رأى اسلام را در هر زمینه، از منابع آن استخراج و استنباط كنند. این روش- كه اجتهاد مصطلح شیعى بر پایه آن بنا شده است- راهى است كه مىتواند رأى اسلام را در همه زمانها، درباره هر موضوعى از منابع دین به دست آورد.
3. كسانى را كه داراى شایستگى لازم براى به كارگیرى این روش هستند، به مردم معرفى كردند. امام عسكرى علیه السلام از امام صادق علیه السلام نقل مىكند:
و اما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه
«2»؛ «هركس از فقهاى امت من كه از نفس خود مواظبت و از دینش پاسدارى كند، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت كند، سزاوار است كه دیگران از او پیروى كنند».
دو. عنصر اجتهاد
فرآیند «اجتهاد» به عنوان عاملى پایا و پویا در ادوار مختلف تاریخ و در برخورد با مسائل هر عصر، راه استنباط و اكتشاف عالمانه معارف دینى را گشوده و حضور مستمر و پاسخگوى دین را میسّر ساخته است.
سه. قوانین ثابت و متغیر
انسان داراى نیازهاى ثابت و متغیر است و دین اسلام براى نیازهاى ثابت، قوانین ثابت، و براى نیازهاى دگرگون شونده، قوانین متغیر وضع كرده است.
دكتر واگلرى- استاد تاریخ تمدن اسلامى در دانشگاه ناپولى ایتالیا- ضمن بیان دیگر امتیازات اسلام، درباره عنصر انطباق پذیرى قوانین آن با شرایط هر عصر مىنویسد: «... تعجب ما از دینى افزوده مىشود كه مبادى اساسى اخلاق را بر پایه انتظام و وجوب پایه ریزى مىكند و واجبات انسان را نسبت به خویشتن و دیگران، در قالب قوانین دقیقى مىریزد كه تحوّل و تطور را پذیرنده است و با عالىترین ترقّیات فكرى متناسب مىباشد» «1».
چهار. پیوند با عقل
یكى از مهمترین علل جاودانگى اسلام، پیوند وثیق آن با عقل است. دین و خرد در اسلام، با یكدیگر رابطه تلازم و جدایىناپذیر دارند؛ چنان كه گفته شده است:
كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل
«1»؛ «هر آنچه عقل حكم كند شرع نیز و آنچه شرع حكم كند عقل نیز همانگونه حكم مىكند».
بازتاب این مسئله، در فرایند اجتهاد و استنباط احكام الهى به خوبى هویدا است؛ تا آنجا كه در كنار كتاب و سنت، عقل نیز یكى از منابع استنباط قلمداد شده است.
پنج. جامع بودن
همه سونگرى و در نظر گرفتن تمامى ابعاد و جوانب حیات بشرى و فرو ننهادن هیچیك از حوزههایى كه انسان در آن نیازمند هدایتهاى الهى و دینى است، سهم به سزایى در پایایى و جاودانگى اسلام دارد.
ادوارد گیبون «2» مىنویسد: «قرآن ... قانون اساسى، شامل رویه قضایى و نظامات مدنى و جزایى و حاوى قوانینى است كه تمام عملیات و امور مالى بشر را اداره مىكند ... دستورى است شامل مجموعه قوانین دینى و اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضایى، جنایى و جزایى. همین مجموعه قوانین از تكالیف زندگى روزانه تا تشریفات دینى از تزكیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومى تا حقوق فردى و از منافع فردى تا منافع عمومى و از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مكافات این جهان تا عذاب و مكافات جهان آینده همه را در بر دارد» «3».
شش. هماهنگى با فطرت و طبیعت
انسانها در عین دارا بودن تفاوتها و دگرگونىهایى كه بر اثر شرایط زمانى و مكانى بر آنها عارض شده است، سرشت و فطرت یگانهاى دارند. هر اندازه آیینى با اصول فطرى انسان پیوند وثیقترى برقرار كند، از پایایى و ماندگارى بیشترى برخوردار خواهد بود و هر قدر از آن فاصله گیرد، گرفتار ناپایدارى و ناماندگارى خواهد شد. توجه ژرف اسلام به طبیعت و سرشت آدمیان و تنظیم قوانین هماهنگ با آن، یكى از رمزهاى پایدارى و جاودانگى اسلام است.
عوامل دیگرى نیز در این رابطه قابل بررسى است؛ مانند:
1. وجود قوانین حاكم و كنترل كننده (چون قاعده لاضرر و ...)؛
2. دادن اختیارات به حكومت (جامعه) اسلامى؛
3. نپرداختن به ظاهر زندگى «1»؛
4. انسجام، هماهنگى و سازگارى بین مجموعه قوانین اسلام؛
5. اعتدال؛
6. رابطه على و معلولى احكام اسلام با مصالح و مفاسد واقعى؛
7. تأكید بر علم و تجربه مفید همراه با عمل «2»؛
8. كران ناپذیرى قرآن و سنت «3»؛
9. هدفهاى پایانناپذیر «4».
هفت. عدم اختصاص به عرب
اینكه «قرآن براى فهم مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده»، سخنى نادرست است؛ زیرا قرآن «در میان مردمى بدوى و عرب زبان» نازل شده و فرق است میان اینكه چیزى در میان قومى خاص ظهور یابد، با اینكه «مخصوص آنها پدید آمده باشد»! قرآن هیچ گاه مخاطب خود را، اعراب یا قوم دیگرى قرار نداده و همواره به «ناس»، (جمیع مردم) و یا مؤمنان خطاب كرده است. از نظر فهم پذیرى نیز آیات قرآن چند دسته است:
1. بعضى از آیات قرآن، براى اعراب آن زمان فهم پذیر بود و در عین بساطت و سادگى بیان، داراى چنان استوارى علمى و منطقى است كه براى دانشمندان برجسته امروزى نیز جالب توجه و درخور دقّت است.
2. برخى از آیات- چه در زمان نزول و چه در عصر حاضر- جز با تعمق و ژرف كاوىهاى دقیق و روشمند عالمانه قابل درك نیست.
3. بسیارى از حقایق علمى و فلسفى و مباحث اجتماعى قرآن، تنها در پرتو دانش كنونى یا آینده بشریت قابل درك است. «1»
4. بسیارى از آیات قرآن نیز تا حد زیادى فراتر از عقول و فهم عادى بشر بوده و تنها در سایه پرتوافشانىهاى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام فهم پذیر است. تفاسیر مأثور از آنان، گنجینههاى ارزشمندى است كه حقیقتهاى والاى قرآن را به نیكوترین وجهى در اختیار بشریت قرار مىدهد. این نكته چیزى نیست كه تنها شیعه بدان معترف باشد؛ بلكه اهل سنت نیز در بسیارى از تفاسیر خود، به احادیث تمسّك مىجویند.
هشت. عصرى نبودن قرآن
اینكه قرآن به وقایع زمان خود و یا به گذشتهها اشاره كرده است، آن را منحصر به یك عصر نمىسازد؛ زیرا قرآن منحصر به ذكر چند حادثه و نكته تاریخى گذرا نیست. این كتاب مشتمل بر معارفى جاودان، در باب خداشناسى، كیهانشناسى، انسانشناسى، راهشناسى، راهنماشناسى و مجموعه گستردهاى از احكام، اخلاق و ...
است كه همه زمانها را پوشش مىدهد و هدایت بشریت به سوى سعادت را در هر مقطع تاریخى تأمین مىكند.
از طرفى وقایع تاریخى بیان شده در قرآن، هر چند مربوط به گذشته است؛ ولى كار كرد آنها در آینده است. به عبارت دیگر هر یك از آنها، بیانگر نوعى سنت تغییرناپذیر تاریخى یا حكم و قانونى است كه داراى كلیت و شمول است. قرآن درباره بنىاسرائیل مىگوید: «آنان پس از رهایى از چنگال فرعون، اظهارنارضایتى از غذاى واحد نموده و خواستهاى مادى متعددى مطرح كردند و لاجرم گرفتار غضب الهى گردیدند» «1». این بیان نشان مىدهد كه رفاهطلبى، افزون خواهى و نافرمانى در برابر فرستاده خداوند، سرانجام به تباهى و تیرهبختى خواهد انجامید.
این درس بزرگى براى همه كسانى است كه پس از رهایى از بند حكومتهاى استبدادى و ظالمانه، در برابر اندك دشوارى، صبورى نمىورزند و در جستوجوى خواستهاى مادى بىتابى مىكنند.
افزون بر آن در قرآن، از آینده و آیندگان نیز سخن بسیار رفته است. به عنوان مثال قرآن از آینده بشریت سخن رانده و آیندهاى درخشان در سایه حاكمیت توحید، تقوا و عدالت را نوید داده است.
منبع :پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .