اثبات حقانیت دین مبین اسلام
با ظهور هر پیامبرى شریعت قبلى پالایش یافته و در شكل كاملترى عرضه شده است. از این رو پیامبران همه مبلغ دین واحد بودند، و به همین جهت، یكى پس از دیگرى مژده آمدن پیامبر جدید را مىدادند و به این مطلب در كتاب مقدس یهودیت و مسیحیت تصریح شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/10/30 ساعت 08:10
میدانیم آخرین پیامبر و دین خدا برروی زمین حضرت محمد(ص)و دین مبین اسلام است اگراز نگاهی متفاوت فرض كنیم اعتبار كتب و مراجع دینی انسانی برای اثبات حقانیت واقعی شناخت اسلام ناب محمدی به شكلی دردسترس و یا قابل قبول نباشند چگونه و به چه صورت میتوان درحال حاضر حقانیت دین مبین اسلام را اثبات نمود.
براى داورى در مورد حقانیت یك دین و عدم حقانیت ادیان دیگر، باید ابتدا با اصول عقاید و آموزههاى ادیان آشنا شد و آنگاه آن را به وسیله عقل كه حجت درونى انسان است، محك زد. ما در چنین مراجعه اى، اصول عقاید و معارف دین اسلام را مبتنى بر ادله و براهین متقن و یقینى عقلى مىیابیم یعنى یكایك این اصول به وسیله براهین متعدد یقینى اثبات مىگردد. با وجود براهینى كه درباره ى اصل توحید اقامه مىشود، ادیان و مكاتب غیرتوحیدى كه اعتقاد به ثنویت (دوخدایى)، تثلیث (سه خدائى) یا چند خدایى از اركان اعتقادى آنها محسوب مىشود، ابطال مىگردد. در همین زمینه، آنچه كه از ادله یقینى عقلى بر نفى جسمیت یا رؤیت خداوند اقامه مىشود مكاتب و مذاهبى را كه مبتنى بر چنین عقایدى هستند، رد مىكند. در خصوص دو دین بزرگ یهودیت و مسیحیت، نیز با همین حجت درونى یعنى احكام و براهین یقینى عقل اگر به بررسى آموزههاى این دو دین بنشینیم به نتیجهى مشابه سایر مكاتب خواهیم رسید. در خصوص ادیان الهى و آسمانى باید گفت كه حقیقت و گوهر همه آنان، دعوت به انقیاد و تسلیم در برابر خداوند متعال است لكن دستور العملهاى مربوط به چگونگى تأمین سعادت دنیوى و اخروى انسان، كه در اصطلاح از آن به «شریعت» یاد مىشود، متفاوت است. یعنى با توجه به اختلاف زمان و مكان و مخاطب این دستورالعملها مراحل مختلفى را گذرانده و متناسب با آن رو به تكامل بوده است. علاوه بر این، اصول عقاید و گوهر ادیان نیز در مقام بیان و تبیین از عمق و تفصیل بیشترى برخوردار گردیده است. در حقیقت، دین توحیدى واحد است و شرایع متعدد است « انّ الدین عند الله الاسلام به درستى كه دین در نزد خدا اسلام (تسلیم در برابر حق) است».(1) با ظهور هر پیامبرى شریعت قبلى پالایش یافته و در شكل كاملترى عرضه شده است. از این رو پیامبران همه مبلغ دین واحد بودند، و به همین جهت، یكى پس از دیگرى مژده آمدن پیامبر جدید را مىدادند و به این مطلب در كتاب مقدس یهودیت و مسیحیت تصریح شده است.(2) بنابراین پیروى صحیح از آئین یهود، با آمدن حضرت عیسى، در تبعیت از ایشان خواهد بود و پیروى صحیح از آئین مسیح با ظهور پیامبر اسلام، در تبعیت از حضرت نبى اكرم خواهد بود. در نتیجه، تفاوت شرایع آسمانى به معناى درجات متكامل از یك راه و یك حقیقت است. با توجه به بیان فوق: الف) عقل، با قطع نظر از مسأله تحریف در شرایع گذشته، حكم به لزوم پیروى از جامعترین و كاملترین پیام و دستورالعمل الهى كه در آخرین شریعت یعنى اسلام متجلى شده است مىنماید. ب) همچنین عقل، در بررسى آموزههایى كه توسط یهودیت و مسیحیت امروزى تبیین مىشود، آنها را مخالف با براهین یقینى خود مىیابد. اعتقاد به تثلیث،(3)، تجسم و رؤیت،(4)... امورى است كه براهین عقلى آن را از هیچ مكتب و مذهبى نمىپذیرد بلكه آن را نشانهى عدم حقانیت و در واقع تحریف آنها مىداند. به پارهاى دیگر از تحریفات صورت گرفته در این دو دین بزرگ اشارهاى گذرا مىكنیم تا بر اساس حكم عقل، خود داورى كنید: الف) اتهامات ناروا به پیامبران: علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادى و اعتقادى در كتاب مقدس، پارهاى اتهامات ناروا و غیراخلاقى به بعضى از پیامبران نسبت داده شده است كه قلم از بیان آن شرم دارد،(5) در حالى كه براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مىكند. ب) وجود افسانهها وجود افسانههاى بىپایه در كتاب مقدس، یكى دیگر از جنبههاى تحریف آن است. از جمله مىتوان به كشتى گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبهاى او بر خدا، اشاره كرد.(6) ج) گناه فطرى مسیحیان معتقدند، آدم در بهشت به گناه آلوده شد و این گناه به همه فرزندان او نیز منتقل مىشود یعنى انسان بالفطره گناهكار است و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهایى از این خطا سودى نخواهد بخشید و تصلیب و به دار كشیده شدن حضرت عیسى، كفارهى گناه فطرى انسان است. د) تقویت ظلم: یكى دیگر از آموزههاى نامعقول كتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سكوت در برابر حاكمان ظالم، به بهانهى اینكه آنان حاكم و سایهى خدا در زمیناند، مىباشد.(7) وجود این گونه آموزههاى غیرعقلانى در كنار طرح مسأله تثلیث و تجسیم و وجود تناقضات متعدد در متن كتاب مقدس، (در كتاب «انیس الاعلام»، ج 2، 125 مورد تناقض موجود در كتاب مقدس مورد بررسى قرار گرفته است) دلیل بر عدم حقانیت مسیحیت و یهودیت امروزى است. خلاصهى سخن اینكه راه شناخت حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان و شرایع، مراجعه به آموزههاى آنها و داورى است اگر كسى مراجعه كند، خواهد یافت كه اسلام در سه وادى 1 عقاید 2 اخلاق و فضائل 3 احكام فردى و اجتماعى، نه تنها كاملتر از سایر ادیان بلكه قابل مقایسه و طرف نسبت با آنها نیست و در تمام دوره زندگى بشر، عقاید و شریعتى به این جامعیت و عمق و اتقان و استوارى بر بنیان عقل، وجود ندارد. امام خمینى (ره) در این زمینه، در كتاب چهل حدیث مىنویسد: «اثبات حقانیت دین اسلام، احتیاج به هیچ مقدمه ندارد جز نظر كردن به خود آن و مقایسهى بین آن و سایر ادیان و شرایع».(8) در پایان این بخش، به این نكته اشاره مىكنیم كه داورى عقل و سنجش و حكم عقل به حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان، خود دلیلى بر نفى پلورالیزم است. (1) (آل عمران (3)، آیه 19) (2) (تورات، كتاب هوشیع نبى 9: 105) (3) (رساله اول به قرنتیان 8: 6 و انجیل یوحنا: 20/ 5) (4) (همان و سفر پیدایش، 32: 24 30) (5) (ر. ك: انجیل یوحنا، 2: 111، سفر تكوین، 19: 30 38 و براى آشنایى بیشتر ر. ك: انیس الاعلام، ج 3 و بشارات عهدین، محمد صادقى، ص 73 و 177) (6) (سفر پیدایش، 32: 3034) (7) (انجیل متى، 5: 38 و اكثر نامههاى پولس به رومیان) (8) (چهل حدیث، امام خمینى، شرح حدیث دوازدهم، ص 201). پاسخ دیگر: برهان عقلی بر حقّانیّت اسلام و كلام الله بودن قرآن در این كه انسان نسبت به حیوانات موجودی است ویژه با راه تكاملی خاصّ شكّی نیست. حیوانات پاسخ نیازهای ذاتی خود را به صورت غریزه در درون خود دارا هستند لذا نیازی به هدایت بیرونی ندارند. امّا انسان ، تنها بخشی از پاسخ به نیازهای ذاتی خود را به صورت درونی داراست كه عمدتاً نیازهای اوّلیّه هستند. این پاسخهای درونی ابتدایی ولی بنیادی را در بُعد مادّی ، غریزه و در بُعد معنوی و فوق مادّی ، فطرت می نامند. امّا این مقدار آگاهی درونی كافی برای تمام نیازهای مادّی و معنوی انسان نیست. از اینرو انسان دائماً در پی آن است كه پاسخ بسیاری از نیازهای خود را از بیرون ذات خود به دست آورد. ضرورت وجود دین و هدایت الهی و نیاز انسان به چنین هدایتی از برون ذاتش نیز دقیقاً از همین امر ناشی می شود. یعنی انسان در می یابد كه با قوای موجود خود ، مثل غریزه ، فطرت ، خیال و عقل قادر به پاسخ دادن به برخی از نیازهای مادّی و معنوی خود نیست ؛ لذا عقل حكم می كند كه خداوند متعال باید پاسخ این نیازها را با ارسال وحی در اختیار انسان قرار دهد. چرا كه خدا حكیم است و محال است حكیم نیازی بی پاسخ در وجود موجودات قرار دهد. چون لازمه ی چنین امری انجام فعل عبث است كه از ساحت حكیم به دور می باشد. تا اینجا معلوم شد كه خدای حكیم، حتماً وحی فرستاده است. پس یقیناً باید در بین این همه ادیان و كتبی كه در این دنیا وجود دارند، یكی از طرف خدا و وحی الهی باشد. امّا كدامیك از كتب موجود، حقیقتاً از طرف خدا آمده است؟ و كدام دین، حقیقتاً دین خداست؟ برای یافتن پاسخ، باید یك به یك سراغ ادیان موجود برویم و اصول اساسی آنها را مورد بررسی عقلانی قرار دهیم. اگر بتوانیم ثابت كنیم كه همه ی این ادیان در اصول اساسی خودشان مشكلات عقلی دارند جر یكی؛ در حقیقت ثابت شده كه همه ی آنها غیر الهی اند، جز یكی. پس ثابت می شود كه همان یك دین، حقیقتاً از طرف خداست؛ و كتاب آن هم قهراً كتاب خداست. امّا آن اصول اساسی كه باید بررسی كنیم چیستند؟ اصل نخست: آیا ادّعای الهی بودن دارند؟ چون دینی كه از طرف خدا آمده، یقنیاً ادّعای الهی بودن هم دارد. از بین تمام ادیان موجود، تنها آیین زرتشت، یهود، آیین صابئی، مسیحیّت، اسلام ، آیین بابیّت و آیین بهائیّت ادّعای الهی بودن دارند. باقی ادیان، یا اصلاً خدا را قبول ندارند یا ادّعای الهی و وحیانی بودن ندارند. پس خودشان قبول دارند كه بشر ساخته اند. توجّه! صابئین كه مندائیان هم گفته می شوند، خود را پیروان حضرت یحیی(ع) می دانند. كتاب مقدّس آنها گنزا ربّا نام دارد. پس با اصل نخست، همه ی ادیان و كتابهایشان مردود می شوند جز این هفت آیین یاد شده. اصل دوم: آیا وجود تاریخی پیغمبر این دین، قابل اثبات با اسناد تاریخی هست؟ از بین ادیان هفتگانه ی فوق، تنها بنیانگذار اسلام، آیین بابیّت و آیین بهائیّت، وجودی تاریخی قابل اثبات دارند. در مورد زرتشت نیز اسنادی بسیار ضعیف وجود دارد. امّا در مورد موسی(ع) و عیسی(ع) و حضرت یحیی(ع) هیچ سند تاریخی قابل اعتماد موجود نیست. ما مسلمانها نیز به خاطر گزارش قرآن و احادیث، وجود آنها را می پذیریم نه از طریق گزارشات تاریخی. اصل سوم: به فرض كه پیامبر یك دین، وجود تاریخی دارد، آیا استناد كتاب مقدّس آن دین، به آن شخص، دارای اسناد تاریخی هست؟ استناد كتاب یهودیان به موسی(ع) و اناجیل چهارگانه به عیسی(ع)، و اوستا به زرتشت، و كتاب «گنزا ربّا» به یحیی(ع) فاقد هر گونه مدرك تاریخی معتبر است. لذا باز سه آیین اسلام و بابیّت و بهائیّت باقی می مانند. تا اینجا شكّی نمی ماند كه یكی از این سه دین، از طرف خدا هستند. دقّت فرمایید! صحبت بر سر ادیان موجود است نه اصل تحریف نشده ی این ادیان كه فعلاً وجود خارجی ندارند. همچنین شكّی باقی نمی ماند كه اسلام از طرف خدا آمده است. چون هم بابیّت و هم بهائیّت، اسلام را از طرف خدا می دانند؛ لكن معتقدند كه اسلام نسخ شده و قرآن هم تحریف شده است. پس از این به بعد باید اثبات كنیم كه بابیّت و بهائیّت باطلند. اگر بطلان اینها اثبات شود، ثابت خواهد شد كه اسلام تنها دین الهی موجود در زمین است. اصل چهارم: آیا خدای مطرح در این دین، قابل دفاع عقلانی هست؟ خدای بابیّت و بهائیّت، مشكلات عقلی دارند. چون هم «علی محمّد باب» بنیانگذار بابیّت، هم «عبد البهاء»، بانی بهائیّت، ادّعای خدایی داشتند. خدای این دو آیین، موجودی است كه می تواند به صورت انسان در آید؛ و چنین چیزی عقلاً تناقض است. چون خدا یعنی وجود نامحدود؛ و شكّ نیست كه انسان، وجود محدود دارد. پس اگر خدا به صورت انسان در آید، یعنی نامحدود، در عین نامحدود بودن، محدود شده است؛ كه تناقضی است آشكار. از اینها گذشته، در اینكه بابیّت و بهائیّت را انگلیسی ها ساخته اند از نظر شواهد تاریخی هیچ شكّی وجود ندارد. پس تنها دینی كه می ماند، اسلام است. پس طبق آنچه پیشتر گفته شد، عقلاً شكّی نمی ماند كه اسلام از طرف خدا آمده؛ و قهراً كتاب آن هم كلام خداست. ـ آیا ممكن است دین حقّی در جهان نباشد؟ به حكم برهانی كه در سطور قبل بیان داشتیم ، محال است خدا انسان نیازمند به برنامه ی سعادت را بدون برنامه ی درست رها سازد. لذا در هر زمانی یقیناً برنامه ی درست و تحریف نشده از سوی خدا وجود دارد. در غیر این صورت لازم می آید كه خدا موجودی مكلّف و نیازمند به برنامه ی خودسازی را آفریده باشد ولی برنامه ای درست در اختیارش نگذارد. چنین چیزی نیز محال است ؛ چون چنین آفرینشی لغو و غیر حكیمانه است ؛ و از خدای حكیم چنین كار لغو و غیرحكیمانه ای سر نمی زند. پس یقیناً در بین ادیان موجود ، یكی از آنها درست می باشد. و چون غیر از اسلام هیچ دین دیگری نیست كه بتواند از عده ی سوالات مطرح در سطور قبل برآید ، لذا شكّی نمی ماند كه همه ی آنها در عصر كنونی باطلند. پس اگر لازم است كه حتماً دینی درست در میان مردم باشد ، آن دین نمی تواند باشد مگر اسلام ؛ چون گزینه ی دیگری در كار نیست. حال بعد از این استدلال هر شبهه ای نیز در سرشاخه های دین اسلام مطرح شود قادر نخواهد بود اصل اسلام و الهی بودن كتاب آن را زیر سوال ببرد. بر این اساس، حتّی اگر كسی نتواند معجزه بودن قرآن را اثبات كند، باز منطقاً نمی تواند كلام الله بودن آن را انكار كند، یا حتّی در كلام الله بودن آن شكّ نماید. بلی اگر تنها راه اثبات كلام الله بودن قرآن، اثبات اعجاز قرآن بود، در این صورت، برای كسی كه نمی توانست معجزه بودن قرآن را بفهمد، منطقاً جایز بود كه در كلام الله بودن آن شكّ كند. خود قرآن كریم نیز برای اثبات حقّانیّت خودش، علاوه بر ادّعای اعجاز، از همین روش عقلی استفاده نموده است. ـــ مستند قرآنی مطالب فوق ـ خدای تعالی فرمود: « قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ (49) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ ـــــــــــ بگو: اگر راست مىگویید(كه تورات حقیقی و قرآن از سوى خدا نیست)، كتابى هدایتبخشتر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروى كنم! (49) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان كه آنان تنها از هوسهاى خود پیروى مىكنند! و آیا گمراهتر از آن كس كه پیروى هواى نفس خویش كرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، كسى پیدا مىشود؟! مسلّماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمىكند.» (القصص) این آیات چه می گویند؟ می گویند: الف: یقیناً باید كتاب هدایتی از جانب خدا آمده باشد. ب: اگر آن كتاب هدایت، تورات حقیقی در عصر خودش و قرآن در عصر كنونی نیست، پس باید كتاب هدایت دیگری باشد. ج: آن كتاب هدایت دیگر كه خدا فرستاده كدام است؟ د: اگر راست می گویید، بیاورید آن كتاب را. بیاورید تا با همان پروسه ی منطقی كه گفتیم مورد ارزیابی عقلانی قرار گیرد. هـ: البته كه منكران، چنین كتابی ندارند؛ پس اینها تابع عقل نیستند بلكه از روی هوای نفس، منكر قرآن هستند؛ كما اینكه در عصر موسی(ع) منكر تورات بودند. ـ خدای تعالی فرمود: « فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (150) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَیَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنینَ (153) ما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ (154) أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (155) أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبینٌ (156) فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقین ـــــــــ از آنان بپرس: آیا پروردگارت دخترانى دارد و پسران از آن آنهاست؟! (149) آیا ما فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند؟! (150) آگاه باشید آنها با این تهمت بزرگشان مىگویند: (151) «خداوند فرزند آورده» ولى آنها به یقین دروغ مىگویند. (152) آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است؟! (153) شما را چه شده است؟! چگونه حكم مىكنید؟! (154) آیا متذكّر نمىشوید؟! (155) یا شما دلیل روشنى در این باره دارید؟ (156) كتابتان را بیاورید اگر راست مىگویید!» ـ استدلال به این آیات الف: هر كسی كه در مورد صفات خدا حرفی دارد، باید از طرف خود خدا، بر حرفش سند داشته باشد؛ یعنی باید سخنش مستند به كتاب خدا باشد. ب: همه ی ادیان كنونی كه دعوی الهی بودن دارند، درباره ی خدا، اعتقاداتی دارند كه باهم سازگار نیستند؛ یعنی پاره ای از اعتقادات اعتقادات مسیحیّت، ناسازگار با دیگر ادیان است، پاره ای از اعتقاد یهود هم ناسازگار با دیگر ادیان است و ... ؛ یعنی همه ی این ادیان، باهم اختلاف عقیده های اساسی در صفات خدا دارند. ب: از كجا باید دانست كه عقیده ی كدامیك از اینها درست است؟ ج: به حكم عقل، خود خدا باید قضاوت كند؛ یعنی باید كتابی بفرستد كه فصل الخطاب باشد. د: پس یقیناً باید در بین كتب ادیان كنونی، یكی حقیقتاً كتاب خدا باشد. هـ: آن كتاب، كدام است؟ راه منطقی برای تشخیصش همان است كه قبلاً گفتیم. ـ خدای تعالی فرمود: «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ــــــ این راه مستقیم من است، از آن پیروى كنید! و از راههاى پراكنده(و انحرافى) پیروى نكنید، كه شما را از طریق حق، دور مىسازد! این چیزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مىكند، شاید پرهیزگارى پیشه كنید.» (الانعام: 153) ـ استدلال الف: به حكم عقل، محال است خدای واحد برای بشری با فطرت واحد، ادیان گوناگون ارسال كند. پس تمام انبیاء فقط یك دین داشته اند و محال است كه كتب آسمانی آنها معارض یكدیگر باشند. ب: شكّ نیست كه تمام كتبی كه اكنون دعوی آسمانی بودن دارند، با هم تعارض دارند. ج: پس فقط و فقط یكی از آنها می تواند حقیقتاً از سوی خدا باشد. د: آن یك كتاب كدام است؟ راه تشخیصش را قبلاً گفتیم. ـ خدای تعالی فرمود: « أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُون ـــــــ آیا در ملكوت آسمانها و زمین، و آنچه خدا آفریده است، نظر نیفكندند؟! شاید پایان زندگى آنها نزدیك شده باشد؟! به كدام سخن بعد از آن ایمان خواهند آورد؟!» (الاعراف: 185) ـ استدلال الف: شكّ نیست كه خدا باید كتاب هدایتی فرستاده باشد. ب: اكنون چند كتاب، ادّعا دارند كه همان كتاب هستند. ج: از بین این كتابها، تنها یك كتاب (قرآن) توانست از غربال منطقی سر بلند بیرون آید. د: حالا غیر از این كتاب، از چه كتابی می خواهند تبعیّت كنند؟!! ـ استدلال دیگر الف: به براهین عقلی اثبات می شود كه ماوراء طبیعتی(ملكوتی) و معادی وجود دارد؛ و شكّ نیست كه مرگ، سراغ همه ی ما خواهد آمد. ب: از طرف دیگر، به حكم عقل، شكّ نیست كه خدای حكیم باید ما را از ملكوت و معاد و آنچه برای ورود به آنجا لازم داریم، آگاه سازد؛ و كتاب راهنمایی برای ورود به ملكوت و معاد در اختیار ما قرار دهد. ج: اكنون چند كتاب ادّعا دارند كه همان كتاب راهنمای مذكور هستند. د: از كجا بدانیم كدامشان واقعاً از طرف خداست؟ باید همان روند منطقی و عقلی را كه حقیر بیان نمودم، طیّ كنند و غربال شوند.منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .