تبیان، دستیار زندگی

عمر خلیفه دوم اهل سنت

عمر از عناصر اصلی بیعت با ابوبكر بود و در این راه، بسیار سماجت كرد و سرانجام با اجبار و اكراه، از عموم مردم برای وی بیعت گرفت و در این راه جنایت های متعددی مرتكب گردید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
عمر خلیفه دوم اهل سنت

عمر خلیفه دوم اهل سنت چه کسی بود؟

ابوحفص، عمر بن خطاب بن نفیل عدوی، در حدود سال 13 عام الفیل، در مكه معظمه به دنیا آمد و پس از ظهور اسلام توسط حضرت محمد(ص)، بسان سایر اهالی مكه با این پدیده جدید مخالفت و دشمنی می نمود و در این راه سخت گیر و متعصب بود و حتی به خاطر مسلمان شدن خواهرش فاطمه بنت خطاب و همسرش سعید بن زید، با آنان مشاجره و دعوا نمود و چنان ضربتی بر سر خواهرش وارد ساخت كه سرش را شكسته و خون را بر سر و صورت او جاری ساخت.( تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 388)ولیكن مدتی پیش از هجرت پیامبر(ص) به مدینه منوره، او نیز مسلمان شد و به مدینه مهاجرت كرد.پس از رحلت پیامبر(ص) وی از افرادی بود كه بدن مطهر پیامبر(ص) را در خانه اش رها و برای تعیین خلیفه وقت، به سوی سقیفه بنی ساعده شتافت. عمر از عناصر اصلی بیعت با ابوبكر بود و در این راه، بسیار سماجت كرد و سرانجام با اجبار و اكراه، از عموم مردم برای وی بیعت گرفت و در این راه جنایت های متعددی مرتكب گردید، كه پیامبر اكرم(ص) در حدیثی آن را پیش گویی كرده بود.( اللمعة البیضاء (تبریزی انصاری)، ص 835)در دوران خلافت ابوبكر، به ظاهر او خلیفه مسلمین، ولی در باطن، همه كاره حكومت، عمر بن خطاب بود. در تاریخ یعقوبی آمده است: و كان الغالب علی أبی بكر، عمر بن الخطاب.( تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 138)ابوبكر بن ابی قحافه هنگامی كه به مرگ خویش اطمینان پیدا كرد، عثمان بن عفان را طلبید و به وی دستور داد كه جانشینی عمر بن خطاب را با این عبارت بنویسد: بسم الله الرّحمن الرّحیم، هذا ما عهد ابوبكر خلیفة رسول الله الی المؤمنین و المسلمین: سلام علیكم. فانّی احمد الیكم الله، امّا بعد فانّی قد استعملت علیكم عمر بن الخطّاب، فاسمعوا و اطیعوا، و انّی ما ألوتكم نصحاً. والسّلام.(همان، ص 136)گویند ابوبكر پیش از انتصاب عمر بن خطاب، با برخی از صحابه معروف، هم چون طلحة بن عبیدالله، عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف در این باره مشورت كرد.( تاریخ ابن خلدون، ج1، ص488؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 279)ولی به نظر می رسد كه میان او و عمر بن خطاب از سابق، این تعهد دو جانبه وجود داشته و بر اساس آن، عمل كردند. به هر روی، پس از وفات ابوبكر و غسل و كفن او، عمر بن خطاب بر وی نماز گزارد و مابین نماز مغرب و عشا او را در جوار قبر پیامبر(ص) دفن نمودند. در روز بعد، عمر بن خطاب به مسجد رفت و در حضور مردم، بر فراز منبر رسول خدا(ص) قرار گرفت و یك پله پایین از جایی كه ابوبكر می نشست، نشست و مرگ ابوبكر را تسلیت گفت. آن گاه به حاضرین مجلس گفت: خداوند متعال مرا به شما و شما را به من مبتلا (و آزمایش) گردانید و مرا پس از دوستم(ابوبكر) در میان شما باقی گذاشت. سپس صحبت های دیگری نیز برای مردم به عمل آورد و از مردم بیعت گرفت.( تاریخ المدینة (نمیری)، ج2، ص 674؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 139؛ البدایة و النهایة (ابن كثیر)، ج7، ص 22)گرچه انتصاب وی به خلافت و اخذ بیعت از مردم، خلاف وصیت پیامبر(ص) و روش معمول و پذیرفته مسلمین در انتخاب آزاد بود، با این حال، مسلمانان مجبور به بیعت با او بودند و الا برای خویش امنیت و آرامشی پیش بینی نمی كردند.نویسنده كتاب عمر بن الخطاب در این باره گفت: و بایع المسلمون عمر بالخلافة بین راض و متكره، و مطمئن و متخوف و جمیعهم ینظرون مایكون من عمر فی یوم الجدید.( عمر بن الخطاب (عبدالرحمن احمد البكری)، ص 96)عمر بن خطاب، پس از استقرار در مقام خلافت، در نخستین اقدام عملی خود، خالد بن ولید را از فرماندهی سپاه مسلمانان در شام، عزل و به جای وی ابوعبیده جراح را منصوب كرد.( الفتوح (ابن اعثم كوفی)، ص 81؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 488)هم چنین وی در تقسیم بیت المال در میان مسلمانان، روش پیامبر(ص) و ابوبكر بن ابی قحافه را كه بر اساس مساوات بود، تغییر داد و به روش خاصی، عده ای را بر عده دیگر ترجیح داد و سهم بیشتری برای آنان تعیین نمود.( عمر بن الخطاب، ص 96) این اقدام نادرست وی، در طبقه‌‌بندی اصحاب رسول خدا جهت دریافت حقوق و مزایا باعث شد اختلاف طبقاتی شدید بین مسلمانان به وجود بیاید و اعتراضات گسترده ای بر این عملكرد به وجود آید تا آنجایی كه وی در سال آخر عمر خود گفت:«اگر سال دیگر زنده باشم، بیت المال را به روش پیامبر به طور مساوی بین مردم تقسیم می‌كنم.» اقدامات منفی و غیر شرعی وی در زمان خلافتش به حدی است كه از توان این جواب بر نمی آید. شاید بتوان گفت بهترین گفتار را در این زمینه امیرالمومنین علی علیه السلام دارد . آنحضرت در حدیثی مفصل كه سراسر آن نشان از خون دل حضرت است به این بدعتها و اقدامات منفی و غیر شرعی عمر اشاره كرده و می فرماید: ... خلفای قبل از من (ابوبكر و عمر و عثمان) كارهایی انجام دادند كه در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله مخالفت كردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند . پیمان او را شكسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترك آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله بود لشكر من از گرد من پراكنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده كمی از شیعه ام كه برتری من و وجوب امامت من از كتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم – را می دانند . چگونه خواهید اگر دستور می دادم كه مقام ابراهیم ( علیه السلام ) را به همان مكانی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده بود ، بازگردد) عمر ، مقام ابراهیم را از جای خود تغییر داد) و فدك را به ورثه فاطمه باز می گرداندم و مقدار پیمانه ( برای كشیدن مقدار زكات ) را به همان حالت قبل باز می گرداندم ؛ و زمین های هدیه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) را كه به عده ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نكردند ، به ایشان می دادم. و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب می كردم ( زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد كردند ) ؛ و عده ای از زنانی را كه به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم !!! . و حكم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ایشان جاری می كردم ؛ و مردمان بنی تغلب را به اسارت می گرفتم ( زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند ) و آن مقدار از زمین های خیبر را كه بین مردم تقسیم شده است باز می گرداندم ( زیرا این زمین ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است یعنی برای گرفتن بیشتر زمین های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملك تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و كسی حق تملك آن را ندارد ) . و دفاتر هدیه های ماهانه را پاك می كردم ( زیرا خلفا دفاتری داشتند كه در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان كس فلان مقدار شهریه داده شود ) و همانطور كه رسول خدا صلی الله علیه وآله تقسیم می كرد همانطور یعنی به صورت مساوی ( اموال را بین مردم ) تقسیم می نمودم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را كنار می انداختم ( زیرا با آن مقدار هدیه های رسول خدا به خود را افزایش می دادند ) ؛ و ازدواج ها را یكسان قرار می دادم ( زیرا آنان دستور داده بودند كه غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمودند مسلمان كفو مسلمان است) و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور كه خداوند عز وجل دستور داده است جاری می نمودم ( نه مانند خلفا كه آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می دانستند ) . و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را كه به سوی آن گشوده گشته بود می بستم ( هر كسی از بزرگان صحابه كه خانه ایشان در كنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد كشید تا درب اختصاصی او باشد) و درهایی را كه بسته شده بود باز می نمودم ( رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند كه دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت ) . و مسح از روی كفش را حرام می نمودم ( خلفا این كار را جایز دانستند ) و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم ( خلفا نبیذ را كه نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند ) و دستور می دادم كه همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جایز بدانند و دستور می دادم كه بر جنازه ( هنگام نماز میت ) پنج تكبیر بگویند ( خلفا چهار تكبیر می گفتند ) و مردم را وادار می نمودم كه بسم الله الرحمن الرحیم را ( در نماز ) بلند بگویند ؛ و كسانی را كه رسول خدا صلی الله علیه وآله بیرون ( تبیعد ) كرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بیرون می نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید كرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!) و كسانی را كه رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم ( عده ای از صحابه جایگاه و خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساكن كرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون كردند ) و مردم را بر حكم قرآن وادار می كرده و ایشان را وادار می كردم كه طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حكم هر دو را برعكس نمودند ) و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم ( صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند ) ؛ و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش ( در مورد نماز ) و روش خویش ( در مورد غسل ) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می گرداندم ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت كردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض كردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می شد وبرعكس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می شد آن را شستند ) و مردمان نجران را به محل خویش باز می گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود كه لشكریان اسامه را راهی كنید ، خدا هر كس را كه به این لشكر نرود لعنت كند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشكر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی كنید ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . و به همین جهت دستور دادند كه همه اهل نجران را كه مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون كنند اما با یهود كه روابط خوبی با خلفا داشتند كاری نداشتند و حتی كعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا كند) و اسیران فارس و باقی ملت ها را به كتاب خدا و سنت رسول او بازمی گرداندم ( ایشان دستور دادند كه هیچ برده ای از سایر كشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنكه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی كه مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینكه هر دوی آنها خلاف احكام اسلامی بود ) در این صورت از گرد من پراكنده می شدند. قسم به خدا كه مردم را دستور دادم كه در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم كه خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است ؛ پس عده ای از لشكریان كه همراه من جنگیده بودند ندا دادند : ای اهل اسلام سنت عمر تغییر كرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند !!! و ترسیدم كه بر من از سمت لشكرم شوریده همانگونه كه از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت كنندگان به سوی آتش دیدم . و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می دادم كه خداوند در مورد آن فرموده است كه اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل كرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی ( حق از باطل) ، روزی كه دو لشكر با یكدیگر ملاقات كردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت كنید) . پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستیم ، كسانی هستیم كه خداوند ما را با خود و با رسولش در كنار هم قرار داده است پس گفته است : (این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است و این آیه را در مورد ما نازل كرد تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را ( از آن ) نهی كرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا ؛ بدرستیكه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است برای كسانی كه به ایشان ظلم كند ؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود كه خدا بوسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده اش توصیه كرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از كثیفی های مردمان ( صدقه ) بخوراند . پس خدا و فرستاده او را تكذیب كردند و كتاب خدا را كه در حق ما سخن می گفت انكار نمودند و ما را از مالی واجب كه خدا برای ما قرار داده بود منع كردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم ، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند ؛ و خداوند یاری كننده ماست در مقابل كسی كه به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم در همین یك روایت حضرت بیش از دهها مورد از بدعت ها و اقدامات خلاف شرع و منفی عمر و دیگر خلفای سابق را مطرح نموده است. (الكافی للشیخ الكلینی ، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21، تحقیق علی اكبر غفاری، طبع حیدری،دوم 1348ش)به هر حال وی پس از ده سال و نیم حكومت، سرانجام در ذی حجه سال 23 قمری به دست فیروز ابولؤلؤ ایرانی كشته شد.( تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 540)در نحوه و علت كشته شدن وی به دست ابولولو در تاریخ نقل های مختلفی نوشته شده است ، برخی می گویند: مغیرة بن شعبه از كوفه نامه‏ای به عمر در مدینه نوشت و از او خواست اجازه دهد غلامش ابولؤلؤ به مدینه بیاید و مردم از فنون او مانند نقاشی، آهنگری و درودگری بهره‏مند شوند. عمر با آن كه ورود غیر عرب را به مدینه ممنوع كرده بود، موافقت كرد. پس از چندی، ابولؤلؤ نزد عمر از مولای خود شكایت كرد كه خراجی سنگین بر او بسته، ولی خلیفه شكایت او را روا ندانست. ابولؤلؤ كه از بی اعتنایی خلیفه در خشم شده بود، كلمات تهدیدآمیزی بر زبان راند. چندی پس از آن گفتگو، ابولؤلؤ در مسجد كمین كرد و هنگام نماز صبح، عمر را از پای درآورد.(دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج‏6، ص 198)برخی از مورخان دیگر عقیده دارند كه سیاست عمر در برابر ایرانیان - به ویژه خشونت او نسبت به اسیران و كودكان ایرانی- در قتل عمر بوسیله او نقش اصلی را داشته است(دایرةالمعارف تشیع، ج‏1، ص 436). از دیگر نظراتی كه درباره انگیزه قتل عمر گفته شده، این است كه برخی از بزرگان صحابه كه از سختگیریها عمر ناراضی بودند، نقشه قتل خلیفه را كشیدند و ابولؤلؤ وسیله اجرا بوده است(دایرةالمعارف اسلامی، ج‏6، ص 198 - 199) .
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .