تبیان، دستیار زندگی

شباهت فرقه ابیونی با اسلام و نگارش قرآن

آنها پیش داوری دارند؛ آنها اول فرض می كنند قرآن آسمانی نیست، پیامبر اسلام، پیامبر نبود. بعد می خواهند بگویند، آیات از كجا آمده، و ده نظریه در این باره می دهند. می گویند نمی شود كه او پیامبر باشد و قرآن وحی باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شباهت فرقه ابیونی با اسلام و نگارش قرآن
با توجه به شباهت فرقه ابیونی با اسلام استدلال می كنند كه كتاب قرآن حاصل نامه نگاری اعضای این فرقه با حضرت محمد (ص) است لطفا در این مورد روشنگری بفرمایید.
در نقد این شبهه و شبهات دیگر مستشرقان مطالب زیر را خدمتتان ارائه می كنیم: برخی مستشرقان معتقدند كه پیامبر همه‌ی معارف قرآنی را از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدوده‌ی جغرافیایی و زندگی اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب (مصادر داخلی) و بخش دیگر را از مصادر شفاهی و كتبی یهود و مسیحیت، و عقاید، آداب و سنن دیگر ملل (مصادر خارجی).به نظر می رسد؛ اساسی‌ترین‌ اشكالی‌ كه‌ در تحقیقات‌ و بررسی‌های‌ مستشرقان‌ وجود دارد، نگرش‌ غیر عقلانی‌ همراه‌ تعصب‌ به‌ قرآن‌ و اسلام‌ است؛ از این‌ رو، هیچ‌ یك‌ از اشكالات‌ آن‌ها راه‌های‌ صحیح‌ علمی‌ و تحقیقی‌ را نپیموده‌ و در هیچ‌ مورد، مستندی‌ تاریخی‌ كه‌ بتواند مد‌عایشان‌ را اثبات‌ كند، ارائه‌ نكرده‌اند. به‌ جرأت‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ بیش‌تر ادلة‌ آن‌ها چیزی‌ جز خیال‌پردازی‌ و توجیه‌ آن‌چه‌ خود اعتقاد دارند نیست. آنان، جریان‌ نامسلم‌ تاریخی‌ با پیش‌ فرض‌های‌ خود باز سازی‌ می‌كنند و آن ‌را به‌ هزاران‌ شاهد قطعی‌ و مسلم‌ تاریخی ترجیح‌ می‌دهند.در كل باید گفت كه، مستشرقان تنها ژست پیش داوری نداشتن را می گیرند. اما در حقیقت مطلب، آنها پیش داوری دارند؛ آنها اول فرض می كنند قرآن آسمانی نیست، پیامبر اسلام، پیامبر نبود. بعد می خواهند بگویند، آیات از كجا آمده، و ده نظریه در این باره می دهند. می گویند نمی شود كه او پیامبر باشد و قرآن وحی باشد، ما هم در پاسخ آنها می گوییم؛ اگر شما ادعا دارید كه وحی ممكن نیست، پس باید بگویید به عیسی(علیه السلام) و به موسی(علیه السلام) هم وحی نشده است! اگر وحی ممكن است، چگونه وحی به عیسی(علیه السلام) قبول است ولی وحی به پیامبر اسلام قبول نیست! البته از این نمونه ها در مورد تضادی كه در اندیشه ها و روش های مستشرقان وجود دارد فراوان است.حال، در اینجا سه پاسخ متفاوت برای شما ارایه می گردد.ــ الف: پاسخ اول(مقاله ای با موضوع « بررسی دیدگاه مستشرقان در مورد مصادر وحی قرآنی» از مهدی سلطانی رنانی)مقدمهبرخی مستشرقان معتقدند كه پیامبر همه معارف قرآنی را به طور كلی از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدوده‌ی جغرافیایی، اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب، و بخش دیگر را از یهودیت و مسیحیت و عقاید، آداب و سنن دیگر ملّتها. از این رو گفته‌اند: مصادر قرآنی به دو گروه اساسی «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» تقسیم می‌شوند.در این نوشتار به بررسی مصادر یاد شده و اشكالهای مستشرقان بر وحیانی بودن قرآن می‌پردازیم و بدانها پاسخ می‌دهیم.مصادر داخلی برخی منابع داخلی كه مستشرقان به عنوان مصادر وحی قرآنی می‌شمارند، عبارت‌ است از:1- اعمال و رفتار اعراب جاهلی: هاملتون گیب (H.GIBB)، مستشرق انگلیسی می گوید:« محمّد مانند هر شخصیت مبتكری از یك سو از اوضاع داخلی متأثّر است و از دیگر سو از عقاید و آرا و افكار حاكم زمان خویش و محیطی كه در آن رشد كرده، تأثیر می پذیرد و در این تأثیر گذاری، مكّه نقش ممتازی دارد و می‌توان گفت كه تأثیر دوران مكّه بر سراسر زندگی محمّد هویدا است و به تعبیر انسانی می توان گفت: محمّد پیروز شد؛ چرا كه یكی از مكّی‌ها بود» اشعار أمیة بن أبی الصلت: كلمان هوار (K.HUOAR) فرانسوی می‌نویسد:« اصلی‌ترین مصدر قرآن كریم، اشعار أمیة بن أبی الصلت است؛ چرا كه میان این دو، در دعوت به توحید و وصف آخرت و نقل داستان های پیامبران قدیم عرب، تشابه بسیاری وجود دارد و [او گمان كرده است] مسلمانان، شعر امیّه را نابود كردند و خواندن آن را حرام دانستند تا برتری با قرآن باشد» .در این زمینه «پُوِر(POWER)» می‌گوید:« تشابهی كه بین اشعار امیه و قرآن وجود دارد، دلالت می كند كه پیامبر، معارفش را از او اخذ كرده؛ چرا كه او بر پیامبر مقدّم بوده است» .3- حنفاء (دین حنیف ابراهیمی: رنان (RENAN) می‌گوید:«پیش از بعثت پیامبر نیز مردم جزیرة العرب موحّد بودند و هر آن چه پیامبر گفته، صرفاً مكمّل و در امتداد عقاید اعراب قبل از بعثت است» (همان،227).مصادر خارجیبلاشر (BLACHERE) می‌گوید:« تشابهی كه در قصص قرآنی با قصص یهودی و مسیحی است، تقویت می‌كند كه قرآن، كتاب بشری و متأثّر از عوامل خارجیه باشد؛ به ویژه در سوره‌های مكّه كه كاملاً واضح است از معارف مسیحیت متأثّر شده است» (همان، 296).مصادر خارجی كه مستشرقان برای قرآن تعیین كرده‌اند، به دو قسمت اساسی تقسیم می شود:مصادر كتبی (مثلاً با مطالعه‌ی كتاب‌های عهد قدیم و جدید و...)مصادر شفاهی (مثلاً ملاقات با مسیحیان و یهودیان و استفاده‌ی معارف از آن‌ها به صورت شفاهی).1- مصادر كتبیسیدرسكی(SIDERSKEY) در كتاب خود «اصول اساطیر اسلامی در قرآن و در سیره‌ی انبیاء» قصص قرآنی را به مصادر یهودی و مسیحی ارجاع می‌دهد. قصّه‌ی آدم و نزولش از جنّت، قصّه‌ی ابراهیم و تلمود، یوسف، موسی، عیسی، داوود، سلیمان و... را به كتابهای یهودی و مسیحی باز می‌گرداند و تك تك آیات مشتمل بر این قصص را به كتابهای «الأغداه» (Aggadaho) كه به زبان عبری است و «أناجیل مسیحیت» و «تورات» باز می‌گرداند (همان، 271؛مجله‌قبسات،1382، 193).گلدزیهر (Goldziher) می‌گوید:« مطالبی را كه قرآن در مورد احوال قیامت و اهوال آن بیان می‌كند و آن چه كه پیامبر در مورد امور اخرویه بشارت می‌دهد، همه مجموعه‌هایی است از معارف و آرای دینی گذشتگان كه پیامبر با ارتباط با عناصر یهودی و مسیحی و غیر این دو آن‌ها را شناخته است و از آن‌ها متأثّر شده به نحوی كه این تأثیرات به اعماق نفس او رسیده و در درون او به صورت عقایدی درآمده است و او به یقین رسیده است كه آن‌ها وحی الهی هستند».سپرینجر(SPRENGER) گمان می‌كند كتاب مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده بود و در زمان پیامبر در دسترس اعراب قرار داشت.2- مصادر شفاهیعدّه‌ای از مستشرقان كه می‌دیدند كتابهای ادیان پیشین تا عصر ظهور اسلام به عربی ترجمه نشده بود و «اُمّی» بودن پیامبر هم نفی كردنی نیست، گفتند: پیامبر معارف قرآنی را به صورت آموزه‌های شفاهی از ادیان پیشین استفاده كرده است.وات (M.WATT) در این باره می‌گوید:« پیامبر، بیسواد (اُمّی) بود و از كتاب‌های مسیحیت و یهودیت تعلیمات رسمی ندیده بود؛ امّا بعید نیست كه معارف این كتاب‌ها به صورت شفاهی به او رسیده باشد، چرا كه او با بعضی از رجال یهودی و مسیحی ارتباط داشته، و با آن‌ها مجادله و مناقشه می‌كرده است» .تئودور نولدكه (T.NOLDEKE) در كتاب تاریخ قرآن، پس از اینكه برای قرآن مصادر خارجی در نظر می‌گیرد، می‌نویسد:« پیامبر در قصص قرآنی، از معارف مسیحیت و یهودیت متأثّر است كه به صورت شفاهی به اعراب منتقل شده بود».به نظر این گروه پیامبر می‌توانست از چند نفر استفاده كند:ورقة بن نوفل (عموی حضرت خدیجه): پیامبر پیش از بعثت، پانزده سال كنار او زندگی كرد و به وسیله‌ی او به تمام معارفش دست یافت .بحیرای راهب: به اعتقاد بعضی از مستشرقان پیامبر ملاقاتهایی با این راهب داشت و در سفرهایش از او متأثّر شد.منشأ معارف قرآنی پیامبر بعضی از یهودیان و مسیحیان مقیم مكّه بودند.بررسییكی از اشكالهای اساسی تحقیقات و بررسیهای مستشرقان این است كه راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و فاقد مستند تاریخی برای اثبات مدعا است.هركس تاریخ پیش و پس از اسلام اعراب را مطالعه كند، می‌فهمد كه اسلام چگونه تحوّل ایجاد كرد و اگر به رفتار مشركان با پیامبر در آغاز دعوت توجّه كند، می‌یابد كه آنچه را پیامبر (ص) بیان كرد نه تنها در جهت و ادامه‌ی افكار و اعمال مشركان نبود؛ كاملاً با آنها تناقض داشت. روح اسلام با هیچ یك از اعمال مشركان سازگار نبود و هیچ یك از اعمال آنها را نمی‌پذیرفت، از این رو هیچ عملی از زمان مشركان بدون اصلاح به اسلام منتقل نشد.از طرف دیگر تشابه ظاهری بعضی اعمال و عبادات اعراب جاهلی و اسلام بر غیر وحیانی بودن قرآن دلالت نمی‌كند، زیرا بیش‌تر این اعمال می‌تواند منشأ الهی داشته و از سوی پیامبران سابق تشریع شده باشد، ولی به مرور زمان دستخوش فراموشی و تحریف شده باشد، همچون حج كه از زمان حضرت ابراهیم یا پیامبران پیش از او، عبادتی معمول بود، امّا مشركان آن را تحریف كردند. برای مثال، خیلی افراد این عمل را با بدن عریان انجام می‌دادند كه به «حلة» معروف بودند . در مقابل اسلام اصل عمل طواف را تقریر كرد و كیفیت انجام آن را تغییر داد و به آن روح بخشید.امیة بن أبی الصلت از شاعران عرب در دوران جاهلیت و اسلام است. او را از حنفایی دانسته اند كه از ظهور پیامبری در زمان خودش خبر می داد و آرزو داشت كه خود آن پیامبر باشد. وقتی محمّد(ص) برانگیخته شد، از روی حسد به حضرت كفر ورزید. وقتی پیامبر شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده؛ ولی قلبش كفر ورزیده است .تشابه شعر امیه و پیامبر بر تأثیرپذیری رسول اكرم از وی دلالت نمی‌كند؛ چرا كه تأثیرپذیری پیامبر یك احتمال در كنار دو احتمال دیگر تأثیرپذیری (امیه از قرآن، عدم تأثیرپذیری هر یك از دیگری) است.هیچ دلیلی برای تاثیرپذیری پیامبر از امیه، وجود ندارد. حتّی در زمان پیامبر هم كسی احتمال چنین تاثیر پذیری را نمی‌داد؛ با اینكه اعراب، با اشعار امیه آشنا بودند. از سویی مشركان، وحیانی بودن قرآن را قبول نمی‌كردند پس اگر چنین احتمالی می‌دادند، حتماً پیغمبر را متّهم می‌كردند؛ چرا كه بارها پیامبر را به بهانه‌های گوناگونی متّهم كرده بودند؛ برای مثال به این آیه توجه كنید: « وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ـــ و بیقین مى‏دانیم كه آنان مى‏گویند: (این قرآن را) تنها بشرى به او مى‏آموزد. در حالى كه زبان كسى كه به او نسبت مى‏دهند مبهم (و غیر عربى) است؛ و این (قرآن، به) زبان عربى روشن است»(نحل/ 103) ولی در این مورد، اتّهامی از سوی مشركان در كتابهای تاریخی ثبت نشده است. پس فقط یكی از دو احتمال دیگر باید صادق باشد. بعضی هم احتمال دوم (تاثیرپذیری امیه از قرآن) را تقویت كرده اند، چون امیه تا سال نهم هجری زنده بود و تاریخ سرودن بیشتر اشعارش هم مربوط به پس از بعثت پیامبر است .حنفاء عرب گرچه بت پرست نبودند، تعدادشان خیلی كم و عقایدشان در هاله‌ای از ابهام قرار داشت و معلوم نبود تصوّرشان از خدا، وحدانیت، حشر، بعث و... چیست؟ تا بتوان معارف قرآنی را با افكار و عقاید آنها مقایسه كرد. یگانه چیزی كه از آنها در دست است، در چهار رأی خلاصه می‌شود كه فخر رازی و امین طبرسی آنها را چنین نقل می‌كنند:الف. از ابن عباس و مجاهد نقل شده است كه به حجّ بیت الله اعتقاد داشتند.ب. از مجاهد نقل شده است كه تابع حق تعالی بودند.ج. تابع شریعت حضرت ابراهیم بودند.د. به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبیت می‌شناختند. از سوی دیگر، همین حنفاء اگر قرآن را با عقاید خویش موافق می‌دانستند، هرگز با آن مقابله نمی‌كردند؛ حال آنكه عدّه‌ای از آنها همچون أبی عامر بن صیفی (راهب) وأمیه‌ی بن أبی‌الصلت با قلم و شمشیر در مقابل اسلام ایستادند .تشابه قرآن و بعضی كتابهای ادیان دیگر، دلیل این نیست كه آنها ریشه‌ی قرآن باشند، بلكه نشان می‌دهد كه قرآن و دیگر كتابهای آسمانی ریشه‌ای واحد دارند كه همان وحی الهی است.هیچ دلیل و سندی در تاریخ به ثبت نرسیده است كه كتابهای مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده و در دسترس مردم جزیره‌ی العرب باشد؛ بلكه بیش‌تر مورّخان، تاریخ ترجمه‌ی این كتابها به عربی را مربوط به سالها پس از رحلت پیامبر، یعنی اواسط خلافت بنی‌امیه می‌دانند .اگر ثابت شود كه محمّد(ص) در كودكی راهبی را ملاقات كرده است، هرگز نمی‌توان با آن اثبات كرد كه آن راهب كتاب مقدّس را برای محمّد شرح داده یا برخی از آموزه‌های دینی را به او آموخته است.از این راهب مسیحی (بحیرا) اثری در تاریخ نمی توان یافت؛ مگر آنچه كه مورّخان سیره‌نویس ذكر كرده‌اند و خلاصه‌اش چنین است: پیامبر وقتی دوازده ساله بود با عمویش به مسافرت تجاری رفت. آن دو در این مسافرت به یك عالم مسیحی برخوردند كه بحیرا نام داشت. او نبوّت پیامبر را به ابو طالب بشارت داد و از او خواست محمّد را از یهودیان به دور دارد، زیرا هر آنچه كه بحیرا درباره محمّد می‌دانست، یهودیان هم می‌دانستند .جز این ملاقات كه شاید بیش از چند دقیقه یا ساعتی طول نكشید، ملاقات دیگری بین حضرت و بحیرا ثبت نشده است. حال پرسش این است كه در این ملاقات چند دقیقه‌ای، بحیرا چه مقدار از معارف مسیحیت را می‌توانست به پیامبر آموزش دهد؟ و با توجّه به اینكه سنّ پیامبر در آن زمان خیلی كم بود، چقدر می‌توانست به عقاید و آیین دینی مسیحیت مسلّط شود؛ به طوری كه سی سال بعد، آنها را به صورت دینی جدید به دیگران ابلاغ كند؟از طرفی، عموی پیامبر هم در این دیدار در كنار او بود. چگونه ممكن است چیزی از فراگیری پیامبر از بحیرا را به كسی نقل نكرده باشد؟ورقة بن نوفل پیش از اسلام تابع دین مسیحیت بود  و پس از ظهور اسلام مسلمان شد و پیامبر را ستود . ابوالحسن برهان الدین بقاعی كتابی درباره‌ی ایمان ورقه نوشته است و احادیثی هم از پیامبر درباره‌ی مسلمان بودن او هست؛ هر چند به ظاهر پس از آن، بیش از چند سال زنده نماند.مجموع ملاقاتهای پیامبر با ورقه كه در تاریخ ثبت شده است، بیش تر از سه یا چهار مورد نیست و در هیچ كدام به استفاده پیامبر از ورقه اشاره نشده است؛ بلكه مستندهای تاریخی شهادت می‌دهند كه ورقه به نبوّت پیامبر و نزول وحی بر او گواهی داده است.وقتی خدیجه آنچه را پس از نزول وحی بر پیامبر دیده و شنیده بود، با ورقه در میان گذاشت، ورقه كمی تأمّل كرد و گفت:«قدوس، قدوس! ای خدیجه سوگند به كسی كه جان ورقه به دست او است اگر راست بگویی، ناموس اكبر كه روزی به سوی موسی می‌آمد، امروز به سوی او آمده است و او پیامبر این مردم است».ورقه یك بار هم پیامبر را در كنار كعبه ملاقات كرد و از وقایع پیش آمده پرسید و چون مطّلع شد، گفت: «سوگند به آن كه جانم به دست او است، تو پیامبر این مردمی و ناموس اكبر كه روزی به سوی موسی می‌آمد، امروز به سوی تو روی آورده است. تو را تكذیب می كنند و به توآزار می رسانند و... اگر من آن روز زنده باشم، خدای را یاری می‌كنم» .بر اساس آنچه گفتیم سخن مستشرقان هیچ دلیل و حتّی مؤیّدی ندارد. چگونه ممكن است كسی نتواند آنچه را خود آموزش داده است، از وحی الهی (ناموس اكبر) تشخیص بدهد و شخص موحّدی چون ورقه به نبوّت پیامبر ساختگی گواهی دهد؟مورّخان در مكّه قبیله‌ای را ذكر نكرده اند كه یهودی باشد، و یهودیان آن دسته از قبایل را كه از آنان به عنوان یهودیان مدینه نام برده می‌شود، یهودی نمی‌‌دانند، زیرا افكار آنها طبق شریعت یهود و اعمالشان طبق احكام تلمود نبود (اسرائیل ولفنسون،1927، 13).كاسكیل می‌نویسد: «عرب یهود، هرگز واقعی نبودند؛ بلكه فقط خود را شبیه یهودیان كرده بودند» (جواد علی، 1970، 6/530).ونكلیر (WINKLER) معتقد است: «یهودیان جزیره عرب به هیچ یك از اصول یهودیت پای‌بند نبودند» .وقتی یهودیان عرب قبل از اسلام نه معرفت درستی از معارف و شرایع یهود داشتند و نه عامل به آن معارف بودند، چگونه می‌توان همه‌ی معارف و شرایع و قصص قرآنی را متأثّر از آنها دانست؟مورّخان حضور جماعتی غیر بومی از مسیحیان تاجر، صنعتگر یا برده را در مكّه ثبت كرده‌اند. اینها افرادی بودند كه قریش پیش از مستشرقان پیامبر را به اخذ مطالب قرآنی از آنها متهم كرده بودند.این آیات گویای مدعای ماست : « وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ـــ و بیقین مى‏دانیم كه آنان مى‏گویند: (این قرآن را) تنها بشرى به او مى‏آموزد. در حالى كه زبان كسى كه به او نسبت مى‏دهند مبهم (و غیر عربى) است؛ و این (قرآن، به) زبان عربى روشن است» (نحل / 103).« وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ ـــ و كسانى كه كفر ورزیدند گفتند: این [كتاب‏] نیست جز دروغى بزرگ كه آن را بر بافته است؛ و گروهى دیگر او را بر این (كار) یارى داده‏اند. و بیقین (با این سخن،) ستم و باطلى را آوردند» (فرقان / 4).مورّخان گفته‌اند كه آنها «یعیش»، «عداس مولی حویطب بن عبد الغری»، «سیار مولی العلاء بن الحضرمی»، «جبر مولی عامر» بودند كه تورات می‌خواندند؛ حال آنكه در هیچ جریان تاریخی، ارتباط پیامبر با این افراد یا دیگر نصرانیان مكّه، پیش از اسلام ضبط نشده است.اگر وحی ساخته محمّد(ص) بود، چرا در مواردی كه به نفع خود بود، وحی نمی‌ساخت؟ برای مثال در جریان افك* وحی یك ماه قطع شد و حضرت تا نزول دوباره وحی تهمتها و سرزنشهای منافقان را تحمّل كرد. در داستان تغییر قبله از بیت المقدس به كعبه نیز تا 16 ماه زیر فشار تهمتهای مشركان بود. اگر وحی تابع اراده‌ی الهی نبود و در دست پیامبر قرار داشت، چرا زودتر قبله را به كعبه تغییر نداد؟قرآن، خبرهای بسیاری درباره‌ی آینده دارد كه همه‌ی آنها واقع شده‌اند. برای مثال به نمونه‌هایی توجه می‌كنیم: « غُلِبَتِ الرُّومُ، فِی أَدْنَى‏ الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ ـــ روم در نزدیك ترین سرزمین [به شما] مغلوب شد، ولی آنها به زودی [در همین زمان های نزدیك] پیروز خواهند شد».این وعده قرآن عملی شد و رومیان پس از چند سال پیروز شدند.« سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ـــ به زودی آن جماعت [مشركان] در جنگ شكست می‌خورند و برای فرار پشت می‌كنند».(قمر/ 45)در سال دوم هجری، مشركان شكست سختی در جنگ بدر خوردند، با اینكه به ذهن كسی نمی‌رسید. اگر قرآن، ساخته‌ی انسانی مانند دیگر انسانها است، او چگونه و از طریق چه كسانی می‌توانست به غیب متّصل باشد؟ بعید نیست كه اینجا هم ذهن منحرف بعضی از مستشرقان دنبال مصدر غیرالهی باشد.معارف ابلاغ شده به وسیله‌ی پیامبر درباره‌ی دنیا و آخرت، مسائل مربوط به قیامت، حشر و حساب، در مورد توحید و... اوّلاً همه یك سمت و سو دارند و هیچ تناقضی بین آنها وجود ندارد. از سوی دیگر، كسی از دوره بیست ساله بعثت حضرت، كردار یا گفتاری كه گویای دوگانگی یا ترقّی و تجدد در آن‌ها باشد، سراغ ندارد و شاید این همان پاسخی است كه خداوند با آن در آیه‌ی شریفه‌ی « أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً ـــ و آیا در قرآن تدبّر نمى‏كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مى‏یافتند»(نساء/82) ساحت قدسی قرآن را از چنین تهمتها و گمانه‌زنیها تقدیس می‌كند.از سوی دیگر، اگر چنین مواردی را در انسانهای عادی بتوانیم تصوّر كنیم، فقط در فردی می‌توان یافت كه سالها زحمت بكشد و كار كند تا افكاری را كه‌ از یهودیت، مسیحیت، حنفاء، اعراب جاهلی و... گرفته است، هماهنگ سازد و قواعد كلیه‌ای برای خود استخراج كند و هر كدام از این معارف را كه با آن قواعد مطابقت نداشت، به گونه‌ای كه مناسب با آنها باشد، اصلاح یا طرد كند و آن قدر در این معارف تأمّل و تفكّر كند كه در طول بیست سال هرگز تردیدی در كلام و فعلش ظاهر نشود و چنان در این مسائل غوطه ور شود كه همه‌ی آنها برایش ملكه شود تا هنگام برخورد با وقایع و مسائل گوناگون اشتباه نكند و... ؛ حال آنكه چنین پیشینه‌ای را هیچ مورّخی در تاریخ پیامبر ثبت نكرده است و كسی (حتّی مستشرقانی كه بدون سند و دلیلی سخن می‌گویند) نگفته است كه كار او قبل از بعثت، تعلیم یا تعلّم معارف بود یا عمده‌ی وقتش را صرف این قبیل امور می‌كرد.نتیجهاز آنچه گذشت نمی‌توان پذیرفت كه وحی قرآنی برگرفته از مصادر داخلی (اعراب) یا خارجی (یهود و مسیحیت) باشد، بلكه این مطالب مستشرقان ادعای بدون دلیل است. بلكه بر اساس آیات قرآن كه با عقاید مشركانه عرب جاهلی و برخی عقاید یهود و مسیحیت مخالفت ورزیده و در آیات متعدد به آنها اشاره كرده است، عكس این مطلب برداشت می‌شود.ــ ب: پاسخ دوم:مصادر وحی به معنای این‌كه برای قرآن چند مصدر وجود دارد امروزه مستشرقان مطرح كرده‌اند در حالی كه ریشه اصلی آن همان گفتارهایی است كه مشركان صدر اسلام بیان كرده‌اند، از منظر مسلمانان قرآن تنها یك مصدر دارد و آن وحی الهی است همان‌گونه كه خود قرآن می‌فرماید: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى. و پیامبر اسلام(ص) متن قرآن را از دانشمندان یهود یا نصارا یا كتاب‌های تورات وانجیل و یا از جای دیگر جز خداوند نگرفته است و دلایل ثابت می‌كند كه تمام قرآن با الفاظ، نظم و محتوا همه سخن پروردگار است و به‌طور كامل و مستوفا در مباحث اعجاز آمده است.مستشرقان مصادر متعددی برای قرآن مطرح كرده‌اند و قرآن را الهام یافته تعالیم دینی و كتب آسمان پیشین می‌دانند وعلت اصلی آن هم‌گرایی و توافق نسبی میان شریعت اسلام و ادیان پیشین گرفته‌اند. اینان تورات، انجیل، زبور، دانشمندان یهود و نصارا را مصادر قرآن معرفی می‌نمایند.زمینه‌هایی كه باعث این نظریه شده است عبارتند از: سفرهای پیامبر به شام، دیدار و ملاقات وی با برخی علمای یهود، تشابه موجود بین قصص قرآنی و كتاب مقدس و تأثیرپذیری پیامبر از اهل كتاب.ریچارد بل، مستشرق انگلیسی مدعی است كه بسیاری از آیات، از جمله آیات بعثت، از مصادر مسیحی متأثر بوده است. وی در فصل 8 كتابش (فصل محتوای قرآن و مصادر آن) قرآن را در به كارگیری برخی الفاظ و صفات همچون «الرحمن» از مذهب مانوی متأثر دانسته است. او همچنین در فصل 9 (فصل قصص) مدعی است كه قصص قرآنی بیش از مصادر مكتوب، بر مصادر شَفَوی متكی بوده است(!) و در بعضی قصص قرآن اضطراب واضحی به چشم می‌خورد. و اصل قرآن نیز از لغت سریانی متأثر می‌داند.بیرنات هیللر، مستشرق مجاری (م 1943 م) نیز در بحثی با عنوان:‌ عناصر یهودی در مصطلحات قرآن كه در سال 1928 م. منتشر شده است، سعی بر اثبات تأثیرپذیری قرآن از یهود دارد. چنان‌كه، وزف هورفیش (م 1931 م) نیز مقاله‌ای با عنوان اسماء اعلام یهودی در قرآن دارد كه به سال 1925 م. منتشر شده است. ونز برو ـ مستشرق معاصر ـ نیز علاوه بر تأكید بر تكون تدریجی قرآن طی دو قرن! آن را متأثر از سنّت یهودی معرفی كرده است.و برخی از شعائر اسلام ـ كه بخش عمده‌ای از آن در قرآن آمده ـ را حاصل ابداعات خاصه و تأثیرات متنوعة صحابه، جاهلیت، یهود، نصرانیت، فارس‌ها، و ... دانسته‌اند. برخی نیز در حالت تردید بین این مدعا كه قرآن؛ یا حاصل اختراع پیامبر و یا اقتباس از غیر است، سیر كرده‌اند. حتی ورقه بن نوفل و بحیرای راهب، یا غلامی رومی كه در مكه صنعت‌گری می‌كرد (حدّاد رومی) نیز نام برده‌اند، كه در وی تأثیرگذار بوده‌اند.تشابه موجود بین قصص قرآنی و قصص كتاب مقدس نیز زمینه دیگری برای طرح اتهام یاد شده است «فیلیپ حتی» مدعی است: می‌توان گفت تقریباً تمامی قصص تاریخی در قرآن، در تورات نظیر و نمونه دارد، و قصص اندك عربی خالص هستند كه ناظر به عاد و ثمود و لقمان و اصحاب فیل و ... است.مستشرق دیگری به نام «جویتی»، قصص را تقریباً ‌مطابق با تورات دانسته، ضمن آن‌كه معتقد است در قرآن، بعضی حقائق مربوط به انبیاء مشوّه شده است. او گفته كه چه بسا این ناشی از تصور وی مبنی بر بهترین و آخرین نبیّ بودن او باشد. و قصه‌اش شامل برخی از انبیاء بنی اسرائیل می‌شود نظیر قصة نوح و كشتی آن، ابراهیم و همسرش، موسی و معجزاتش، داود و سلیمان و پادشاهی و حكمتی كه خداوند به این دو داده است.استاد آیه الله معرفت، دیدگاه سه نفر از مستشرقان (درة الحداد، نولدكه، ویل دورانت) را در این مورد بیان و مورد تحلیل قرار داده است.1- دیدگاه اسقف یوسف درّة الحداد؛ ایشان معتقد است كه قرآن از منابع مختلفی بهره برده كه مهم‌ترین آن‌ها كتاب مقدس، بویژه تورات است و گواه بر این مطلب خود قرآن است؛ از جمله آیات زیر: « إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ ـــ بی‌تردید این معنی در صحیفه‌های گذشته هست؛ صحیفه‌های ابراهیم و موسی.»« أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی‏ صُحُفِ مُوسى‏ * وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى * أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ـــ آیا بدان‌چه در صحیفه‌های موسی آمده خبر نیافته است؛ و نیز همان ابراهیمی كه وفا كرد: كه هیچ بردارنده‌ای بار گنان دیگری را بر نمی‌دارد».« وَ إِنَّهُ لَفی‏ زُبُرِ الْأَوَّلینَ * أَ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی‏ إِسْرائیلَ ـــ و این در نوشته‌های پیشینیان هست. آیا برای ایشان این خود لیل روشنی نیست كه عالمان بنی اسرائیل از آن اطلاع دارند؟»آیه نخست محمّد(ص)، نشان از سازگاری قرآن او با زبر الأولین (متون پیشینیان) دارد و آیه دوم او دانشمندان بنی اسرائیل را بر تطبیق، گواه می‌گیرد، اما چه ارتباطی است میان قرآن و یافته شدن آن در زبرالأولین؟ این راز محمّد است، از آن‌جا كه آیه‌های او در زیرالأولین با زبان غیر عربی نازل شده كه آن‌ها نمی‌دانند، پس توسط عالمان بنی اسرائیل به محمّد رسیده است و او نیز با زبان عربی آشكار، مردم را بدان بیم داده است.پس اصل قرآن در متون پیشینیان نازل شده بود و این ارتباط میان قرآن و كتاب‌های منبع آن را می‌رساند كه زیرالأولین؛ یعنی صحیفه‌ها و كتاب‌های پیشینیان باشد.نیز آیه «وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا» به صراحت می‌گوید او بر كتاب موسی شاگردی كرده و آن را در قالب زبان عربی ریخته. در نتیجه قرآن، نسخه عربی برگردان از كتاب اصلی ـ تورات ـ است. منظور از تفصیل در آیه «كِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا» نیز یعنی برگردان عربی از متن اصلی غیر عربی. پس در نتیجه قرآن، وحی است و توضیح و تفصیل عربی كتاب آسمانی است، زیرا متن اصلی آن از آسمان نازل شده است ... .2- تئودور نولدكه قرآن را برگرفته از متون كهن دانسته است؛ دلیل آن تنها همگونی آموزه‌های قرآن و دیگر كتب است؛ چرا كه داستان‌ها و حكمت‌های قرآن همان‌هاست كه در كتب یهود و اناجیل و حتّی در آموزه‌های زردشت و برهما آمده، از جمله داستان معراج و نعمت‌های اخروی و جهنم و صراط و آغاز با بسمله و نمازهای پنج‌گانه و دیگر احكام عبادی، نیز گواهی هر پیامبر به پیامبر بعدی كه همه و همه برگرفته از متون كهن است كه نزد عرب شناخته شده بود.استاد معرفت در نقد كلی آن می‌فرماید: اینان پنداشته‌اند قرآن، نمادی از تلمود است كه از عالمان یهود و دیگر ادیان كه با جزیرة العرب ارتباط نزدیك داشتند به پیامبر رسیده، و پیامبر پیش از آن‌كه نبوت خود را علنی سازد با آنان برخورد داشت.3- ویل دورانت در تاریخ خود یادآور می‌شود كه دین اسلام در بعضی موارد به آیین یهود شباهت دارد. قرآن از یك‌سو به ستایش دین یهود می‌پردازد و از سوی دیگر آن را نكوهش می‌كند، اما در زمینه مفاهیمی چون توحید، نبوت، ایمان، توبه، روز حساب، و بهشت و دوزخ از تعلیمات موسی متأثر است ... مراسم دینی آیین یهود به نام شمایسرائل «= هان گوش كن اسرائیل» كه تأكیدی است بر یكتایی خدا، در دین اسلام به صورت «لا الا إلاّ الله» در آمده است ... عبارت بسم الله الرحمن الرحیم ... انعكاسی از یكی از عبادات مكرر تلمود است. همچنین صفت رحمان كه اختصاص به الله دارد یادآور صفت رحمانا است كه در مورد یهود به كار می‌رود. صفات و اصطلاحاتی كه در تلمود آمده‌اند همواره مورد استفاده مسلمین قرار گرفته ... همین امر افرادی را بر آن داشته سات كه تصور كنند محمد(ص) منابع دین یهود را می‌شناخته است ...»استاد معرفت، خاورشناسان دیگری را مانند «تسدال»، «ماسیه»، «آندریه»، «لامنز» و «گلدزیهر» نیز بر همن عقیده می‌داند.نقد و بررسیمصدر بودن یهود و نصارا به ویژه كتاب‌های آنان (تورات و انجیل) و همچنین سایر ادیان مانند صابئین برای قرآن كریم سخنی است كه در راستای سست كردن باورهای مسلمانان و اعتبار جهانی دادن به تورات و انجیل كنونی مطرح شده است كه قابل نقد و بررسی است و برای ردّ آن به شواهد و دلایل زیر اشاره می‌شود:1- همه ادیان الهی دارای یك منبع و هدف مشترك هستند و محتوای آن‌ها از یك مصدر سرازیر می‌شود: استاد معرفت می‌نویسد: ما مسلمانان معتقدیم كه همه ادیان الهی از یك منبع سرازیر شده و همه در یك مسیر با سرچشمه‌ای از زلال و همگی در پی كلمه توحید و توحید كلمه و نیز عمل صالح خالصانه و آراسته شدن به مكارم اخلاق هستند بدون آن‌كه اختلافی در اصول كلی یا فروع داشته باشند: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْكَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ ـــ آیین را برای شما تشریع كرد كه به نوح توصیه كرده بود و آن‌چه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش كردیم این بود كه: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نكنید ...»با توجه به آیه «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» و آیات آل عمران / 85 و بقره / 135 و 136،‌ خداوند دارای یك دین و آیین است و آن تسلیم در برابر خدا و پرستش خالصانه او است.2- تحدی: قرآن كریم معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) است و در معجزه بودن آن هیچ اختلافی میان دانشمندان اسلامی وجود ندارد، یكی از مهم‌ترین نشانه‌های اعجاز هماورد طلبی قرآن كریم می‌باشد، قرآن تمام جهانیان را دعوت می‌كند شك دارید این قرآن از جانب خدا است مانند آن را بیاورید حتی یك سوره هم بیاوریدد كافی است و تا این عصر هنوز كسی نتوانسته است سوره مانند سوره‌های قرآن بیاورد تا با آن معارضه كند، آیاتی كه دعوت به تحدی كرده‌اند عبارتند از اسراء / 88، هود / 13، بقره / 23 و 24 و یونس / 38 و 39. تحدی در این آیات همه امت‌ها و دوره‌های تاریخی را در بر می‌گیرد و شامل عصر ما نیز می‌شود در نتیجه اگر قرآن از جانب غیر خدا باشد باید دیگران بتوانند مانند آن بیاورند.3- محمد(ص) شخصی اُمی درس نخوانده و به گواهی تاریخ و قومش نه در وطن خود و نه در مسافرت هیچ آموزگاری نه قبل و نه بعد از رسالت نداشته و از كسی مطالب قرآن را نیاموخته است. و با هیچ دفتر و كتابی آشنا نبوده است، ویل دروانت می‌نویسد: به‌طور كلی عرب آن زمان مردمی بی‌سواد بودند و افرادی كه خواندن و نوشتن می‌دانستند انگشت‌نما و معروف بودند. و محمد از آنان نبود، و قرآن كریم نیز در سوره اعراف آیه 157 و عنكبوت آیه 48 به اُمّی بودن پیامبر(ص) تقریح می‌كند.4- عهد قدیم در زمان رسول خدا(ص) به اعتراف خود مستشرقان تا آن زمان به زبان عربی ترجمه نشده و منابع تورات كه در دست رهبانان بوده است به زبان غیر عربی بوده است و نخستین ترجمه اَسفار تورات كه به زبان عربی ترجمه شده در اوائل خلافت عباسیین بوده است.5- اگر آموزگارانی و افرادی (از یهود و نصاری) وجود می‌داشت كه افراد عرب می‌توانستند نزد آن‌ها آموزش‌هایی در این زمینه ببینند به یقین نخبگان و افراد متفكری در میان عرب و قریش وجود داشت تا او نیز مانند محمد(ص) سخنانی را بیاورد و به جهانیان عرضه بدارد و شگفتی جهانیان را برانگیزد این در حالی است كه افرادی كه تاكنون از جانب مخالفان به عنوان آموزگار ادعا شده‌اند مانند «بلعام» یا «عایش» «سلمان فارسی» و ... (مطابق شأن نزول ذیل آیه 103 سورة نحل در تفاسیر مجمع البیان، ابن كثیر، نمونه و ...) نطق به عربی را به خوبی نمی‌دانستند چه برسد به این‌كه فصیح‌ترین و بالاترین سخن عربی را بر زبان بیاورند.6- اگر محمد(ص) این قرآن را از اهل كتاب گرفته بود براساس دشمنی كه اهل كتاب با آن حضرت داشتند آن را منتشر نموده و می‌گفتند: این قرآن را از ما آموخته است یا از كتاب‌های ما گرفته و بر شما قرائت می‌كند. در حالی كه سخن‌های زیادی از آن‌ها نقل شده اما این مطلب از جانب آن‌ها مطرح نشده است و اگر مطرح شده بود مانند سایر مطالب نقل شد و به ما می‌رسید.7- اگرچه در قرآن كریم داستان‌هایی است كه آن‌ها نیز در تورات و انجیل مطرح شده است اما داستان‌های قرآن تفاوت جوهری و اساسی با سایر كتب آسمانی دارد از جمله داستان آفرینش آدم، طوفان نوح، غرق شدن فرعون و نجات قوم موسی و چند داستان دیگر.موریس بوكای در ردّ نظریه شبهات داستان آفرینش قرآن با تورات می‌نویسد: من معتقدم كه این نظریه كه داستان آفرینش قرآن با تورات بسیار نزدیك است اشتباه است بلكه اختلافات آشكاری در این دو كتاب وجود دارد كه قابل مقایسه با یكدیگر نیستند. استاد معرفت تفاوت‌های داستان آفرینش آدم در قران و تورات (سفر تكوین) را به طور مفصل بیان كرده است از جمله این‌كه سخن خدا به آدم (از همه درختان باغ بی‌ممانعت بخور و از درخت معرفت نیك و بد نخور) كه در تورات آمده پس از عصیان آدم دروغ بوده و سخن شیطان راست بوده است.همچنین ایشان در مقایسه‌ای دربارة طوفان نوح می‌فرماید كه تورات وقتی طوفان نوح را بیان می‌كند یك طوفان جهانی برای عقاب تام بشریت كافر است در حالی كه قرآن كریم طوفان را برای مجازات عده‌ای محدود مطرح كرده است.در داستان غرق شدن فرعون نیز تفاوت‌های اساسی در تورات و بین آیات قرآن كریم مشاهده می‌شود از جمله نجات بدن فرعون است كه قرآن می‌فرماید: « فَالْیَوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آیَةً.استاد معرفت در یك نقد كلی در مقایسه قصص قرآن با تورات می‌نویسد:آموزه‌های بلند عرضه شده از سوی قرآن هرگز با افسانه ی سست و دست نوشته‌های عهدین هم‌خوانی ندارد آیا می‌توان این بلند پایه را، برگرفته از آن فرومایه دانست.8- بسیاری از داستان‌هایی كه در قرآن كریم مطرح شده است اثری از آن در تورات و انجیل یافت نمی‌شود از جمله آن‌ها داستان هود، صالح و شعیب است و اگر پیامبر قرآن را از اهل كتاب آموخته بود این اضافات را در كتاب خود مطرح نمی‌نمود.9- قرآن كریم به دست برد و تحریف كتب تورات و انجیل اشاره نموده است كه دانشمندان آن‌ها به تحریف كتاب خود می‌پردازند: یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. و اگر پیامبر مطالب خود را از آن‌ها نقل كرده باشد چگونه آن‌ها را تضعیف نموده و نسبت تحریف می‌دهد و این خود باعث تضعیف كتاب خود می‌شود و این با عقل و درایت سازش ندارد.نقد دیدگاه درّه الحداداستاد معرفت در نقد دیدگاه درّة الحداد و تفسیرهای شخصی ایشان از آیاتی كه بیان كرده‌اند می‌نویسد:اما آن‌چه آقای اسقف درّه بدان استناد جسته، نشانه‌های بی‌پایگی در آن به روشنی پیداست؛ خدای تعالی می‌فرماید: « إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏ * صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ ـــ بی‌تردید این معنا در صحیفه‌های گذشته هست؛ صحیفه‌های ابراهیم و موسی». «هذا» در این آیه اشاره به پندهایی دارد كه در آیه‌های قبلی آمده بود: « قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى * بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ـــ رستگاران آن كسی است كه خود را پاك گردانید، و نام پروردگارش را یاد كرد و نماز گزارد. ولی شما دنیا را بر می‌گزینید، با آن‌كه آخرت نیكوتر و پایدارتر است».این آیه بر این تأكید دارد كه آنچه پیامبر اسلام آورده چیز تازه و بی‌سابقه‌ای نسبت به آن‌چه پیامبران آورده‌اند نبوده: «قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُل» پیام او سخن تازه‌ای نبود كه در میان پیام‌های الهی بی‌سابقه بوده باشد، بلكه مقتضای طبیعت وحی آسمانی در تمامی دوران‌ها از آدم تا خاتم نیز چنین بوده است؛ زیرا دین الهی یكی است و بخشی از آن با بخشی دیگر در تعارض نیست. آیه یاد شده به محتویات قرآن اشاره دارد كه پی در پی همراه با پیامبران الهی فرود آمده و پندها و آموزهای آن با آمدن هر نسل تكرار شده است. منظور از آیه این است؛ نه آن‌چه آقای اسقف پنداشته بود.ــ ج: پاسخ سوم (پاسخ تفصیلی)وحیانیت قرآن كریم از جمله مهمترین موضوعاتی است كه همواره مورد توجه مستشرقان بوده است. آنان با نفی‏ الهی بودن قرآن برای آن منشأ بشری فرض نموده و به منظور نفی وحیانی بودن قرآن، دست به دامن دلایل متعددی شده و برای آن مصادر و منابع مختلفی ذكر كرده‏اند كه در این قسمت نیز به نقد و بررسی آن­ها پرداخته شده است.نویسنده با اشاره به شبهة تأثیر پذیری قرآن از كتاب مقدس، برای همه ادیان الهی منبع واحدی ذكر كرده و آن را دلیل شباهت قرآن و عهدین معرفی كرده است. وی نحوه انعكاس موضوعات را در قرآن و عهدین متفاوت می­داند، از این رو تأثیر پذیری قرآن از عهدین را مردود دانسته است. در ادامه با تأكید بر تأثیر گذار بودن قرآن در محیط جزیره العرب و نیز وجود تعالیم سازنده و جاودانه در قرآن كریم، آن را كتابی برای تمام عصرها و نسل ها معرفی كرده و تأثیر آداب و رسوم غلط جاهلی بر قرآن را منتفی دانسته است.نویسنده با اشاره به اسلوب بیانی قرآن، نقش و جایگاه پیامبر در قرآن و تحدی قرآن با مخالفان، شبهه بشری بودن قرآن و وحی نفسی را رد كرده است.مقدمهتلاش­های مستشرقان در برخورد با اسلام، گوناگون و دارای دستاوردهای متفاوت بوده و اگر چه آنان در تحقیقات خود نیت خیر و انگیزه الهی نداشته و ندارند؛ اما می­توان گفت این تلاش­ها در برخی موارد برای مسمانان سودمند بوده و به عبارتی ملت­های مشرق زمین و مسلمانان نیز از دستاوردهای مستشرقان بهره­مند شده­اند. در میان شرق شناسان افرادی یافت می­شوند كه با انگیزه كنجكاوی و حقیقت جویی و پژوهش به مطالعه آثار و منابع اسلامی پرداخته­اند؛ اما كثرت مستشرقانی كه مغرضانه و كینه توزانه به مطالعه اسلام روی آورده­اند و خیانت­های بی­شماری كه آنان مرتكب شده­اند، خدمات ناخواسته آنها را تحت الشعاع قرار داده و از اهداف تخریبی و استعماری جریان استشراق پرده بر­می­دارد. از این رو اندیشه ‏شرق‏ شناسی تلاشی است كه می‏توان گفت در بسیاری موارد مخالفان اسلام را نمایندگی كرده است. مستشرقان از این جهت كه با وجود اختلاف در عقاید، فرهنگ، زبان و ملیت با گستردگی ‏فراوان به پژوهش درباره دینی می‏پردازند كه به آن ایمان ندارند، جای تأمل بسیار دارد. این اندیشه كه بیش از ده ‏قرن از تاریخ آن می‏گذرد با استفاده از ابزار و روش‏های گوناگون اهداف خاصی را دنبال می‏كند.جغرافیای اسلام ‏شناسی شرق‏شناسان، بسیار گسترده است و می‏توان گفت شرق‏شناسی تا آنجا كه توانسته به سراسر قلمرو گسترده علوم و معارف اسلام وارد شده و در بارة آن اظهار نظر كرده است. در میان آثار شرق‏شناسان موضوعات بنیادینی چون «وحی» از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است. وحی و نزول قرآن بر پیامبرگرامی اسلام‏ صلی الله علیه و آله همواره در كانون توجه شرق‏شناسان قرار داشته و درباره آن مباحث مختلفی ارائه كرده‏اند. در این تحقیق تلاش می‏كنیم شبهات مستشرقان پیرامون وحی را بررسی كرده و به آنها پاسخ دهیم.مفهوم وحیمفهوم اصلی وحی اشاره سریع ، كتابت ‏و سخن پنهانی است. و به مرور زمان در اثر كثرت استعمال به القای كلام خداوند به پیامبران اطلاق شده‏است.امكان وحیوحی برقراری رابطه میان ملأ اعلی و مادّه سفلی است و از همین رو این پرسش مطرح شده است كه این رابطه چگونه‏ برقرار می‏شود، در حالی كه بین رابط و مربوط حتما باید سنخیت (همتایی و تناسب) وجود داشته باشد؟ بعلاوه صعود و نزول و مقابله، مستلزم تحیز (جهت داشتن ) است. حال آنكه جهان ورای مادّه، دارای تجرّد محض (عاری از صفات جسمانی) است.برخی روشنفكران غربی كه به اصطلاح، گرایش دینی پیدا كرده‏اند، با نگاهی نو به پدیده وحی می‏گویند: «آنچه پیامبران با نام وحی عرضه كرده‏اند، انعكاس افكار درونی آنان است. پیامبران مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بوده­‏اند كه خیر اندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملك تجسّم یافته و گمان ‏برده‏اند كه از جایگاهی دیگر بر آنان الهام شده است و بدین سبب برخی نادرستی­ها كه در گفته‏ها و نوشته ‏آنان‏ یافت می‏شود، بدیهی و طبیعی است؛ زیرا ساختار فكری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جوّ حاكم برافكار و عقاید مردم آن زمان است؛ از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش را آورده‏اند كه بعدها نادرستی آن ثابت شده است؛ وگر نه ، خداوند اعلی و اشرف از آن است كه نادرستی‏ در سخنش یافت ‏شود»ارائه این گونه تفسیر از جایگاه پیامبران الهی در حقیقت انكار نبوّت است و گویای آن است كه ارائه كنندگان این ‏تفاسیر، یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض كرده‏اند كه واقعیت را از تخیلات تشخیص نداده‏اند، یا آنان راحیله‏گر و دروغگو پنداشته‏اند؛ درحالی كه درستی و صداقت، بزرگی و عظمت شأنِ انبیاء بر همگان روشن‏است. این روشنفكران در حقیقت دچار سه اشتباه شده‏اند:1- این دانشمندان از جنبه تجربی به روح نگریسته‏اند و آن را براساس قوانین علوم تجربی مورد بررسی قرارداده‏اند، به گونه ای كه در مورد حقیقت روح گفته‏اند: روح انسان به واسطه سنخیت باطنی اش بر او تجلی‏می‏كند و چیزهایی را كه نمی‏داند به او یاد می‏دهد و او را به مترقی ترین راه تكامل جامعه خود راهنمایی ‏می‏نماید.( دائرة المعارف فرید وجدی، ج10، ماده وحی)ما منكر قدرت اعجاب آور روح انسان نیستیم و قبول داریم كه با ایجاد شرایط خاص (مانندخواب‏مغناطیسی) ممكن است انسان مسائلی را درك كند كه در شرایط عادی قادر به درك آنها نیست؛ ولی با این‏گونه مطالب نمی‏توان منبع دریافت پیامبران و سرچشمه معارف آنها را روح نیرومندشان دانست و یا اینكه ‏این ادعای سست را باور كنیم كه روح می‏تواند معارفی كه انبیا دریافت نموده‏اند را به انسان القا كند و مجرد اینكه روح می‏تواند در حالات خاصی به یك سلسله معارف دست یابد، نمی‏تواند مدعای فوق را اثبات ‏نماید.( ر.ك: محمد محمدی ری شهری، فلسفه وحی و نبوّت، ص 145)2- روشنفكران غربی برای تحقیق و بررسی نمونه‏های وحی آسمانی به كتاب‏های تحریف شده كه ‏ترجمه‏های ناقص و آمیخته با تصورات دیگران است، رجوع كرده‏اند در حالی‏كه ابتدا می‏بایست از صحت این‏ نوشته‏ها اطمینان پیدا كنند.3- انسان را موجودی مادّی فرض كرده‏اند؛ در حالی كه انسان تركیبی از روح و جسم است كه روحش از سنخ‏ ملأ اعلی و سنخیت كه شرط برقراری رابطه محسوب می‏شود، وحی را امكان‏پذیر می‏كند:من ملك بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادمبنابراین وحی یك پدیده فكری یا انعكاس حالت درونی نیست كه برای پیامبران رخ داده باشد، بلكه یك ‏القای روحانی است كه از عالم بالا بر افراد شایسته و والا انجام گرفته است و نباید از آن شگفت‏زده شد: ﴿أَكانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ... ـــ آیا برای مردم شگفت آور است كه به مردی از خودشان وحی كردیم كه مردم را از فرجام كفر و گناه بترسان.( یونس: 2)بنابراین پدیده وحی قابل قبول بوده و به آن ایمان داریم، اگرچه برای ما به صورت حقیقی قابل وصف و درك نیست و فقط برای كسانی قابل درك است كه اهلیت و شایستگی آن را دارند.نقد و بررسی آرای مستشرقاناز جمله مهم ترین شبهاتی كه مستشرقان در مقابل اسلام مطرح كرده و در برابر آن موضع‏گیری نموده‏اند، نفی ‏وحیانی بودن قرآن است. آنان معتقدند قرآن منشأ بشری دارد و از سوی خداوند وحی نشده، بلكه ساخته ‏محمد صلی الله علیه و آله است. مستشرقان با نفی الهی بودن قرآن، تلاش نموده‏اند برای آن، مصادر و منابع غیر الهی اثبات ‏نمایند. البته اتهام­های مختلفی قبل از مستشرقان، توسط مشركان به پیامبر بسته شد كه قرآن كریم در سوره انعام‏ آیه 25، فرقان آیه 4، نحل آیه105 و نساء آیه 82 به آنها اشاره كرده و پاسخ داده است.مستشرقان به منظور نفی وحیانی بودن قرآن، دست به دامن دلایل متعددی شده و برای قرآن مصادر وسرچشمه‏هایی ذكر كرده‏اند كه از آن به منابع و عوامل داخلی و خارجی تعبیر می‏كنند.عوامل داخلی1- اشعار امیة بن ابی الصلتبرخی از مستشرقان با انكار وحی بودن آیات قرآن، ریشه اصلی قرآن را اشعار امیة بن ابی صلت از شاعران ‏عرب در عصر جاهلیت و اسلام دانسته‏اند. این دیدگاه براساس تشابه محتوای قرآن با اشعار امیة بن ابی صلت‏ در دعوت به توحید، توصیف آخرت و نقل داستان­های پیامبران قدیم شكل گرفته و صاحبان آن پنداشته‏اند مسلمانان شعر امیه را نابود كرده‏اند و خواندن آن را حرام دانسته‏اند تا برتری با قرآن باشد.عده‏ای نیز «امیة بن ابی صلت» را از حنفایی دانسته‏اند كه از ظهور پیامبری در زمان خویش خبر داده و آرزوداشت كه خود، آن پیامبر باشد؛ اما وقتی محمد صلی الله علیه و آله برانگیخته شد، امیه از روی حسد به آن حضرت كفر ورزید و هنگامی كه پیامبر شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده و قلبش كفر ورزیده است.برای تأثیرپذیری قرآن از شعر امیة بن ابی صلت هیچ‏گونه دلیلی وجود ندارد و تشابه میان برخی از مطالب‏ قرآن و شعر امیه نمی‏تواند این تأثیرپذیری را ثابت نماید چرا كه ممكن است شعر امیه از قرآن تأثیر پذیرفته ‏باشد و نیز احتمال دارد كه این تشابه اتفاقی باشد.اگر ادعای مستشرقان واقعیت داشته باشد، مشركان كه اتهام­های گوناگون به پیامبر می‏بستند می‏بایست ‏زودتر از شرق‏شناسان پیامبر را متهم می‏كردند و راویان اخبار هم این اتهام را نقل می‏كردند؛ زیرا مشركان دردستیابی به دلایل نفی نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله حریص‏تر از مستشرقان بودند، در حالی كه چنین اتهامی از سوی‏ مشركان ‏در تاریخ ثبت نشده است.«دكتر طه حسین» در رد این پندار كه قرآن متأثر از شعر امیه است، می گوید: «این شرق‏شناسان كه در صحت‏ سیره نبوی هم شك می‏كنند و برخی از آنها پا را فراتر نهاده و سیره پیامبر را انكار می‏كنند. اینان در برابر سیره‏ آن حضرت موضعی خصمانه می‏گیرند وآن را به عنوان منبع صحیح تاریخی نمی­پذیرند، در حالی كه به شعر موهوم امیّه چسبیده‏اند و به آن اطمینان‏ و یقین پیدا كرده‏اند! با توجه به این كه اخبار مربوط به امیه كوچك ترین بنای درستی ندارد و به پای صحت اخبار سیره پیامبر نمی‏رسد، راز این اعتماد و اطمینان شگفت به پاره‏ای از اخبار و نفی و رد اخبار درست و مستند چیست؟»2- حنیفانبرخی از مستشرقان از جمله «تسدال»( Tisdal) و دیگران با نفی وحیانیت قرآن، تلاش كرده‏اند تا ثابت نمایند قرآن ریشه در عقاید حنیفان دارد و مكمل عقاید مردم ‏موحدی است كه پیش از بعثت در جزیرة العرب زندگی می‏كردند. آنها معتقدند یكی از مصادر و سرچشمه­های قرآن عقاید حنیفان است زیرا احكام و معارف قرآن با آنچه حنیفان ادعا می­كردند شباهت و مطابقت دارد، زیرا آنها به وحدانیت خدا اعتقاد داشته و از بت پرستی دوری می­جستند و بهشت و جهنم را باور داشتند و خدا را با نام­های رحمن، رب و غفور می­خواندند و از زنده به گور كردن دختران منع می كردند.حنیفان گروهی از مردم حجاز بودند كه به یگانگی خداوند اعتقاد داشتند و بت‏پرست نبودند؛ آنان گروه ‏انگشت ‏شماری بودند كه بر آئین توحید باقی ماندند و خود را پیرو آئین ابراهیم علیه السلام می دانستند. تعداد حنیفان ‏بسیار اندك و در مقابل عرب بت‏پرست، بسیار ناچیز بودند. آنها گروهی از انسان های موحد بودند كه در سرزمین­های مختلف و دور از هم در یك زمان زندگی می­كردند؛ عده ای در یمن و برخی در مصر و جمعی در ایران از میراث ابراهیم كه دعوت به توحید، دوری از بت پرستی و اعتقاد به معاد و پرهیز از شرب خمر بود، محافظت می­كردند.  عقیده آنها درباره خداوند و یكتایی ذات او درهاله‏ای از ابهام و پیچیدگی قرار دارد، آنان تصور روشن و درستی از احكام و قوانین نداشتند؛ اما قرآن كریم مبتنی بر تعالیم و احكام ‏روشن و متعالی است كه در آن ابهام و پیچیدگی وجود ندارد.حنیفان پیوسته در جستجوی اسلام بودند و به آمدن پیامبر اسلام بشارت می­دادند و آرزو داشتند اگر او را درك كنند، یاریش نموده و اسلام بیاورند، در حالی كه مستشرقان افكار و اندیشه­های پیامبر را همسطح با اندیشه­ها و عقاید حنیفان دانسته­اند و ما در تاریخ سراغ نداریم پیامبر در جلسه درس و تعلیم حنیفان شركت كرده و از آنان مطلبی آموخته باشد. حنیفان نزدیك بودن بعثت پیامبر اسلام را به مردم بشارت می­دادند و از آنها می­خواستند از او پیروی كنند و با او مخالفت ننمایند. آنها خود را به پیامبر منتسب كرده و بدین طریق شرافتی برای خود قائل بودند و به آن افتخار می­كردند و این همه بیانگر آن است كه آنان فاقد این ویژگی­ها بودند و معلوم است كسی كه خود فاقد چیزی است نمی­تواند آن را به دیگری بدهد.اما شباهت­های آموزه­های اسلام با برخی از عقاید حنیفان از آن جهت است كه بقایای دین حضرت ابراهیم علیه السلام در میان آنها وجود داشت و دین ابراهیم و اسلام هر دو از یك منبع كه وحی الهی است فرود آمده­اند و این تشابه را در دعوت به توحید و مبارزه با شرك و فساد، برخورد با بت پرستی در اشكال مختلف و نیز دعوت به فضایل اخلاقی می­توان مشاهده كرد. گرچه این موارد در دین اسلام به طور كامل تر، جامع تر و با شمول بیشتری مطرح شده است.هر خواننده­ای با كمترین تأمل در قرآن و عقاید حنیفان به خوبی درمی­یابد كه میان این دو فاصله­ای بسیار است؛ زیرا قرآن معجزه­ای است كه اسلوب بیانی آن تمامی اعراب را با فصاحت و بلاغت و گویایی لغت عرب به زانو درآورده و نیز در تشریح قوانین معجزه­ای است كه تمام قوانین بشری در برابر آن اظهار حقارت كرده و سر تعظیم فرود می­آورند. قرآن در روشن بودن اعتقادات و تكامل آن و نیز صداقت پیامبر اسلام و خبر دادن از غیب و حقایق علمی نیز معجزه­ای آشكار است. 3- انعكاس درونیگروهی از مستشرقان وحی را انعكاس افكار درونی پیامبران دانسته‏اند و در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گفته‏اند: محمد شخصیتی با استعداد و پاك بود كه بر او «وحی نفسی» می‏شد و در حقیقت دریافتی از خودش به او افاضه می‏شد. او با تفكر زیاد و صفای باطن خیال می‏كرد به او وحی می‏شود. وی شنیده بود كه به ‏زودی ‏پیامبری از حجاز به رسالت برانگیخته خواهد شد. او آرزو داشت كه همان پیامبر باشد لذا برای محقق‏كردن این آرزو، از مردم جدا شد و به غار حرا رفت و در آنجا ایمانش را تقویت كرد و از نظر فكری احاطه و وسعت پیدا كرد و نور بصیرتش زیاد شد. او پیوسته فكر می‏كرد تا اینكه یقین پیدا كرد كه او همان پیامبری است‏كه مورد انتظار بوده، محمد صلی الله علیه و آله با نیروی عقل و صفای روح، بطلان بت‏پرستی را درك كرد و به علت فقر، عدالت‏طلب بود.دلایل گوناگونی در ردّ نظریه «وحی نفسی» وجود دارد كه به برخی از آنها اشاره می‏شود:الف) قرآن كریم در موارد مختلفی مخالفان و ناباوران را به مبارزه طلبیده و آنان را به آوردن یك یا چند سوره‏ همانند قرآن فرا خوانده است: « واِن كُنتُم فی رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ‏ اِن كُنتُم صادِقین ـــ و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كردیم شك و تردید دارید (دست كم) یك سوره همانندآن بیاورید، و گواهان خود را فرا خوانید اگر راست می‏گویید»( سوره بقره: 23) ناتوانی افراد در برابر این مبارزه‏طلبی، خود دلیلی‏آشكار بر وحیانی بودن آیات قرآن است.ب) برخی از آیات قرآن، پیامبر اكرم‏ صلی الله علیه و آله را چنین معرفی می‏كند: « قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسی‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ـــ بگو جز آنچه خدا بخواهد، برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم، و اگر غیب می‏دانستم قطعاً خیر بیشتری می‏اندوختم و هرگز به من آسیبی نمی‏رسید. من جز بیم‏دهنده و بشارتگر برای گروهی كه ایمان می‏آورند، نیستم»( سوره اعراف:188) و در برخی از آیات، پیامبر اكرم‏ صلی الله علیه و آله كه عصاره خلقت و حبیب خداست تهدید می­شود كه اگر سخنی از ناحیه خود بر خدا ببندد، با قدرت با او برخورد می­شود و هیچ كس نمی­تواند از این كار مانع شود: « وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ (سوره الحاقه:44-47) در برخی آیات دیگر نیز پیامبر مورد عتاب قرار گرفته است و یا با انذار و تهدید مورد خطاب واقع شده است:2)بعضی از آیات از نگرانی پیامبر اسلام‏ صلی الله علیه و آله نسبت به ضایع شدن آیات خبر می‏دهد و اینكه آن حضرت ‏همواره تلاش می‏كرد چیزی از وحی فوت نشود.بنابر این پیامبر صرفا دریافت كننده و ابلاغ كننده وحی است و نه حق دارد و نه می­تواند جمله یا كلمه­ای از قرآن كم یا زیاد كند، از این رو قرآن كریم می­فرماید: « وَ إِذا تُتْلی‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَكُونُ لی‏ أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی‏ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی‏ إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ ـــ و چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده شود، آنان كه به دیدار ما امید ندارند می‏گویند: قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض كن. بگو: مرا نرسد كه آن را از پیش خود عوض كنم. جز آنچه كه به من وحی می‏شود پیروی نمی‏كنم. اگر پروردگارم را نافرمانی كنم، از عذاب روزی بزرگ می‏ترسم.»( سوره یونس:15)اگر آنگونه كه مستشرقان پنداشته‏اند، قرآن كتاب بشری باشد، چگونه می‏توان آیاتی كه پیامبر را دربرخی‏ موارد مورد عتاب قرار می دهند تفسیر كرد؟ به راستی اگر قرآن ساخته محمد صلی الله علیه و آله باشد، چرا خودش را مورد عتاب قرار داده است؟ و آیا نمی‏توانست آیات دیگری به نفع خود جایگزین این آیات نماید؟آیا انعكاس نگرانی پیامبر نسبت به فوت شدن آیات، این حقیقت را آشكار نمی‏كند كه وحی از ذات پیامبراكرم‏ صلی الله علیه و آله كاملاً مستقل بوده و هیچ‏گونه ارتباطی به القاءات درونی ندارد؟ چگونه ممكن است به آن حضرت‏وحی نفسی شود و در عین حال هنگام خواندن، نگران فراموش كردن آیات باشد؟ج) قرآن كریم دارای اشارات و موضوعات غیبی است كه با بشری بودن آن منافات دارد. قرآن‏ خبرهایی‏ درباره آینده داده است كه به گواهی تاریخ، اتفاق افتاده است.( سوره روم: 2 و 3؛ سوره قمر:45) اگر قرآن منشأ بشری و غیر الهی‏داشته ‏باشد چگونه ممكن است از غیب خبر دهد؟د) از مقایسه احادیث پیامبر گرامی اسلام‏ صلی الله علیه و آله و قرآن كریم به روشنی می‏توان دریافت كه اسلوب بیانی ‏قرآن ‏با روایات كاملاً متفاوت است و این دو در یك سطح نیستند؛ این در حالی است كه مستشرقان برای ‏هر دوی آنها ریشه واحدی قائلند و مصدر آنها را پیامبر اسلام می‏دانند. به راستی چگونه می‏توان تصور كرد كه یك نفر به‏شیوه‏ای سخن بگوید و اعلام نماید این قرآن است و سپس با اسلوبی دیگر سخن بگویند كه با شیوه اول كاملاً متفاوت باشد و بگوید این حدیث من است؟!4- بیماری پیامبر«سان پدرو»( San Pedro ) و برخی دیگر از مستشرقان تلاش كرده­اند حقیقت وحی الهی را به عنوان بیماری صرع پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تفسیر نمایند.«نولدكه»(Theodor Nolde) از مستشرقان معروف می‏گوید: پیامبر دچار بیماری صرع (= غش) بود و زمانی كه دچار این بیماری ‏می‏شد سخنانی بر زبان جاری می‏كرد كه كاتبان وحی آنها را به عنوان وحی می‏نوشتند!( اقتراح با حضور آیت الله معرفت «نقاط قوت و ضعف مطالعات مستشرقان، » مجله قرآن و مستشرقان، ش 1، ص 17)نولدكه برای اثبات ادعای خود به چند كتاب معتبر اهل سنّت از جمله سیره ابن هشام استناد كرده است. اما هنگامی كه به این منابع مراجعه می‏كنیم می‏بینیم ماجرا مربوط به جنگ بدر است و واقعیت از این قرار است كه ‏پیامبر به قصد ناامن كردن مسیر تجارت مشركان، نه برای جنگ با آنان از مدینه خارج شده بود بنابراین، هم ‏قصد جنگیدن نداشت و هم آنكه آمادگی لازم را برای مبارزه با دشمن نداشت و زمانی كه ابوجهل با هزار نفر، پیامبر و یارانش را كه 313 نفر بودند محاصره كرد، پیامبر صلی الله علیه و آله طی مذاكره‏ای كه با ابوجهل انجام داد فرمود: ما برای‏ جنگ با شما نیامده‏ایم، بگذارید به مدینه برگردیم؛ اما ابوجهل نپذیرفت. پیامبر پس از چند ساعت تلاش ‏در هوای گرم خسته شده بود و برای مدت كوتاهی زیر سایبانی به خواب رفت «فَخَفَقَ خَفْقَةً» یعنی چرت ‏مختصری زد. وقتی از خواب بیدار شد فرمود: جبرئیل آمد و وعده پیروزی داد. این در حالی است كه‏آقای‏ نولدكه عبارت «خفق خفقة» را به حالت غش معنا كرده و وحی را هزیان می‏شمارد!( اقتراح با حضور آیت الله معرفت «نقاط قوت و ضعف مطالعات مستشرقان، » مجله قرآن و مستشرقان، ش 1، ص 17)علاوه بر آن این سوال مطرح می­شود كه آیا بیماری صرع – كه موجب ضعف و ناتوانی و افسردگی انسان می شود- می­تواند فردی را به درجه رسالت و پیامبری برساند؟ و یا حتی از انسان یك فرد قانون گزار و صاحب شریعت بسازد؟ آیا این بیماری می­تواند كسی را در جایگاه رفیع و بلندی قراردهد كه در طول قرن­ها با عظمت و جلال ظاهر شود و در میان توده­های مختلف نفوذ نماید؟ چگونه چنین چیزی ممكن است در حالی كه از نظر علمی ثابت شده این بیماری به تدریج حافظه را ضعیف كرده و به كند ذهنی می­انجامد. این بیماری معمولا موجب ناراحتی و رنج و عذاب بیمار و اطرافیان می­شود، در حالی كه هیچ یك از آن نشانه­ها از زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گزارش نشده است و به عكس، پیامبر تا آخرین لحظه زندگی بر قوای عقلی و فكری خود مسلط بوده است.5. محیط جزیرة العرببرخی از شرق‏شناسان قرآن را متأثر از محیط جزیرة العرب دانسته و با این ادعا می‏خواهند تأكید كنند كه ‏قرآن ریشه بشری دارد و مفاهیم و آموزه‏های آن محلّی و بومی است، بنابراین تعالیم و احكام آن منطبق بر محیط بوده و برای سایر مردم شایستگی ندارد، در نتیجه دعوت محمد صلی الله علیه و آله جهانی نیست و قرآن برتر از كتب ‏آسمانی ‏پیشین نیست.درهمین زمینه «گیب»( Hamilton Alexander Roskeen Gibb) - شرق‏شناس انگلیسی – در كتاب «مذهب محمدی»( Mohamedanism.P:27) می­نویسد: «محمد مانند هر شخصیت مبتكر دیگر از یك سو از شرایط داخلی متأثر است و از سوی دیگر از عقاید و آرا و افكار حاكم زمان خویش و محیطی كه در آن رشد كرده ‏تأثیر می‏پذیرد. در این تأثیرگذاری، مكه نقش ممتازی دارد و می‏توان گفت تأثیر دوران مكه بر سراسر زندگی‏ صلی الله علیه و آله هویداست و محمد پیروز شد چرا كه یكی از مكّی‏ها بود»( جمعی از نویسندگان، مناهج المستشرقین فی الدراسات العربیه الاسلامیه، ج1، ص27)مستشرقان با تكیه مغرضانه بر بعضی تفاوت ها در شیوه و مضمون آیات مكی و مدنی، نتیجه گرفته‏اند كه قرآن از محیط تأثیر پذیرفته است:«اساس عقیدتی قرآنی متأثر از سكوت صحرای جزیره و شن های داغ وسراب­های آن است! آنگونه كه از تنوع محیط یعنی مكه و مدینه تأثیر پذیرفته است چرا كه شیوه گویش قرآن درمكه ویژگی­های خاص خود را دارد كه با ویژگیهای گویش مدنی قرآن تفاوت دارد!»مطالعه تاریخ عصر جاهلیت به خوبی نشان می­دهد كه تعالیم اسلام و محتوای قرآن هیچ‏گونه هماهنگی ‏با اعمال و رفتار مشركان نداشته بلكه در نقطه مقابل آن قرار دارد؛ به گونه‏ای كه پیامبر اسلام با استفاده از احكام ودستوررات قرآن، جامعه آن روز را متحول نمود و در برابر شرك و كفر و بت‏پرستی قرار گرفت؛ از این‏رو هیچ ‏نشانه‏ای از تأیید آداب و رسوم غلط، بی‏عدالتی و بت‏پرستی عهد مشركان در قرآن به چشم نمی‏خورد، بنابراین قرآن منشأ الهی داشته و متأثر از محیط جزیرة العرب نبوده و احكام و تعالیم قرآن نه تنها در جزیرة العرب ‏تأثیرگذار بوده و جامعه آن روز را دگرگون ساخته است، بلكه تازگی و طراوت آن همواره حفظ شده و برای تمام ‏عصرها و نسل‏ها جاودانه و سازنده خواهد بود.تفاوت آیات مكی و مدنی از جهت موضوع و اقتضای حال ارتباطی به محیط ندارد و آیات مكی و مدنی از جهت اعجاز، تفاوتی ندارند و تمامی آیات قرآن كریم در اعجاز بلاغی و مبارزه طلبیدن و مجاب كردن مشركان ‏یكسان است. آنچه در مكه نازل شد بیشتر جنبه اعتقادی داشته و ناظر بر مسائل عقیدتی و نجات انسان از شرك ‏و جهل و بت‏پرستی است؛ اما در آیات مدنی بیشتر به بیان وظایف، تكالیف و احكام عبادی و اخلاق توجه ‏شده است، بنابراین تفاوت در موضوعات و در بلندی و كوتاهی آیات است و این امر منافاتی با اعجاز، جاودانگی و الهی بودن آیات ندارد.عوامل خارجیبه زعم مستشرقان، قرآن از منابع مختلفی بهره برده كه مهم ترین آنها تورات و انجیل است؛ دلیل آنها همگونی و تشابه در اعتقادات، داستانها، پند و اندرزها و اوامر و نواهی میان قرآن و دیگر كتب آسمانی است،آنان ادعا می‏كنند محمد صلی الله علیه و آله با برخی از احبار و راهبان در مسافرت­هایش در مكه و مدینه رابطه داشته و از آنها معارفی گرفته است كه از آن در قرآن بهره برده است.در مورد ادعاهای فوق نكات زیر قابل توجه است:1- در تشابه قرآن و كتاب مقدس دو احتمال وجود دارد: اول اینكه تشابه نشان دهنده آن است كه قرآن وكتاب مقدس ریشه واحدی دارند و هر دو از یك سرچشمه سرازیر شده‏اند، دوم آن­كه قرآن از كتاب مقدس گرفته ‏شده باشد و برای استواری احتمال اول دلایل محكمی وجود دارد.ما معتقدیم سرچشمه همه ادیان الهی منبع واحدی است و همه دستورات و تكالیف به دنبال یك هدف‏ مشترك كه هدایت انسان است، تشریع شده است. قرآن كریم می‏فرماید: « شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْكَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی‏ وَ عیسی‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا... ـــ از [احكامِ‏] دین، آنچه كه به نوح در باره آن سفارش كرد، برای شما تشریع كرد و آنچه به تو وحی كردیم و آنچه درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم كه: دین را برپا دارید و در آن تفرقه‏اندازی مكنید»( سوره شوری :13)قرآن كریم به كلمه توحید فرا می‏خواند و ندا می‏دهد كه با تسلیم در برابر پروردگار جهانیان، فرقی میان ادیان ‏نیست.( سوره بقره :136)2- چگونه می‏توان قرآن را برگرفته از عهدین دانست در حالی كه معارف سازندة قرآن هیچ­گونه‏ هماهنگی با خرافات و افسانه‏های تورات و انجیل تحریف شده ندارد.كتاب مقدس كه دلیل بیرون راندن آدم از بهشت را ترس خدا از حیات جاودانه او می‏داندو یا ماجرای‏سرگذشت حضرت لوط و دخترانش را به گونه­ای اهانت‏آمیز و شرم‏آور توصیف كرده است یا حضرت یعقوب را غارتگر نبوت دانسته است  و نسبت‏های ناروایی كه به عیسی داده است، با كدام منطق می‏تواند منبع قرآن ‏باشد؟!با وجود تفاوت بسیار در نحوه انعكاس موضوعات، احكام و قصص پیامبران در قرآن و عهدین، تأثیرپذیری ‏قرآن از عهدین تصوری جاهلانه است؛ زیرا قرآن برخلاف كتاب مقدس، صفات و ویژگیهای پیامبران را درنهایت ادب بیان نموده است و ساحت انبیای الهی را از نسبت‏های ناروا پاك و منزه می‏داند.3- تاریخ به یاد ندارد كه پیامبر اسلام‏ صلی الله علیه و آله با برخی از احبار و راهبان نشسته و چیزی آموخته باشد یا آنكه ‏پیش از بعثت به صومعه یا دیری رفته باشد تا تعالیم یهود و مسیحیت را بیاموزد.اگر بپذیریم كه پیامبر صلی الله علیه و آله در كودكی یكی از راهبان را همراه عمویش ابوطالب ملاقات كرده، این مطلب ثابت ‏نمی‏كند كه راهب، كتاب مقدس را برای آن حضرت شرح داده یا برخی از تعالیم دینی را به او آموخته باشد، آنچه در مورد این دیدار ثبت شده این است كه راهب مسیحی عموی پیامبر را از یهودیان برحذر داشته؛ ‏زیرا آنچه راهب از محمد صلی الله علیه و آله می‏دانسته، یهودیان نیز می‏دانسته‏اند، لذا به ابوطالب هشدار داده كه مراقب ‏محمد صلی الله علیه و آله باشد وگرنه به زودی یهودیان او را از روی حسد و كینه خواهند كشت. علاوه بر آن سن پیامبراكرم‏ صلی الله علیه و آله به هنگام آن دیدار به او اجازه نمی‏داده كه ادیان را بیاموزد و بنویسد حال آنكه بعثت آن حضرت سی‏سال بعد اتفاق افتاد و اگر منظور، مسافرت­های دوران جوانی پیامبر صلی الله علیه و آله باشد كه حضرت با سرمایه خدیجه ‏تجارت می‏كرد، ثابت نشده است كه او در این مسافرت­ها با یكی از احبار و یا رهبان دیدار داشته باشد4- علاوه بر آنچه گفته شد ادعای مورد نظر با حقایق تاریخی ناسازگار است؛ زیرا با شناختی كه از مواضع‏ مشركان در برابر پیامبر اسلام‏ صلی الله علیه و آله داریم، اگر چنین ادعایی حقیقت داشت، ممكن نبود كه مشركان از مطرح كردن ‏آن چشم‏پوشی كنند.برخی از مستشرقان نیز از عقاید صائبین، زردشت و مذاهب هندی به عنوان منابع و مصادر قرآن نام برده­اند كه طرح آن از اهمیت چندانی برخوردار نیست و به همین مقدار بسنده می­كنیم. نتیجه گیریاز مطالبی كه گذشت روشن می‏شود كه مستشرقان با تكیه بر تعصب در مقابل ریشه و مبنای قرآن، موضع ‏واحدی اتخاذ كرده و معتقدند كه قرآن از وحی الهی سرچشمه نگرفته و در حقیقت كتابی بشری است؛ اما درمورد شناسایی و تعیین مصدر و ریشه قرآن، گرفتار تناقض و پریشانی شده‏اند و هر كدام برای قرآن ریشه و مبنایی‏معرفی كرده‏اند؛ مستشرقان با نگرش غیر منطقی و بدون ارائه مطالب مستند تاریخی، در برابر قرآن موضع‏گیری‏كرده‏ و در طرح اشكالات و شبهات نیز روش علم و انصاف را نپیموده‏اند.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .