رد عقلانی بهائیت
از آنجا كه ادیان آسمانی، با یكدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تكمیل كننده دین قبلی است، میتوان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری كه حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، كشف كرد كه آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژهای برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات میشود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/28 ساعت 15:19
رد عقلانی و بطلان بهائیت چیست؟
آنچه با عناوینی چون آیینها ، ادیان و مكاتب در جهان امروز مطرحند به طور كلّی به دو گروه تقسیم می شوند ؛ آیینها و مكاتب صرفاً بشری كه به هیچ وجه ادّعای از جانب خدا بودن ندارند مثل آیین كنفسیوس ، بودیسم ، آیین شینتو ، هندویسم ، تائوئیسم، جینیسم ، آیین سیك و ... ؛ و گروه دوم ادیان و مكاتب آسمانی كه مدّعی الهی بودن و از جانب خدا بودن هستند مثل آیین زرتشت ، یهودیّت ، مسیحیّت و اسلام.بین همه ى این مكاتب ، اگرچه تشابه گزاره های فراوانی به چشم می خورد و حتّی از حیث قالب نیز برخی شباهتها بین آنها دیده می شود ولی در چهارچوب كلّی تفاوتهای اساسی بین آنها ملاحظه می گردد ؛ و همین چهار چوب كلّی است كه ماهیّت یك مكتب را پدید می آورد. لذا به صرف شباهت در گزاره ها نمی توان مكاتب را نسبت به همدیگر سنجیده و از میزان حقّانیّت آنها نسبت به هم سخن گفت ؛ بلكه باید نخست دید آن مكتب در پی تحصیل چه غایتی است و ثانیاً باید چهارچوب آن مكتب را ملاحظه نموده و نسبت آن را به غایت مطلوب از آن مكتب لحاظ نمود ؛ تا معلوم گردد كه آیا با آن چهار چوب می توان به آن غایت رسید یا نه؟
همه ی آیینها و مكاتب در غایت ادّعایى خود ، اشتراك نظر داشته همه بر آنند كه می خواهند بشر را به سعادت حقیقی برسانند. البته تعاریفی كه این مكاتب از سعادت حقیقی دارند متفاوت می باشد. مشكل اصلی نیز در همین جاست كه هنوز بشر به تعریف اجماعی از سعادت بشر نرسیده و در اینكه سعادت نهایی چیست اتفاق نظری در مذاهب و مكاتب بشری نیست . از همین رو باید بشر از پایگاه مطمئنی آغاز كند و آن جز تكیه بر آموزه های الهی كه خود خالق و بهترین راهنمای بشر می باشد نیست.
بنا بر این ، عقل سلیم حكم می كند كه بشر به تنهایی و بدون اتّصال خاصّ به خدا قادر نیست اوّلاً سعادت حقیقی خود را تعریف و ثانیاً نقشه ی رسیدن به آن را ترسیم نماید.
همه ادیان الهی كنونی مثل آیین زرتشت ، یهودیّت ، مسیحیّت و اسلام نیز مدّعی این هستند كه نقشه ى درست راه سعادت ، خودشان هستند. و البته شكّی نیست كه اگر نقشه ی سعادت از جانب خدا باشد یقیناً درست می باشد ، امّا اینكه كدام یك از این ادیان ، حقیقتاً نقشه ى درست و تحریف نشده ى آمده از جانب خدا هستند ، آن را باید با سنجه ها و معیارهای ویژه ای مورد بررسی قرار داد. كه زحمت این مهمّ ، در كتاب چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیّع؟ كشیده شده است ؛ كه قسمتی از آن خدمت حضرت عالی تقدیم می گردد.
چرا اسلام؟ (قسمت اول)
سنجههای حقانیت:
شاخصهای اساسی حقانیت یك دین چهار امر است:
1. بنیاد الهی
اصل الهی بودن یك دین از راههای زیر قابل بررسی است:
1ـ1ـ آموزههای دین
با مراجعه به آموزههایی كه هر دینی برای خود دارد ـ چه این آموزهها در قالب كتاب مقدس باشد یا گفتارهای پیامبر آن دین ـ میتوان پی برد كه آیا یك دین، واقعاً دین حق الهی است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقی بودن، داشتن هماهنگی و انسجام، پاسخگویی به نیازهای ابدی و اساسی انسان، وجود نظام اعتقادی، ارزشی و عبادی، هدفمندی و مطابقت با سیر و سرشت جوهری انسان، بهترین شاخصهایی است كه میتواند ما را به حق بودن یك دین رهنمون شود.2ـ1ـ تأیید دین قبلی یا بعدی
از آنجا كه ادیان آسمانی، با یكدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تكمیلكننده دین قبلی است، میتوان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری كه حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، كشف كرد كه آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیدهاند یا نه. این روش از جایگاه ویژهای برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات میشود.
3ـ1ـ اعجاز
معجزه پیامبر یكی از دلایل اثبات صدق نبی و بنیاد الهی دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعی اثبات شود. بنابراین كسی كه در حقانیت دینی تحقیق میكند باید خود آن معجزه را مشاهده كند و یا از طریق نقلی كه صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امكانپذیر است و غایبان از آن بیبهرهاند، جز در مورد قرآن كه معجزه زنده و ابدی است و همگان میتوانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار كنند و اعجاز آن را تجربه كنند.
4ـ1ـ روش تاریخی
با رجوع به گزارشهای مستند، معتبر و كافی تاریخی، میتوان فهمید كه آیا دین خاصی دارای ویژگیها و خصایصی كه بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ در این باره، یكی از منابع شناخت ما در ادیان مطابق با واقع است. این چهار روش در عین مجزّا بودن از یكدیگر، در پارهای موارد میتوانند مكمل یكدیگر در اثبات حقانیت یك دین باشند.
5ـ1ـ ادعای خود دین
ادعای خود دین نسبت به بنیاد الهی به سه صورت قابل تصور است:
ـ یا دینی ادعای الهی و وحیانی بودن دارد.
ـ یا دینی ادعا دارد كه از سوی خدای هستی نازل نشده.
ـ یا دینی نسبت به این مسئله ساكت است.
در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راههای پیشین آزمود. اما اگر دینی ادعای الهی بودن نداشته یا عكس آن را داشته باشد، مانند ادیان ابتدایی و قدیم همچون آنیمیسم، فتیشیسم، میترانیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جنیسیم، و ادیان تركیبی مانند سیكیسم و یا ادیان فلسفی چون بودیسم و كنفوسیونیسم و بسیاری از ادیان قدیم آمیخته به شرك مثل تثلیث بابلی، تثلیث رومی، تثلیث هندی و... كاملاً از مجرای بحث خارج میشوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعی الهی بودن چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتیگری میشود.
2ـ تحریف ناشدگی
صرف بنیاد الهی در اصل نخستین یك دین برای اثبات حقانیت فعلی آن كافی نیست؛ بلكه باید وثاقت كتاب آسمانی آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستكاریهای بشری نیز اثبات شود.
برای اثبات وثاقت كتاب آسمانی، یعنی استناد قطعی آن به پیامبر و تحریف نشدن آن، میتوان از روشهای 1ـ1 و 2ـ1 و 4ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3ـ1 نیز كاربرد دارد.
3ـ نسخ ناشدگی
نسخ شدن یا نشدن یك دین از دو طریق به دست میآید:
1ـ3ـ عدم پیدایش شریعت حقه پسین
براساس این ضابطه تا زمانی كه شریعت الهی جدیدی نازل نشود شریعت قبلی باقی است و با پیدایش شریعت جدید منسوخ خواهد شد. این روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت میكند و با آمدن شریعت جدید برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته میشود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهند بود.
2ـ 3ـ ادعای خاتمیت؛
دینی كه اصل الهیبودن و تحریفناشدگی كتاب آسمانی آن اثبات شده باشد اگر ادعای خاتمیت كند، به لحاظ صدق قطعی این ادعا نسخناپذیری آن برای همیشه ثابت میشود و ملاكی برای كشف كذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایی بعدی خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایی دلیل قاطع بر كذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سمیك و بهائیت میباشد. بر این اساس حقانیت برای همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد.
4ـ خردپذیری
بررسی تطبیقی ادیان براساس این مسئله، تحقیقی گسترده و فراخ دامن میطلبد. در عین حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف) مهمترین ركن اساسی یك دین، «خداشناسی» آن است. در این راستا آموزه «توحید» در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی میدهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطالكننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر توحیدی كافی است.
ب) بسیاری از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست دادهاند. همین مسئله باعث شده كه آموزههای خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره میشود. گفتنی است عهد عتیق كتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، هر دو است، و عهد جدید كتاب مقدس مسیحیان میباشد.
امتیازات اسلام بر دیگر ادیان:
1. خردپذیری و خردپروری
از جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت، خردپذیری و بالاتر از آن خردپروری آموزههای آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله:
در ابتدای همین مقاله حدفاصل حروف و اعداد با خط تیره آمده و باید یكسان شود.
1ـ1. نظام فكری و عقیدتی اسلام: (مانند خداشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی، راهنماشناسی و فرجامشناسی)؛
2ـ1. نظام اخلاقی اسلام؛
3ـ1. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛
4ـ1. دعوت به تحقیق و پرسشگری در انتخاب دین.
خردپذیری آموزههای اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است كه قرآن مجید، آدمیان را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت كرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش كوركورانه دین را نهی میكند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترین را بر میگزینند» و «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» ؛ «هیچگونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست؛ [زیرا] به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت كنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خداانگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است!
پروفسور لگنهاوزن میگوید: «چیزی كه در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت، این بود كه چقدر این دین از پرسشهای انسان استقبال میكند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین میكند».
همو میگوید: «وقتی از كشیشها میپرسیدم كه من نمیفهمم چه طور خدا یكی است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب میگفتند كه ما نمیتوانیم به درك این آموزه برسیم. تنها خدا میداند كه حقیقت این امر چیست. این رمزی است كه فقط خدا آن را میداند و عقل در اینجا به بن بست میرسد! از جمله چیزهایی كه برای بنده خیلی جالب بود، این بود كه در اسلام نگفتهاند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلكه دعوت كردهاند كه بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است»
خانم مارگریت ماركوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه مینویسد: «پس از آنكه عقاید همه كیشهای بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم كه به طور كلی مذهبهای بزرگ یكی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شدهاند. بتپرستی، فكر تناسخ و اصول طبقهبندی در كیش هندویی سرایت كرد. صلحجویی مطلق و انزوا از مشخصات كیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید كنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت برگزیده یهود و... نتیجه این انحرافات است. هیچ یك از این اندیشههایی كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمیشد؛ بلكه به صورت روزافزونی احساس میكردم كه تنها اسلام آن مذهب اصیلی است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. سایر مذهبها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است كه تمام حقیقت را حفظ كرده است»
2ـ اسلام و علم
به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت، پیوندی نزدیك و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است:یك) تشویق به فراگیری دانش
در این عرصه اسلام گوی سبقت از هر مكتب و آئینی را ربوده است و از این هم فراتر رفته و كسب دانشهای لازم در جهت تأمین نیازمندیهای دنیوی و اخروی را ضروری دانسته است؛ چنان كه پیامبر اكرم(ص) فرمود: «ان طلب العلم فریضة علی كل مسلم؛ همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.»
و نیز آمده است: عالمی كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در كتابهای روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد.
دو) تقویت روحیه علمی:
اسلام روحیه پژوهشگری را ارج مینهد و در مسیر حقیقتیابی و معرفت اندوزی هیچ مانعی نمینهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جستوجوی آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگانی را كه به سخنان گوش فرا داده و برترین آنها را برمیگزینند.»
سه) دارا بودن مضامین علمی:
نصوص دینی اسلام آكنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانی و پیشفرضهای عام و متافیزیكی علوم است و هم دارنده بسیاری از گزارههای علمی، به گونهای كه یكی از وجوه اعجاز كتاب آسمانی اسلام اعجاز علمی آن شناخته شده تا آنجا كه دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها كتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآوردهاند.
از جهت سازگاری با علم و دانش بشری نیز اسلام كارنامه درخشانی دارد. موریس بوكای، دانشمند فرانسوی، به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره میكند:
1ـ غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی كه عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و دادههای مشخصی هستند.
2ـ استواری و توافق دادههای قرآن با دستاوردهای متقن و معتبر علوم روز؛ در حالی كه عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتیناپذیری در این زمینه مبتلا هستند. بوكای مینویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات علمی امروز بسنجم... در پایان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبی نمیپردازد كه در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمی محل انتقاد و تردید قرار داد.
براساس همین روش عینی، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه كردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تكوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأكیداتی آشتیناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد كنم!
در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسی(ع) ما را دچار اشكال میكند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزی كاملاً ناسازگار است».
البته اسلام در این باره، امتیاز اساسی دیگری نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دینی است كه به گسستناپذیری علم، عقل، ایمان، معرفت و رستگاری فتوا میدهد. اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه ـ كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهی قرار گرفته و گنهكار شدند ـ چیزی جز شجره معرفت و دانش نیك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهی بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نیك و بد بخوری كه هر گاه از آن بخوری خواهی مرد».
در باب سوم میگوید: خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت: «اكنون انسان مانند یكی از ما شده كه نیك و بد را تمیز میدهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون كرد...».
بر اساس این آموزه، جستوجوی دانش و معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر، چنین وانمود میكند كه یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جستوجوی دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگاری میخواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنكه دانش و معرفت میجوید، باید بهای سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد!
استاد مطهری در این باره مینویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسهگر همان عقل است» .
3ـ كتاب معصوم الهی
یكی از مهمترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «كتاب آسمانی» آن است. قرآنمجید، از چند جهت بر كتابهای دیگر ادیان امتیاز دارد. برخی از این جهات عبارت است از:1ـ3ـ كلام الهی؛ قرآن مجید كتابی است كه تماماً از سوی خداوند، بر پیامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عیناً كلام الهی است. به دیگر سخن، اسلام تنها دینی است كه مستقیماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار میدهد و انسان را با سخن او آشنا میسازد؛ در حالی كه دیگر ادیان، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را ندارند.
دكتر موریس بوكای مینویسد: «فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و اسلام ـ در مورد كتابهای مقدس ـ این است كه مسیحیت متنی ندارد كه از طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا میخواند.
قرآن بیان و گزاره وحیانی است كه از طریق جبرئیل به محمد(ص) رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت، بر پایه گواهیهای متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف تصور بسیاری از مسیحیان، هیچگونه قولی در دست نیست كه واسطه نقل آن، یك شاهد عینی زندگانی عیسی(ع) باشد» .
توماس میشل ـ استاد الهیات و كشیش مسیحی ـ مینویسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعهای بین 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان ـ كه تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش كرده ـ برای تهیه آن به عملیات پیچیدهای پرداختهاند.
او همچنین میگوید: «اصولاً مسیحیان نمیگویند خدا كتابهای مقدس را بر مؤلفان بشری املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نویسندگی ویژه هر یك، توفیق داده است».
میشل اشاره میكند كه نویسندگان كتابهای مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیتهای علمی و تنگناهای زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در كتاب مقدس به یادگار نهادهاند: «گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباهآمیزی دارد كه اثر آن در متن كتاب باقی میماند» .
رابرت ا. هیوم نیز مینویسد: «اسلام، از این جهت كه متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی به یك فرد خاص ـ بنیانگذار این دین ـ است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خداست...» .
2ـ3ـ تحریفناپذیری؛ قرآن كتابی است تحریفناپذیر كه همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف كوتاه كرده است؛ در حالی كه هیچ یك از ادیان موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. «عصمت» امری افزون بر اصل الهی بودن پیام قرآن است و برای آن میتوان مراحل زیر را ذكر كرد:
1ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه نازل كننده (خداوند)؛
2ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر(ص) ؛
3ـ2ـ3ـ عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر(ص)؛
4ـ2ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر(ص)؛
5ـ2ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ.
به اعتقاد مسلمانان، كتابهای آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپا هستند؛ لیكن مرحله پنجم عصمت (تحریفناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3ـ3ـ معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ لیكن كتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این كتاب معجزهای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است كه قرنها و عصرها را در مینوردد و همگان را به تحدّی میطلبد. در حالی كه معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع بشری از مشاهده آن محرومند.
افزون بر آن كتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد كه بررسی آنها مجالی فراختر میطلبد.
4ـ جامع بودن
از دیگر ویژگیهای اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت مینویسد: «... قرآن مطابق تحقیقات كومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل دارای مكتب و روش فقاهتی نیست؛ بلكه به طور كلی محتویات آن مركب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداكاری و... ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی كه این معانی را با یكدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست كه فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه دارای مكتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونی برای اداره امور كشور، از این منبع گرفته میشود. و بالاخره كلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانونگذاری، حل میشود.5ـ نظام حقوقی اسلام
از جمله امتیازات انحصاری اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتاری و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسی است، لیكن به جهت اهمیت ویژهای كه دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار میگیرد. اولین نكته قابل توجه، نقش بیبدیل اسلام در بنیانگذاری و توسعه حقوق بین الملل است.مارسل بوازار پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بینالملل در ژنو، مینویسد: «در قرون وسطی هر وقت ركودی در قوانین مسیحیت روی میداد صاحب نظران از حقوق اسلامی استفاده میكردند. در قرن سیزده میلادی در چند دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بینالملل را دگرگونی در روابط ملتها و جلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران و برابری و برادری انسانها بدانیم؛ باید اذعان كنیم كه پیغمبر اسلامصلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بینالملل بوده است».
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله:1. اصل حرمت و كرامت انسان؛ 2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛ 3. اصل صلح و همزیستی مسالمتآمیز؛ 4. اصل وفای به عهد؛ 5. اصل تفاهم و رواداری؛ 6. اصل مشاركت و همكاریهای بینالمللی؛ 7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و... .
اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستی مسالمتآمیز و تفاهم مینویسد: «در مورد پیروان ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت كاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان میتوانند طبق دستورات دینی خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضههای بسیار سخت و توان فرسا بودهاند» .
وی مینویسد: «در دیانت یهود، برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبههای عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمیخورد... این تفكر كه از قرآن نشأت مییابد، به دیانت اسلام سودای جهانشمولی میبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است كه همه مردم ـ حتی آنان كه به دین سابق خویش وفادار ماندهاند ـ با تفاهم، همكاری، برادری و برابری كامل زندگی كنند».
6ـ خاتمیت
اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، اركان و لوازمی دارد؛ از جمله:1ـ6. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری كه شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ كرد و اسلام ـ به عنوان آخرین شریعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوی خداوند ـ ناسخ همه شریعتهای پیشین است.
2ـ6. نسخ ناپذیری؛ دین و شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمیشود.
3ـ5. همگانی بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است كه این دین، بدیلناپذیر، همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای توحید و یگانه شریعت و قانون سعادتآفرینِ خداوند باشد. ویژگیهای دیگری نیز در باب جاذبههای اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداری میشود.
7ـ نفی نیست انگاری
یكی از امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگی آن از درونمایههای نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به نیهیلیسم (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری یافت نمیشود كه بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه دهد تا در این حوزه فرهنگی، حكم به نیست انگاری كند. توضیح اینكه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو پهلو میداند كه یكی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر وی «نیهیلیسم فعال» است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل) . نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بیهدفی و آنچه معنای حیات و ارزشهای واقعی را تشكیل میدهد، ناشی میشود .نیهیلیسم فعال، بر ملا كننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیكی افلاطونی و باور دینی مسیحیت است. عمدهترین عنصر مسیحی ـ افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به جهانی است كه ما در آن زندگی میكنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این جهان را كه ما در آن زندگی میكنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و دروغین و بد و زشت میپندارد . او مسیحیت را مذهبی نیستانگارانه میخواند و میگوید: آری، نیستانگاری و مسیحیت هم قافیهاند و نه تنها هم قافیه كه برازنده هم هستند.
در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم اسلامی وجود دارد كه راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت ـ از جمله این نگرش نیچه ـ میبندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. یكتا پرستی مطلق كه مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشكیل میدهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات.
در این نگرش، پیامبر، دارای ذات و قلمروی الهی ـ به معنای قلمروی حقیقی و واقعی كه در برابر جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ـ نمیباشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست كسی نمیدهد تا بر آن انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث میشود كه نیچه نیز در ضمن نفی مسیحیت ـ به عنوان مذهبی نیستانگارانه كه حیات را نابود میسازد و علم و فرهنگ را به تباهی میكشاند ـ از اسلام تعریف و تمجید كند.
او مینویسد: «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای تمدن اسلامی محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حكمرانان مسلمان اندلس ـ كه در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است ـ، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ برای آنكه اصالت داشت... برای آنكه به زندگی آری میگفت...» .
8ـ عدم حاجت به عصری كردن دین
نبود نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزههای كتب مقدس با ره آوردهای علمی و حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصری كردن دین، روی آورند؛ زیرا نه چشمپوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری امكانپذیر مینمود و نه با تعارض میتوان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایهای بر خوردار بود كه بر علم پیشی گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی كرد و یا برای جمع بین دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربی شد.منظور از عصری كردن دین، جایگزین ساختن دین یا كتابهای آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛ بلكه تغییر فهم و ارائه قرائتهای گوناگون از دین به تناسب تحولات فكری، فرهنگی و تاریخی است.
به عبارت دیگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، ـ برداشتی كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانستههای آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه نمیباشد ـ هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس میتواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود ـ بدون داوری و سنجش كتاب مقدس ـ فهم و تفسیر كند؛ زیرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقیم الهی نیست؛ بلكه فهمی از آن است، بدون آنكه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد.
چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم معرفتی خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری در باب بسیاری از برداشتهای گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه میتوان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربههای مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یك راه میماند و آن «مفسّر محوری» است. بنابراین، دین امری كاملاً شخصی و عصری میشود؛ زیرا چنین دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود ندارد كه بتوان معرفت دینی را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام، مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین، هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر دین را مسدود میسازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشتهای متفاوتی رخ مینماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشتهای متفاوت، تنها در پارهای از آموزههای دینی؛ یعنی، برخی از امور ظنی است نه همه آنها و شامل امور یقینی و ضروری نمیشود.
2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد كه ملاك و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمیانجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از اسلام و... كه به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری میشود.
پینوشتها:
ـ نگا: توماس، میشل، كلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول
ـ همان،
ـ همان،
ـ همان، ص 27.
ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و....
ـ شعراء/ 193.
ـ نجم/ 3 و 4؛ تكویر/ 19ـ23، بینه/ 2.
ـ همان.
ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77.
ـ این مسئله نشان مىدهد كه اعتبار كتب آسمانى و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است كه مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مىكنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است كه از توماس میشل درباره عهدین بیان شد.
ـ جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى (قم: دارالتبلیغ اسلامى، بىتا)
ـ مترجم كتاب در پاورقى آورده است: «مردم بىخبرى كه حتى در همین كشور اسلامى تصور مىكنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه یك نفر محقق خارجى این معنا را كاملاً درك كرده و توضیح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مىكنند به تقلید كوركورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایىهایى مىكنند»
ـ Boizard, Marcell A.
ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
ـ براى آگاهى بیشتر نگا: الف. عبدالكریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛ ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (ت
ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
ـ این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ـ اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است /
نام اصل مقاله عبارت است از:
konnte die islamischـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen
nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?
ـ Nihilismus (Nihilism(.
ـ Nietzche.
ـ ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از:
(Neitzche’ werke. Leipziq 1091)
ـ همان، ج 15،
ـ همان، ج 16،
ـ همان، ج 15،
ـ كنایه نیچه به هم قافیه بودن واژههاى آلمانى nihilist und christ است.
ـ این جمله ناظر به تفكیك قلمرو مسیح از حكومت این جهان در آیات انجیل است كه نخستین بذر سكولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است.
ـ Epistemic Anarchism.
ـ Evaluation.
ـ Text Oriented.
ـ Author Oriented.
ـ Interpreter Orientation.
ـ Interpreter Orientation.
ـ جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع كنید: الف. میرمصطفى، تامر، بشارتهاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كیا، (قم: دلیل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجیل؛ نیز: منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم: توحید، چاپ اول، 1375)، صص 22 ـ 13؛ پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار كابلى)، (بىجا، بىچا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛
ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر: دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیسالاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موریس، بوكاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى: (تهران: حسینیه ارشاد، بىچا، بىتا)، صص 151 ـ 145؛ د. عبدالرحیم، سلیمانى اردستانى، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت،( قم: طه، 1382، چاپ اول).
بهائیت از ابتداى پیدایش خویش، به دلیل بشرى بودن، فقدان پشتوانه مستحكم وحیانى و عقلى، وجود نارسائىها، اشكالات اساسى و تناقضات متعدد در آموزهها و منابع آن از یكسو و مسائلى از قبیل اختلافات و نزاعهاى طولانى میان رهبران خویش، ریاكارى و تظاهر، دغلكارى، فریبكارى و مفاسد اخلاقى رهبران این فرقه، پیوند تنگاتنگ با استعمارگران، خیانت به ملت ایران و جهان اسلام، تبعیض و تحقیر ایرانیان و...، همواره پیروان خویش - كه در ابتدا فریب شعارهاى ظاهرى آن را خورده و جذب آن شده بودند - را با شك و تردید و در نهایت رویگردانى و بازگشت به دین مبین اسلام به عنوان آخرین و كاملترین دین الهى مواجه نموده است.
به اعتراف وقایعنگاران بابى، در اجتماع «بدشت»، به محض این كه سخن از نسخ شریعت اسلام و اعلام دین جدید بهائیت! رفت و قرّةالعین «بدون حجاب، با آرایش و زینت» به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت كه امروز «روزى است كه قیود تقالید سابقه شكسته شد» تاریخ نبیل زرندى، ص 271 - 273.
.
برخى از بابیان به شدّت از این فرقه روى گرداندند. ر.ك: كشف الحیل، عبدالحسین آیتى، ج 1، ص 130؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 18.
همچنین یكى از نجات یافتهگان از فرقه ضاله بهائیت «سؤالات زیاد، مجهولات و تناقضات» را علت عمده بیزارى از بهائیت دانسته و مىگوید: «فقط سفسطه مىكنند و كسى كه باهوش باشد كاملاً آن را متوجه مىشود. من از تناقضات فرار كردم. همه چیز تناقض داشت و در جواب این تناقضات هم فقط سفسطه مىكنند. من گاهى با دوستانم صحبت مىكردم و در جواب سؤال آنها كه مىگفتند جواب سؤالم را نگرفتم و مىگفتم كه چرا سؤال نمىكنید كه آنها مىگفتند كه سؤال مىكنیم ولى اینها جواب آن را نمىدانند» گفتگو با مهناز رئوفى، نجاتیافته فرقه ضاله بهائیت، پایگاه شیعه آنلاین..
در ادامه جهت تبیین موضوع فوق به بررسى دلایل رویگردانى تعدادى از مهمترین نجات یافتهگان از این فرقه ضاله پردازیم:
نجاتیافتهگان
آقا جمال بروجردى
پس از واقعه اجتماع «بدشت» نیز شاهد رویگردانى بسیارى از مبلغین و نزدیكان رهبران بهائى مىباشیم كه بدنبال آگاهى و كشف حقیقت، خود را از این فرقه ضاله نجات دادهاند.
به عنوان نمونه؛ یكى از افراد، آقا جمال بروجردى، دانشمندى است كه در زمان بهاء به این دین گروید و در راه بهائیت جانفشانى نمود تا آنجا كه از طرف بهاء به لقب «اسم اللَّه» - كه مهمترین القاب این فرقه است - معروف گشت. اما پس از بهاء كه بین پسرانش بر سر وصایت و وراثت درگیرى روى داد، ضمن اعراض از این تشكیلات، مىگوید: «شگفتا ما مردم جهان را به دوستى و یگانگى مىخوانیم چرا باید این دو نفر كه یكى پس از دیگرى جانشین بهاء هستند با یكدیگر اینگونه باشند و دوگانگى كنند؟» به نقل از: خاطرات و زندگى صبحى، سیدهادى خسروشاهى، فصلنامه مطالعات تاریخى، ش17..
اساساً تناقضات رفتارى و اختلافات و نزاعهاى داخلى سران بهائیت كه مبین نفاق و قدرت طلبى رهبران این فرقه است، یكى از دلایل بدبینى صاحب نظران و رویگردانى پیروان آن مىباشد.
چنانكه ادوارد براون از متخصصان فرقه بابیت و بهائیت كه با تصحیح و مقدمه نویسى براى كتاب معروف «نقطه الكاف» این كتاب اثر میرزا جانى كاشانى شاگرد علىمحمد باب است كه دربردارنده تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اول تاریخ بابیه مىباشد و با مقدمهاى كه ادوارد براون بر آن نوشته و به ارزش و اهمیت آن افزوده، از آثار مهم تاریخى، درباره بابیت و بهائیت به شمار مىآید. در واقع، این كتاب، تا حد زیادى از شیادى و حیلهگرى میرزا حسینعلى (بهاءاللَّه) پرده برمىدارد. (ر.ك: مستشرقان و مهدویت، سیدرضى موسوى گیلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229). پرده از حیلهگرى و دسیسههاى فرقه بهائیت و پیروان این فرقه برداشت، از خونریزى و كینه میان پیروان بهائیت، احساس ناراحتى مىكند و این را مخالف رحمت و شفقت ادیان مىشمارد: «این تفرقه آخرى و حقد و حسد و جنگ و جدالى كه از آن ناشى شد، راستى این است كه اثر خیلى بدى در ذهن این بنده پدید آورد... در مقابل این همه نصوص الهى از قبیل «عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان» و «همه بار یك دارید و برگ یك شاخسار» و نحو ذلك، ایشان با اعضاى خانواده خودشان با این درجه تلخى و عداوت رفتار مىكنند؟» ر.ك: مستشرقان و مهدویت، سید رضى موسوى گیلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229..
فضل اللَّه صبحى مهتدى
وى نیز یكى از مبلغان برجسته بهائى بود كه كه در مهد بهائیت تولد و پرورش یافته و در خاندانى كه از قدماى احباء محسوب و خویشاوندى با بهاءاللَّه داشت رشد كرده بود. سالهاى طولانى محرم اسرار و منشى مخصوص عبدالبهاء بود و از این رو بهائیان او را «كاتب وحى» مىنامیدند. اما پس از كشف واقعیات مربوط به فرقه بهائیت و رهبران آن كه خود از نزدیك شاهد عینى آن بوده، از آن فرقه جدا گردید، اسلام آورد و به نشر اندیشه انسان دوستانه و اخلاق اسلامى و بیان حقایق بهائىگرى پرداخت.
او شرح زندگى خود را در كتاب «خاطرات صبحى» خاطرات فضلاللَّه مهتدى صبحى، فضلاللَّه مهتدى صبحى، تهران: نشر علم، 1384. و «پیام پدر» پیام پدر، فضل اللَّه مهتدى (صبحى) تهران: امیركبیر. به تفصیل نوشته است و ضمن بیان خاطرات خویش، واقعیاتى از قبیل؛ تناقضات آشكار، انحرافات اخلاقى ریاكارى و تظاهر، ارتباط با بیگانگان، بدعت گزارى، تبعیض و تحقیر ایرانیان، تاراج میراث فرهنگى، سوءاستفاده از باورهاى عامیانه، مظلومنمایى و شانتاژهاى ماهرانه بهائیان را با ذكر نمونههاى متعدد بیان مىدارد و دلایل و براهین عقلى و نقلى خود را براى رویگردانى از بهائیت را به خوبى شرح مىدهد.
صبحى در كتاب اول خود توجه ویژهاى به مباحث بنیادى و اعتقادى دارد كه در تاریخچه پیدایش بهائیت و معتقدات بهائیان و چه در مبانى اعتقادى اسلامى، به تبیین و تشریح حقایق پرداخته است و شاخصههاى اعتقادى اسلامى را به عنوان رهایىبخش انسان و برترین مبانى دینى به خواننده خاطرات عرضه مىدارد، تا خوانندگانى كه بهائى بوده، از این رهگذر پى به بىبنیانى خود ببرند و با عقاید مستحكم اسلام آشنا گردند.
صبحى در كتاب پیام پدر به معرفى برخى از مبلغان چیره دست بهائى مىپردازد كه وقتى دغلكارى و فریبكارى رهبران این فرقه را دیدند، به دامن اسلام بازگشتند. ر.ك: حقیقت بهائىگرى در خاطرات صبحى مهتدى، سید هادى خسرو شاهى، خبرگزارى جمهورى اسلامى
عبدالحسین آیتى
علاوه بر صبحى عبدالحسین آیتى (ملقب به آواره) از مبلغین و بزرگان بهائیت است كه با رویگردانى از بهائیت به دامن دین اسلام بازگشته، آثارى از قبیل «كشف الحیل» را در زمینه آشكارسازى ماهیت این فرقه مىنگارد. كشف الحیل، پیشین.
پس از او میرزا حسن نیكو نیز از این دسته از مبلغین بهائى است كه با بازگشت از این فرقه، پیرو راستین كیش مسلمانى مىگردد و آثارى از قبیل «فلسفه نیكو» در ردّ این فرقه ضاله مىنگارد. فلسفه نیكو، حسن نیكو، نشر مؤسسه مطبوعاتى فراهانى.
به علاوه بهائیان مشهور دیگرى نظیر شیخ احمد میلانى، میرزا صالح اقتصاد مراغهاى و بسیارى دیگر از جمله تائبین از بهائیت و افشاكننده آن مىباشند كه علىرغم تهدیدات، فشارها و مشكلات بسیار شدیدى كه تشكیلات بهائیت براى خروج آنان از این فرقه اعمال كرده بود، از این فرقه بیزارى جسته و به افشاى ماهیت آن پرداختند.
مهناز رئوفى
مهناز رئوفى یكى دیگر از نجات یافته گان از بهائیت است كه تلاش نموده با نگارش كتابهایى نظیر «سایه شوم»، «مسلخ عشق» و «فریب» كتاب «فریب» اثر جدیدى است كه با شیوهاى روایى، هنرمندانه داستان واقعى زندگى زن جوانى رابه تصویر مىكشاند كه بر اثر غفلت و عدم شناخت، ناآگاهانه با افراد تشكیلاتى و مافیایى فرقه به حشر و نشر پرداخته، و در مدت كوتاهى خود و خانوادهاش، همگى در دام فرقه سراسر فریب بهائیت غلطیده و مسیر و ماهیت زندگیشان دستخوش اتفاقتى ناگوار مىگردد. آلودگى و پلیدى غیر قابل تصور رهبران و سران این فرقه ضاله از موضوعات مهمى است كه به خوبى مورد دقت نظر و توجه نویسنده قرار گرفته و بدان پرداخته شده است. ارزشها و ضد ارزشها در بهائیت، تعالیم استثمارى این فرقه، ساختار تمامیت خواه تشكیلات بهائیان، فساد مالى، بىبند و بارى و هرزگى قابل تامل تشكیلات بهائى از جمله مواردى است كه نویسنده در روایت ماجرا بدان اشاره مىكند. (ر.ك: فریب، مهناز رئوفى، تهران: انتشارات مؤسسه كیهان، 1387).، و بیان داستان واقعى زندگى خویش نقاب از چهره واقعى بهائیت بردارد.
وى در بیان دلایل رویگردانى خویش از بهائیت و بازگشت به دین مبین اسلام چنین نگارد:
«كتابهایى كه مطالعه كردم یكى كشفالحیل آقاى عبدالحسین آیتى ملقب به آواره بود و دیگرى خاطرات صبحى نوشته آقاى فضلاللَّه مهتدى ملقب به صبحى... كه از پیروان سر سخت بهاء و عبدالبهاء محسوب مىشدند، آنها از نزدیكان مورد اعتماد بهاء و عبدالبهاء بودند و به اصطلاح كاتب وحى آنها و از بهترین یاران و مبلغان بهائیت بودند... آنان به تمام احكام و دستورات و به تمام زیر و بم بهائیت آشنائى داشتند و شاهد تمام فعالیتهاى سیاسى مذهبى و تمام رفتارهاى اجتماعى، شخصى و خانوادگى این حضرات بودند... اما كم كم متوجه بطالت بهائیت و دروغگوئى و پوچى بهاء و عبدالبهاء گشته و به اسلام برگشته بودند، تجربیات و همه اطلاعات و مشاهدات خود را به وسیله این كتابها به اطلاع مردم رسانده بودند. معلومات این دو شخص بزرگوار به حدى بود كه كتابهاى بزرگان بهائى را صفحه به صفحه و سطر به سطر مورد سؤال قرار داده و به همه آنها پاسخ داده و به نقد بهائیت پرداخته بودند و طورى به اثبات بطالت این دین ساختگى برآمده بودند كه جاى هیچ شك و شبههاى براى خواننده باقى نمىماند كه بهائیت كذب محض است و اسلام آخرین و كاملترین دین آمده از سوى خداست. آنها كه لحظه به لحظه خود را در كنار بهاء و عبدالبهاء گذراندند مسائلى از این دو شخص كه مدعى بودند از جانب خدا آمدهاند دیده بودند كه موجبات خنده و در عین حال تنفر هر خوانندهاى را فراهم مىكرد و هیچكدام از ادعاهاى این آقایان بدون ارائه سند و مدرك نبود.
صبحى اثبات كرده بود كه عبدالبهاء كه فریاد بر مىآورد و دخالت در سیاست را ممنوع مىكند خودش با چنین الواحى كه محرمانه بود و براى سلاطین عالم مىنوشت زمان مناسب حمله به ایران را به انگلیس گزارش كرده و به آنها خط و مشى داده و توصیههاى لازم را كرده بود و آیتى شخصیت بهاء را كه براى ما بهائیان (نعوذبالله) به اندازه خدا بلند مرتبه بود با نوشتن حقایقى از زندگیش كوچك و پست و بىارزش كرده بود مثلاً در كتابش عكسى از بهاء به چاپ رسانده بود كه در حمام به صورت عریان انداخته و به این وسیله خواسته بود به همه ثابت كند كه او پیامبر است چرا كه در بدنش اصلاً موئى وجود ندارد و برادرش كه پشمالو است پیامبر نیست!! و این موضوع را به وسیله یك لوح كه خود بهاء در آن به این مسئله اشاره كرده بود به اثبات رسانده بود. این آقایان به مسائل ضداخلاقى و دروغبافىها و بد كارىهاى بهاء و شوقى افندى اشاره كرده و اظهار پشیمانى از بهائى بود نشان كرده بودند» سایه شوم (خاطرات یك نجات یافته از بهائیت)، مهناز رئوفى، تهران: كیهان
،
بازگشت به اسلام
این نجات یافته از فرقه ضاله بهائیت در جهت دعوت سایر بهائیان به اسلام مىنویسد: «... در اسلام نشانى از بىعفتى و بىعصمتى نیست، اگر مسلمان واقعى باشیم و اگر مثل بعضى از مسلمان نماها كه نام اسلام را یدك مىكشند و در واقع غرب زده و گمراهند نباشیم مىتوانیم زندگى سالمى داشته باشیم كه دور از هر ناپاكى و آلودگى باشد. مىتوانیم خوشبخت شویم و خودمان تصمیمگیرنده مسائل بزرگ زندگیمان باشیم. مىتوانیم از چنبره زورگوئى تشكیلات رها شده و آزاد زندگى كنیم مىتوانیم به هویت واقعى خود پى برده و پوچ و هدف نباشیم. اسلام به ما عزت مىدهد. اسلام ما را به حقیقت مىرساند. ما با اسلام به خدا مىرسیم چرا كه این تنها راه رسیدن به خداست.همان، ص 273..همچنین حسین فلاح یكى دیگر از نجاتیافتهگان از فرقه بهائیت در این زمینه مىگوید: «مسلمان شدن من چند دلیل داشت، اول این كه بسیارى از دوستان من مسلمان بودند من هم دوست داشتم مثل آنها آزاد باشم. نه این كه در چنبره و حصار تشكیلات بهائیت باشم. در دوران انقلاب من حدودا یازده، دوازده ساله بودم بعد از آن هم كه جنگ پیش آمد مسلمانان را مىدیدم كه چطور خالصانه به دین، ملت و وطن خود عشق مىورزند. من هم دوست داشتم مثل آنها باشم، دوم این كه سؤالات زیادى در ذهنم نسبت به بهائیت وجود داشت، افكار و عقاید مسلمانان با عقاید ما خیلى فرق داشت. رفتار مسلمانها خیلى بهتر و آزادانهتر از ما بود. گرچه طبق تعالیم فرقهاى، ما خود را برتر از آنها مىدانستیم. با این وجود سؤالاتى برایم پیش مىآمد! لذا از مسئولانمان یعنى همان كسانى كه جزء محفل (خادمین) بودند، مىپرسیدم. عكس العمل آنها در مقابل سؤالات جزیى من تند و پرخاشگرانه بود... همین سؤالات مرا بیشتر تشویق مىكرد كه تحقیقات خود را دنبال كنم و عاقبت به همراه همسر سابقم پس از تحقیقات و مطالعات زیاد، پى به بطالت و ساختگى بودن بهائیت بردیم و مسلمان شدیم» خاطرات حسین فلاح، ویژهنامه ایام 29. لازم به ذكر است جهت پرهیز از اطاله كلام از بررسى سایر افرادى كه از بهائیت به دین مبین اسلام بازگشتهاند، خوددارى مىنماییم؛ (به عنوان نمونه ر.ك: چرا از بهائیت برگشتم؟، مسیحاللَّه رحمانى (رئیس سابق بهائیان بشرویه)، نشر راه نیكان، 1386) كه به چگونگى پى بردن او به بطلان بهائیت و دلایل روىآوردن وى به دین اسلام پرداختهاست، مراجعه نمائید..
و بالاخره در كنار دلایل فوق، پیروزى انقلاب اسلامى ایران و موج بیدارى اسلامى در جهان یكى از مهمترین عواملى است كه باعث آگاهى و رویگردانى بسیارى بهائیان از بهائیت شده و زمینه بازگشت آنان را به دین مبین اسلام فراهم نمود.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .