سهم مربی در اندیشه اکهارت توله
درست است که قوای روحی انسان، سرمایهای عظیم است که با هیچ گنجی قابل قیاس نیست؛ اما آنچه باید دستخوش تغییر و تحوّل شود، نَفْس آدمی است. مقایسة «وضع کنونی» نفس با «وضع مطلوب» نشان میدهد که باور به ضرورت تغییر، هدفگذاری، داشتن برنامه و دیگر مؤلفههای لازم برای طیّ مسیر اجتنابناپذیرند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/28 ساعت 16:41
اکهارت توله در کتابهایش گفته است انسان نیاز به رهبر و مرشد معنوی ندارد. ایا این حرف درست است؟
از جمله موضوعاتی که در کتابهای اکهارت توله مطرح شده، موضوع نقش مربّی در سلوک معنوی است. اکهارت از یک طرف نقش راهنما و مربی را در سلوک درونی مهم میشمارد و از طرف دیگر اذعان میکند که مربی معنوی، حرف جدیدی برای گفتن ندارد.
توله تأکید میکند که انسانها نیازی به تغییر ندارند و لازم نیست چیز جدیدی بهدست آورند، بلکه فقط لازم است «متوجه» و «ملتفت» باشند؛ دقیقاً مانند کسی که گرسنه است و غذا هم کنار دستش قرار دارد، ولی متوجه نیست؛ چنین کسی باید فقط هشیار باشد. در مرام اکهارت حالِ سالک، مانند گرسنهای نیست که باید غذا تهیه کند، بلکه همچون کسی است که هیچ کمبودی ندارد و فقط باید «بداند که دارد». با همین نگرش است که وی تصحیح اندیشه، رفتاری تازه و اخلاق خاصی را لازم نمیشمارد. وی بارها میگوید: سالک معنوی به هیچ چیز غیر از درون خود نیاز ندارد؛ فقط باید بداند که چه گنجی در اختیار دارد و برای کشف این گنج به هیچ اقدام عملی نیاز ندارد1.
سهم راهنمای معنوی در مکتب اکهارت، با همین نگاه تعیین میشود؛ بنابراین کار استاد معنوی از کاغذپاره هم ساختهاست؛ هر چیزی که انسان را متوجه غنای درونیاش کند، کار استاد را عهدهدار شده است:
استاد معنوی حقیقی، به معنای عام کلمه، مطلبی ندارد که به شما بیاموزد. اطلاعات، باورها یا قواعد رفتاری تازهای ندارد که به شما بدهد یا بر شما بیفزاید.2
نکته مهم در این باب اینکه؛ آنچه اکهارت گفته، مخصوص مربّی نیست؛ بلکه گفتة وی این است که انسان اساساً به هیچ چیز خارج از وجود خودش نیاز ندارد؛ نه کتاب راهنما؛ نه دستور عملی؛ نه راهی که باید بپیماید؛ نه خصلت جدیدی که باید تحصیل کند و نه استادی که باید از او دستگیری نماید.
درست است که قوای روحی انسان، سرمایهای عظیم است که با هیچ گنجی قابل قیاس نیست؛ اما آنچه باید دستخوش تغییر و تحوّل شود، نَفْس آدمی است. مقایسة «وضع کنونی» نفس با «وضع مطلوب» نشان میدهد که باور به ضرورت تغییر، هدفگذاری، داشتن برنامه و دیگر مؤلفههای لازم برای طیّ مسیر اجتنابناپذیرند. این سخن که «چون انسان مجهّز به استعدادهای روحانی شگرفی است، پس نیاز به هیچ چیز غیراز همین سرمایه ندارد» مغالطهای بیش نیست.
اکهارت در سراسر کتابهایش به طرح برنامه میپردازد و مراقبههایی را برای استفاده از گنج درون لازم میداند. اگر قرار بود تنبّه و آگاهیبخشی کافی باشد، شایسته بود که اکهارت وقت خویش را در سمینارهای معنویاش هدر نمیداد؛ شش کتاب نمینوشت و در کتاب زمینی نو، طرح آخرالزمانی برای آیندة بشر پیشنهاد نمیداد و فقط به انعکاس یک خبر بسنده میکرد: «نفس شما گنجی بزرگ است»؛ که البته برای گزارش این خبر، یک کاغذ یادداشت هم کافی بود!
محتوای کتابها و سخنرانیهای اکهارت بیش از انعکاسِ خبر بالاست و غیر از توضیح و تفسیر توانمندیهای روحی انسان، دربردارندة رفتارهای شایسته و باورهای بایسته است؛ بنابراین آنچه اکهارت در ابتدای کتابهایش به عنوان خشت اوّل قرار میدهد، به آن وفادار نمیماند و بنای اندیشه و رفتار خویش را بر آن استوار نمیسازد!
پی نوشت ها:
1. سکوت سخن میگوید، ص 9.
2. همان، مقدمه کتاب.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .