چرا اسلام و چرا تشیع
كسی كه در حقانیت دینی تحقیق می كند باید خود آن معجزه را مشاهده كند و یا از طریق نقلی كه صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امكان پذیر است و غایبان از آن بی بهره اند، جز در مورد قرآن كه معجزه زنده و ابدی است و همگان می توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار كنند و اعجاز آن را تجربه كنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/28 ساعت 15:19
چرا اسلام و چرا تشیع حقانیت دارند؟
در پاسخ اثر حمید رضا شاکرین را خدمتتان ارائه می کنیم که مولف در ضمن آن آیین هایی را نام برده و به صورت علمی و منطقی رد نموده است:(1)سنجه های حقانیت : شاخص ه های اساسی حقانیت یك دین چهار امر است: 1. بنیاد الهی اصل الهی بودن یك دین از راه های زیر قابل بررسی است: 1 ـ1ـ آموزه های دین با مراجعه به آموزه هایی كه هر دینی برای خود دارد ـ چه این آموزه ها در قالب كتاب مقدس باشد یا گفتارهای پیامبر آن دین ـ می توان پی برد كه آیا یك دین، واقعاً دین حق الهی است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقی بودن، داشتن هماهنگی و انسجام، پاسخ گویی به نیازهای ابدی و اساسی انسان، وجود نظام اعتقادی، ارزشی و عبادی، هدفمندی و مطابقت با سیر و سرشت جوهری انسان، بهترین شاخص هایی است كه می تواند ما را به حق بودن یك دین رهنمون شود. 2 ـ1ـ تأیید دین قبلی یا بعدی از آنجا كه ادیان آسمانی، با یكدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تكمیل كننده دین قبلی است، می توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری كه حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، كشف كرد كه آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه ای برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات می شود. 3 ـ1ـ اعجاز معجزه پیامبر یكی از دلایل اثبات صدق نبی و بنیاد الهی دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعی اثبات شود. بنابراین كسی كه در حقانیت دینی تحقیق می كند باید خود آن معجزه را مشاهده كند و یا از طریق نقلی كه صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امكان پذیر است و غایبان از آن بی بهره اند، جز در مورد قرآن كه معجزه زنده و ابدی است و همگان می توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار كنند و اعجاز آن را تجربه كنند. 4 ـ1ـ روش تاریخی با رجوع به گزارش های مستند، معتبر و كافی تاریخی، می توان فهمید كه آیا دین خاصی دارای ویژگی ها و خصایصی كه بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ در این باره، یكی از منابع شناخت ما در ادیان مطابق با واقع است. این چهار روش در عین مجزّا بودن از یكدیگر، در پاره ای موارد می توانند مكمل یكدیگر در اثبات حقانیت یك دین باشند. 5 ـ1ـ ادعای خود دینادعای خود دین نسبت به بنیاد الهی به سه صورت قابل تصور است: ـ یا دینی ادعای الهی و وحیانی بودن دارد. ـ یا دینی ادعا دارد كه از سوی خدای هستی نازل نشده. ـ یا دینی نسبت به این مسئله ساكت است. در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه های پیشین آزمود. اما اگر دینی ادعای الهی بودن نداشته یا عكس آن را داشته باشد، مانند ادیان ابتدایی و قدیم همچون آنیمیسم، فتیشیسم، میترانیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جنیسیم، و ادیان تركیبی مانند سیكیسم و یا ادیان فلسفی چون بودیسم و كنفوسیونیسم و بسیاری از ادیان قدیم آمیخته به شرك مثل تثلیث بابلی، تثلیث رومی، تثلیث هندی و... كاملاً از مجرای بحث خارج می شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعی الهی بودن چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری می شود. 2ـ تحریف ناشدگیصرف بنیاد الهی در اصل نخستین یك دین برای اثبات حقانیت فعلی آن كافی نیست؛ بلكه باید وثاقت كتاب آسمانی آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستكاری های بشری نیز اثبات شود. برای اثبات وثاقت كتاب آسمانی، یعنی استناد قطعی آن به پیامبر و تحریف نشدن آن، می توان از روش های 1 ـ1 و 2 ـ1 و 4 ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3 ـ1 نیز كاربرد دارد. 3ـ نسخ ناشدگینسخ شدن یا نشدن یك دین از دو طریق به دست می آید: 1ـ3 ـ عدم پیدایش شریعت حقه پسین براساس این ضابطه تا زمانی كه شریعت الهی جدیدی نازل نشود شریعت قبلی باقی است و با پیدایش شریعت جدید منسوخ خواهد شد. این روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت می كند و با آمدن شریعت جدید برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهند بود. 2ـ 3 ـ ادعای خاتمیتدینی كه اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی كتاب آسمانی آن اثبات شده باشد اگر ادعای خاتمیت كند، به لحاظ صدق قطعی این ادعا نسخ ناپذیری آن برای همیشه ثابت می شود و ملاكی برای كشف كذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایی بعدی خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایی دلیل قاطع بر كذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سمیك و بهائیت می باشد. بر این اساس حقانیت برای همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد. 4ـ خردپذیریبررسی تطبیقی ادیان براساس این مسئله، تحقیقی گسترده و فراخ دامن می طلبد. در عین حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:الف) مهم ترین ركن اساسی یك دین، «خداشناسی» آن است. در این راستا آموزه «توحید» در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی می دهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال كننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر توحیدی كافی است.ب) بسیاری از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده كه آموزه های خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحریفات عهدین اشاره می شود. گفتنی است عهد عتیق كتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، هر دو است، و عهد جدید كتاب مقدس مسیحیان می باشد. تحریفات عهدین 1. تناقضات:ارنست رنان درباره كتاب مقدس می نویسد: «هیچ تناقضی نباید در آن كتاب وجود داشته باشد. اكنون با توجه به مطالعه دقیقی كه در كتاب مقدس انجام داده ام، در عین حال كه گنجینه هایی تاریخی و زیباشناختی بر من نمایان شد، این نكته نیز برای من اثبات شد كه این كتاب همچون دیگر كتب قدیمی از تناقضات، اشتباهات و خطاها مستثنا نیست. در این كتاب داستان های دروغین، افسانه ها و آثاری كه كاملاً نگارش یافته انسان است، وجود دارد». 2. اتهامات ناروا به پیامبران:علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادی و اعتقادی در كتاب مقدس، پاره ای از اتهامات ناروا و غیراخلاقی به برخی از پیامبران نسبت داده شده است كه قلم از بیان آن شرم دارد!! در عهد قدیم درباره حضرت لوط(ع) آمده است كه دخترانش وی را شراب نوشانده، مست كردند و با او همبستر شدند. همچنین داستان شرم آوری درباره حضرت داوود(ع) در عهد قدیم (كتاب دوم سموئیل) آمده است. براساس این داستان، وی از پشت بام زن زیبای «اوریا» را دید كه در حال شست و شوی خود بود. حضرت داوود(ع) به آن زن علاقه مند شد و به گونه ای، اسباب فرستادن اوریا به جنگ و كشته شدن وی را فراهم ساخت و پس از گذشت مدت ماتم فقدان اوریا، همسر او را به خانه خود برد. 3. وجود افسانه ها: وجود افسانه های بی پایه در كتاب مقدس، یكی دیگر از جنبه های تحریف آن است؛ از جمله می توان به كشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه او بر خدا، اشاره كرد!! «اوریگن» برجسته ترین عضو مكتب تفسیری اسكندریه در رابطه با وجود افسانه های غیرعقلانی در عهدین می نویسد: «حتی اناجیل، مملو از چنین عباراتی است؛ مانند این جمله كه «وقتی كه شیطان عیسی را بالای كوهی بلند می برد تا از آنجا قلمرو كل جهان و عظمت آن را به او نشان دهد» ... خواننده دقیق صدها عبارت مشابه دیگر در اناجیل می یابد؛ مطالبی كه او را متقاعد خواهند ساخت كه حوادثی كه اصلاً رخ نداده اند داخل گزارش حوادثی شده اند كه به راستی رخ داده اند. 4. انسان شناسی بدبینانه:مسیحیان معتقدند: آدم در بهشت به گناه آلوده و این گناه به حساب همة فرزندان او نوشته شده است؛ یعنی، انسان ذاتاً با به دوش كشیدن بار گناه، به دنیا می آید! حتی اگر پس از آمدن به دنیا هیچ گناهی مرتكب نشود از طرف دیگر هرگونه تلاش و عمل او در رهایی از این خطا، سودی نخواهد بخشید و تصلیب و تنها به دار كشیده شدن حضرت عیسی، كفّاره گناه ذاتی و جبلی انسان است! پس انسان نه با اختیار خویش گنهكار و پلید گشته و نه با گزینش اختیاری خود پاك می شود. 5. تقویت ظلم:یكی دیگر از آموزه های نامعقول كتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سكوت در برابر حاكمان ظالم، به بهانه این است كه آنان، حاكم و سایه خدا در زمینند!! 6. علم و معرفت ستیزی:ستیز با دانش و آگاهی بشر هم در بن مایه عقاید مسیحی نهفته است و هم در سیره ارباب كلیسا در نگرش مسیحی آنچه آدم را از بهشت بیرون راند تناول درخت ممنوعه دانایی بود (شرح بیشتر این مسئله در مطالب بعدی خواهد آمد.) وجود آموزه های غیرعقلانی، در كنار طرح مسئله تثلیث و تجسیم و وجود تناقض های متعدد در متن كتاب مقدس ، دلیل روشنی بر عدم حقانیت یهودیت و مسیحیت امروزی در برابر اسلام است. 7. تحقیقات علمی و زبان شناختی، بر عدم وثاقت متون مقدس گواهی داده است: توماس میشل ـ استاد الهیات مسیحی می نویسد: «اكثر متفكران كاتولیك، ارتدوكس و پروتستان عصر حاضر عصمت لفظی كتاب مقدس را مردود می دانند.» امتیازات اسلام بر دیگر ادیان: 1. خردپذیری و خردپروریاز جمله امتیازات مهم اسلام، عقلانیت، خردپذیری و بالاتر از آن خردپروری آموزه های آن است. این مسئله در امور مختلفی نمودار است؛ از جمله:در ابتدای همین مقاله حدفاصل حروف و اعداد با خط تیره آمده و باید یكسان شود. 1 ـ1. نظام فكری و عقیدتی اسلام: (مانند خداشناسی، هستی شناسی، انسان شناسی، راهنماشناسی و فرجام شناسی)؛ 2 ـ1. نظام اخلاقی اسلام؛ 3 ـ1. نظام رفتاری و قوانین و دستورات عملی؛ 4 ـ1. دعوت به تحقیق و پرسشگری در انتخاب دین.خردپذیری آموزه های اسلام، از چنان وضوح و روشنی برخوردار است كه قرآن مجید، آدمیان را به بررسی هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دین دعوت كرده و هر گونه تحمیل و اجبار و پذیرش كوركورانه دین را نهی می كند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترین را بر می گزینند» و «لا إِكْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی؛ هیچ گونه تحمیل و اجبار در امر دین روا نیست؛ [زیرا] به خوبی راه هدایت از ضلالت روشن شد». اما مسیحیت كنونی به علت قرار گرفتن در تنگناهای شدید معرفتی و ناتوانی در حل رابطه تثلیث و توحید و تجسد و خداانگاری مسیح، به جداسازی و گسست ایمان از معرفت فتوا داده و دین و ایمان را با عقل و خرد بیگانه ساخته است! پروفسور لگنهاوزن می گوید: «چیزی كه در اسلام بیش از همه، برای من جاذبه داشت، این بود كه چقدر این دین از پرسش های انسان استقبال می كند و همواره دعوت به تحقیقات بیشتر در تعالیم دین می كند». همو می گوید: «وقتی از كشیش ها می پرسیدم كه من نمی فهمم چه طور خدا یكی است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب می گفتند كه ما نمی توانیم به درك این آموزه برسیم. تنها خدا می داند كه حقیقت این امر چیست. این رمزی است كه فقط خدا آن را می داند و عقل در اینجا به بن بست می رسد! از جمله چیزهایی كه برای بنده خیلی جالب بود، این بود كه در اسلام نگفته اند اصول دین را چشم و گوش بسته بپذیر؛ بلكه دعوت كرده اند كه بپرس. مخصوصاً این خصلت در میان شیعیان خیلی بیشتر است» خانم مارگریت ماركوس (مریم جمیله) نیز در این زمینه می نویسد: «پس از آنكه عقاید همه كیش های بزرگ را مورد بررسی قرار دادم، به این نتیجه رسیدم كه به طور كلی مذهب های بزرگ یكی بودند؛ ولی به مرور زمان فاسد شده اند. بت پرستی، فكر تناسخ و اصول طبقه بندی در كیش هندویی سرایت كرد. صلح جویی مطلق و انزوا از مشخصات كیش بودایی شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقاید كنفسیوسی، عقیده اصالت گناه و تثلیث و در نتیجه آن مفهوم خدایی مسیح و شفاعت به استناد مرگ ادعایی عیسی بر روی دار در مسیحیت، انحصارطلبی ملت برگزیده یهود و... نتیجه این انحرافات است. هیچ یك از این اندیشه هایی كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پیدا نمی شد؛ بلكه به صورت روزافزونی احساس می كردم كه تنها اسلام آن مذهب اصیلی است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. سایر مذهب ها فقط و فقط بعضی اجزای آن، مقرون با حقیقت است؛ ولی فقط اسلام است كه تمام حقیقت را حفظ كرده است.» 2ـ اسلام و علم به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاری مسیحیت با علم و معرفت بیان شد، دین اسلام با دانش و معرفت، پیوندی نزدیك و ناگسستنی دارد. وفاق و آشتی دین و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگیر و در خور توجه است: یك) تشویق به فراگیری دانش در این عرصه اسلام گوی سبقت از هر مكتب و آئینی را ربوده است و از این هم فراتر رفته و كسب دانش های لازم در جهت تأمین نیازمندی های دنیوی و اخروی را ضروری دانسته است؛ چنان كه پیامبر اكرم( ص) فرمود: «ان طلب العلم فریضة علی كل مسلم؛ همانا علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.»و نیز آمده است: عالمی كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در كتاب های روایی و نصوص دینی ابواب مفصلی در این زمینه وجود دارد. دو) تقویت روحیه علمی:اسلام روحیه پژوهشگری را ارج می نهد و در مسیر حقیقت یابی و معرفت اندوزی هیچ مانعی نمی نهد. قرآن مجید آوای تحقیق و جست وجوی آزاد و گزینش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگانی را كه به سخنان گوش فرا داده و برترین آنها را برمی گزینند.» سه) دارا بودن مضامین علمی:نصوص دینی اسلام آكنده از مضامین و مطالب علمی است. در این عرصه اسلام هم در بردارنده مبانی و پیش فرض های عام و متافیزیكی علوم است و هم دارنده بسیاری از گزاره های علمی، به گونه ای كه یكی از وجوه اعجاز كتاب آسمانی اسلام اعجاز علمی آن شناخته شده تا آنجا كه دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان صدها كتاب در باب رهاوردهای علمی قرآن به نگارش درآورده اند. از جهت سازگاری با علم و دانش بشری نیز اسلام كارنامه درخشانی دارد. موریس بوكای، دانشمند فرانسوی، به دو امتیاز اساسی در این رابطه اشاره می كند:1 ـ غنای فراوان قرآن در حوزه مسائل علمی؛ در حالی كه عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) نسبت به بسیاری از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و داده های مشخصی هستند. 2 ـ استواری و توافق داده های قرآن با دستاوردهای متقن و معتبر علوم روز؛ در حالی كه عهد عتیق و اناجیل به تعارضات آشتی ناپذیری در این زمینه مبتلا هستند. بوكای می نویسد: «من بدون سبق ذهن و با عینیت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگاری این متن را با معلومات علمی امروز بسنجم... در پایان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ایجاب و اثبات هیچ مطلبی نمی پردازد كه در این دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمی محل انتقاد و تردید قرار داد.براساس همین روش عینی، عهد عتیق و اناجیل را نیز مطالعه كردم. در مورد عهد عتیق به هیچ وجه نیازی نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ یعنی، سفر تكوین (پیدایش) فراتر بگذارم، تا به تأكیداتی آشتی ناپذیر، با معلومات متقن علمی این روزگار برخورد كنم!در همان صفحه اول انجیل نیز، شجره و نسب عیسی(ع) ما را دچار اشكال می كند؛ زیرا در این باب متن انجیل متی با متن انجیل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاریخ ظهور بشر بر روی زمین نیز مطالب انجیل لوقا با معارف امروزی كاملاً ناسازگار است». البته اسلام در این باره، امتیاز اساسی دیگری نیز بر مسیحیت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام دینی است كه به گسست ناپذیری علم، عقل، ایمان، معرفت و رستگاری فتوا می دهد. اما به اعتقاد رسمی مسیحیت شجره ممنوعه ـ كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان ها مورد خشم الهی قرار گرفته و گنهكار شدند ـ چیزی جز شجره معرفت و دانش نیك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنایت خود سازد و آدم را امر نموده، چنین گفت: آنچه از درختان خواهی بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نیك و بد بخوری كه هر گاه از آن بخوری خواهی مرد». در باب سوم می گوید: خداوند پس از تخلف آدم چنین گفت: «اكنون انسان مانند یكی از ما شده كه نیك و بد را تمیز می دهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بیرون كرد...». بر اساس این آموزه، جست وجوی دانش و معرفت در تعارض با رستگاری و خلود انسان در بهشت است. به عبارت دیگر، چنین وانمود می كند كه یا باید رستگاری در بهشت را برگزید و یا در جست وجوی دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگاری می خواهد، باید از پیمودن طریق دانش و معرفت فاصله گیرد و آنكه دانش و معرفت می جوید، باید بهای سنگین خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد! استاد مطهری در این باره می نویسد: «بر اساس این برداشت همه وسوسه ها، وسوسه آگهی است؛ پس شیطان وسوسه گر همان عقل است» . ... ادامه دارد پی نوشت ها: ـ جهت آگاهى بیشتر ر.ك: الف. سید محمدحسین طباطبایى و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، (قم: صدرا، چاپ چهارم، 1374)؛ ب. مرتضى مطهرى، توحید، (قم: صدرا، چاپ سوم، 1374). ـ جهت آگاهى بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاكرین، دین شناسی، (قم: معارف). ـ Ernest Renan. ـ رابرت م. گرنت، دیوید تریسى، تاریخچه مكاتب تفسیرى و هرمنوتیكى كتاب مقدس، ترجمه و نقد و تطبیق: ابوالفضل ساجدى، ص 298، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اول، 1385. ـ ر.ك: انجیل یوحنا، 112: 1، سفر تكوین، 3819: 30. براى آشنایى بیشتر ر.ك: الف. انیس الاعلام، ج 3؛ ب. محمد، صادقى، بشارات عهدین، ص 73 و 177؛ این در حالى است كه براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى كند. ـ سفر پیدایش (38 ـ 19:30). ـ كتاب دوم سموئیل (31 ـ 11:3). ـ سفر پیدایش، 2330: 43. ـ متى (4:8). ـ تاریخچه مكاتب تفسیرى و هرمنوتیكى كتاب مقدس، ص 297. ـ انجیل متى، 5: 38 و اكثر نامه هاى پولس به رومیان. ـ در جلد دوم كتاب «انیس الاعلام»، 125 مورد تناقض موجود در كتاب مقدس، مورد بررسى قرار گرفته است. نیز نگا: الف. حقیقت مسیحیت، صص 133 – 127(قم: مؤسسه در راه حق، چاپ اول 1361)؛ ب. مصطفى زمانى، به سوى اسلام یا آیین كلیسا (قم: پیام اسلام، 1346). ـ توماس میشل، كلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص 27، قم: مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1377. ـ زمر (39)، 17و18. ـ بقره(2)، 256. ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: الف. محمد تقى، فعالى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378)؛ ب. حمیدرضا، شاكرین، پرسمان سكولاریسم، (مشكلات كلامى مسیحیت)، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1384). ـ M.(G) Legenhausen. ـ محمد، لگنهاوزن، «با پرسش زنده ام»، پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ همان، ص 6. ـ مارگریت، ماركوس، نقش اسلام در برابر غرب، ترجمه غلامرضا سعیدى، ص 9 (تهران: شركت سهامى انتشار، 1348). ـ الشیخ المفید: الامالى، ص 292. ـ بصائر الدرجات، باب فضل العالم على العابد، ص 6. ـ به عنوان نمونه ر.ك: اصول كافى، ج 1، كتاب فضل العلم. ـ «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه»، (زمر / 18). ـ Mourice Bucallie. ـ موریس، بوكاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، بى تا، ص 12، (تهران: حسینیه ارشاد). ـ همان، صص 12 ـ13. ـ جهت آگاهى بیشتر نگا: اصول كافى، ج 1، كتاب «نفس العلم» و كتاب «العقل و الجهل». ـ تورات، سفر پیدایش فصل 2 آیه 15 ـ17. ـ تورات، سفر پیدایش فصل 3 آیه 22. ـ مرتضى، مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 30، (قم: صدرا، چاپ هفتم، 1377).چــــــــــــــــــــــرا اســـلام ؟(2)معارف 3ـ كتاب معصوم الهییكی از مهم ترین امتیازات اسلام بر دیگر ادیان، «كتاب آسمانی» آن است. قرآن مجید، از چند جهت بر كتاب های دیگر ادیان امتیاز دارد. برخی از این جهات عبارت است از: 1ـ3ـ كلام الهی؛ قرآن مجید كتابی است كه تماماً از سوی خداوند، بر پیامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عیناً كلام الهی است. به دیگر سخن، اسلام تنها دینی است كه مستقیماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار می دهد و انسان را با سخن او آشنا می سازد؛ در حالی كه دیگر ادیان، از چنین امر مهمی تهی بوده و حتی ادعای آن را ندارند. دكتر موریس بوكای می نویسد: «فرق اساسی دیگر میان مسیحیت و اسلام ـ در مورد كتاب های مقدس ـ این است كه مسیحیت متنی ندارد كه از طریق وحی نازل شده و تثبیت گردیده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا می خواند.قرآن بیان و گزاره وحیانی است كه از طریق جبرئیل به محمد(ص) رسیده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبی مبتنی بر وحی در مسیحیت، بر پایه گواهی های متعدد و غیر مستقیم افراد انسانی استوار است و بر خلاف تصور بسیاری از مسیحیان، هیچگونه قولی در دست نیست كه واسطه نقل آن، یك شاهد عینی زندگانی عیسی(ع) باشد» . توماس میشل ـ استاد الهیات و كشیش مسیحی ـ می نویسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعه ای بین 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تألیف شده و شمار بزرگی از مؤلفان ـ كه تاریخ نام بسیاری از آنها را فراموش كرده ـ برای تهیه آن به عملیات پیچیده ای پرداخته اند.او همچنین می گوید: «اصولاً مسیحیان نمی گویند خدا كتاب های مقدس را بر مؤلفان بشری املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ایشان برای بیان پیام الهی به شیوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نویسندگی ویژه هر یك، توفیق داده است». میشل اشاره می كند كه نویسندگان كتاب های مقدس، معصوم نبوده و دچار محدودیت های علمی و تنگناهای زبانی بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهایی نیز در كتاب مقدس به یادگار نهاده اند: «گاهی این نویسنده بشری، نظریات غلط یا اطلاعات اشتباه آمیزی دارد كه اثر آن در متن كتاب باقی می ماند» . رابرت ا. هیوم نیز می نویسد: «اسلام، از این جهت كه متن مقدس آن صریحاً وحی خداوندی به یك فرد خاص ـ بنیانگذار این دین ـ است، در میان همه ادیان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوی اصلی خداست...» . 2ـ3ـ تحریفناپذیری؛ قرآن كتابی است تحریف ناپذیر كه همواره اصالت و عصمت خود را در طی قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحریف كوتاه كرده است؛ در حالی كه هیچ یك از ادیان موجود، از این ویژگی برخوردار نیست. «عصمت» امری افزون بر اصل الهی بودن پیام قرآن است و برای آن می توان مراحل زیر را ذكر كرد: 1ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه نازل كننده (خداوند)؛ 2ـ2ـ3ـ عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر(ص) ؛ 3ـ2ـ3ـ عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر(ص)؛ 4ـ2ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر(ص)؛ 5ـ2ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاریخی وحی در میان بشر تا پایان تاریخ. به اعتقاد مسلمانان، كتاب های آسمانی نازل شده بر پیامبران پیشین نیز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجید همتا و همپ هستند؛ لیكن مرحله پنجم عصمت (تحریف ناپذیری ابدی در میان مردم) از اختصاصات قرآن است. 3ـ3ـ معجزه جاوید و سند رسالت؛ پیامبران برای اثبات رسالت خود، معجزه آورده اند؛ لیكن كتاب آسمانی آنها، غیر از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ یعنی هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف دیگر این كتاب معجزه ای جاودان و باقی و سندی زنده بر رسالت است كه قرن ها و عصرها را در می نوردد و همگان را به تحدّی می طلبد. در حالی كه معجزات پیامبران پیشین، فقط نزد حاضرین مشهود بوده و اثری از آن باقی نیست و جوامع بشری از مشاهده آن محرومند. افزون بر آن كتاب آسمانی اسلام، امتیازات بیشماری از جهت محتوایی دارد كه بررسی آنها مجالی فراخ تر می طلبد. 4ـ جامع بودن از دیگر ویژگی های اسلام در برابر دیگر ادیان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملی بشر تا پایان تاریخ را به ارمغان آورده است. جان دیون پورت می نویسد: «... قرآن مطابق تحقیقات كومب با انجیل فرق دارد؛ زیرا انجیل دارای مكتب و روش فقاهتی نیست؛ بلكه به طور كلی محتویات آن مركب است از قصص و روایات و بیانات تحریض و ترغیب بشر در نشر عواطف و احساسات عالی و فداكاری و... ولی هیچ نوع عامل و رابطه منطقی جالب و جاذبی كه این معانی را با یكدیگر ربط دهد، در انجیل وجود ندارد. از این گذشته قرآن مانند اناجیل نیست كه فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره عقاید دینی و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه دارای مكتب و روش سیاسی نیز هست؛ زیرا تخت و تاج یا به تعبیر دیگر اساس دستگاه و سازمان سیاسی، روی این شالوده ریخته شده و هر نوع قانونی برای اداره امور كشور، از این منبع گرفته می شود. و بالاخره كلیه مسائل حیاتی و مالی با اجازه همین منبع و مصدر قانون گذاری، حل می شود. 5ـ نظام حقوقی اسلاماز جمله امتیازات انحصاری اسلام بر دیگر ادیان، نظام حقوقی اصیل آن است. این مسئله بسیاری از اندیشمندان غرب را به تحسین و اعجاب وا داشته است. اگر چه این مسئله در ذیل نظام رفتاری و بحث از «جامعیت اسلام» قابل بررسی است، لیكن به جهت اهمیت ویژه ای كه دارد به طور مستقل مورد بررسی قرار می گیرد. اولین نكته قابل توجه، نقش بی بدیل اسلام در بنیان گذاری و توسعه حقوق بین الملل است. مارسل بوازار پژوهشگر انستیتوی تحقیقات عالی حقوق بین الملل در ژنو، می نویسد: «در قرون وسطی هر وقت ركودی در قوانین مسیحیت روی می داد صاحب نظران از حقوق اسلامی استفاده می كردند. در قرن سیزده میلادی در چند دانشگاه اروپا، مبانی فقه اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسیس دانش حقوق بین الملل را دگرگونی در روابط ملت ها و جلوگیری از تجاوز زورمندان و توانگران و برابری و برادری انسان ها بدانیم؛ باید اذعان كنیم كه پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله بنیانگذار حقوق بین الملل بوده است». اصول حقوق بشر در اسلام حقوق بشر و یا حقوق بین الملل اسلامی دارای اصولی چند است؛ از جمله: 1. اصل حرمت و كرامت انسان؛2. اصل عدالت، برابری و نفی تبعیض؛3. اصل صلح و همزیستی مسالمت آمیز؛4. اصل وفای به عهد؛5. اصل تفاهم و رواداری؛6. اصل مشاركت و همكاری های بین المللی؛7. اصل حمایت از ملل تحت ستم و ... .اصول یاد شده در نگاه اندیشمندان غربی، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزیستی مسالمت آمیز و تفاهم می نویسد: «در مورد پیروان ادیان الهی باید گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمایت خود قرار داده و امنیت كاملی در جامعه اسلامی دارند. آنان می توانند طبق دستورات دینی خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نیز رعایت حقوق آنان توصیه شده است. این تساهل دینی در مسیحیت و یهود، مطلقاً وجود نداشته و به ویژه پیروان دین یهود، ناگزیر از انجام فریضه های بسیار سخت و توان فرسا بوده اند» .وی می نویسد: «در دیانت یهود، برتری نژادی وجود دارد و در برادری مسیحیت، رابطه الهی بر جنبه های عملی آن در زندگی اجتماعی غلبه یافته و در شرایط امروز قابل اجرا نیست. اما در دیانت اسلام این افراط و تفریط به چشم نمی خورد... این تفكر كه از قرآن نشأت می یابد، به دیانت اسلام سودای جهانشمولی می بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهانی است كه همه مردم ـ حتی آنان كه به دین سابق خویش وفادار مانده اند ـ با تفاهم، همكاری، برادری و برابری كامل زندگی كنند». 6ـ خاتمیت اسلام دین خاتم است و این خاتمیت، اركان و لوازمی دارد؛ از جمله: 1ـ6. نسخ شرایع پیشین؛ هر پیامبری كه شریعتی به ارمغان آوَرْد، شریعت پیشین را نسخ كرد و اسلام ـ به عنوان آخرین شریعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوی خداوند ـ ناسخ همه شریعت های پیشین است. 2ـ6. نسخ ناپذیری؛ دین و شریعت اسلامی به لحاظ خاتم بودنش، از پایایی و ماندگاری برخوردار است. این دین هرگز نسخ نخواهد شد و شریعت دیگری جایگزین آن نمی شود. 3ـ6. همگانی بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پویایی اسلام، آن است كه این دین، بدیل ناپذیر، همگانی و یگانه پرچمدار دعوت به سوی توحید و وحدت بخش همه آدمیان تحت لوای توحید و یگانه شریعت و قانون سعادت آفرینِ خداوند باشد. ویژگی های دیگری نیز در باب جاذبه های اسلام و امتیازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداری می شود. 7ـ نفی نیست انگاری یكی از امتیازات اساسی اسلام، در برابر برخی از دیگر ادیان به ویژه مسیحیت، پیراستگی آن از درون مایه های نیست انگارانه و نفی زمینه گرایش به نیهیلیسم (نیست انگاری) است. به تعبیر پروفسور فلاطوری، در اسلام عنصری یافت نمی شود كه بهانه به دست نیست انگاری چون نیچه دهد تا در این حوزه فرهنگی، حكم به نیست انگاری كند. توضیح اینكه نیچه؛ نیهیلیسم را مفهومی دو پهلو می داند كه یكی از وجوه آن نیست انگاری به معنای قدرت روح و به تعبیر وی «نیهیلیسم فعال» است و دیگری نیست انگاری به معنای سقوط و زوال قدرت روح (نیهیلیسم منفعل) . نیست انگاری منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بی هدفی و آنچه معنای حیات و ارزش های واقعی را تشكیل می دهد، ناشی می شود . نیهیلیسم فعال، بر ملا كننده بیهودگی مطلق و به تعبیر دیگر افشاگر نیهیلیسم منفعل است. نیست انگاری منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمین تعلق دارد و بنیاد آن از نظر نیچه، تصور متافیزیكی افلاطونی و باور دینی مسیحیت است. عمده ترین عنصر مسیحی ـ افلاطونی مورد توجه وی، نگاه منفی به جهانی است كه ما در آن زندگی می كنیم. باور افلاطونی و ایمان مسیحی، این جهان را كه ما در آن زندگی می كنیم، جهانی خیالی و ساختگی، غیر واقعی و دروغین و بد و زشت می پندارد . او مسیحیت را مذهبی نیست انگارانه می خواند و می گوید: آری، نیست انگاری و مسیحیت هم قافیه اند و نه تنها هم قافیه كه برازنده هم هستند. در مقابل، دو عنصر اساسی در تعالیم اسلامی وجود دارد كه راه را بر بسیاری از انتقادات وارد بر مسیحیت و یهودیت ـ از جمله این نگرش نیچه ـ می بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. یكتا پرستی مطلق كه مضمون و محتوای اصلی ایمان دینی اسلام را تشكیل می دهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبنای حیات.در این نگرش، پیامبر، دارای ذات و قلمروی الهی ـ به معنای قلمروی حقیقی و واقعی كه در برابر جهان غیر واقعی و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ـ نمی باشد. در دین اسلام بین جهان بود و نُمود، انفصال نیست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعی است. بنابراین تعالیم اسلام بهانه به دست كسی نمی دهد تا بر آن انگ نیست انگاری زند و همین مسئله باعث می شود كه نیچه نیز در ضمن نفی مسیحیت ـ به عنوان مذهبی نیست انگارانه كه حیات را نابود می سازد و علم و فرهنگ را به تباهی می كشاند ـ از اسلام تعریف و تمجید كند. او می نویسد: «مسیحیت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهای تمدن اسلامی محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامی در دوران حكمرانان مسلمان اندلس ـ كه در اساس با ما خویشاوندتر از یونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سلیقه گویاتر از آنها است ـ، لگدمال شد؛ چرا این تمدن لگدمال شد؟ برای آنكه اصالت داشت... برای آنكه به زندگی آری می گفت...» . 8ـ عدم حاجت به عصری كردن دیننبود نص الهی در ادیان دیگر و تعارض آموزه های كتب مقدس با ره آوردهای علمی و حاجات عصری، اندیشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصری كردن دین، روی آورند؛ زیرا نه چشم پوشی از دستاوردهای نوین علمی و نیازهای عصری امكان پذیر می نمود و نه با تعارض می توان زیست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمایه ای بر خوردار بود كه بر علم پیشی گیرد. از این رو یا باید با دین معارض عقل و علم، خداحافظی كرد و یا برای جمع بین دینداری و زیستن در زمان حال، دین را به رنگ زمانه درآورد و این گزینه مقبول اندیشمندان غربی شد.منظور از عصری كردن دین، جایگزین ساختن دین یا كتاب های آسمانی جدید و تغییر پیاپی آنها، همگام با تحولات عصری نیست؛ بلكه تغییر فهم و ارائه قرائت های گوناگون از دین به تناسب تحولات فكری، فرهنگی و تاریخی است.به عبارت دیگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نویسندگان آن برداشت خود از پیام الهی را نگاشته باشند، ـ برداشتی كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته های آن زمان بوده و عاری از خطا و اشتباه نمی باشد ـ هیچ دلیل منطقی بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس می تواند دین را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود ـ بدون داوری و سنجش كتاب مقدس ـ فهم و تفسیر كند؛ زیرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقیم الهی نیست؛ بلكه فهمی از آن است، بدون آنكه نویسنده آن و فهم او از پیام خدا، برتر از فهم انسان امروزی باشد.چنین چیزی در نهایت به آنارشیزم معرفتی خواهد انجامید و راه هرگونه ارزش داوری در باب بسیاری از برداشت های گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زیرا در اینجا نه می توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زیرا نصی الهی وجود ندارد و آنچه هست تفاسیر و تجربه های مؤلفان بشری است، و چون نص الهی در میان نیست، راهی به سوی فهم مراد شارع نیز وجود ندارد. پس تنها یك راه می ماند و آن «مفسّر محوری» است. بنابراین، دین امری كاملاً شخصی و عصری می شود؛ زیرا چنین دینی، چیزی جز معرفت دینی و برداشت مفسر نیست و هیچ نص و متن نهایی وجود ندارد كه بتوان معرفت دینی را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد. اما در اسلام، مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحی، جامعیت دین، هماهنگی اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پویا، هماهنگی دین با فطرت ثابت بشری، وجود قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و قوانین متغیر برای نیازهای متغیر و بسیاری از عوامل دیگر، حاجت به عصری شدن و لجام گسیختگی در تفسیر دین را مسدود می سازد. آنچه در اینجا لازم است تنها شناخت نیازهای نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع دینی و گرفتن پاسخ از دین بر اساس متدلوژی فهم دین است. اگر چه در این عرصه نیز گاه برداشت های متفاوتی رخ می نماید؛ اما چند تفاوت اساسی در اینجا وجود دارد؛ از جمله: 1. وجود برداشت های متفاوت، تنها در پاره ای از آموزه های دینی؛ یعنی، برخی از امور ظنی است نه همه آنها و شامل امور یقینی و ضروری نمی شود. 2. نص معتبر و خدشه ناپذیری وجود دارد كه ملاك و معیار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشیزم معرفتی نمی انجامد.افزون بر آنچه گذشت امتیازات دیگری برای اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبیای پیشین بودن و اعتبار پذیری ادیان الهی و پیامبران پیشین از اسلام و... كه به جهت اختصار از بررسی آنها خودداری می شود. ... پایان پینوشتها: ـ نگا: توماس، میشل، كلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (قم: مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول 1377)، صص 23 و 24. ـ همان، ص 26. ـ همان، ص 27. ـ همان، ص 27. ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و.... ـ شعراء/ 193. ـ نجم/ 3 و 4؛ تكویر/ 19ـ23، بینه/ 2. ـ همان. ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77. ـ این مسئله نشان مى دهد كه اعتبار كتب آسمانى و ادیان پیشین نزد مسلمانان بسیار بالاتر از آن است كه مدعیان پیروى از آن ادیان ادعا مى كنند. بهترین گواه این مطلب سخنانى است كه از توماس میشل درباره عهدین بیان شد. ـ جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى (قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا) ص 99. ـ مترجم كتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى خبرى كه حتى در همین كشور اسلامى تصور مى كنند دین از سیاست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبلیغات اسلامى غیر از ادیان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه یك نفر محقق خارجى این معنا را كاملاً درك كرده و توضیح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مى كنند به تقلید كوركورانه از خارجیان مغرض، چه یاوه سرایى هایى مى كنند»همان، صص 100 ـ 99). ـ Boizard, Marcell A. ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361)، ص 270. ـ براى آگاهى بیشتر نگا: الف. عبدالكریم، سلیمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بین الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382)؛ ب. زین العابدین، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسین مهدوى، (تهران: توس، 1362). ـ همان، ص 107. ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤیدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106. ـ این قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ـ اسلامى و نیست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است كه توسط آقاى خسرو ناقد، از زبان آلمانى به فارسى ترجمه گردیده و در روزنامه شرق (فرهنگى)، شماره 262 ـ 3 به تاریخ 21 و 22، مرداد 1383، ص 6 چاپ شده است. نام اصل مقاله عبارت است از: konnte die islamischـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer? ـ Nihilismus (Nihilism(. ـ Nietzche. ـ ارجاعات این قسمت به «مجموعه آثار» نیچه به زبان آلمانى از سوى نویسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نیچه عبارت است از: (Neitzche’ werke. Leipziq 1091) ـ همان، ج 15، صص 651 و 851. ـ همان، ج 16، صص 563 فصل47 آیه7 و نیز: ج 5، ص 572. ـ همان، ج 15، ص 852. ـ كنایه نیچه به هم قافیه بودن واژه هاى آلمانى nihilist und christ است. ـ این جمله ناظر به تفكیك قلمرو مسیح از حكومت این جهان در آیات انجیل است كه نخستین بذر سكولاریسم و جدا انگارى دین از دنیا را در جهان مسیحى افشانده است. نگا: انجیل متى، باب 22، آیه 21؛ لوقا، باب 20، آیه 25، یوحنا، باب 19، آیه 36. ـ همان، ج 8، ص 703. ـ Epistemic Anarchism. ـ Evaluation. ـ Text Oriented. ـ Author Oriented. ـ Interpreter Orientation. ـ Interpreter Orientation. ـ جهت آگاهى بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع كنید: الف. میرمصطفى، تامر، بشارت هاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كیا، (قم: دلیل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجیل؛ نیز: منشور جاوید، ج 6 (تفسیر موضوعى)، (قم: توحید، چاپ اول، 1375)، صص 22 ـ 13؛ پ. انجیل برنابا، ترجمه حیدر قلیخان قزلباش (سردار كابلى)، (بى جا، بى چا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر: دارالضیاء، للنشر و التوبیع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انیس الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موریس، بوكاى، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى: (تهران: حسینیه ارشاد، بى چا، بى تا)، صص 151 ـ 145؛ د. عبدالرحیم، سلیمانى اردستانى، درآمدى برالهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت،( قم: طه، 1382، چاپ اول).چـــرا تشــیّع؟(1)در جستجوی چیستی و چرایی تشیع ابتدا نكاتی مقدماتی تقدیم میگردد و آنگاه به بررسی ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پارهای از مستندات دینی و امتیازات آن در برابر دیگر فرقهها خواهیم پرداخت: یك) ملاك مسلمانی:شاخص و ملاك اصلی مسلمانبودن و شرط رستگاری امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروی بیقید و شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونههای مختلف در قرآن مجید مورد تأكید قرار گرفته است. پارهای از آیات قرآن در این باره عبارت است از: 1ـ لزوم پیروی از خدا و پیامبر: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ؛ ای مؤمنان خدا و پیامبر را فرمان برید»؛ «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را كه پیامبر به شما عرضه كرد برگیرید و آنچه را نهی كرد فرو گذارید.» 2ـ مرجعیت نهایی خدا و پیامبر: «... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ؛ پس اگر در چیزی اختلاف كردید آن را به خدا و پیامبر عرضه كنید». 3ـ اطاعت از پیامبر مساوی با اطاعت از خداست:«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر كس پیامبر را اطاعت كند همانا خدا را فرمان برده است.» 4ـ بنیاد وحیانی سخن پیامبر:«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى؛ و او (پیامبر) از خود سخن نمیگوید، آنچه میگوید همه وحی است كه به او فرو فرستاده شده است.»اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن حضرت، هر یك به تنهایی دلالت بر جاودانگی و همیشگیبودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد. بنابراین همانگونه كه مسلمانان در زمان حیات پیامبر(ص) موظف به پیروی از فرامین ایشان بودهاند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایی و سفارش فرموده تنظیم كنند. دو) افتراق امت:امت اسلامی پس از پیامبر(ص) به علل مختلفی به گروهها و فرقههای مختلفی تقسیم شدند؛ نخستین و عمدهترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. تشیع یا «مكتب اهل بیت» به دلیل توصیههای مكرر پیامبر اسلام(ص) پس از رحلت آن حضرت در كنار قرآن و سنت پیامبر بر افضلیت، اعلمیت و عصمت اهل بیت و لزوم تبعیت از آنان تأكید میورزد. از نظر شیعه، امامت امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم(ع) است كه همگی از اهلبیت پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامی معرفی شدهاند، اولین آنان حضرت علی(ع) و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است كه به اعتقاد همة مسلمانان منجی نهایی بشریت و عدالت گسترجهانی است. در مقابل تسنن و به تعبیر دیگر «مكتب خلفا» هرگونه وابستگی امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انكار نموده و امامت را امری زمینی و نامشروط به عصمت میداند. در نظر این گروه، پس از پیامبر كسی دارای مقام عصمت و علم لدنی نیست. در عین حال آنان سنت و سیرة خلفای راشدین و عمل اصحاب را همسنگ سیره معصومین میانگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأكید میورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعی شرعی نزد شیعه عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت(ع)» و نزد اهل سنت عبارت است از: «قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفای راشدین و عمل اصحاب» بنابراین تفاوت این دو گروه منحصراً در رهبری سیاسی پس از پیامبر نیست، بلكه حجت و مرجع معتبر دینی نیز یكی از وجوه اساسی تمایز آن دو است. سه) عدم تكثر حقانیت:چنانكه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یكدیگر مردود است، اما حقانیت فرقههای مختلف در درون دین حق چطور؟ آنچه به حكم خرد و نصوص دینی میتوان گفت این است كه مذاهب فرقههای گوناگون اسلامی در اصول مشتركشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافی نمیتوان همه را حق انگاشت؛ چرا كه چنین چیزی به تناقض و یا نسبیت حقیقت میانجامد. در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت در آن یا درست است و یا نادرست؛ اگر درست است حق با طرفداران این انگاره است و در غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در روایات متعددی كه فرق مختلف اسلامی از پیامبر اعظم(ص) نقل كردهاند نیز خبر داده شده است كه امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در این میان تنها یك فرقه اهل نجات و رستگاری است. چهار) سنجههای حقانیت:برای شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقههای مختلف سنجههای خردپذیری وجود دارد؛ و هر كسی موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب و لجاجت در پی تحری حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد. عمدهترین سنجههای حقانیت عبارتند از: 1ـ اصالت و قوت استنادپذیری به منابع اولیه دینی. 2ـ صیانتپذیری حداكثری:یعنی دارا بودن عوامل و سازوكارهایی كه بیشترین توانایی را در جهت حفظ خلوص و سلامت دینی و بازداری از انحراف، به ویژه در خطوط اساسی دین فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانی كه در علم و عمل تجسم اعلای دین و جلوه حقایق آن باشند.3ـ عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی.4ـ عقلانیت، اعتدال، جامعنگری و دوری از تعصبها و افراط و تفریطهای دینسوز و خردستیز.5ـ استقبال از پرسشهای بشر از دین و توان پاسخگویی هر چه بهتر و بیشتر به مسائل پیچیده و غامض دینی و مذهبی. پنج) اصل راهبردی پیامبر(ص)پیامبر اعظم(ص) همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و چگونگی استمرار حیات دینی آن اهتمام ورزیده و به گونههای مختلف درباره آن سخن گفته است. راهبرد اساسی تعیین شده توسط آن حضرت كه به صراحت و تكرار از آن سخن گفته و همة فرق اسلامی در معتبرترین كتب روایی خود آن را نقل كردهاند «راهبرد پیروی از ثقلین» یعنی قرآن و اهل بیت است. تأكیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در اینباره به گونهای است كه كمترین تردیدی بر كسی باقی نمیگذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت اكنون به ذكر آن از همان منابع بسنده میكنیم.در صحیح مسلم آمده است كه پیامبر فرمود: «ای مردم! همانا من بشری هستم كه نزدیك است پیك الهی مرا رسد و من دعوت حق را اجابت كنم پس در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: اول آنها كتاب خدا كه در آن هدایت و نور است پس به آن چنگ زنید و تمسك جویید... و دیگری اهل بیتم». در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار میدهم كه یكی عظیمتر از دیگری است: كتاب خدا، ریسمان كشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود یعنی اهل بیتم. این دو از یكدیگر جداییناپذیرند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند». در صحیح ترمذی از پیامبر نقل شده است: «ای مردم! در میان شما چیزی میگذارم كه اگر به آن تمسك كنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترتم». از این سخن پیامبر(ص) چنین نتیجه میگیریم: 1ـ گرانبها بودن اهل بیت:ابن حجر مكی مینویسد: «رسول خدا(ص) قرآن و عترت را ثقلین نامید «ثَقَل» هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و كتاب و عترت این گونهاند؛ زیرا هر یك از آن دو گنجینه علوم لدنی و اسرار و حكمتهای الهیاند. از اینرو پیامبر مردم را به پیروی از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است.» 2ـ عصمت و حجیت اهل بیتقرار دادن قرآن و اهل بیت در كنار یكدیگر و تأكید بر لزوم پیروی و انفكاك ناپذیری آن دو آشكارا بر عصمت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ چرا كه قرآن كتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگی انفكاك و جدایی از قرآن میباشد و هماهنگی و انطباق كامل با كتاب معصوم الهی مساوی با عصمت است. استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصری مینویسد: «پیامبر اهل بیت خود را به كتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، كتابی كه هرگز در او باطل نفوذ نخواهد كرد و هرگز از یكدیگر جدا نخواهند شد. واضح است كه صدور هر نوع مخالفت با احكام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب میگردد، در حالی كه پیامبر(ص) خبر از عدم جدایی این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتی آشكار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر(ص) كه این حدیث را در مواقف بسیاری ذكر كرده در پی این هدف است كه امت خود را صیانت كرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسك به این دو نموده تا در امور مختلف ـ اعم از اعتقادات و فروع ـ به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند...» آیت الله مكارم شیرازی نیز بر آن است كه: «اهلبیت(ع) معصومند، زیرا جدایی پذیر بودن آنها از قرآن از یك سو، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا كه اگر آنها گناه یا خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمیكرد و اینكه میفرماید با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.» 3ـ پایندگی تا قیامتتعبیر به جداییناپذیری تا حوض كوثر نشانگر این است كه پیامبر درصدد تعیین یك استراتژی جاودانه و دائمی برای امت بوده و نشانگر آن است كه همواره هادیان و پیشوایانی از اهل بیت در میان امت وجود دارند. ابنحجر آورده است: « این حدیث نشانگر وجود كسانی از اهل بیت همراه قرآن است كه همچون قرآن شایستگی تمسك و پیروی تا قیامت را دارا باشند...» آیت الله مكارم شیرازی نیز مینویسد: «این به خوبی نشان میدهد كه در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیت(ع) وجود دارد، و همانگونه كه قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید كاوش كنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا كنیم». 4ـ لزوم پیروی از هر دواینكه پیامبر(ص) فرمود: تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد. و برخی از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروی از هر دو را نمایان ساخته و هر حركت و شعاری كه به گسست آن دو انجامد را انحرافی و ضلالت بار معرفی میكند. علامه مناوی میگوید: «در این حدیث اشاره، بلكه تصریح به این است كه قرآن و عترت دو قلویی را میمانند كه رسول خدا(ص) آن دو را پس از خود معرفی فرموده و از امت خواسته است كه به خوبی با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند.» نكات دیگری نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداری میشود. آنچه در اینجا اهمیت ویژه دارد این است كه پیامبر برای همیشه امت را به پیروی از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازداری امت از انحراف را در گرو این مسئله دانستهاند. نیز پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را همچون كتاب الهی معصوم و مصون از هر كژی و ناراستی دانسته و بر آن شدهاند كه برای همیشه هادیانی از اهل بیت در كنار قرآن برای راهنمایی امت وجود دارند. شش) كیستی اهل بیت(ع)پیامبر(ص) در مواقع مختلف «اهل بیت(ع) و امامان ایشان را معرفی كردهاند. عمر بن خطاب از پیامبر(ص) پرسید آیا باید به همه اهل بیت تمسك كنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: «خیر بلكه به اوصیای اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفهام در میان امت و آن كسی كه ولیّ هر مؤمنی است؛ (امام علی(ع)) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یكی پس از دیگری...» در بسیاری از مجامع روایی اهل سنت روایاتی مشاهده میشود كه پیامبر(ص) بر جانشینی دوازده خلیفه تصریح نموده است كه جز بر امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) قابل انطباق نمیباشد. پارهای از این روایات عبارتند از:1. «كار مردم پیوسته میگذرد تا آنكه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند». 2. «شمار جانشینان من به تعداد نقبای موسی (12) است». 3. «تا وقتی كه دوازده خلیفه و جانشین بر شما حكومت كنند، دین پیوسته برپاست». 4. «همواره كار این امت پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند كه همگی از قریشند». 5. بر این امت دوازده خلیفه حكومت خواهند كرد، به عدد نقبای بنیاسرائیل». 6. امام علی(ع) در توضیح انحصار امامت در قریش میفرماید: امامان از قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست...». 7. «الائمة بعدی اثنی عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم» نظیر این روایات را ـ كه از اهل سنت در مورد تعداد ائمه(ع) وارد شده است ـ میتوان در سایر منابع مطالعه كرد. 8. در روایات سفیان بن عینیه به نقل ینابیع المودة از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است: «همواره دین پایدار است تا آنكه قیامت به پا شود یا بر شما، دوازده خلیفه حكم رانند كه همة آنان از بنیهاشمند». 9. امام الحرمین جوینی از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل میكند كه فرمود: «من سرور پیامبرانم و علی سرور اوصیا. اوصیای بعد از من دوازده نفرند، اولشان علی است و آخرشان مهدی». 10. ابن عباس از پیامبر(ص) نقل كرده كه فرمود: «جانشینان و اوصیای من و حجتهای خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است». پرسیده شد: برادرتان كیست؟ فرمود: علیابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان كیست؟ فرمود: مهدی، همان كسی كه زمین را پر از عدل و داد كند، همانگونه كه پر از ظلم و جور شده است...» بنابراین با نصوصی كه از پیامبر اكرم در مورد تعداد ائمه وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل كردهاند، حقانیت شیعه اثبات میشود. اضافه بر آن در مورد امامت ائمه دوازدهگانه ـ چه به صورت دسته جمعی و چه به صورت فرد به فرد ـ نصوص خاص وارد شده و هر یك از امامان امام بعد از خود را معرفی كرده است. به فضل الهی برآنیم تا در ادامه پارهای از امتیازات مكتب اهلبیت(ع) را بر اساس سنجههای حقانیت بازكاویم. پینوشتها: ـ محمد/ 33، نیز بنگرید؛ نساء/ 59؛ تغابن/ 12؛ مائده/ 92؛ آل عمران/ 32؛ انفال/ 1و 20و 24و 27؛ حجرات/ 1. ـ حشر/ 59. ـ نساء/ 59. ـ نساء/ 80. ـ نجم/ 30. ـ حدیث ثقلین، منزلت بلندی در ادبیات اسلامی دارد این حدیث كه در قطعیت صدوری و وضوح دلالی آن خدشهای وارد نیست توسط 341 نفر از راویان صحابه و 19 تن از تابعان نقل شده است. در قرون مختلف نیز دهها راوی از محدثین شیعه و سنی به نقل آن پرداخته و در صحاح و مسانید اهل سنت جایگاه ویژهای یافته است، همچنین تك نگاشتهای بسیار مفصلی توسط عالمان و اندیشمندان شیعه پیرامون آن به نگارش در آمده است. از جمله میرحامد حسین لكنهوی بخش زیادی از كتاب عبقاتالانوار را به بررسی این حدیث شریف اختصاص داده است. ـ «الا یا ایها الناس فانما انا بشر یوشك انها یأتی رسول ربی فأجیب و انی تارك فیكم ثقلین اولهما كتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به... و اهل بیتی (صحیح مسلم باب فضائل علی بن ابیطالب؛ مسند احمد 4/366، سنن دارمی 2/431، سنن بیهقی 2/148 و 7/30، الطماوی، مشكل الآثار 4/368. ـ «انی تارك فیكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا كیف تخلفونی فیهما» ترمذی 13/201، اسدالغابة 2/12 در شرح حال امام حسن(ع) و الدر المنثور ذیل آیه مودت. ـ ترمذی، 5/621. ـ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 90. ـ مكارم شیرازی، فاطمة الزهرا، ص 75. ـ آیت الله مكارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76. ـ الصواعق المحرقه، ص 149. ـ مكارم شیرازی، همان. ـ فیض الغدیر، ج 2، ص 174. ـ علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 95- 118. ـ فرائد السمطین، ج 1، ص 317. ـ صحیح مسلم به شرح نووی، ج 12، ص202. ـ كنزالعمال، ح 14971. ـ صحیح مسلم، ج 6، (كتاب الاماره)، صحیح بخاری، ج 4، ص 165. ـ منتخب كنزالعمال، ج5، ص 338. ـ همان. ـ نهج البلاغه، خطبه 142. ـ كفایة الاثر، ص 23. (به نقل از موسوعه الامام علی ابن ابیطالب، ج 2، ص 48). ـ ر.ك: الف. ینابیع الموده، ص 2، 44؛ ب. البدایه و النهایه، ج 6، ص3. 247؛ پ. سنن ابن ماجه، ج4، 4085/1367. ت. مسند احمدبن حنبل، ج 5، ص 645/183. ث. سنن ابی داود، 107/4. ـ ینابیع الموده، ج 3، باب 77. ـ فرائد السمطین، ج2، ص 312. ـ همان. روایات متعدد دیگر نیز در این باب وجود دارد، بنگرید: معالم المدرستین، ج1، ص 333 و... ـ برای آگاهی بیشتر بنگرید: الف. امامان دوازده نفرند، علامه عسگری؛ ب. منتخب الاثر فی الامام الاثنی عشرچــــــــرا تـــشیّــع؟(2)امتیازات شیعه 1ـ اصالت در خاستگاهتشیع اصیلترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعی آن و مورد تأیید پیامبر اسلام است. علامه طباطبایی مینویسد: «حقیقت این است كه شیعه طایفهای از مسلمین است كه به واسطة مخالفتهایی كه از اكثریت، نسبت به مسلمات كتاب و سنت مشاهده كرده، در مقام اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات كتاب و سنت برخاسته و دعوت كرده است... غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یك دسته نصوص مسلمهای بود كه به موجب آنها، ولایت عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین علی (ع) سپرده شده بود؛ نصوصی كه به موجب آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمی و عملی اسلام معرفی شده بودند و همین نصوص هماكنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین ـ اهل سنت و شیعه ـ موجود میباشد.» شواهد و قرائنی كه شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوی پیامبر و بنیانگذار آیین اسلام به دست داده دارای چنان قوتی است كه فیالجمله مورد قبول دیگران نیز قرار گرفته است.نصوص تاریخی و روایی متعددی در توصیف گروهی به عنوان شیعه از سوی رسول اكرم(ص) وارد گشته است. از جمله سیوطی در الدرالمنثور به نقل از جابر بن عبدالله آورده است: «نزد پیامبر(ص) بودیم كه علی وارد شد، آنگاه پیامبر فرمود: قسم به او كه جانم در دست اوست، او(علی) و شیعیانش رستگاران روز رستاخیزند...» ابوحاتم رازی بر آن است كه «شیعه نام گروهی بود كه در زمان رسول خدا(ص) دوست و همراه صمیمی امیرمؤمنان علیبنابیطالب (ع) بودند و به این نام شناخته میشدند؛ مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا دربارة اینان كه شیعه و یاران علی خوانده میشدند، فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما به هر كس كه معتقد به برتری علی باشد شیعه اطلاق میشود. این انگاره مورد قبول برخی مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است. 2ـ قوت استنادپذیریاز جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیری آن به منابع اصیل اسلامی است. علمای شیعه در طول تاریخ در اثبات مبانی اعتقادی خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلی، قرآن مجید و سنت قطعیه تمسك جستهاند. به عنوان مثال در بحث امامت كه اصلیترین شاخص تشیع به حساب میآید به ادله ذیل استناد كردهاند: الف) دلایل قرآنی:پارهای از دلایل قرآنی امامت و مرجعیت دینی ـ سیاسی اهلبیت عبارتند از: آیه ولایت، آیه تبلیغ و اكمال، آیه تطهیر، آیه اولیالامر و نیز دهها آیة دیگر كه در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدء مشروعیت آن نازل شده است. از جملة این آیات، آیه «امامت» است كه مبدأ آن را جعل الهی میداند و در میان فضایل از همه مهمتر آیه مباهله است كه امیرمؤمنان را نفس نبی خوانده است. ب) دلایل روایی:چندی از دلایل روایی مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام علی(ع) عبارتند از: حدیث غدیر، احادیث دوازده خلیفه، حدیث ولایت، حدیث وصایت، حدیث منزلت، حدیث خلافت، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث امان و دهها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت كه شایستگی انحصاری آنان در مرجعیت دینی و رهبری سیاسی را نشان میدهد. برخی روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط پیامبر مطرح و مورد تأكید قرار گرفته است. این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور یافت میشود. آنان هرگز نتوانستهاند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیری از اینگونه نصوص ارائه كنند. ج) دلایل عقلی:استدلال عقلی شیعه شامل چهار جهت میشود: 1.استدلالهای عقلی مربوط به ضرورت وجود امام؛ 2.استدلالهای راجع به شرایط امام، 3.استدلالهای مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگی تعیین امام؛ 4.استدلالهای راجع به واكنش و پاسخ خداوند به نیازهای جامعه اسلامی همچون قاعده لطف. آنچه در این راستا شایان ذكر است اینكه هیچ یك از مذاهب اسلامی مانند تشیع از قوّت و كثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقاید اساسی و بنیادین خود بهرهمند نیست. بررسی مقایسهای ادله هر یك از مذاهب بر بنیادهادی اعتقادی خود گواه روشنی بر این مطلب است. 3ـ مصونیتپذیری حداكثریاز ویژگیهای ممتاز تشیع حداكثر مصونیتپذیری در برابر انحرافات و كژاندیشیها در عرصه درك و فهم حقایق و آموزههای دینی است. این مهم تابع عواملی چند است از جمله: استمرار نص و وجود رهبرانی معصوم كه اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف دینی و زداینده غبار تحریفها و ناراستیهاست. شهید مطهری در این باره معتقد است: «شیعه از نعمتهایی برخوردار است كه دیگر فرق اسلامی فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت برای اهل سنت منحصر به بیست و سه سال و برای شیعه 273 سال است.» یعنی برای آنها دوران عصمت تنها زمان پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن 250 سال یعنی تا وفات امام عسكری(ع) امام معصوم ظاهر دارد كه سیرهاش حجت است. در این مدت تغییرات بسیاری در اوضاع زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روی بسیار متفاوتی یافت. وجود امام معصوم(ع) در این دوران مشكل اقتضای زمان را به خوبی حل مینمود و آنچه را كه جامعه نمیتوانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتی حل میشد. معارف قرآن به زیباترین شكل و عمیقترین وجه بیان میگردید و گنجینه معارف بدون ابتلا به التباسات و كژیها و انحرافات سهوی و عمدی گشوده میشد. در مقابل، دیگر فرق اسلامی نه تنها به قدر كافی از فیض وجود امامان بهره نجستند، بلكه منع شدن احادیث نبوی توسط خلفا مدتهای مدیدی آنان را از معارف ارزشمند نبوی نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگی راه برای ورود اسرائیلیات و احادیث جعلی و خرافی گشوده شد و چنان ضربهای بر پیكر معارف ناب اسلامی وارد آمد كه آثار آن همچنان باقی است و از میان بردن آن كاری بس دشوار، بلكه همچنان ناشدنی است. 4ـ جامعیت و اجتهاداستمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهرهگیری وافر از روایات معصومین(ع) جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را به گونهای ممتاز از اهل سنت سامان داده است. جهت توضیح این مطلب مبانی و گونههای اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز میكاویم: الف) اجتهاد در اهل سنتدر دیدگاه اهل سنت، احكامی كه به وسیلة كتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهی است؛ در حالی كه حوادث و وقایع پیشآینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگری غیر از كتاب و سنت برای تشریع احكام لازم است و آن همان «اجتهاد رأی» است.در اینكه «اجتهاد رأی» چگونه است و به چه ترتیبی باید صورت بگیرد در میان اهل تسنن اختلاف نظر است: شافعی در كتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد كه اجتهاد در «قیاس» است اجمالاً یعنی اینكه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیة مورد نظر خود، مطابق آن موارد مشابه حكم كنیم. مبتكر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است.بعضی از فقهای اهل تسنن، اجتهاد رأی را منحصر به «قیاس» ندانسته و «استحسان» را نیز معتبر شمردهاند؛ رأی بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، بر اساس ذوق و عقل. همچنین است «استصلاح» یعنی تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر. و نیز «تأول» یعنی هر چند حكمی در نصّی از نصوص دینی، آیهای از آیات قرآن و یا حدیثی از احادیث معتبر پیامبر خدا(ص) رسیده، ولی به واسطة بعضی مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر كنیم و رأی اجتهادی خود را مقدم بداریم. دربارة اجتهاد در مقابل نص، كتابهایی نوشته شده است و شاید از همه بهتر رسالهای است كه علامه سید شرفالدین به نام «النص و الاجتهاد» نگاشته است.در فقه شیعه، قیاس و رأی به هیچ روی معتبر نیست و ائمه اطهار(ع) به جد با آن مبارزه كردهاند؛ زیرا: اولاً حكم تشریع نشده، هرچند به طور كلی به وسیلة كتاب و سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأی از نوع گمانها و تخمینهایی است كه در احكام شرعی زیاد به خطا میرود.حق اجتهاد در میان اهل تسنن دیری نپایید. شاید علت امر، اشكالاتی بود كه عملاً به وجود آمد؛ زیرا اگر چنین حقی ادامه پیدا میكرد و به ویژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را جایز بشماریم و هر كس مطابق رأی خود تصرف و تأولی بنماید چیزی از دین باقی نمیماند. به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علمای تسنن بر این قرار گرفت كه مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهی معروف: ابوحنیفه، شافعی، مالك بن انس و احمد بن حنبل سوق دهند و از پیروی غیر آنها منع كنند. این كار ابتدا در مصر، و در قرن هفتم و پس از آن در سایر كشورهای اسلامی صورت گرفت. اما از نظر شیعه، اجتهاد بابی است كه در همة زمانها باید باز باشد. تخطئة قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلكه به دو جهت دیگر است: یكی اینكه رأی و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم اینكه مبنای لزوم رجوع به رأی و قیاس وافی نبودن اصول و كلیات اسلامی است و این ظلم و یا جهل به اسلام است. درست است كه احكام همة مسائل، به طور جزئی و فردی بیان نشده است و امكان هم ندارد، ولی كلیات اسلامی به گونهای تنظیم شده كه پاسخگوی جزئیات بیپایان و اوضاع مختلف مكانی و شرایط متغیر زمانی است. بنابراین وظیفه یك فقیه این نیست كه به لفظ، جمود كند و حكم هر واقعة جزئی را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم نیست كه به بهانة نبودن حكم یك مسئله، به خیالبافی و قیاسپردازی روی آورد. وظیفة فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامی در كتاب و سنت موجود است. فقط یك «هنر» لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنی تطبیق هوشیارانه و زیركانة كلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زودگذر است. ب) اجتهاد در شیعه بنیاد نظری اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگاری خلأ تشریع است. اخبار و احادیث فراوانی در متون روایی آمده است كه حكم هر چیزی به طور كلی در كتاب و سنت موجود است. در كتاب كافی بابی وجود دارد به عنوان «باب رجوع به كتاب و سنت و اینكه همة حلالها و حرامها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است.» با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانونگذاری بر اساس رأی و نظر خود یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادی در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به معنای تلاش و كوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادلة شرعیه و تفریع و استنباط حكم فروع از اصول است. در سخنان امیرمؤمنان(ع) دربارة كار ویژة مجتهد آمده است كه فروع را بر اصول تطبیق میدهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز میگوید. اینگونه از اجتهاد هیچیك از آفات اجتهاد رأی را ندارد. از این رو اجتهاد شیعی توانسته است در طول تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگی یابد. 5ـ عقلانیتاز جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالای آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یك از مذاهب اسلامی مانندی دارد و نه در دیگر ادیان. در مكتب تشیع بر اساس روایات رسیده از معصومان(ع) عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنی است و پیامبر حجت بیرونی؛ از این رو شیعه بنیادیترین مسائل اعتقادی خویش را بر پایه عقل و براهین قطعی عقلی استوار میسازد و آن را یكی از ادله چهارگانه در استنباط فقهی قرار داده است. عقلانیت شیعه ویژگیهایی دارد كه ممیز اساسی آن با دیگر فرق اسلامی است، از جمله اینكه عقل فسلفی عمدتاً در میان شیعه رشد كرد و فیلسوفان بزرگ اسلامی نوعاً شیعه بودهاند. احمد امین مصری، فارابی را شیعه میداند، تنها از آن رو كه گرایشهای فلسفی و عقلانی وی فقط و فقط در بستر تشیع میتواند شكل گرفته باشد. در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلی داشتند؛ لیكن اولاً عقل اعتزالی عقل جدلی بوده و از عقل برهانی بهرهای نداشت. ثانیاً معتزله گروهی اندك بوده كه دیری نپاییدند و از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان میدهد كه عقلانیت اعتزالی فاقد سرمایهها و پشتوانههای لازم برای بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحملپذیر نبوده است. این مسئله ناشی از عوامل مختلفی است از جمله احتمالاً پارهای افراطیگریهای خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهای عقلگرایانه در منابع حدیثی جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقلگرا در برابر نص و حدیثگرایی. اما در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادی حل شده است. یعنی نه تنها امامان معصوم(ع) بر جایگاه عقل و خرد تأكید فراوان مینمودند بلكه احادیث شیعه، بر خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثی است كه منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعی، اجتماعی و... را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. استاد مطهری بر آن است كه در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات باری، روح، انسان، عالم پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و... به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحی در پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولی در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است. مقایسهای میان ابواب حدیث كتاب كافی و ابواب حدیث صحاح سته به خوبی این مطلب را روشن میسازد. تفكر شیعی از آغاز استدلالی و تعقلی بوده و تنها تشیع توانسته است حیات فلسفی اسلام را حفظ كند. شیعه این حیات عقلی را بیش و پیش از همه وامدار امیرالمؤمنین علی(ع) است كه نخستینبار ژرفترین بحثهای عقلی در حوزه معارف اسلامی در خطبهها و مذاكرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر امامان بسط و توسعه یافته است. كثرت نصوص عقلی و استدلالی در منابع شیعه زمینه مساعدی جهت استقبال از پرسشهای بنیادین فلسفی انسان و توانمندی بسیار بالایی در جهت پاسخ به آنها پدید آورده است؛ در حالی كه پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر سادهترین پرسشهای خداشناختی «السئوال بدعة» ، بوده است. استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال بینظیر این آیین از پرسشهای انسان میدانند. 6ـ اندیشه سیاسی مضبوطاز ویژگیهای تشیع برخورداری از اندیشه سیاسی ضابطهمند و معیارگراست. در نظر شیعه امامت منصبی، الهی است و امام دارای شرایطی مشخص شده در شریعت میباشد. این شرایط عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهی و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوی و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شكل دیگری مییابد. آنان امامت را از آسمانی بودن و وابستگی به تعیین و نصب الهی به زمین منتقل كرده و آن را كاملاً بشری و به تعبیری سكولارگونه كردند.اما اینكه پس از زمینی شدن حكومت ساز و كار ایجاد و كاربست و حفظ و انتقال قدرت سیاسی چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسی اهل سنت بسیار آشوبناك و فاقد یك اصل اساسی و ضابطه و نظریه جامعی در جهت تعیین امام و حاكم است و همواره به تناسب تغییر وضع حكومتها در جهت توجیه آنها تغییر كرده و تابع وضع موجود بوده است. این مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظامهای سلطنتی ـ موروثی فاسدی چون حكومت بنی امیه و بنیعباس انجامیده است. از نظر تاریخی خلیفه نخست در نزاعی كه بین مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم «فلتةً» برگزیده شد و با بیعت پنج نفر به نامهای اسید بن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم آزاد كرده ابوحذیفه و ابوعبیده جراح به حكومت دست یافت و همین مبنای مشروعیت سیاسی در اهل سنت شد. سپس ابوبكر، عمربن خطاب را برای حكومت پس از خود نصب كرد و از پی آن نصب خلیفه پیشین از مبانی مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شورای انتصابی خلیفه دوم بر آمد و این نیز یك عامل توجیه سیاسی شد. امام علی(ع) افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به رهبری انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایی برای حكومت شد. پس از آن حضرت مردم با امام حسن(ع) بیعت كردند، ولی معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسی مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نیز از مبانی مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد! آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثی تبدیل كرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و این رویه پس از او در بنیامیه و بنیعباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدی نیز یك مبنای مشروعیت شد!! هم اكنون نیز در برخی از كشورهای اسلامی ـ عربی نظام سلطنتی موروثی ادامه دارد.اكنون دیدگاه برخی از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم میداریم: قاضی القضات ابویعلی (متوفی 458) مینویسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل میشود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هر كس به زور شمشیر، پیروزی به دست آورد و بر مسند حكومت و خلافت نشست و «امیرالمؤمنین» خوانده شد، هر كسی كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایز نیست كه شبی را به روز آورد و چنین مردی را پیشوا و امام خود نداند؛ خواه چنین كسی، صالح و نیكوكار باشد و یا فاسق و تبهكار؛ زیرا او امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان، نافذ است.» او درباره پیشوای دیگری كه برای به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حكومت از دست وی میجنگد و هر كدام سپاه و یاوری برای خود دارد، مینویسد: «نماز جمعه و خطبه آن، به نام مرد پیروز خوانده میشود (زیرا) عبدالله بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه نماز جماعت میگذاشت و میگفت: «نحن مع من غلب؛ یعنی با من كسی هستم كه پیروز شود.» امام الحرمین جوینی (متوفی 478 هـ. ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است كه: «در عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلكه بدون آن نیز امامت شكل میگیرد، زیرا ابوبكر به امامت رسید، آن هم پیش از اینكه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف كشور اسلامی برسد. بنابراین در تشكیل امامت فقط هماهنگی و اجماع امت، شرط نیست و چون اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در گزینش امام، حدی معین و تعدادی مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین، امامت با موافقت و صلاحدید حتی یكی از ارباب حل و عقد نیز صورت میگیرد.» قرطبی (متوفی 671 هـ. ق) مینویسد: «اگر یك نفر از صاحبنظران و معتمدان مردم هم امام را تعیین و معرفی كند، كافی است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در سقیفه بنیساعده، یك تنه عقد بیعت با ابوبكر بست.» سعدالدین تفتازانی در شرح المقاصد آورده است: «هر كه مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، مالك رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت برای او منعقد میشود... اطاعت امام واجب است، مادامی كه مخالف حكم شرع نگوید: خواه عادل باشد، خواه جایر». این گفتار تفتازانی، بیانگر سه مطلب از دیدگاه ایشان است: 1ـ نحوه تعیین امام: یكی از اموری كه امامت به وسیله آن ثابت میشود، این است كه كسی مدعی امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالك رقاب آنان گردد. 2ـ شرایط امام: در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلكه امامت برای جاهل و فاسق نیز منعقد میشود. 3ـ اطاعت از امام: اطاعت از هر امام، واجب است، مادام كه مخالف شرع نگوید، چه عادل و چه جایر و ظالم. 7ـ معنویت و عرفانیكی از امتیازات بزرگ تشیع سرمایههای بزرگ معنوی و عرفانی آن است. گنجینههای معنویای چون صحیفه سجادیه و دعاهای مأثور از اهلبیت(ع) مجموعهای بینظیر فراهم آورده كه در آن عشق و معرفت به بهترین شكل با یكدیگر هم آغوش گشته و همة ابعاد و مراحل حیات را فراگرفته است. معنویت و عرفان شیعی دارای مؤلفههای شگرف و تأثیرگذاری در حوزه اندیشه، انگیزه، اخلاق، سلوك فردی و اجتماعی انسان و رهیافتهای منحصر به فردی است از جمله: الف) توحید عرفانی آنسان كه شیعه تفسیر كرده برآمده از فرهنگ قویم قرآن و منابعی چون نهجالبلاغه، صحیفة سجادیه، مجامع حدیثی و روایی، ادعیه و نیایشهای صادره از معصومان(ع) است. ب) عرفان شیعه همآغوش با عدالت فردی و اجتماعی و همراه با مسئولیتشناسی و مسئولیتپذیری اجتماعی و گره خورده با حماسه و امر به معروف و نهی از منكر است. عرفان شیعی عرفان فرد و جامعه، قرآن و سنت، اجتهاد و جهاد، حماسه و حركت و تربیت و عدالت است، نه عرفان انزوا و عزلت و درونیگرایی و رخوت آنسان كه در تصوف اهل سنت مشاهده میشود. عرفان شیعی، عرفان زندگی در دنیا با معیارهای ناب اسلامی برای حیات جاودان آخرت، گرایش به «رضوانالله» و «لقاءالله» است كه سلوك و سیاست، عرفان و عقلانیت، معنویت و حریّت و.... را در همة ابعاد زندگی به هم میپیوندد. عرفان شیعی حول مفهوم ولایت شكل میگیرد كه درجه و مرتبهای از مسئلة امامت یا ولایت معنوی انسان كامل است كه نمود و جلوة تام ولایت مطلقه الهیه میباشد و این اوج مفهوم امامت است.مسئله ولایت معنوی انسان كامل به تعبیری مسئلة حجت زمان است. عرفا و متصوفه بر این مطلب اصرار دارند كه در هر دورهای یك انسان كامل كه حامل معنویت كلی انسانیت است وجود دارد. هیچ نبوده و نخواهد بود كه زمین از یك انسان كامل خالی باشد كه حجت خداست بر دیگران. برای آن انسان كامل مقامات و درجات زیادی قائلند. در متون شیعه و زیارتها آمده است كه امام دارای چنین روح كلی است. اهل عرفان برآنند كه در هر دورهای باید یك قطب، یا انسان كامل وجود داشته باشد و شیعه بر آن است كه در هر دورهای یك امام و حجت وجود دارد كه «انسان كامل» است. باید توجه داشت كه «انسان كامل» به معنای «امام و ولی» بالاتر و والاتر از «انسان كامل» عرفان و قطب و ولی در عرفان و تصوف است. از این رو نباید بین «قطب» به عنوان امام و ولی معصوم با «انسان كامل» مصطلح در عرفان به خصوص عرفان صوفیان انطباق مطلق برقرار كرد؛ بلكه باید به معنا و مصداق و مختصات آن توجه كامل داشت. اطلاق «قطب» به برخی رهبران فاقد حكمت، فقاهت و شریعت و حتی سلوك باطنی گروهی از متصوفه ظلم فاحش به «انسان كامل»، امام و ولی و حتی عارفان حقیقی است. از سوی دیگر برخی جریانهای عرفانی ـ صوفیانه مسئلة «امامت و ولایت» را به معنای استمرار «مقام نبوت» و واسطة فیض در نظام خلقت و شریعت و حجتهای كامل الهی باور ندارند و به یقین «تصوف منهای ولایت» با عرفان و تصوف اصیل و ولایتمحور در تضاد و تعارض علمی و عملی است و آنها را باید از هم بازشناخت تا جریان اصلی عرفان گم نشود و معیارهای معرفتی ـ رفتاری و محكمات برای تأویل متشابهات در حوزة عرفان و تصوف مهجور و مغفول واقع نشود. از محكمات عرفان ناب كه تمام مسائل دیگر در نسبت با آن سنجیده میشود، عنصر «امامت و ولایت» است. امامت و ولایت در اندیشه شیعی در برگیرنده عنصر مرجعیت دینی و زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز هست. ... پایانپینوشتها: ـ شیعه (مذاكرات و مكاتبات پروفسور هانری كربن با علامه سیدمحمدحسین طباطبایی)، ص 17 و 20. ـ السیوطی، الدرالمنثور، ج 6، ص 376، در تفسیر آیة 6 و 7 سورة بینه. ـ رازی، ابوحاتم، گرایشها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمه علی آقا نوری، ص 259. ـ احمد امین ضحی الاسلام ، ج 3، ص 208 ـ 209، محمد كرد علی، خطط الشام، ج 5، ص 251؛ عمارة التیارات الاسلامیه، ص 200؛ شیبی ،كامل مصطفی، الصلة بین التصوف و التشیع، ج 1، ص 22ـ 25؛ علی آقا نوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقههای شیعه در عصر امامان، ص 120. ـ مائده/ 55. ـ مائده/ 3 و 67. ـ احزاب/ 33. ـ نساء/ 59. ـ آیت الله مكارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9 و 10 ـ «انی جاعلك للناس اماما»، بقره/ 124. ـ آل عمران/ 61. ـ «من كنت مولاه فعلی مولاه» (مسند احمد، ج 6، ص 401 ، ح 18506.) ـ نمونههایی از اینگونه احادیث در شماره پیشین گذشت. ـ پیامبر به امام علی(ع) فرمود: «انت ولی كل مؤمن بعدی» (المعجم الكبیر، ج 12، ص 78.) ـ «ان لكل نبی وصیاً و وارثاً و ان علیا وصیی و وارثی»، صحیح ترمذی، ج 5، ص 641، ح 3730. ـ «انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی» صحیح ترمذی، ج 5، ص 641. ـ اخی و وصیی و خلیفتی فیكم فاسمعوا له و اطیعوه... كامل ابن اثیر، حوادث سال سوم بعثت. ـ پارهای از منابع آن در شماره پیشین گذشت. ـ «مثل اهل بیتی كمثل سفینة نوح من ركبها نجی و من تركها غرق»، سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج 5، ص355. ـ «.... و اهل بیتی امان لامتی»، (متقی هندی، كنزالعمال، ج 12، ص 102.) ـ ر.ك: دكتر سیدیحیی یثربی، فلسفه امامت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ محمدرضا كاشفی؛ كلام شیعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی. ـ در اینجا مراد از دوران عصمت دوران حضور و ظهور امام معصوم است، اما اصل وجود امام معصوم در شیعه همیشگی است و پایانی ندارد. ـ ر.ك: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 21، ص 150 - 151. ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 20، ص 163- 165. ـ همان، ج 21، ص 158. ـ همان، ج 1، ص 57 و 58 و ج 20، صص 33 - 35. ـ كافی، ج 1، كتاب العلم، «باب الرد الی الكتاب و السنه و انه لیس شیئی من الحلال و الحرام و جمیع ما یحتاج الیه الناس الا و قد جاء فیه كتاب او سنة». ـ شهید مطهری، همان، ج 20، ص 164؛ خاتمیت ، ص 131. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: حمیدرضا شاكرین، حكمت احكام (مجموعه چلچراغ حكمت). ـ شهید مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران. ـ حمیدرضا شریعتمداری، عقلانیت اسلامی هفت آسمان (فصلنامه) ش 20، سال پنجم، زمستان 82، ص 8. ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 91-95؛ محمد صفر جبرئیلی، تشیع، مجموعه چلچراغ حكمت. ـ بنگرید: علامه طباطبایی و شهید مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 17 (مقدمه). ـ بنگرید: پرسمان (ماهنامه)، پیش شماره اول، خرداد 80، ص 5. ـ بنگرید: ابوالحسن، علی بن محمد الماوردی، الاحكام السلطانیه، ص 6. ـ ابویعلی محمد بن الحسین الفراء الحنبلی، الاحكام السلطانیه، ص 20. ـ همان، ص 23. ـ امام الحرمین الجوینی، كتاب الارشاد، باب الاختیار، ص 424. ـ محمد قرطبی، الجامع لاحكام القرآن، ج 1 ، ص 269. ـ تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5 ، ص 233. ـ جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 71-67. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: محمد تقی جعفری، عرفان اسلامی. ـ بنگرید: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3 ، ص 289 و ج 4 ، ص 838-849. ـ شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 281، ج 4، ص 866، ج 23، ص 419. ـ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: علامه طباطبایی، معنویت تشیع؛ محمد جواد رودگر، عرفان اسلامی، تهران، كانون اندیشه جوان، (مجموعه چلچراغ حكمت).
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .