تبیان، دستیار زندگی

نقدهای وارده بر فرقه رام‌ الله

«ما هیچ باوری را تبلیغ نمی كنیم! ما فقط از شما می خواهیم این گونه باشید». سوال این است كه «گونه جدیدی» كه بر درستی آن اصرار دارند، با چه منطق و پشتوانه ای درستی آن اثبات می شود؟ خود این گزاره به تعبیر اهل فن یك «گزاره خود ستیز» است؛ یعنی خودش، خودش را باطل می كند. تنها در صورتی می توان آن را پذیرفت كه خودش را هم باطل بدانیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :


نقدهای وارده بر فرقه رام‌ الله


لطفاً ایرادات و نقدهایی را كه به تعالیم و آموزه های آقای پیمان فتاحی (ایلیا.میم رام الله) وارد است، تا حد مقدور تبیین بفرمایید و در صورت امكان، نقاط عدم تطابق آن آموزه‌ها را با آیات قرآن و احادیث موثق بیان نمایید.

نقدهای مختلفی به ایده‌های اصلی این گروه وارد است:یكی از اشكالات اساسی این گروه پذیرش تكثرگرایی دینی است. یعنی راه رسیدن به خدا را از راهی امكان پذیر می دانند و تكلیف معنویت را از دیانت جدا می كنند و می‌گویند كه انسان از غیر راه دین می تواند به خدا و رضایت او دست یابد.

اشكال دوم: این است كه ایشان با نام دل عقل را قربانی نموده اند. در تعلمات رام الله نه تنها جایی برای این قوه در حیات معنوی انسان در نظر نمیگیرند، بلكه اساسا درك صحیحی از قوه عاقله انسان ندارند، و از اول با به میان آوردن این كه «راه معنویت راه دل است» صلاحیت را از عقل می گیرند و مانع حضور عقل در تدبیر قوای روحی و معنوی انسان می شوند.
در حالی كه قوه اندیشه یكی از شئون آدمی است كه در كنار دل، جایگاهی بس رفیع در حیات معنوی او دارد. قابل انكار نیست كه گاهی امیال و هوی ها مانع می شوند كه عقل انسان، مدیریت قوای او را به دست گیرد؛ اما «عقل» فی حد ذاته، جهت دستیابی به حقایق و معارف توحیدی، نه فقط مانع تراشی نكرده، بلكه همگام با قلب، در پی زنده نمودن ظرفیت­های الاهی انسان است.
بنا بر این عقل و دل هم افق هستند و عقل در ساحت عالم معنا انسان را در ادراك حقیقت مدد می رساند. اهل معرفت در موارد متعدد تصریح كرده اند كه برای كسب معرفت حقیقی در كنار راه دل، راه عقل هم كارامد است؛ و البته عقل به تنهایی و به طور مستقل توان دسترسی به بعضی معارف توحیدی را ندارد؛ بلكه عقل به واسطه قوه شهودی، می تواند معارف توحیدی و حقایق كشفی را دریابد.[1]
سوم این كه این گروه برای باورها و اعتقادات در سلوك معنوی سهمی قائل نیستند. خوب است همین بخش كمی تحلیل شود تا سستی این ادعای به ظاهر جذاب روشن شود. نه تنها در جریان رام الله بلكه در بسیاری از جنبش های جدید معنوی مخاطبین خود را به معنویت و عرفان دعوت می كنند؛ اما ادعا می كنند كه ما هیچ باور و عقیده ای را ترویج نمی كنیم.
آنها از این كه كسی اندیشه خود را تبدیل به اعتقاد نماید به شدت نهی می‌كنند.
حال سوال این است كه آیا ممكن است كسی «نظام باورها» نداشته باشد؟ مگر غیر از این است كه تمامی مكاتب و آیین ها خود تفسیری از هستی ارائه می­دهند كه این برداشت، خود یك نظام اندیشه‌ای است و این تفسیر بخواهیم یا نخواهیم، مدلی از نگرش به هستی را در خود گنجانده است؟ آیا كسی وجود دارد كه فاقد نوعی باور باشد؟ خوش مزه این است كه به مخاطب خود می گویند؛ اندیشه و نظام اعتقادی ما باور نیستند و ما بقی آیین ها و مكاتب، باور دارند. آن ها دائما شعار می دهند؛ «هیچ باوری درست نیست.»
«ما هیچ باوری را تبلیغ نمی كنیم! ما فقط از شما می خواهیم این گونه باشید». سوال این است كه «گونه جدیدی» كه بر درستی آن اصرار دارند، با چه منطق و پشتوانه ای درستی آن اثبات می شود؟ خود این گزاره به تعبیر اهل فن یك «گزاره خود ستیز» است؛ یعنی خودش، خودش را باطل می كند. تنها در صورتی می توان آن را پذیرفت كه خودش را هم باطل بدانیم. چرا كه این جمله «هیچ باوری درست نیست»، خود یك باور است كه برای اثبات نادرستی آن، «تصور آن» كافی است.
نباید فراموش كرد كه باور و اعتقاد به معنی برداشت و تفسیر ما از هستی و جهان است.
از نظر برخورداری از جهان‌بینی، هیچ مكتبی بدون بینش نیست؛ تفاوت تنها در شكل برداشت و مدل تفسیر است. تمامی مكاتب ناچارند به سه موضوع بپردازند؛ تفسیر هستی، تعیین غایت و ارائه برنامه رفتاری. هر مكتبی چه بخواهد و چه نخواهد نگرش خاص و تعریفی خاص از جهان و كائنات دارد و بنا بر تفسیری كه از هستی دارد؛ تعریفی روشن از تكامل و سعادت آدمی (نشان دادن هدف) بدست می دهد و در پی آن، برنامه عملیاتی از شكل سلوك عملی ارائه می دهد.
بماند كه دسته ای از باورها وجود دارند كه در تمامی مكاتب عرفانی مشتركند و مورد اتفاق همگانند و آن هم باور به یك حقیقت متعالی در ورای عالم حس است؛ همه مكاتب عرفانی حقیقت را ورای دریافت حس می‌بییند و به همین علت وابستگی به دنیا و غرق شدن در محسوسات را مانع سلوك معنوی معرفی كرده اند. نیز تمامی مكاتب نوعی از وحدت را ورای كثرت پذیرفته‌اند و به وحدت یافتن با آن غایت دعوت كرده اند. اینها همه اصولی است كه آیین‌های نو و كهن به آن اذعان كرده‌اند. البته این كه نسبتِ آن غایت با كثرت چگونه تبیین می شود و آن وحدت كدام است و راه فنای در آن غایت چگونه است؛ از موضوعاتی است كه نگاه‌های متفاوتی در مورد آن وجود دارد و اختلاف مكاتب در همین تبیین‌ها و برداشت‌هاست. به هر تقدیر باور به وحدت و كثرت و باور به فراحسی بودن حقیقت از باورهایی است كه نمی‌توان از آن فرار كرد و جزء اعتقادات جزمی در مكاتبی است كه تلاش كرده‌اند از باور فرار كنند و دست كم در شعارهایشان از باور دم نزنند.
پی نوشت:
1. ر.ك. اسفار ج 8، ص 142


منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .