تبیان، دستیار زندگی

قدرت معنوى‏ و تفضل الهی

آیا براى قدرت معنوى انسان حتماً باید تفضل الهى باشد و یا انسان با تلاش خود مى‏تواند به مقامات اولیاى خدا برسد؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
قدرت معنوى‏
 قدرت معنوى انسان، بر اثر بازگشت روح به اصل خویش حاصل مى‏شود كه بر اثر سیر و سلوك به دست مى‏آید. خروج از قوه و اقتضا و رسیدن به فعلیت و «شدن»، سِیر نامیده مى‏شود. در طبیعت، هسته و دانه خرما، اقتضاى نخل شدن دارد؛ به این معنا كه اگر این هسته، تحت شرایط خاص، زیر زمین قرار گیرد و با گرما و تغذیه مناسب همراه باشد، به تدریج جوانه مى‏زند و سر از خاك بیرون مى‏آورد. حركت هسته خرما و نخل شدن را «سیر» مى‏نامند.
در حوزه «تكامل روحى» نیز مسأله به همین شكل است. سلوك معرفتى، سیر معنوى انسان از قوه به فعلیت معنوى است كه تأمین كننده غایت خلقت انسان است. سلوك الى‏اللَّه- كه در واقع شروع بازگشت آدمى به موطن اصلى خویش است- تا مرحله وصول به خدا و جایگاه اولى روح «سلوك معنوى» نامیده مى‏شود. این سیر وسلوك- كه قدرت‏معنوى خاصى‏براى‏انسان‏به ارمغان‏مى‏آورد- هم محصول سعى و تلاش آدمى است و هم نتیجه عنایت و تفضّل الهى.
قرآن مى‏فرماید:
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یَعْمَلُونَ «1»؛ «كسى كه عمل صالح انجام دهد، در حالى كه‏ مؤمن است- چه مرد باشد و چه زن- ما به او حیات بخشیده و او را از حیات طیّبه برخوردار مى‏كنیم و به بهترین صورتى جزا و نتیجه راه و روش چنین كسانى را به آنان مى‏دهیم».
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا «1»؛ «هر كس در راه ما مجاهدت كند، او را به راهمان هدایت مى‏كنیم».
این آیات نشانگر این حقیقت است كه «وصول» در پرتو تلاش آدمى و تفضل و عنایت الهى، حاصل مى‏شود و بر اثر آن آدمى در حوزه معنویات قدرتمند مى‏گردد. به هر حال نباید مسأله «عنایت الهى» را در این مهمّ نادیده انگاشت. عنایت حق در سلوك و وصول، امرى است برهانى كه به طور مختصر به یك مورد آن اشاره مى‏شود:
«معلول» پرتوى از علت است و آنچه راهبر به سوى علت است، خود علت مى‏باشد. به عنوان مثال گرما معلول آتش است؛ یعنى پرتو آتش كه گرما است، ما را به آتش راهنمایى مى‏كند. قوّه تشخیص، به عنایت حقّ به انسان اعطا شده و پرتو حق پرتو او است و راهنمایى به سوى او و چیزهاى دیگر، به عنایت حق است.
«انت الذى اشرقت الانوار فى قلوب اولیائك حتى عرفوك و وحدوك» «2»؛ «تو هستى كه تجلیات را به قلوب دوستانت اشراق مى‏كنى تا آنان به وحدانیت تو شهود پیدا كنند».
معلول، پرتو علت و مرتبه نازل آن است؛ چگونه مى‏توان از معلول به علت راه یافت، اگر از ناحیه علت عنایتى به معلول نباشد؟ «1»
جز تو پیش كى برآرد بنده دست هم دعا و هم اجابت از تو است‏
هم ز اوّل تو دهى میل دعا تو دهى آخر دعاها را جزا
اول و آخر تویى ما در میان هیچ هیچى كه ناید در بیان «2»

منبع :پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .