بیدارى، اولین قدم سیر و سلوك
مىخواهم در مسیر سیر و سلوك قرار بگیرم، اما با آنكه پیش خداى خود اعتراف به گناه مىكنم باز هم مرتكب گناه مىشوم، از كجا شروع كنم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/28 ساعت 12:13
این مشكل بدینجهت است كه ما به خود نیامده و بیدار نگشتهایم؛ چرا كه اگر یقظه و بیدارى بود ما به حقیقت گناه واقف شده و از آن دورى مىكردیم. براى آنكه حقیقت امر بیشتر روشن شود، توجه به مطالب ذیل ضرورى است. «2» از آثار یقظه، توجه به حقیقت گناه و خطر آن است. آثار یقظه، معرفت گناه و شناخت جرم و به دنبال آن، سعى در دورى از گناه و جرم است. با تابش نور یقظه در دل و جان و با بیدارى از غفلت و جهل، مسأله گناه و گناهكارى و خطر آن، تا حدودى براى سالك مورد توجه قرار مىگیرد و اهمیت آن روشن مىشود. در مرحله بیدارى و انتباه، با كنار رفتن پردههاى جهل و غفلت و به لحاظ نورانى شدن عقل به نور یقظه، بزرگى گناه و جرم و خطر آن، به اندازهاى كه یقظه حاصل شده، معلوم مىگردد و خوف به خصوصى در دل او به وجود مىآید كه او را وادار به دورى از آن و اجتناب از آن مهلكه مىكند.
گفتنى است كه گناه و جرم- به معناى وسیع آن، از كفر و عناد و شرك جلى گرفته تا طغیان و عصیان با داشتن ایمان و مراتب ناپیداى شرك و گناه-، چیزى نیست كه براى ارباب غفلت، آن چنان كه باید، شناخته شود و تصور این خطرات براى آنان معلوم گردد!!.
اگر صاحبان غفلت در درجات مختلف- چه كافران و چه مؤمنان گناهكار- مىدانستند گناه یعنى چه و كفر و عناد و شرك یعنى چه و معصیت و مخالفت با حضرت حق و نیز مراتب خفیه شرك و گناه یعنى چه و آن سوى این قضایا چیست نه تنها به این امور نزدیك نمىشدند و از آنها دورى مىجستند بلكه از فرط خوف و وحشت حتى به تصور آنها راضى نمىبودند و از فكر و تصور ذهنى آنها نیز وحشت داشته و فرار مىكردند!
حق همى گوید كهاى مغرور كور! نز زنامم پاره پاره گشت طور
كه «لو انزلنا كتاباً للجبل» لانصدع ثم انقطع ثم ارتحل
ار من از كوه احد واقف بدى پاره گشتى و دلش پرخون شدى
از پدر وز مادر این بشنیدهاى لاجرم غافل درین پیچیدهاى «1»
اهمیت و بزرگى هر گناه- چه به معناى معصیت و حرام و چه به معناى عمیقتر و دقیقترى كه در منازل و مدارج مختلف عبودیت و براى ارباب مقامات مطرح است-، در ایمان ابتدایى براى مؤمنان آن چنان كه باید، روشن نیست. همان گونه كه اهمیت و بزرگى و خطر بالاتر از تصور آن جرم و گناهى كه در منازل و مدارج عالى سیر به تناسب همان منازل و مدارج هست؛ مانند اصل آن، براى صاحبان منازل ابتدایى و براى اهل مدارج پایینتر آنچنان كه باید، روشن و معلوم نمىباشد.
پس به دلیل اهمیت و بزرگى گناه و خطر آن در ایمان ابتدایى چندان شناخته نیست، مىبینیم صاحبان ایمان ابتدایى- با اینكه به گناه و جزاى اخروى و خطرات آن ایمان دارند- به طور بایسته از گناه و جرم پرهیز نكرده و از آن وحشت نمىكنند و از آینده خود نگران و مضطرب و خائف نمىباشند واز یك سكون و اطمینان كاذب و مبتنى بر جهل و غفلت برخوردارند!
اجتناب سخت و فرار از گناه، خوف و خشیت، نگرانى و اضطراب، نالهها و گریههاى سخت و جدى و بالاخره، بر خود پیچیدنها و تضرّعها كه از بندگان خوب و از برخى صاحبان ایمان- در عین مجاهدت در عبودیت- مىشنویم و مىبینیم، در بیشتر صاحبان ایمان و در عموم مؤمنان نمىبینیم و نمىشنویم. گویا آنچه آنان از گناه و جرم و از خطر آنها فهمیده و دانستهاند، غیر از آن است كه اینها فهمیده و دانستهاند و گویا آنان امورى یافته و به چیزهایى رسیدهاند كه اینها نیافته و نرسیدهاند و یا گویى آنان جدى گرفتهاند و اینها جدى نگرفتهاند.
و حال چرا خوبان از بندگان خدا، گناه و جرم را بهتر شناخته و به خطر آن بیشتر پىبردهاند و از آن وحشت داشته و دارند اما عامه مؤمنان با داشتن ایمان آن شناخت و وحشت را ندارند؟! آیا آنان بیدار گشتهاند و اینها در خوابند؟! و آیا هر كه بیدارتر، هشیارتر؟!
هر كه در خواب است بیداریش به مست غفلت عین هشیاریش به
چون به حق بیدار نبود جان ما هست بیدارى چو در بندان ما
جان همه روز از لگدكوب خیال وز زیان و سود و از خوف زوال
نى صفا مىماندش نى لطف و فر نى به سوى آسمان راه سفر
خفته آن باشد كه او از هر خیال دارد امید و كند با او مقال «1»
جهل و غفلت و محبوس بودن در وادى اوهام، خیالها، فریبها و هواهاى حیات دنیوى است كه نمىگذارد ما و همه ارباب غفلت- در عین اینكه ایمان داریم- به لوازم ایمان خود، پایبند باشیم و به حقیقت گناه و بزرگى و خطر آن پى ببریم، تا سعى در نجات از بند آن و تلاش در تطهیر خود و دور كردن آن از خود بكنیم و خود را از خطر آن نجات دهیم.
این جهل و غفلت آن چنان دامنگیر است كه در عین قرار گرفتن در پرتگاه آتش و خسران، نه تنها خوف و نگرانى و اضطرابى نداریم و نه تنها گریه و تضرعى نمىكنیم؛ بلكه به لحاظ همان ایمان ابتدایى و عمل جزئى، چنین گمان داریم كه در طریق هدایت و از نجات یافتگان هستیم: نه از گناهان و جرمهاى گذشته و حال در اضطرابیم، نه از مكر و استدراج مىترسیم و نه از عاقبت امر خویش!. مثل اینكه گناهى نبوده و یا گناه ما مهم نبوده و یا از خداى متعال، قول حتمى بر بخشایش گناهان خود گرفتهایم، آن هم بدون توبه صحیح و مثل اینكه از مكر و استدراج در امان هستیم و از گذشته آگاهى داریم و به عاقبت نیز عالم هستیم. قرآن مىفرماید:
فَرِیقاً هَدى وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ «1»؛ [خداى متعال] دستهاى را هدایت [فرموده] و دستهاى هم ضلالت براى آنها ثابت گشته است؛ زیرا آنان [عوض اینكه] خود را تحت ولایت خدا قرار دهند، شیاطین را اولیاى خود اتخاذ نمودهاند و از طرفى گمان مىكنند كه هدایت یافته هستند».
كسى كه گناه مىكند و در طریق هوا و هوس است- اگر چه ایمان هم داشته باشد و بعضى از لوازم آن را هم به جا آورد- به همان اندازه كه در طریق مخالفت با حق و در طریق هواها است، تحت ولایت شیطان و جنود او است و بعید نیست كه مشمول همین آیه باشد. و چه بسا در حیات دنیوى خویش از نظر مال و فرزند و سایر امور دنیوى نیز در رفاه و آسایش باشد و براساس گمان نادرست، این امور را به نفع خویش و تفضّل حق ببیند و چنین تصور كند كه قرار دادن این امور در اختیار او، از جانب خداى متعال، از باب لطف و عنایت است. در حالى كه این چنین نبوده و آنچه براى آزمایش به او عطا شده، به لحاظ استفاده وى در طریق گناه و هواها، به ضرر او و در جهت هلاكت او بوده و براى او نقمت باشد و بدون اینكه متوجه شود، در مكر و استدراج افتاده و گرفتار خسران گردد؛ قرآن مىفرماید:
فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ «1»؛ «بگذار آنان در غفلت خود تا وقت معینى غوطهور باشند. آیا گمان مىكنند آنچه به آنان از مال و فرزندان مىدهیم. از باب این است كه مىخواهیم خیرها و نعمتها را از هر سو به آنها برسانیم؟! چنین نیست؛ بلكه آنان شعور به حقیقت امر ندارند».
ارباب غفلت با وضعى كه دارند، به حكم غفلت و بىخبرى، نظر خاصى به اعمال و عبادات خود دارند و طاعتهایشان همیشه در نظرشان بوده و در باطن خویش تكیه و امید به خصوصى به آنها دارند! این طاعتها و عبادتها با توجه به معناى صحیح طاعت و عبادت، نه تنها كارهاى خوبى نیستند؛ بلكه با قطع نظر از به جا آوردن دستور خداى متعال، نوعى خلاف ادب نیز مىباشند.
براى مثال نمازى كه ارباب غفلت به جا مىآورند، از نظر خوبان به جاى خود یك نوع گناه و خلاف ادب است و آنان چنین نمازى را نفاق و دروغ و دعوى بىحقیقت مىبینند و همینطور هم هست. آنان هرگز به چنین طاعت و عبادتى، راضى نمىشوند و از آن شرم دارند و از به جا آوردن چنین نمازى وجودشان متزلزل مىگردد؛ نمازى كه حركات ظاهرى در آن، درست نقطه
مقابل حركات درونى و قلبى است و قلب با حركات ظاهرى هم گام نیست.
این نماز دعوى محض است و همه حركات و سكنات ظاهرى و باطنى- در غیر وقت نماز- برخلاف ادعاهایى است كه در نماز هست.
یك جمله از آن این است: ایَّاكَ نَعْبُد؛ «فقط از تو طاعت مىبریم [و تویى معبود و مطلوب ما]»، در صورتى كه از غیر او و از نفس خود طاعت برده و غیر او معبود و مطلوب دل ما است!!
جمله دیگر آن این است: اهْدِنا الصِّراط المُسْتَقیم؛ «خدایا ما را به صراط مستقیم [در عبودیت] هدایت بفرما»، در حالى كه سعى ما در همه ساعات، در مسیر خلاف و در طریق هوا و شیطان است.
یكى از حركات ما در این نماز «سجده» است و ظاهر ما نیز نشان مىدهد كه از غیر او فرار و به سوى او اقبال مىكنیم-، آن هم با تذلل و فنا- در صورتى كه قلب ما از این فرار كاملًا بىخبر و بلكه در فرار از حق به سوى اغیار است! ... و خلاصه اگر نبود دستور خداى متعال و اگر نبود رأفت و رحمت و عفو او، این نماز چندان مطلوب و بلكه اصلًا مطلوب نبود و یا نوعى خلاف ادب به حساب مىآید. البته طبق دستور واجب حضرت حق با همین حال و با همین خصوصیات نیز باید آن را به جا آورد و سرّ این دستور واجب را نیز خود او مىداند. تا این اندازه براى ما معلوم است كه رأفت و رحمت خاصى از جانب او، در این بین هست كه به انسان غافل و جاهل هم مىگوید:
باز به سوى ما روى بیاور كه عفو و آمرزش ما گسترده و رحمت ما شامل و بىنهایت است.
عدم توجه به سرّ این دستور است كه ارباب غفلت را در خود فریفتگى به این گونه نمازها و عبادتهاى دیگر، به اشتباه بیشتر انداخته و در نتیجه نظرشان به طاعاتشان معطوف گشته است و خیال مىكنند از اهل عبادت هستند و عبادتى انجام دادهاند!!.
رو مكن زشتى كه نیكىهاى ما زشت آید پیش آن زیباى ما
خدمت خود را سزا پنداشتى تو لواى جرم از آن افراشتى
چون تو را ذكر و دعا دستور شد زان دعا كردن دلت مغرور شد
همسخن دیدى تو خود را با خدا اى بسا كس زین گمان افتد جدا
گرچه با توشه نشیند بر زمین خویشتن بشناس و نیكوتر نشین «1»
حضرت سیدالشهدا حسین بن على علیه السلام- با آن منزلت عبودى كه داشت- به تناسب و به اقتضاى مرتبت خویش، در قسمتى از مناجات روز عرفه مىگوید:
«الهى! من كانت محاسنه مساوى فكیف لاتكون مساویه مساوى و من كانت حقایقه دعاوى فكیف لاتكون دعاویه دعاوى»؛ «اى خدا: كسى كه خوبىهایش، بدىها است، پس چگونه بدىهاى وى بد نخواهد بود و كسى كه حقیقتهاى وى دعوىهاى باطل است، پس چگونه دعوىهاى بىحقیقت وى، دعوى باطل نخواهد بود!؟».
البته فهم مقاصد والاى امام حسین علیه السلام- با توجه به مقام و منزلت آن حضرت و مقام محمود ولایت مطلقه-، براى عقول نارساى ما قابل درك و هضم نیست. همینقدر مىدانیم هر مقامى براى خود وظایفى دارد و گفتار آن حضرت، به تناسب منزلت عبودى خود او است.
عقل جزو از رمز این آگاه نیست واقف این سر به جز اللَّه نیست
عقل را خود با چنین سودا چه كار كرّ ما در زاد را سُرنا چه كار «1»
با این بیان روشن شد كه ارباب غفلت و آنان كه بیدار نگشتهاند، به حقیقت گناه و بزرگى آن و خطر فراوان آن، آگاهى ندارند و این، یقظه و بیدارى است كه چنین آگاهى و شناختى را به وجود مىآورد و انسان را وادار به تطهیر خود از گناهان گذشته و حال و آینده و دورى از گناه و جرم مىكند. یقظه در مراتب مختلف، حقیقت گناه و جرم را در درجات مختلف و در منازل متنوع، براى سالك مىشناساند و خطر آن را در هر مرحلهاى معلوم نموده و به دورى از آن وادار مىكند.
امام على علیه السلام مىفرماید:
«طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت بجنبها بؤسها و هجرت فى اللیل غمضها، حتى اذا غلب الكرى علیها افترشت ارضها و توسدت كفها، فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئك حزباللَّه الا ان حزب اللَّه هم المفلحون» «1»
؛ «خوشا نفسى كه آنچه را از پروردگارش بر او واجب گردیده، ادا كند و بر سختىها و مجاهدتها بردبار باشد و در شب، خواب خود را ترك كند و آن وقت كه خواب بر او غلبه كرد، زمین را فرش و دست خویش را بالش قرار دهد، در آن جمعى كه خوف بازگشت به سوى خدا، چشمهاى آنان را شبها بیدار داشته است و پهلوهاى آنان از خوابگاههایشان دور گشته و لبهایشان آهسته به ذكر و یاد پروردگارشان مشغول شده است و بر اثر استغفار و توجه به گناهان و تعمق در آنها، گناهان و جرایم آنان در نظرشان بزرگ و بزرگتر و افزون و افزونتر گردیده است. آنان هستند حزب خداى متعال و حزب خدا همانهایند كه نجات یافتگانند».
خواجه عبداللَّه در منازلالسائرین در این زمینه مىگوید:
«والثانى مطالعة الجنایة والوقوف على الخطر فیها والتشمر لتداركها و التخلص من ربقها و طلب النجاة بتمحیصها؛ و امر دوم از یقظه، مطالعه جنایت است و وقوف بر خطر در آن و سرعت براى چاره كردن آن و رهانیدن خود از بند آن و نجات جستن با دور كردن و كنار زدن آن». «2»
منبع :پرسمان/معارف
گفتنى است كه گناه و جرم- به معناى وسیع آن، از كفر و عناد و شرك جلى گرفته تا طغیان و عصیان با داشتن ایمان و مراتب ناپیداى شرك و گناه-، چیزى نیست كه براى ارباب غفلت، آن چنان كه باید، شناخته شود و تصور این خطرات براى آنان معلوم گردد!!.
اگر صاحبان غفلت در درجات مختلف- چه كافران و چه مؤمنان گناهكار- مىدانستند گناه یعنى چه و كفر و عناد و شرك یعنى چه و معصیت و مخالفت با حضرت حق و نیز مراتب خفیه شرك و گناه یعنى چه و آن سوى این قضایا چیست نه تنها به این امور نزدیك نمىشدند و از آنها دورى مىجستند بلكه از فرط خوف و وحشت حتى به تصور آنها راضى نمىبودند و از فكر و تصور ذهنى آنها نیز وحشت داشته و فرار مىكردند!
حق همى گوید كهاى مغرور كور! نز زنامم پاره پاره گشت طور
كه «لو انزلنا كتاباً للجبل» لانصدع ثم انقطع ثم ارتحل
ار من از كوه احد واقف بدى پاره گشتى و دلش پرخون شدى
از پدر وز مادر این بشنیدهاى لاجرم غافل درین پیچیدهاى «1»
اهمیت و بزرگى هر گناه- چه به معناى معصیت و حرام و چه به معناى عمیقتر و دقیقترى كه در منازل و مدارج مختلف عبودیت و براى ارباب مقامات مطرح است-، در ایمان ابتدایى براى مؤمنان آن چنان كه باید، روشن نیست. همان گونه كه اهمیت و بزرگى و خطر بالاتر از تصور آن جرم و گناهى كه در منازل و مدارج عالى سیر به تناسب همان منازل و مدارج هست؛ مانند اصل آن، براى صاحبان منازل ابتدایى و براى اهل مدارج پایینتر آنچنان كه باید، روشن و معلوم نمىباشد.
پس به دلیل اهمیت و بزرگى گناه و خطر آن در ایمان ابتدایى چندان شناخته نیست، مىبینیم صاحبان ایمان ابتدایى- با اینكه به گناه و جزاى اخروى و خطرات آن ایمان دارند- به طور بایسته از گناه و جرم پرهیز نكرده و از آن وحشت نمىكنند و از آینده خود نگران و مضطرب و خائف نمىباشند واز یك سكون و اطمینان كاذب و مبتنى بر جهل و غفلت برخوردارند!
اجتناب سخت و فرار از گناه، خوف و خشیت، نگرانى و اضطراب، نالهها و گریههاى سخت و جدى و بالاخره، بر خود پیچیدنها و تضرّعها كه از بندگان خوب و از برخى صاحبان ایمان- در عین مجاهدت در عبودیت- مىشنویم و مىبینیم، در بیشتر صاحبان ایمان و در عموم مؤمنان نمىبینیم و نمىشنویم. گویا آنچه آنان از گناه و جرم و از خطر آنها فهمیده و دانستهاند، غیر از آن است كه اینها فهمیده و دانستهاند و گویا آنان امورى یافته و به چیزهایى رسیدهاند كه اینها نیافته و نرسیدهاند و یا گویى آنان جدى گرفتهاند و اینها جدى نگرفتهاند.
و حال چرا خوبان از بندگان خدا، گناه و جرم را بهتر شناخته و به خطر آن بیشتر پىبردهاند و از آن وحشت داشته و دارند اما عامه مؤمنان با داشتن ایمان آن شناخت و وحشت را ندارند؟! آیا آنان بیدار گشتهاند و اینها در خوابند؟! و آیا هر كه بیدارتر، هشیارتر؟!
هر كه در خواب است بیداریش به مست غفلت عین هشیاریش به
چون به حق بیدار نبود جان ما هست بیدارى چو در بندان ما
جان همه روز از لگدكوب خیال وز زیان و سود و از خوف زوال
نى صفا مىماندش نى لطف و فر نى به سوى آسمان راه سفر
خفته آن باشد كه او از هر خیال دارد امید و كند با او مقال «1»
جهل و غفلت و محبوس بودن در وادى اوهام، خیالها، فریبها و هواهاى حیات دنیوى است كه نمىگذارد ما و همه ارباب غفلت- در عین اینكه ایمان داریم- به لوازم ایمان خود، پایبند باشیم و به حقیقت گناه و بزرگى و خطر آن پى ببریم، تا سعى در نجات از بند آن و تلاش در تطهیر خود و دور كردن آن از خود بكنیم و خود را از خطر آن نجات دهیم.
این جهل و غفلت آن چنان دامنگیر است كه در عین قرار گرفتن در پرتگاه آتش و خسران، نه تنها خوف و نگرانى و اضطرابى نداریم و نه تنها گریه و تضرعى نمىكنیم؛ بلكه به لحاظ همان ایمان ابتدایى و عمل جزئى، چنین گمان داریم كه در طریق هدایت و از نجات یافتگان هستیم: نه از گناهان و جرمهاى گذشته و حال در اضطرابیم، نه از مكر و استدراج مىترسیم و نه از عاقبت امر خویش!. مثل اینكه گناهى نبوده و یا گناه ما مهم نبوده و یا از خداى متعال، قول حتمى بر بخشایش گناهان خود گرفتهایم، آن هم بدون توبه صحیح و مثل اینكه از مكر و استدراج در امان هستیم و از گذشته آگاهى داریم و به عاقبت نیز عالم هستیم. قرآن مىفرماید:
فَرِیقاً هَدى وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ «1»؛ [خداى متعال] دستهاى را هدایت [فرموده] و دستهاى هم ضلالت براى آنها ثابت گشته است؛ زیرا آنان [عوض اینكه] خود را تحت ولایت خدا قرار دهند، شیاطین را اولیاى خود اتخاذ نمودهاند و از طرفى گمان مىكنند كه هدایت یافته هستند».
كسى كه گناه مىكند و در طریق هوا و هوس است- اگر چه ایمان هم داشته باشد و بعضى از لوازم آن را هم به جا آورد- به همان اندازه كه در طریق مخالفت با حق و در طریق هواها است، تحت ولایت شیطان و جنود او است و بعید نیست كه مشمول همین آیه باشد. و چه بسا در حیات دنیوى خویش از نظر مال و فرزند و سایر امور دنیوى نیز در رفاه و آسایش باشد و براساس گمان نادرست، این امور را به نفع خویش و تفضّل حق ببیند و چنین تصور كند كه قرار دادن این امور در اختیار او، از جانب خداى متعال، از باب لطف و عنایت است. در حالى كه این چنین نبوده و آنچه براى آزمایش به او عطا شده، به لحاظ استفاده وى در طریق گناه و هواها، به ضرر او و در جهت هلاكت او بوده و براى او نقمت باشد و بدون اینكه متوجه شود، در مكر و استدراج افتاده و گرفتار خسران گردد؛ قرآن مىفرماید:
فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ «1»؛ «بگذار آنان در غفلت خود تا وقت معینى غوطهور باشند. آیا گمان مىكنند آنچه به آنان از مال و فرزندان مىدهیم. از باب این است كه مىخواهیم خیرها و نعمتها را از هر سو به آنها برسانیم؟! چنین نیست؛ بلكه آنان شعور به حقیقت امر ندارند».
ارباب غفلت با وضعى كه دارند، به حكم غفلت و بىخبرى، نظر خاصى به اعمال و عبادات خود دارند و طاعتهایشان همیشه در نظرشان بوده و در باطن خویش تكیه و امید به خصوصى به آنها دارند! این طاعتها و عبادتها با توجه به معناى صحیح طاعت و عبادت، نه تنها كارهاى خوبى نیستند؛ بلكه با قطع نظر از به جا آوردن دستور خداى متعال، نوعى خلاف ادب نیز مىباشند.
براى مثال نمازى كه ارباب غفلت به جا مىآورند، از نظر خوبان به جاى خود یك نوع گناه و خلاف ادب است و آنان چنین نمازى را نفاق و دروغ و دعوى بىحقیقت مىبینند و همینطور هم هست. آنان هرگز به چنین طاعت و عبادتى، راضى نمىشوند و از آن شرم دارند و از به جا آوردن چنین نمازى وجودشان متزلزل مىگردد؛ نمازى كه حركات ظاهرى در آن، درست نقطه
مقابل حركات درونى و قلبى است و قلب با حركات ظاهرى هم گام نیست.
این نماز دعوى محض است و همه حركات و سكنات ظاهرى و باطنى- در غیر وقت نماز- برخلاف ادعاهایى است كه در نماز هست.
یك جمله از آن این است: ایَّاكَ نَعْبُد؛ «فقط از تو طاعت مىبریم [و تویى معبود و مطلوب ما]»، در صورتى كه از غیر او و از نفس خود طاعت برده و غیر او معبود و مطلوب دل ما است!!
جمله دیگر آن این است: اهْدِنا الصِّراط المُسْتَقیم؛ «خدایا ما را به صراط مستقیم [در عبودیت] هدایت بفرما»، در حالى كه سعى ما در همه ساعات، در مسیر خلاف و در طریق هوا و شیطان است.
یكى از حركات ما در این نماز «سجده» است و ظاهر ما نیز نشان مىدهد كه از غیر او فرار و به سوى او اقبال مىكنیم-، آن هم با تذلل و فنا- در صورتى كه قلب ما از این فرار كاملًا بىخبر و بلكه در فرار از حق به سوى اغیار است! ... و خلاصه اگر نبود دستور خداى متعال و اگر نبود رأفت و رحمت و عفو او، این نماز چندان مطلوب و بلكه اصلًا مطلوب نبود و یا نوعى خلاف ادب به حساب مىآید. البته طبق دستور واجب حضرت حق با همین حال و با همین خصوصیات نیز باید آن را به جا آورد و سرّ این دستور واجب را نیز خود او مىداند. تا این اندازه براى ما معلوم است كه رأفت و رحمت خاصى از جانب او، در این بین هست كه به انسان غافل و جاهل هم مىگوید:
باز به سوى ما روى بیاور كه عفو و آمرزش ما گسترده و رحمت ما شامل و بىنهایت است.
عدم توجه به سرّ این دستور است كه ارباب غفلت را در خود فریفتگى به این گونه نمازها و عبادتهاى دیگر، به اشتباه بیشتر انداخته و در نتیجه نظرشان به طاعاتشان معطوف گشته است و خیال مىكنند از اهل عبادت هستند و عبادتى انجام دادهاند!!.
رو مكن زشتى كه نیكىهاى ما زشت آید پیش آن زیباى ما
خدمت خود را سزا پنداشتى تو لواى جرم از آن افراشتى
چون تو را ذكر و دعا دستور شد زان دعا كردن دلت مغرور شد
همسخن دیدى تو خود را با خدا اى بسا كس زین گمان افتد جدا
گرچه با توشه نشیند بر زمین خویشتن بشناس و نیكوتر نشین «1»
حضرت سیدالشهدا حسین بن على علیه السلام- با آن منزلت عبودى كه داشت- به تناسب و به اقتضاى مرتبت خویش، در قسمتى از مناجات روز عرفه مىگوید:
«الهى! من كانت محاسنه مساوى فكیف لاتكون مساویه مساوى و من كانت حقایقه دعاوى فكیف لاتكون دعاویه دعاوى»؛ «اى خدا: كسى كه خوبىهایش، بدىها است، پس چگونه بدىهاى وى بد نخواهد بود و كسى كه حقیقتهاى وى دعوىهاى باطل است، پس چگونه دعوىهاى بىحقیقت وى، دعوى باطل نخواهد بود!؟».
البته فهم مقاصد والاى امام حسین علیه السلام- با توجه به مقام و منزلت آن حضرت و مقام محمود ولایت مطلقه-، براى عقول نارساى ما قابل درك و هضم نیست. همینقدر مىدانیم هر مقامى براى خود وظایفى دارد و گفتار آن حضرت، به تناسب منزلت عبودى خود او است.
عقل جزو از رمز این آگاه نیست واقف این سر به جز اللَّه نیست
عقل را خود با چنین سودا چه كار كرّ ما در زاد را سُرنا چه كار «1»
با این بیان روشن شد كه ارباب غفلت و آنان كه بیدار نگشتهاند، به حقیقت گناه و بزرگى آن و خطر فراوان آن، آگاهى ندارند و این، یقظه و بیدارى است كه چنین آگاهى و شناختى را به وجود مىآورد و انسان را وادار به تطهیر خود از گناهان گذشته و حال و آینده و دورى از گناه و جرم مىكند. یقظه در مراتب مختلف، حقیقت گناه و جرم را در درجات مختلف و در منازل متنوع، براى سالك مىشناساند و خطر آن را در هر مرحلهاى معلوم نموده و به دورى از آن وادار مىكند.
امام على علیه السلام مىفرماید:
«طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت بجنبها بؤسها و هجرت فى اللیل غمضها، حتى اذا غلب الكرى علیها افترشت ارضها و توسدت كفها، فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئك حزباللَّه الا ان حزب اللَّه هم المفلحون» «1»
؛ «خوشا نفسى كه آنچه را از پروردگارش بر او واجب گردیده، ادا كند و بر سختىها و مجاهدتها بردبار باشد و در شب، خواب خود را ترك كند و آن وقت كه خواب بر او غلبه كرد، زمین را فرش و دست خویش را بالش قرار دهد، در آن جمعى كه خوف بازگشت به سوى خدا، چشمهاى آنان را شبها بیدار داشته است و پهلوهاى آنان از خوابگاههایشان دور گشته و لبهایشان آهسته به ذكر و یاد پروردگارشان مشغول شده است و بر اثر استغفار و توجه به گناهان و تعمق در آنها، گناهان و جرایم آنان در نظرشان بزرگ و بزرگتر و افزون و افزونتر گردیده است. آنان هستند حزب خداى متعال و حزب خدا همانهایند كه نجات یافتگانند».
خواجه عبداللَّه در منازلالسائرین در این زمینه مىگوید:
«والثانى مطالعة الجنایة والوقوف على الخطر فیها والتشمر لتداركها و التخلص من ربقها و طلب النجاة بتمحیصها؛ و امر دوم از یقظه، مطالعه جنایت است و وقوف بر خطر در آن و سرعت براى چاره كردن آن و رهانیدن خود از بند آن و نجات جستن با دور كردن و كنار زدن آن». «2»
منبع :پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .