تبیان، دستیار زندگی

بیدارى، اولین قدم سیر و سلوك‏

مى‏خواهم در مسیر سیر و سلوك قرار بگیرم، اما با آنكه پیش خداى خود اعتراف به گناه مى‏كنم باز هم مرتكب گناه مى‏شوم، از كجا شروع كنم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
سیر و سلوك‏
این مشكل بدین‏جهت است كه ما به خود نیامده و بیدار نگشته‏ایم؛ چرا كه اگر یقظه و بیدارى بود ما به حقیقت گناه واقف شده و از آن دورى مى‏كردیم. براى آنكه حقیقت امر بیشتر روشن شود، توجه به مطالب ذیل ضرورى است. «2» از آثار یقظه، توجه به حقیقت گناه و خطر آن است. آثار یقظه، معرفت گناه و شناخت جرم و به دنبال آن، سعى در دورى از گناه و جرم است. با تابش نور یقظه در دل و جان و با بیدارى از غفلت و جهل، مسأله گناه و گناه‏كارى و خطر آن، تا حدودى براى سالك مورد توجه قرار مى‏گیرد و اهمیت آن روشن مى‏شود. در مرحله بیدارى و انتباه، با كنار رفتن پرده‏هاى جهل و غفلت و به لحاظ نورانى شدن عقل به نور یقظه، بزرگى گناه و جرم و خطر آن، به اندازه‏اى كه یقظه حاصل شده، معلوم مى‏گردد و خوف به خصوصى در دل او به وجود مى‏آید كه او را وادار به دورى از آن و اجتناب از آن مهلكه مى‏كند.
گفتنى است كه گناه و جرم- به معناى وسیع آن، از كفر و عناد و شرك جلى گرفته تا طغیان و عصیان با داشتن ایمان و مراتب ناپیداى شرك و گناه-، چیزى نیست كه براى ارباب غفلت، آن چنان كه باید، شناخته شود و تصور این خطرات براى آنان معلوم گردد!!.
اگر صاحبان غفلت در درجات مختلف- چه كافران و چه مؤمنان گناهكار- مى‏دانستند گناه یعنى چه و كفر و عناد و شرك یعنى چه و معصیت و مخالفت با حضرت حق و نیز مراتب خفیه شرك و گناه یعنى چه و آن سوى این قضایا چیست نه تنها به این امور نزدیك نمى‏شدند و از آنها دورى مى‏جستند بلكه از فرط خوف و وحشت حتى به تصور آنها راضى نمى‏بودند و از فكر و تصور ذهنى آنها نیز وحشت داشته و فرار مى‏كردند!
حق همى گوید كه‏اى مغرور كور! نز زنامم پاره پاره گشت طور
كه «لو انزلنا كتاباً للجبل» لانصدع ثم انقطع ثم ارتحل‏
ار من از كوه احد واقف بدى پاره گشتى و دلش پرخون شدى‏
از پدر وز مادر این بشنیده‏اى لاجرم غافل درین پیچیده‏اى «1»

اهمیت و بزرگى هر گناه- چه به معناى معصیت و حرام و چه به معناى‏ عمیق‏تر و دقیق‏ترى كه در منازل و مدارج مختلف عبودیت و براى ارباب مقامات مطرح است-، در ایمان ابتدایى براى مؤمنان آن چنان كه باید، روشن نیست. همان گونه كه اهمیت و بزرگى و خطر بالاتر از تصور آن جرم و گناهى كه در منازل و مدارج عالى سیر به تناسب همان منازل و مدارج هست؛ مانند اصل آن، براى صاحبان منازل ابتدایى و براى اهل مدارج پایین‏تر آنچنان كه باید، روشن و معلوم نمى‏باشد.
پس به دلیل اهمیت و بزرگى گناه و خطر آن در ایمان ابتدایى چندان شناخته نیست، مى‏بینیم صاحبان ایمان ابتدایى- با اینكه به گناه و جزاى اخروى و خطرات آن ایمان دارند- به طور بایسته از گناه و جرم پرهیز نكرده و از آن وحشت نمى‏كنند و از آینده خود نگران و مضطرب و خائف نمى‏باشند واز یك سكون و اطمینان كاذب و مبتنى بر جهل و غفلت برخوردارند!
اجتناب سخت و فرار از گناه، خوف و خشیت، نگرانى و اضطراب، ناله‏ها و گریه‏هاى سخت و جدى و بالاخره، بر خود پیچیدن‏ها و تضرّع‏ها كه از بندگان خوب و از برخى صاحبان ایمان- در عین مجاهدت در عبودیت- مى‏شنویم و مى‏بینیم، در بیشتر صاحبان ایمان و در عموم مؤمنان نمى‏بینیم و نمى‏شنویم. گویا آنچه آنان از گناه و جرم و از خطر آنها فهمیده و دانسته‏اند، غیر از آن است كه اینها فهمیده و دانسته‏اند و گویا آنان امورى یافته و به چیزهایى رسیده‏اند كه اینها نیافته و نرسیده‏اند و یا گویى آنان جدى گرفته‏اند و اینها جدى نگرفته‏اند.
و حال چرا خوبان از بندگان خدا، گناه و جرم را بهتر شناخته و به خطر آن بیشتر پى‏برده‏اند و از آن وحشت داشته و دارند اما عامه مؤمنان با داشتن ایمان آن شناخت و وحشت را ندارند؟! آیا آنان بیدار گشته‏اند و اینها در خوابند؟! و آیا هر كه بیدارتر، هشیارتر؟!
هر كه در خواب است بیداریش به مست غفلت عین هشیاریش به‏
چون به حق بیدار نبود جان ما هست بیدارى چو در بندان ما
جان همه روز از لگدكوب خیال وز زیان و سود و از خوف زوال‏
نى صفا مى‏ماندش نى لطف و فر نى به سوى آسمان راه سفر

خفته آن باشد كه او از هر خیال دارد امید و كند با او مقال «1»

جهل و غفلت و محبوس بودن در وادى اوهام، خیال‏ها، فریب‏ها و هواهاى حیات دنیوى است كه نمى‏گذارد ما و همه ارباب غفلت- در عین اینكه ایمان داریم- به لوازم ایمان خود، پایبند باشیم و به حقیقت گناه و بزرگى و خطر آن پى ببریم، تا سعى در نجات از بند آن و تلاش در تطهیر خود و دور كردن آن از خود بكنیم و خود را از خطر آن نجات دهیم.
این جهل و غفلت آن چنان دامنگیر است كه در عین قرار گرفتن در پرتگاه آتش و خسران، نه تنها خوف و نگرانى و اضطرابى نداریم و نه تنها گریه و تضرعى نمى‏كنیم؛ بلكه به لحاظ همان ایمان ابتدایى و عمل جزئى، چنین گمان داریم كه در طریق هدایت و از نجات یافتگان هستیم: نه از گناهان‏ و جرم‏هاى گذشته و حال در اضطرابیم، نه از مكر و استدراج مى‏ترسیم و نه از عاقبت امر خویش!. مثل اینكه گناهى نبوده و یا گناه ما مهم نبوده و یا از خداى متعال، قول حتمى بر بخشایش گناهان خود گرفته‏ایم، آن هم بدون توبه صحیح و مثل اینكه از مكر و استدراج در امان هستیم و از گذشته آگاهى داریم و به عاقبت نیز عالم هستیم. قرآن مى‏فرماید:
فَرِیقاً هَدى‏ وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ «1»؛ [خداى متعال‏] دسته‏اى را هدایت [فرموده‏] و دسته‏اى هم ضلالت براى آنها ثابت گشته است؛ زیرا آنان [عوض اینكه‏] خود را تحت ولایت خدا قرار دهند، شیاطین را اولیاى خود اتخاذ نموده‏اند و از طرفى گمان مى‏كنند كه هدایت یافته هستند».
كسى كه گناه مى‏كند و در طریق هوا و هوس است- اگر چه ایمان هم داشته باشد و بعضى از لوازم آن را هم به جا آورد- به همان اندازه كه در طریق مخالفت با حق و در طریق هواها است، تحت ولایت شیطان و جنود او است و بعید نیست كه مشمول همین آیه باشد. و چه بسا در حیات دنیوى خویش از نظر مال و فرزند و سایر امور دنیوى نیز در رفاه و آسایش باشد و براساس گمان نادرست، این امور را به نفع خویش و تفضّل حق ببیند و چنین تصور كند كه قرار دادن این امور در اختیار او، از جانب خداى متعال، از باب لطف و عنایت است. در حالى كه این چنین نبوده و آنچه براى آزمایش به او عطا شده، به لحاظ استفاده وى در طریق گناه و هواها، به ضرر او و در جهت هلاكت او بوده و براى او نقمت باشد و بدون اینكه متوجه شود، در مكر و استدراج افتاده و گرفتار خسران گردد؛ قرآن مى‏فرماید:
فَذَرْهُمْ فِى غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ «1»؛ «بگذار آنان در غفلت خود تا وقت معینى غوطه‏ور باشند. آیا گمان مى‏كنند آنچه به آنان از مال و فرزندان مى‏دهیم. از باب این است كه مى‏خواهیم خیرها و نعمت‏ها را از هر سو به آنها برسانیم؟! چنین نیست؛ بلكه آنان شعور به حقیقت امر ندارند».
ارباب غفلت با وضعى كه دارند، به حكم غفلت و بى‏خبرى، نظر خاصى به اعمال و عبادات خود دارند و طاعت‏هایشان همیشه در نظرشان بوده و در باطن خویش تكیه و امید به خصوصى به آنها دارند! این طاعت‏ها و عبادت‏ها با توجه به معناى صحیح طاعت و عبادت، نه تنها كارهاى خوبى نیستند؛ بلكه با قطع نظر از به جا آوردن دستور خداى متعال، نوعى خلاف ادب نیز مى‏باشند.
براى مثال نمازى كه ارباب غفلت به جا مى‏آورند، از نظر خوبان به جاى خود یك نوع گناه و خلاف ادب است و آنان چنین نمازى را نفاق و دروغ و دعوى بى‏حقیقت مى‏بینند و همین‏طور هم هست. آنان هرگز به چنین طاعت و عبادتى، راضى نمى‏شوند و از آن شرم دارند و از به جا آوردن چنین نمازى وجودشان متزلزل مى‏گردد؛ نمازى كه حركات ظاهرى در آن، درست نقطه‏
مقابل حركات درونى و قلبى است و قلب با حركات ظاهرى هم گام نیست.
این نماز دعوى محض است و همه حركات و سكنات ظاهرى و باطنى- در غیر وقت نماز- برخلاف ادعاهایى است كه در نماز هست.
یك جمله از آن این است: ایَّاكَ نَعْبُد؛ «فقط از تو طاعت مى‏بریم [و تویى معبود و مطلوب ما]»، در صورتى كه از غیر او و از نفس خود طاعت برده و غیر او معبود و مطلوب دل ما است!!
جمله دیگر آن این است: اهْدِنا الصِّراط المُسْتَقیم؛ «خدایا ما را به صراط مستقیم [در عبودیت‏] هدایت بفرما»، در حالى كه سعى ما در همه ساعات، در مسیر خلاف و در طریق هوا و شیطان است.
یكى از حركات ما در این نماز «سجده» است و ظاهر ما نیز نشان مى‏دهد كه از غیر او فرار و به سوى او اقبال مى‏كنیم-، آن هم با تذلل و فنا- در صورتى كه قلب ما از این فرار كاملًا بى‏خبر و بلكه در فرار از حق به سوى اغیار است! ... و خلاصه اگر نبود دستور خداى متعال و اگر نبود رأفت و رحمت و عفو او، این نماز چندان مطلوب و بلكه اصلًا مطلوب نبود و یا نوعى خلاف ادب به حساب مى‏آید. البته طبق دستور واجب حضرت حق با همین حال و با همین خصوصیات نیز باید آن را به جا آورد و سرّ این دستور واجب را نیز خود او مى‏داند. تا این اندازه براى ما معلوم است كه رأفت و رحمت خاصى از جانب او، در این بین هست كه به انسان غافل و جاهل هم مى‏گوید:
باز به سوى ما روى بیاور كه عفو و آمرزش ما گسترده و رحمت ما شامل و بى‏نهایت است.
عدم توجه به سرّ این دستور است كه ارباب غفلت را در خود فریفتگى به این گونه نمازها و عبادت‏هاى دیگر، به اشتباه بیشتر انداخته و در نتیجه نظرشان به طاعاتشان معطوف گشته است و خیال مى‏كنند از اهل عبادت هستند و عبادتى انجام داده‏اند!!.
رو مكن زشتى كه نیكى‏هاى ما زشت آید پیش آن زیباى ما
خدمت خود را سزا پنداشتى تو لواى جرم از آن افراشتى‏
چون تو را ذكر و دعا دستور شد زان دعا كردن دلت مغرور شد
همسخن دیدى تو خود را با خدا اى بسا كس زین گمان افتد جدا
گرچه با توشه نشیند بر زمین خویشتن بشناس و نیكوتر نشین «1»

حضرت سیدالشهدا حسین بن على علیه السلام- با آن منزلت عبودى كه داشت- به تناسب و به اقتضاى مرتبت خویش، در قسمتى از مناجات روز عرفه مى‏گوید:
«الهى! من كانت محاسنه مساوى فكیف لاتكون مساویه مساوى و من كانت حقایقه دعاوى فكیف لاتكون دعاویه دعاوى»؛ «اى خدا: كسى كه خوبى‏هایش، بدى‏ها است، پس چگونه بدى‏هاى وى بد نخواهد بود و كسى كه حقیقت‏هاى وى دعوى‏هاى باطل است، پس چگونه دعوى‏هاى بى‏حقیقت وى، دعوى باطل نخواهد بود!؟».
البته فهم مقاصد والاى امام حسین علیه السلام- با توجه به مقام و منزلت آن‏ حضرت و مقام محمود ولایت مطلقه-، براى عقول نارساى ما قابل درك و هضم نیست. همین‏قدر مى‏دانیم هر مقامى براى خود وظایفى دارد و گفتار آن حضرت، به تناسب منزلت عبودى خود او است.
عقل جزو از رمز این آگاه نیست واقف این سر به جز اللَّه نیست‏
عقل را خود با چنین سودا چه كار كرّ ما در زاد را سُرنا چه كار «1»

با این بیان روشن شد كه ارباب غفلت و آنان كه بیدار نگشته‏اند، به حقیقت گناه و بزرگى آن و خطر فراوان آن، آگاهى ندارند و این، یقظه و بیدارى است كه چنین آگاهى و شناختى را به وجود مى‏آورد و انسان را وادار به تطهیر خود از گناهان گذشته و حال و آینده و دورى از گناه و جرم مى‏كند. یقظه در مراتب مختلف، حقیقت گناه و جرم را در درجات مختلف و در منازل متنوع، براى سالك مى‏شناساند و خطر آن را در هر مرحله‏اى معلوم نموده و به دورى از آن وادار مى‏كند.
امام على علیه السلام مى‏فرماید:
«طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت بجنبها بؤسها و هجرت فى اللیل غمضها، حتى اذا غلب الكرى علیها افترشت ارضها و توسدت كفها، فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم، اولئك حزب‏اللَّه الا ان حزب اللَّه هم المفلحون» «1»
؛ «خوشا نفسى كه آنچه را از پروردگارش بر او واجب گردیده، ادا كند و بر سختى‏ها و مجاهدت‏ها بردبار باشد و در شب، خواب خود را ترك كند و آن وقت كه خواب بر او غلبه كرد، زمین را فرش و دست خویش را بالش قرار دهد، در آن جمعى كه خوف بازگشت به سوى خدا، چشم‏هاى آنان را شب‏ها بیدار داشته است و پهلوهاى آنان از خوابگاه‏هایشان دور گشته و لب‏هایشان آهسته به ذكر و یاد پروردگارشان مشغول شده است و بر اثر استغفار و توجه به گناهان و تعمق در آنها، گناهان و جرایم آنان در نظرشان بزرگ و بزرگ‏تر و افزون و افزون‏تر گردیده است. آنان هستند حزب خداى متعال و حزب خدا همان‏هایند كه نجات یافتگانند».
خواجه عبداللَّه در منازل‏السائرین در این زمینه مى‏گوید:
«والثانى مطالعة الجنایة والوقوف على الخطر فیها والتشمر لتداركها و التخلص من ربقها و طلب النجاة بتمحیصها؛ و امر دوم از یقظه، مطالعه جنایت است و وقوف بر خطر در آن و سرعت براى چاره كردن آن و رهانیدن خود از بند آن و نجات جستن با دور كردن و كنار زدن آن». «2»

منبع :پرسمان/معارف

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .