انگیزه ترس خداگرایى
فروید روان شناس معروف مىگوید: انسان نیازمند است كه در دل حس كند كسى بزرگتر و قوىتر از وى، پشتیبان او است و بنابراین به پرستش موجودى كه «خدا» نامیده مىشود، نیاز پیدا مىكند. در اصل خدا وجود نداشته و اینتصوّرات آنان است كه به جهت داشتن پشتیبان و پناه و كسى بزرگتر، چیزى به نامخدا را پرستش مىكند! جواب آن چیست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/10/28 ساعت 11:03

زیگموند فروید، روان پزشك نامدار اتریشى (1856- 1939 م)، در پارهاى از اظهار نظرهاى خود، «ترس» را منشأ اعتقاد به خدا و دیندارى دانسته است؛ البته پیش از او نیز این نظریه مطرح بوده است! شاید نخستین كسى كه این رأى را ابراز كرد، شاعر رومى «تیفوس لوكرتیوس» «1» باشد. او در یكى از اشعار خود گفته است: «نخست ترس بود كه خدایان را آفرید». خلاصه این نظریه آن است كه ترس، از عوامل طبیعى (مانند سیل، طوفان، زلزله، بیمارى، مرگ و ...) موجب شده كه انسانها براى همه عوامل طبیعى هراسآور، منشأ مشتركى ساخته و او را خدا بنامند. به نظر فروید، خداوند مخلوق انسان است؛ نه خالق او. در واقع منشأ پیدایش عقاید دینى در ذهن انسانها، آرزوى محفوظ ماندن از آسیب این عوامل بوده است. انسانهاى اولیه براى فرار از ترس و دلهره در برابر عوامل آسیبرسان، رفته رفته به موجوداتى صاحب قدرت و شعور و مسلط بر طبیعت قائل شدند تا بتوانند از طریق خواهش، قربانى، عبادت، دعا و كارهایى از این
__________________________________________________
(1). ف 99 م.
قبیل، مهر و محبت آن موجودات را برانگیخته، خود را از خطر برهانند. از نظر وى انگیزه انسان به خداوند، نه تنها در دوران اولیه تاریخ «مسئله ترس» بوده است؛ بلكه امروزه نیز این دیدگاه همچنان به قوت خود باقى است؛ چرا كه انسان موجودى است تاریخى و عناصر موجود در گذشته، به وسیله نسلهاى بىشمار، به انسان كنونى منتقل شده است. «1» نقد تئورى ترس
1. این دیدگاه، در حد یك فرضیه و احتمال است و هیچ دلیلى بر اثبات آن وجود ندارد.
2. به طور كلى دو عامل منشأ ترس انسان به شمار مىرود: یكى «عدم آگاهى» و دیگرى «عدم توانایى جسمى و روحى». انسان در برابر بسیارى از چیزهایى كه نمىشناسد، احساس ترس و وحشت مىكند و از همین رو، هر چه بر آگاهىهاى او افزوده مىشود، ترس او نیز كاهش مىیابد؛ مثلًا انسانى كه دچار بیمارى شده و علت آن را نمىشناسد، همواره دچار رنج و اندوه است؛ زیرا وى احتمال دهها نوع مرض را- كه احیاناً قابل علاج نیستند- مىدهد. اما همین كه با مراجعه به پزشك، از علت بیمارى آگاهى یافت و متوجه شد كه بیمارىاش، چندان مهم نیست، ترس و دلهره وى از میان مىرود.
ناتوانى جسمى و روحى نیز موجب ترس مىشود؛ بدین معنا كه اگر فردى، دچار بعضى از عوارض روحى شود، همواره دچار دلهره و اضطراب خواهد بود. امّا كسانى كه از سلامت روان برخوردارند، در برابر بسیارى از خطرات، ترس به خود راه نمىدهند. بنابراین اگر بر آگاهى فرد، افزوده شود و از هر گونه
__________________________________________________
(1). عبداللَّه نصرى، خدا در اندیشه بشر، صص 38- 40.
عارضه روانى و بیمارى روحى ایمن باشد، هیچ گاه دچار ترس نخواهد شد. با در نظر گرفتن این مطلب، گفتنى است: فروید «علت گرایش به خدا را ترس مىداند»؛ حال اگر با افزایش آگاهى و سلامت روانى، ترس از میان برود، معلول- كه همان گرایش به خدا است- باید از میان برود!
به بیان دیگر، اگر فردى هیچ گونه ترسى نداشته باشد، باید ایمان به خدا هم نداشته باشد و یا اگر فردى از امورى مىترسیده و سپس بر اثر آگاهى و یا توانایى روحى، ترسش زایل شده است؛ مىبایست هیچ گونه اثرى از گرایش به خدا در وى وجود نداشته باشد؛ در حالى كه همواره بر خلاف این مشاهده مىشود.
3. بر فرض كه همه یا گروهى از انسانها، در اثر ترس موجودى به نام «خدا» را خلق و باور كرده و او را پرستش كنند؛ به لحاظ منطقى نمىتوان نتیجه گرفت:
«خدایى وجود ندارد و همه ادیان پوچ و باطلاند». نهایت چیزى كه این دیدگاه- بر فرض صحت- اثبات مىكند، آن است كه انگیزه مردم در دیندارى و اعتقاد به خدا، نادرست است و این غیر از نفى «وجود خدا» و نفى «حقانیت هر دینى» است.
به عنوان مثال بسیارى از اختراعها و اكتشافهاى علمى در طول تاریخ بشر، به انگیزه شهرتطلبى یا كسب مال و موقعیت اجتماعى، صورت گرفته و این انگیزهها غیراخلاقى و نادرست است. اما نادرست بودن انگیزه یك اكتشاف علمى، هرگز به معناى باطل بودن كشف علمى نیست.
خلاصه آنكه در این دیدگاه، میان انگیزه (آنچه انسان را به چیزى سوق مىدهد) و انگیخته (آنچه انسان به سوى آن حركت مىكند، یا آن را به دست مىآورد)، خلط شده و بطلان یكى به حساب بطلان دیگرى گذاشته شده است.
4. مواردى كه صحت این دیدگاه را نقض مىكند:
الف. تاریخ گواهى مىدهد كه پیام آوران دین و كسانى كه مردم را به سوى
خداوند مىخواندند، همواره از شجاعترین مردم بوده و در برابر سختترین شكنجهها پایدارى مىكردند.
ب. انسانهاى ترسوى فراوانى، بوده و هستند كه هیچ اعتقادى به خدا نداشته و ندارند.
به اعتقاد ما، نوعى باور نهادینه، به وجود خدا در همه انسانها در طول تاریخ، وجود داشته است؛ یعنى، چنانكه حس حقیقتجویى و زیبایى دوستى- كه مثلًا- در كلیه انسانها فطرتاً وجود دارد و نیازمند اكتساب یا علت نیست؛ حس خداشناسى و خدا پرستى نیز، در همه انسانها بوده و هست و این فطرت الهى، آنان را به سوى اعتقاد به خداوند، سوق مىدهد. «1»
كى گلستان راز گوید با چمن كى بنفشه عهد بندد با سمن
كى چنارى كف گشاید در دعا كى درختى سر فشاند در هوا
كى شكوفه آستین پر نثار برفشاندن گیرد ایام بهار
كى فروزد لاله را رخ همچو خون كى گل از كیسه برآرد زر برون
كى بیاید بلبل و گل بوكند كى چو طالب فاخته كوكو كند
كى بگوید «لك لك» آن لك لك به جان «لك» چه باشد؟ مُلك توست اى مستعان!
__________________________________________________
(1). ر. ك: شهید مطهرى، فطرت.
كى نماید خاك، اسرار ضمیر كى شود بىآسمان بُستان منیر
از كجا آوردهاند آن حلّهها؟ مِنْ كریمٍ مِنْ رحیمٍ كُلِّها
آن لطافتها نشان شاهدى است آن نشان پاى مرد عابدى است «1»
منبع :پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .