تبیان، دستیار زندگی

عرفان و تصوف

آیا میان عرفان و تصوف رابطه وجود دارد؟ آیا اسلام تصوف را قبول دارد؟!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
عرفان و تصوف
عرفان بیانگر نگاهى است كه بر اهمیّت شناخت قلبى و كشف و شهود درونى تأكید كرده، تزكیه باطن را یك اصل اساسى تلقى مى كند. ریاضت هاى جسمانى و روحانى را راهى مهمّ و اساسى در دستیابى به تطهیر درون مى داند اما تصوف بیشتر بر عزلت و خلوت نشینى، محبت اصرار مى ورزد. گاهى عرفان هدف نهایى تلقى مى گردد كه صوفیان بدان بار نیافته اند:
عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف ربانى نیست.
گاهى نیز تصوف به گروهى اطلاق مى شود كه عرفان و آموزه هاى آن را همچون ابزارى براى مطامع دنیوى و این سویى قلمداد مى كنند و به ظاهرفریبى اقدام مى كنند.
واژه «صوفى» به كسى گفته مى شود كه پشمینه پوش باشد.
تصوف در آغاز كار، روش كسانى بود كه مسجد و مدرسه، آتشِ طلبِ ایشان را فرو نمى نشاند و سیرابشان نمى كرد. آنان بیرون از رسومِ متداول در صفوف نماز و حلقه هاى تدریس، راهى به سوى حقیقت مى جستند و گروهى بودند كه خوشى هاى این جهانى ـ مانند ریاست و حكومت و نشستن بر مسند قضا، فصل دعاوى و منبر و كرسى تدریس، داشتنِ مال فراوان و زنان زیبا رو ـ دام بر سرِ راهشان نمى گسترد.
اما از حدود قرن هفتم هجرى، تصوّر خاصى در میان عده اى از تصوف به وجود آمد. این گروه فرد را بر جمع برترى داده، او را از جمع جدا مى كردند و به خود مشغول مى داشتند! مى گفتند: شخص به اطراف خویش نگاه نكند؛ چون تمركزش را از اندیشه درباره خدا از دست مى دهد.
این گروه با برداشت افراطى از آیات «مذّمت دنیا» و نیز آیاتى كه دعوت بر زهد و تقوا مى كند؛ بخش عمده اى از فقه اسلامى را ـ كه دانش اجتماعى زیستن اسلام است ـ بى اعتبار ساختند! بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت هاى اجتماعى، فاصله گرفتن از قدرت سیاسى جامعه و فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، كمترین آموزه هایى بود كه این طیف بر آن پاى مى فشردند. این دو جریان بستر را براى پدید آمدن «تصوف دروغین» و «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساختند.
برخى از این گروه ها، پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مردم عصر بعثت را چنان نشان داده اند كه گویى آن حضرت درویشى بوده است كه در خانقاهى در مكه مى نشست و براى درویش هاى دیگر درس تصوف مى داد! تصویرى كه اینان از قرآن و شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امام على علیه السلام عرضه كرده اند، تحریف عمدى در تعلیمات اسلامى نبود؛ بلكه ریشه در نگرش یكسویه به دین و آموزه هاى آن داشت. چنین نگاهى به دین، بى اعتنایى مطلق به دنیا و به فكر خود بودن را تقویت مى كرد و بى اعتنایى توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبیعت، به دنبال مى آورد!
آموزه هاى اسلامى، با تصوف به شدّت مخالف است؛ ولى با عرفان برخاسته از معرفت الهى، كاملاً موافق است.
علامه طباطبایى رحمه الله در این خصوص مى نویسد:
«قرآن كریم با بیانى جالب، روشن مى سازد كه همه معارف حقیقى، از توحید و خداشناسى واقعى سرچشمه مى گیرد و استنتاج مى شود؛ و كمالِ خداشناسى از آنِ كسانى است كه خداوند آنان را از هر جاى جمع آورى كرده و براى خود اختصاص داده است. آنان هستند كه خود را از همه كنار كشیده و همه چیز را فراموش كرده اند و در اثر اخلاص و بندگى، همه قواى خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاك روشن ساخته اند و با چشم واقع بین، حقایق اشیاء و ملكوت آسمان و زمین را دیده اند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگى به یقین رسیده اند و در اثر یقین، ملكوت آسمان و زمین و زندگى جاودانى جهان ابدیت، برایشان مكشوف شده است»
 

منبع:پرسمان

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .