تبیان، دستیار زندگی

بهشت و آرزو در اسلام

بهشت برای بهشتی به عنوان انعامی از نعمتهای الهی است، یعنی حتی بهشت جسمانی و لذات جسمانی هم برای او عنوان كرامت الهی را دارد، بدین معنی كه یك موجود تا در حدی از عرفان و معرفت نباشد بهشت برای او نمی تواند معنی پیدا كند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
بهشت و آرزو در اسلام

همه ما آرزو های بزرگی داریم و این دنیا قابلیت تحقق آنها را ندارد. آیا بهشت جای آنها هست یا باید سلیقه خود را با حق تطابق بدهیم؟

مسأله ای برای انسان مطرح است و آن این است كه چرا انسان چیزهایی را كه ندارد اینقدر طالب است؟ چرا انسان چیزی را كه ندارد، اینقدر می خواهد و آرزو می كند، همان را كه اینقدر می خواهد و آرزو می كند بعد كه به آن می رسد تدریجا نسبت به آن حالت دلزدگی پیدا می كند و به اصطلاح می گویند انسان طالب تنوع و تفنن است، چرا طالب تنوع است؟ قاعده اقتضا می كند كه چیزی را كه مقتضای طبیعت است و می خواهد، چون می خواهد باید به آن آرام بگیرد. چرا بعد می خواهد از آن بگذرد و طالب تنوع است، باز می خواهد به چیز دیگر برسد، این معشوق را رها كند معشوق دیگر، آن معشوق را رها كند معشوق دیگر، تا آنجا كه این مثل پیدا شده است كه انسان همیشه طالب آن چیزی است كه ندارد و راست هم هست، انسان طالب چیزی است كه ندارد، به معنی اینكه طالب چیزی است كه ندارد و بیزار از چیزی است كه دارد. چرا این جور است؟ بعضی خیال كرده اند كه این لازمه ذات و فطرت انسان است. چرا لازمه ذات و فطرت انسان این باشد؟ سرگردانی كه نمی تواند لازمه ذات انسان باشد، بگوییم لازمه ذات انسان این باشد كه همیشه سرگردان باشد و دائما مطلوب عوض كند! تحلیل صحیح این مطلب همین حرفی است كه گفته اند انسان اگر به آن چیزی كه مطلوب حقیقی و واقعی اوست برسد آرام می گیرد. انسان در واقع و در عمق ذات خودش سرگردان نیست. این سرگردانیها ناشی از این است كه آن حقیقت را به صورت مبهم می خواهد و برای رسیدن به او تلاش می كند، به یك چیزی می رسد خیال می كند این همان است، ولی یك مدتی كه از نزدیك او را بو می كند طبیعت و فطرتش او را رد می كند، می رود سراغ چیز دیگر، و همین طور. این است كه اگر به آن مطلوب حقیقی برسد به سعادت حقیقی كه سعادت حقیقی اش قهرا آرامش به همان معنای فوق همه چیز است به آرامش حقیقی می رسد.

در بهشت، انسان حالت دلزدگی، سیری و تنوع خواهی ندارد

عده ای می گویند بهشت باید بدترین جاهای عالم هستی باشد، زیرا بهشت یك وضع یكنواخت دارد و به علاوه در بهشت همه چیز را انسان دارد و وقتی همه چیز داشته باشد مثل این است كه هیچ چیز نداشته باشد. انسان وقتی نداشته باشد بعد تلاش كند و به دست بیاورد آن وقت برایش لذت دارد والا اگر داشته باشد، مثل یك بچه اعیان می شود كه از همان لحظه اولی كه چشم به دنیا باز می كند موجبات خوشی برایش فراهم است، هیچ چیز برایش تازگی ندارد و چون هیچ چیز برایش تازگی ندارد لذت برایش مفهوم ندارد. برای آن بچه فقیر كه پای برهنه در كوچه حركت كرده یك جفت كفش خیلی لذت دارد. ولی آنكه اصلا برایش پابرهنگی مفهوم نداشته و درد پا برهنگی را احساس نكرده است لذت كفش داشتن را هم هرگز احساس نمی كند.
ژان ژاك روسو در كتاب امیل می گوید: كسانی كه بچه های خود را غرق در نعمتها بزرگ می كنند، آنها را به شكلی بزرگ می كنند كه نسبت به لذت هیچ حساسیت ندارند؛ یعنی از موجبات لذت واقعا لذت نمی برند، ولی نسبت به دردها خیلی حساسیت دارند؛ یعنی كوچكترین درد پدرشان را در می آورد. برعكس؛ بچه هایی كه از اول در میان رنجها و سختیها بزرگ شده اند، نسبت به درد، حساسیت ندارند، چون عادت كرده اند؛ یعنی تحمل سختیها برایشان آسان است و بلكه سختی را اصلا حس نمی كنند. در مقابل، كوچكترین موجبات لذت، حداكثر لذت را برایشان ایجاد می كند.

بهشت و انواعی نامحدود از نعمتها

خداوند در آیه 48 سوره الرحمن می فرماید: «ذواتا افنان؛ این دو بهشت انواعی از نعم دارند.» باز توضیح نمی دهد، (می فرماید) انواعی. در این توضیح ندادن ها عنایتی هست. در علم بلاغت می گویند گاهی یك مطلب به تعمد در ابهام گذاشته می شود تا ذهن شنونده به هر راه برود و ضمنا به او بفهمانند كه اگر توصیف شود محدود می شود چون هر مقدار توصیف شود ذهن آن را محدود می كند به همان كه شنیده. بدان هر چه توصیف كنند، مطلب بیش از مقداری است كه بخواهد توصیف شود.
«ذواتا افنان» این دو بهشت دارای انواعی از نعیم هستند این كه می گوید انواعی از نعیم یعنی محدودش نكن، پس اگر ما بعد هم توصیف كنیم و نمونه هایی را بگوییم كه شما با آن نمونه ها آشنا هستید و می توانید آشنا باشید بدانید كه محدود به اینها نیست. پس این «ذواتا افنان» مقدمه است برای اینكه ذهن (نعم آن دو بهشت را) محدود نكند.
در یك آیه می فرماید: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ هیچ نفسی نمی تواند بداند كه چه مایه های روشنایی چشمی در آنچا پنهان است.» (سجده/ 17) یعنی حتی توصیفهایی كه در قرآن كریم می كنیم به حسب میزان درك بشر است نه اینكه به میزانی است كه آنها هستند، آن قابل توصیف نیست. برای یك نفس در دنیا امكان درك آن مطلب وجود ندارد، «فیهما عینان تجریان؛ در آن دو بهشت دو چشمه جریان دارد.» (رحمن/ 50) باز مفسرین اینجا همین حرف را زده اند. (می فرماید) دو چشمه ای جریان دارد، یعنی چگونه چشمه هایی هست، (قابل توضیح نیست)، همین قدر بدانید دو چشمه ای هست. این ای در دو چشمه ای باز علامت ابهام است یعنی دیگر وصفش را از ما نخواهید.
«فیها من كل فاكهة زوجان؛ از هر میوه ای دو نوع وجود دارد.» (رحمن/ 52) زوجان یعنی جفت كه مفسرین گفته اند یعنی دو نوع نه یك نوع. باز قرآن شرح نداده است. قهرا همان احتمال می آید كه آنجا كه گفتیم «جنتان؛ دو بهشت است.» قهرا میوه های هر بهشتی هم با میوه های بهشت دیگر فرق می كند، میوه های بهشت روحانی، روحانی است و میوه های بهشت جسمانی، جسمانی است.

عدم تنوع و تحول در بهشت طبق آیات قرآن

عده ای می گویند كه بهشت هم علی القاعده باید از همه جای عالم هستی خسته كننده تر و بی لذت تر باشد، زیرا همه موجبات لذت در آنجا فراهم است و بلكه آنجا می شود یك زندان و بدترین زندانها. قرآن در یك جا گویی دارد به این نكته جواب می دهد، می فرماید: «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات كانت لهم جنات الفردوس نزلا* خالدین فیها لایبغون عنها حولا؛ بی گمان كسانی كه ایمان آورده و كارهای شایسته كردند باغ های فردوس جای پذیرایی آنهاست. در آن جاودانه خواهند بود و هرگز آرزوی انتقال از آنجا نمی كنند.» (كهف/ 108) در باب بهشت و نعمتهای بهشت است. یعنی اهل بهشت طالب تحول نیستند، یعنی بهشت برایشان خستگی آور نیست، چرا؟ زیرا اگر بهشت مثل یك باغی می بود در دنیا منتها یك باغ جاوید، یعنی همه چیزش دنیا می بود و انسان در انسانیت خودش همان كیفیت دنیایی خودش را می داشت قطعا چنین چیزی بود، یعنی اگر بهشت را در دنیا برای بشری كه در دنیاست بسازند و به فرض محال جاودانگی هم به آن بدهند، همین ایراد وارد است، ولی مسأله این است كه بهشت برای بهشتی به عنوان انعامی از نعمتهای الهی است، یعنی حتی بهشت جسمانی و لذات جسمانی هم برای او عنوان كرامت الهی را دارد، بدین معنی كه یك موجود تا در حدی از عرفان و معرفت نباشد بهشت برای او نمی تواند معنی پیدا كند.
برای یك نفر بهشتی، آن اساس لذتها این است كه الان مهمان خالق خودش هست، بر سر سفره خالق خودش نشسته است، یعنی با آن حقیقت پیوند خورده است كه وقتی به آن حقیقت پیوند خورد دیگر مسأله خستگی و تنوع و تحول و از سر كوی او رفتن به جای دیگر معنی ندارد. به عبارت دیگر هر چیزی غیر از خدا و یا آنچه كه عنوان كرامت الهی و لطف الهی و عنایت الهی و سفره الهی داشته باشد، آنچه كه غیر از خداست، برای انسان نمی تواند مطلوب جاودانه باشد و تنها خداست كه برای انسان مطلوب جاودانه است. امكان اینكه در بهشت، انسان حالت دلزدگی، سیری و تنوع خواهی و اینكه از اینجا بروم جای دیگر پیدا كند وجود ندارد، در آنجا جای دیگر معنی ندارد، آنقدر انسان غرق در نعمت های اصیل و واقعی و كمالی می شود و آنها كه در اوج كمال اند انسان را مشغول خود می كند لذا به فكرش خطور نمی كند كه بخواهد دنبال آرزوهای كوچك دنیایی خود بگردد و آنها را مطالبه كند چون آن نعمتها با آرزوها از نظر سنخیت و رتبه و مقام و منزلت قابل مقایسه نیستند.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .